روایت دختر ۱۰ساله ازقتل مادر
دختر 10 ساله که تنها شاهد قتل هولناک مادرش بود، با حضور دردادسرای جنایی تهران به تشریح جزئیات شب جنایت پرداخت.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از ایران ، تحقیقات پلیسی دراین باره از صبح 28 آذر سال گذشته و به دنبال تماس مسئولان بیمارستانی درغرب تهران با مأموران کلانتری 142 کن آغازشد.پس ازحضورمأموران دربیمارستان مشخص شد زن جوان با ضربات چاقو به قتل رسیده است. بنابراین موضوع به بازپرس کشیک قتل پایتخت اعلام شد.درجریان تحقیقات بازپرس محسن مدیر روستا از شعبه ششم دادسرای ویژه قتل پایتخت وکارآگاهان جنایی، شوهرزن جوان به اتهام قتل بازداشت شد.اوضمن اعتراف گفت: «شب قبل به خاطر مشکلات خانوادگی با همسرم درگیر شدم و در یک لحظه با چاقو او رازدم. وقتی زنم غرق خون روی زمین افتاد تازه متوجه شدم چه اشتباهی کردهام. بههمین خاطر برای نجات جانش بسرعت او را به بیمارستان رساندم اما بیفایده بود و زنم روی تخت بیمارستان جان سپرد.
متهم در ادامه تحقیقات مدعی شد که به دلیل مشکل روحی و روانی، در زمان حادثه قادر به تصمیمگیری درست نبوده است!
پس ازاین اظهارات، بازپرس جنایی برای کشف راز حقیقت، دختر 10 ساله این خانواده را که زمان حادثه در خانه حضور داشت به دادسرا احضار کرد.دخترک دیروز گفت: «شب حادثه از میهمانی آمده بودیم و پدرم مثل همیشه شروع به بهانهگیری کرد. دعوای آن شب تا ساعتی ادامه داشت که من ازشدت ناراحتی به اتاقم رفتم. اما ناگهان پدرم وارد اتاقم شد و شروع به گشتن کمدم کرد. از من پرسید وسایل داخل کمد را از کجا آورده ام. از سر و صدای ما، مادرم وارد اتاق شد و سعی کرد او را بیرون ببرد. اما پدرم دست بردار نبود و مادرم که نمیتوانست آرامش کند ازشدت ناراحتی وعصبانیت خواست با خانواده پدرم و خودش تماس بگیرد و موضوع را بگوید. اما پدرم تلفنها و تلفن همراهها و حتی رایانه را هم جمع کرده بود و مادرم نمیتوانست به هیچ کسی خبر دهد.
همان موقع پدرم با فریاد گفت میخواهد خانه را آتش بزند و شومینه را زیاد کرد. مامانم التماس میکرد اما پدرم سیلی محکمی به من و مامانم زد وباسرعت به طرف آشپزخانه رفت و چاقویی برداشت. داشتم وسایلم را جمع میکردم که پدرم به سراغم آمد و گفت میخواهم چاقو را روی تو تمرین کنم. درحالی که ترسیده بودم، مادرم برای کمک به من جلو آمد که پدرم با چاقو چند ضربه به پاهای مادرم زد.بعد ازآن پدر مرا داخل اتاق انداخت و گفت اگر بیرون بیایی میکشمت. بعد از آن چیزی ندیدم اما صدای باز شدن در و التماسهای مادرم را که از همسایهها کمک میخواست شنیدم.وناگهان صدایش قطع شد. و...
با اظهارات تنها شاهد شب جنایت، رسیدگی به پرونده وارد مرحله تازهای شد.