رازهای کوچک نشاط آفرینی
خسته و عبوس شدهام. خط اخم پررنگتر از همیشه روی صورتم نشسته است. توی آینه سعی میکنم لبخند بزنم. لبخند انگار وصله ناجوری شده است که به حالت چهرهام نمیآید.
به گزارش اقتصادآنلاین ، جام جم نوشت : یادم نمیآید از کی دچار روزمرگی و زندگی کسلکننده شدهام. یادم نمیآید آخرین بار که دیگران را شاد کردم کی بود. فقط میروم سر کار و برمیگردم. وقت آن است که برای شادی خود و عزیزانم قدمهای موثری بردارم. برمیخیزم و برنامه شادیپراکنی خود را مینویسم:
قدم اول: بعد از نماز صبح نخوابم
کار سختی است. من عاشق خواب صبحگاهی هستم. حتی اگر ده دقیقه بعد از نماز وقت داشته باشم میخوابم. شاید این کار را با یک روز در هفته شروع کنم و کمکم آن را افزایش دهم.
قدم دوم: نرمش صبحگاهی
این روزها وقتی از رختخواب بلند میشوم احساس میکنم بدنم خشک است و مثل یک آدمآهنی شدهام. دومین کاری که باید بکنم این است که صبحها نرمشی بکنم تا احساس سرزندگی به بدنم بدهد. پس از خانه بیرون میزنم و 30 دقیقه پیادهروی میکنم.
قدم سوم: کنترل لبخند
فراموشی لبخند باعث میشود به جاذبه زمین ببازیم، دیگران از ما فراری شوند و اخم و ترشرویی توی صورتمان لانه کند. پس به خودم قول میدهم هر چند وقت یکبار مطمئن شوم لبخند هنوز روی لبم وجود دارد و اخم ناخودآگاه روی چهرهام نماسیده است.
قدم چهارم: شیک و مرتب
فرقی نمیکند آدم چادری باشد یا مانتویی، کت شلوار پوش یا اسپرت، مهم این است که شیک و مرتب به نظر برسیم تا هم خودمان احساس سرخوشی و اعتماد به نفس بیشتری کنیم هم دیگران حس کنند آدم بانشاطی هستیم.پس از شب قبل لباسهای فردا را کنترل میکنم تا رنگهای لباسها و کیف و کفشی که انتخاب میکنم، مناسب و هماهنگ باشد. همه چیز تمیز و اتو شده است. قرار است برق بزنم.
قدم پنجم: جیره غذایی
وقتی کار میکنم اصلا حواسم نیست چه میخورم. این عادت بدی است. گاهی خیلی دیر غذا میخورم و گاهی فقط از تنقلات نامناسب و فستفود استفاده میکنم. گاهی دل پیچه دارم و گاهی از ضعف، سرگیجه. با این وضع لبخند روی لب آدم نمیماند. با خودم قرار میگذارم، به بدنم احترام بگذارم و غذای سالم و مناسب و سر ساعت مقرر بخورم.
قدم ششم: برنامهریزی
خوب که فکر میکنم یکی از دلایل استرس و ناراحتی و غر زدنهای روزانه من بیبرنامگی است. پس با خودم قرار میگذارم از شب قبل برنامه روز دیگر را داشته باشم و از اول ماه هم برای هر روز برنامه غذایی خاص آن روز را مشخص کنم که مواد لازم برای کارم تهیه شود. این طوری همه خوشحالتر میشوند.
قدم هفتم: توجه به عزیزان
یکی از چیزهایی که باعث میشود از خودم راضی نباشم و شادی را فراموش کنم فرصت کم برای دیدار عزیزان است؛ والدین و افراد خانواده که دوستشان دارم. بنابراین قرار میگذارم روزانه با آنها تماس بگیرم و حالشان را بپرسم، در دسترس باشم و اوقات خوش زندگی را با ارسال عکس با آنها به اشتراک بگذارم و آخر هفتهها حتما به آنها سر بزنم.
قدم هشتم: همه چیز خوب است
بد بینی چیز بدی است. مدت هاست عادت کردهام از زمین و زمان ایراد بگیرم. برای این که شاد باشم با خودم قرار گذاشتهام از بحثهای بیمورد و نشستن پای غرولند دیگران و نقزدن در مورد روزگار دست بردارم.
قدم نهم: لیست طلایی
گاهی فراموش میکنیم چقدر چیزهای خوبی اطراف ماست .عادت میکنیم نبینیم و شادیهای کوچک را دست کم بگیریم. من میخواهم فراموش نکنم. پس یک دفترچه شادمانه درست کردهام تا شادیهای کوچک و بزرگ هر روز را در آن ثبت کنم.
قدم دهم: شادی بخشی
خیلی وقتها پیش میآید یک نفر را شاد میکنم و برایش کاری انجام میدهم. اما گاهی حس میکنم فاصلهاش زیاد شده است. امروز تصمیم گرفتهام این فاصله را کم کنم. میخواهم از شادی بخشی هفتگی شروع کنم و اگر دیدم ظرفیتش را دارم آن را به همه روزهای هفته گسترش دهم.
شما هم میتوانید این برنامه را شروع کنید. به امید روزهای شادتر.