ترامپ با حمله به سوریه فضا را به نفع خود کرد
بعد از حمله موشکی ایالات متحده به فرودگاه شریعات در استان حمص سوریه، نکتهای که توجه بسیار زیادی را در محافل داخلی و خارجی امریکا جلب کرد اقبال عمومی مردم و سیاستمداران امریکا نسبت به این اقدام نظامی امریکا بود
پس از این اقدام از سرسختترین مخالفان ترامپ در حزب دموکرات گرفته تا حامیان او در حزب جمهوریخواه از این اقدام تقدیر کردند و عاملی شد تا محبوبیت زیر ٤٠ درصدی دونالد ترامپ تنها با گذشت کمتر از سه ماه از دوره ریاستجمهوری به بالای ٤٠ درصد برسد و تا حدودی این اقدام نظامی افکار عمومی امریکا را از سمت دخالت روسیه در انتخابات امریکا و ارتباط کمپین دونالت ترامپ با مسکو را منحرف کرد.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از اعتماد ، دونالد ترامپی که در طول سه ماه از ریاستجمهوری خود هیچ دستاوردی در عرصه سیاست داخلی نداشت به ناگاه در سیاست خارجی یک برگ برنده پیدا میکند. اما در این بین حامیان دونالد ترامپ در طول انتخابات که راستهای افراطی آن را تشکیل میدادند تبدیل به منتقدان جدی این اقدام نظامی دونالد ترامپ شدند. آنها بهشدت حمله به سوریه را به بهانه حملهای شیمیایی که هنوز مشخص نیست عامل اصلی آن کیست، مورد انتقاد قرار دادند و آن را خلاف وعده انزواگرایانه او در حوزه سیاست خارجی دانستند و با این اقدام عملا دونالد ترامپ طبقه اصلی حامیان خود را در قدم اول از خود رویگردان کرد. از طرفی این افزایش محبوبیت ترامپ در میان مخالفان خود نیز بسیار جالب توجه بود که به راحتی از کنار آن نمیتوان عبور کرد. از همین رو گفتوگویی داشتیم با فرید مرجایی، تحلیلگر مسائل امریکا تا شرایط موجود در صحنه سیاسی امریکا و ابهامات موجود پس از حمله امریکا به سوریه را مورد بررسی قرار دهیم.
بسیاری در امریکا نگران به وجود آمدن جنگ عراقی دیگر در سوریه هستند. آنها معتقدند بوش پسر جنگ عراق و افغانستان را برای انحراف افکار عمومی امریکا از شرایط داخلی به راه انداخت و اکنون این مثال را نیز در خصوص دونالد ترامپ و حمله به سوریه مطرح میکنند، این دیدگاه تا چه حد میتواند به واقعیت نزدیک باشد؟
پاسخ این قضیه هم بله و هم خیر است. جواب منفی از این جهت است که جورج بوش در سال اولی که قدم به کاخ سفید گذاشت بحران چندانی را پیش روی خود نمیدید. دلیل جنگ عراق هم حضور نومحافظهکاران در کابینه جورج بوش بود که آنها معتقد بودند همانگونه که جنگ سرد به پایان رسیده و اردوگاه شرق (شوروی) متلاشی شد، خاورمیانه هم باید به سمتی سوق پیدا کند که شرایط جدید (هژمونی امریکا- اسراییل) برآن حاکم شود. آنها با قصد قبلی این طرحریزی را داشتند. زمانی که جورج بوش بر مسند کار آمد، نئوکانها توسط دیک چنی سیاست خارجی را به دست گرفتند و این برنامه را پیاده کردند. هدف آنها تغییر خاورمیانه بود اما ابزاری که قصد داشتند به وسیله آن این کار را انجام دهند عراق بود که ستون فقرات این چارچوب شکسته شود. ایران به دلیل وسعتی که داشت از اهمیت بالاتری برخوردار بود، اما مقابله نظامی با ایران، برایشان بسیار چالشآمیز بود.
در حال حاضر بسیاری میدانند که اقدام ترامپ در سوریه به نوعی برای انحراف افکار عمومی امریکا بوده است؛ چراکه از نظر سیاست داخلی شرایط دولت ترامپ بد بوده ولی از نظر اینکه بخواهد سوریه بدل به یک جنگ تمامعیار مانند عراق شود، هم میتوان از مصاحبههای روزهای اخیر آن فهمید که گفته است سیاست کلی ما عوض نشده و نمیخواهیم جنگ دیگری را در سوریه به راه بیندازیم. اما از منظر خودش، ترامپ باید این کار را انجام میداد تا توجه افکار عمومی را از شکستهای سیاست داخلی منحرف کند و یک ژست اقتدارگرایانهای که از خود در کمپینها نشان داده بود را به نمایش بگذارد. در این بین چنین اقدامی با استقبال فراوانی روبهرو شد. افرادی همچون سناتور چاک شومر دموکرات (و یا خانم نانسی پلوسی، فرید زکریا، ریچارد هاس و نیک برنز) که مخالف سرسخت دونالد ترامپ محسوب میشدند نیز این اقدام ترامپ را تحسین کردند. همین موضوع نیز شوکآور بود که چگونه این مخالفان سرسخت، این اقدام ترامپ را تحسین میکنند. اما بحث اینجا بود افرادی که بمباران سوریه را تشویق میکردند، این مساله را مطرح میکردند که پس از این اتفاق، استراتژی کلی یا قدم بعدی چیست؟ منظور آنها این است که بمباران کافی نیست و میگویند آیا ترامپ حاضر است سیاست کلی امریکا که در زمان اوباما حاکم بود را تغییر دهد یا خیر؟ یعنی اگر نمیتوانید این موضوع را تغییر دهید این حمله نمیتواند فایده داشته باشد، زیرا برای محافل امریکایی چندان قابل قبول نیست که گام به گام در سوریه شکست خوردند. تنها فردی که در محافل رسمی از این حمله بهشدت انتقاد کرد خانم گبرد (Tulsi Gabbard) کهنه سرباز امریکایی و نماینده فعلی مجلس از هاوایی است که بهشدت نسبت به اقدام دولت به طور منطقی انتقاد کرد.
هرچند آقای ترامپ اعلام میکند که قصد دخالت بیشتر ندارد، اما نظر شما در این خصوص چیست آیا فکر میکنید دخالتها و اقدام نظامی در خاک سوریه گستردهتر خواهد شد؟
به نظر من به احتمال ٧٠ درصد این روند ادامه نخواهد داشت. چراکه علت وجودی ترامپ که حامیان او هستند نیز چنین چیزی را نمیخواهند. به وجود آمدن چنین اتفاقی لطفی از آسمان بود که بتواند از شرایط پس از حمله شیمیایی استفاده کند و چنین اقدامی انجام دهد تا مورد توجه افکار عمومی امریکا قرار گیرد. اما ادامه این روند در هیچ کجای استراتژی این دولت قرار ندارد. هیلاری و گلوبالیستها (جهانگرایان) چنین برنامهای داشتند که میخواستند منطقه پرواز ممنوع در سوریه ایجاد کنند اما به نظر نمیرسد که ترامپ بخواهد چنین کاری انجام دهد و احتمال ادامه آن بسیار کم است.
در حال حاضر ضرورت استراتژی جدید امریکا در کجای سیاست داخلی امریکا حس میشود و چگونه میتواند به دولت ترامپ کمک کند؟
دکترین سیاست خارجی دولت ترامپ هنوز شکل نگرفته است. به خصوص در مورد سیاستهای دولت در خصوص ایران، روسیه و چین؛ نکته قابل توجه این است که دولت ترامپ از دو جناح شکل گرفته است. کابینه ترامپ را جمهوریخواهان سنتی شکل میدهند، اما در بخش دیگری از مشاورین کاخ سفید، راستهای پوپولیستها از جمله استیو بنن حضور دارند که دو تفکر متفاوت را شکل میدهند. این شرایط را بسیار سخت میکند. اما پیشتر هم پیشبینی میشد که جمهوریخواهان سنتی و سیاستهایشان در دولت ترامپ هژمونی پیدا کنند. در حال حاضر نیز اتفاق مهمی که در حال رخ دادن است و در رسانهها نیز انعکاس پیدا میکند، کشمکش شدیدی بین این دوجناح در کاخ سفید وجود دارد و این اتفاق میتواند تبعات مهمی را در پی داشته باشد؛ به گونهای که استیوبنن از شورای امنیت ملی امریکا کنار گذاشته شده است و جمهوریخواهان سنتی که سیاستهای جهانی پررنگتری دارند، در حال مستحکمتر کردن جایگاه خود در کاخ سفید هستند. در حقیقت شاید پنج روز که از کنارهگیری بنن از شورای امینت ملی امریکا گذشت برنامه حمله به سوریه اجرایی شد. همچنین اختلاف شدیدی که بین استیو بنن و داماد ترامپ جرد کوشنر در کاخ سفید به وجود آمده سروصدای فراوانی ایجاد کرده که این را میتوان اختلاف دو جهانبینی متفاوت دانست که در حال گسترش است. استیو بنن، نماینده یک دیدگاه ناسیونالیستی پوپولیستی است یعنی همان کمپینی که ترامپ برای کارزار ریاستجمهوری به راه انداخت و موجب پیروزی وی شد. اما کوشنر چنین تفکری ندارد و اقدامی برای پیروزی ترامپ انجام نداده و تنها مشاوره داده است. این قدرتگیری کوشنر و آوردن افرادی همچونگری کوهن که از جمله روسای مالی شرکت گلدمن ساکس به حساب میآید وارد جریان کاخ سفید شده و در حال قدرت گرفتن است. این موضوع نیز در تبانی و همراهی کوشنر به همراه جمهوریخواهان سنتی است. پس مشاهده میکنیم آنها در حال افزایش قدرت خود هستند و اختیارات افرادی همچون بنن را کاهش میدهند. برخلاف استیو بنن، کوشنر و کوهن یهودی تبار هستند و قصد دارند تا قدرت ترامپ را مستحکم کنند. اما جمهوریخواهان تفکرات جهانگرا داشته و سیاستهای وسیع مداخلهگرانه را در پیش میگیرند. کوشنر پیشتر دموکرات بوده ولی در مقابل پوپولیستها، تفاوتی بین دموکراتهای عقاب و جمهوریخواهان نیست. اما در حال حاضر تفاوتی در این زمینه بین آن دو وجود ندارد. از دید آنها، مهم این است که سیاست جهانی شدن و سلطه جهانی پیگیری شود و گاهی بیشتر با هم در این مسائل شریک هستند. اکنون در کاخ سفید شاهد رقابت شدید پوپولیستهایی که به دنبال انزواگرایی و سنتگراهای با تفکر جهانی در رقابت هستند. حتی سایت بریتبارت که متعلق به استیو بنن است در یک مقالهای نوشت که دولت سوریه نمیتوانسته سلاح شیمیایی داشته باشد. این یک مخالفت جدی با سیاست رسمی دولت است. حتی از خوانندگان این سوال را مطرح میکرد که آیا موافق کنار رفتن استیو بنن از شورای امنیت ملی امریکا هستید؟ این سنبل اتفاقاتی است که در کاخ سفید در حال رخ دادن است. همچنین سایت بریتبارت شروع به نوشتن مقالاتی علیه کوشنر کردند که با فشارهای کاخ سفید این مقالات دیگر منتشر نشد.
در زمان کلینتون یکسری ایستگاههای رادیویی سراسری در کشور ایجاد شد که تحلیلگران دست راستی افراطی در آن شروع به صحبت و با نارضایتی خود یک بدنه ناراضی را در جامعه امریکا ایجاد کردند. حالا باید دید در این اختلاف اگر بتوانند بنن را راحت کنار بگذارند این تحلیلگران رادیویی با مردم چگونه صحبت میکنند و باید دید کدام طرف فایق خواهد آمد. زیرا در حقیقت کمپین و چهره کمپین ترامپ را بنن ساخته است زیرا میگوید ما با دنیا کاری نداریم و باید به ساخت کشور بپردازیم و این خیلی متفاوت با چیزی است که در حال رخ دادن است.
پوپولیستها با تنشهای جنگ سردی مساله ندارند بلکه با رادیکالیسم اسلامی و داعش مشکل دارند و میخواهند تمدن شان به عنوان یک تمدن مسیحی سفیدپوست باقی بماند و اجازه گسترش جهاد اسلامی را ندهند. این یک سیاست هویتی است. در طرف مقابل جمهوریخواهان سنتی تفکر جنگ سردی دارند. پوپولیستها به دنبال بهبود رابطه با روسیه برای مقابله با بنیادگرایی اسلامی (سلفی) و تقابل با چین در خصوص روابط تجاری بودند. این در حالی است که طرفداران تفکر جهانی شدن در حال تغییر شرایط هستند. اکنون شاهد آن هستیم که تنش ترامپ با روسها رو به افزایش است و با چینیها در حال نزدیک شدن هستند. برخلاف موضع کمپین خود، دیروز در یک چرخش، ترامپ اعلام کرد که چین دیگر نرخ ارز را دست کاری نمیکند. این روند اتفاق در حال انجام است و باید دید در آینده چه اتفاقاتی رخ خواهد داد.
دولتمردان امریکایی به نظر میرسد که قصد دارند ضرورتهای اخلاقی را به ضرورتهای امنیت ملی پس از حمله به سوریه گره بزنند، آیا این دو را میتوان به یکدیگر نزدیک کرد و بر مبنای آن استراتژی تعریف کرد و آیا این نوع نگاه برای مردم امریکا قابل درک است؟
بله این موضوع قابل درک است و همواره کارکرد داشته است. در حقیقت پس از جنگ جهانی دوم که سیاست کلی هژمونی امریکا شکل گرفته است از آن زمان سیاستهای امریکا که بعضا امپریالیستی و سلطهجویانه بوده است غالبا در چارچوب «ضرورت اخلاقی» یا «امنیت ملی» عنوان شده است. اما معمولا هدف چیز دیگری بوده است. ساختار سیاسی امریکا تنها از لحاظ نظامی قوی نیست بلکه از نظر ایجاد پروپاگاندا نیز قوی است. امریکا از طریق رسانههایی که در اختیار دارد قدرت ایجاد پارادایم را در خود دارد. که این قابلیت روانی یک ابر قدرت است. آخرین کودتاهایی که امریکا در آن دست داشت و این اقدام را در کشورهایی مانند ونزوئلا و هندوراس تشویق میکرد، این موضوع نه ضرورت اخلاقی داشت و نه در راستای کمک به امنیت ملی امریکا است. بمباران یمن، لیبی یا تحریمهای گسترده علیه ایران نه اخلاقی و نه در راستای امنیت ملی امریکا است، بلکه این چارچوب میتوانند ضرورتهایی را تعیین کنند که نشان دهند جهان رییسی دارد که باید این موضوع را در قالب مسائل اخلاقی و امنیت ملی قرار دهند. ولی آنها معتقدند که ما یک برتری جهانی داریم و یک موقعیت خاص ممتاز را در اختیار ما قرار میدهد- که در حقیقت همان توجیه سیاست هژمونی و سلطه است. در تمام این موارد در چارچوب یک سپهر اخلاقی تنظیم میشود و همواره عنوان میکنند که امریکا مورد تهدید قرار گرفته و آن را توجیه میکنند. در بحث حمله به سوریه نیز حتی علاوه بر طرفداران ترامپ، مخالفان نیز معتقد بودند که رییسجمهور عکسهای حمله شیمیایی را دید، از نظر «احساسی و اخلاقی منقلب» شد و دستور حمله را داد و این روایت اخلاقی را جا انداختند.
تا چه حد معتقدید که حمله برای انحراف افکار عمومی از مشکلات دولت از جمله بحث دخالت روسیه در انتخابات امریکا و ارتباط کمپین ترامپ با روسیه است؟
هرچند بسیاری از اقدام سیاسی دونالد ترامپ در سوریه راضی بودند، اما در باطن اکثریت میدانستند که به نوعی ترامپ قصد داشته تا افکار عمومی امریکا را منحرف کند چراکه ترامپ در سیاست داخلی خود با شکستهای جدی روبهرو شد و هر سیاستی را که اعلام میکرد نمیتوانست پیروز شود و از نظر روحی و سیاسی دولت در شرایط مساعدی به سر نمیبرد. اما حمله به سوریه تا حدودی جریان دخالت روسیه در کارزار انتخاباتی امریکا را درست کرد. هم خانم نیکی هیلی، سفیر امریکا در سازمان ملل و هم تیلرسون، وزیر خارجه امریکا در مسکو که بهشدت علیه روسیه سخن گفتند و به شرایط جنگ سردی میان دو کشور نیز دامن زدند. همین موضوع منجر به بهبود وضعیت ترامپ در داخل امریکا شده است. هرچند از نظر اداری و تشکیلاتی در کمیتههای تحقیقاتی کنگره امریکا روند تحقیقات ادامه پیدا میکند اما از نظر معنوی نوع گفتمان را تغییر داده است. اکنون از لحاظ افکار عمومی چندان مثل سابق دولت امریکا را نزدیک به روسیه نمیدانند، اما تحقیقات ادامه پیدا میکند. گفتنی است هنوز هم دولت به طور کامل نیز سروشکل نگرفته است. بسیاری از وزارتخانهها هنوز معاون اول و جانشینان خود را تعیین نکردند. هردولتی که سرکار میآید وزیر و معاون وزیر را تغییر میدهد اما بدنه متخصص کماکان در همان چارچوب سابق باقی میماند. اکنون خیلی از کشورهای دیگر برای ارتباطگیری با دولت مشکل دارند و این ضعف پرسنلی دولت امریکا است. اما برای انحراف افکار عمومی شاهد هستیم که حتی کشتیهایی را به سمت کره شمالی فرستاده است هرچند نمیخواهد در آنجا حرکت یا اقدامی را انجام دهد. ولی در حال گرفتن ژستی است که قصد دارد یک نمایش قدرت به افکار عمومی امریکا نشان دهد. همواره رهبران پوپولیست سعی میکنند تا ژست مقتدرانهای به خود بگیرند و مردم نیز این موضوع را دوست دارند. این یک سنت پوپولیستی است که تاکنون موفق بوده است.
آیا به نظر شما این اقدام ترامپ، ممکن است که تحقیقات کمیتههای کنگره را در خصوص دخالت روسیه در انتخابات منحرف کند و نادیده گرفته شود؟
از نظر روند اداری، کمیته کار خود را قطع نخواهد کرد. رییس کمیته تحقیقات مجلس نمایندگان Devin Nunes نیز که جمهوریخواه بود از سمت خود به طور موقت کنارهگیری کرد، چراکه متهم به برگزاری جلسات مخفیانه در کاخ سفید برای حمایت از دولت بود. با این وجود روال اداری تحقیقات را به ناگاه نمیتوان متوقف کرد. ولی از نظر سیاسی شرایط تغییر کرده و باید دید که تا چه حد این تغییر موثر بوده که در ماههای آینده نتایج آن را میتوان دید. عدهای هستند که قصد دارند ترامپ را استیضاح کنند. برای این کار دو جریان لازم است، یکی کمپینی که وجهه سیاسی آن را تضعیف کنند و دیگری نیازمند یک منشأ قانونی برای انجام این کار است.
برخی از اعضای کاخ سفید از جمله سباستین گورکا عنوان کرده بود هرکسی بخواهد بگوید که دولت در حال ساخت یک تئاتر سیاسی از مرگ و میر مجروحان شیمیایی است یک نوع بیوجدانی است. به نظر شما چند درصد از افکار عمومی امریکا به قول آقای گورکا بیوجدان هستند؟
سباستین گورکا فردی مرموز و افراطی است. ولی باید جریان این افراد را در کاخ سفید مشخص کرد تا شناخته شوند. ایشان مجاری تبار و در انگلستان بزرگ شده است. وی مبارزات ضدکمونیستی را در انگلستان انجام داد و اکنون این مبارزه تبدیل به اسلام ستیزی شده است. بعد از انگلستان وارد امریکا شد و با راستهای افراطی گره خورد و وارد سایت بریتبارت شد. او نسبت به ناسیونالیسم سفیدپوست و سیاهپوست و حتی یهودی ستیزی در اروپا و امریکا ساکت است اما تمرکز عمدهای روی خاورمیانه دارد. ولی ایشان نماینده کانال و گروهی است که به حدی نئوکان و صهیونیست هستند که به سمت اسلامهراسی پیش میروند و همواره خطر گروههای جهادی و تروریستها را گوشزد میکنند. در دوره اوباما نیز علیه سیاستهای وی انتقاد میکرد و حتی درخصوص مذاکرات با ایران نیز بهشدت منتقد برجام بود. پشت این شخص David Horowitz دیوید هارویتس و دنیل پایپ Daniel Pipes هستند، اینها هم راست افراطی و هم به حدی صهیونیست هستند که مستقیما اسلامهراس و اسلامستیز هستند و حتی در نیویورکتایمز خبری منتشر شد که قصد دارند این نگاه را در اروپا نیز تزریق کنند. حتی در هلند نیز از احزاب راست اسلام هراس در این کشور Geert Wilders حمایت مالی انجام دادند.
در خصوص حمله شیمیایی، بسیاری از تحلیلگران معتقدند که اگر حمله شیمیایی رخ داده باشد که در همان ساعات اولیه نمیتوان برآوردی از عامل اصلی آن داشت. حداقل باید چند روز و چند هفته تحقیقات صورت گیرد. سازمان منع سلاحهای شیمیاییOPCW باید متخصصین خود را ارسال کند تا عامل حمله را مشخص کنند. اما امریکاییها یک ساعت پس از حمله عامل این اقدام را سوریه دانستند و به آن حمله کردند و تمام رسانههای امریکایی نیز از آن حمایت کردند و شروع به نشان دادن قربانیان حمله شیمیایی کردند. سایت بریتبارت و تعدادی دیگر عنوان کردند که باید ابتدا تحقیقات صورت گیرد. اما کاملا به نظر میرسید یک سناریوی هماهنگ شده برای این منظور وجود داشت. سیاستمداران امریکا، از جمله آقای گورکا در خصوص مجروحان شیمیایی سخن میگویند، در حقیقت بعد از جنگ جهانی اول وسیعترین قربانی سلاحهای شیمیایی ایرانیها بودند. زمانی که در سال ١٩٨٧ایران از حمله شیمیایی عراق به شورای امنیت شکایت کرد، امریکا جلوی آن را گرفت در صورتی که میتوانستند عراق را ذیل فصل هفت منشور سازمان ملل قرار دهند اما جلوی این کار را گرفتند و این موضوع نیز جزو یک بیوجدانی محسوب میشود. من هم در دورهای جزو کمپین مخالفان تحریم و جنگ علیه ایران بودم. در دورهای که تحریمها علیه ایران بالا گرفت، من به نمایندگی از این کمپین با رییس انجمن قربانیان سلاح شیمیایی در ایران تماس گرفتم تا بتوانیم لیست داروهایی که با مشکل مواجه بود را دریافت کنیم. ولی اینکه میگویند، کسی که این گونه فکر کند بیوجدان است، مساله بیوجدانی نیست، این را شخص آقای گورکا میداند که قصد داشتند که روی افکار عمومی تاثیر بگذارند. هرکسی که مخالف دولت ترامپ باشد دلیل بر بیوجدانی نیست، بلکه سیاستهای دولت را نقد میکند.
بحث حمله به سوریه تا چه حد روی محبوبیت آقای ترامپ تاثیرگذار بوده است؟
برای من جالب است که این موضوع بر محبوبیت ترامپ تاثیرگذار بوده و روندی مثبت را طی کرد. تمامی سیاستمداران هم از ترامپ حمایت کردند و برای مدتی انتقادها فروکش کرد. هرچند روندهای قانونی از اهمیت بالایی برخوردار است اما جو معنوی موجود در فضا نیز مهم است. ایشان توانست جو معنوی و سیاسی را به نفع خود بهبود ببخشد. چراکه اکنون امریکا در شرایطی است که نیاز به قدرتنمایی دارد و زمانی که یک قدم به این سمت بردارید به شما کمک خواهد کرد. ترامپ قبل از این اقدام محبوبیتی حدود ٣٦درصد داشت و بعد از حمله به سوریه این رقم به ٤٣درصد رسید. از جهتی باید مشاهده کرد که این روند ادامه پیدا خواهد کرد یا خیر که این بستگی به قدمهای بعدی ترامپ در این مسیر دارد ولی شرایط در مطبوعات و فضای عمومی تاثیر مثبت برای ترامپ و دولت وی داشت. اما به طور کلی هنوز افرادی که تفکر جهانیسازی دارند در سطح افکار عمومی برای بردن امریکا به یک جنگ دیگر مشکل دارند. مردم یک جنگ طولانی دیگر نمیخواهند. به همین دلیل است که پوپولیستها و دست راستیهای امریکا شعارهای انزواگرایانه دادند.
انتقادها علیه دونالد ترامپ به دلیل عدم اجرای سیاست انزواگرایانه به خصوص از سوی حامیان جناح راست افراطی بهشدت بالا گرفته است. این موضوع تا چه حد میتواند روی عملکرد و اقدامات دونالد ترامپ تاثیرگذار باشد؟
چارچوب کمپین انتخاباتی ترامپ به سمت راست افراطی گرایش داشت. از طرفی در خصوص واژه انزواگرا باید نکتهای را مشخص کرد. افرادی که با تفکر جهانیسازی پیش میروند خود را امپریالیست نمیدانند، بلکه انترناسیونالیست معرفی میکنند. ولی آنها در حقیقت این گونه نیستند، این واژه در مورد افرادی که قصد تبادل فرهنگی داشته باشند بیشتر کاربرد دارد. اما آنها این رویکرد را دنبال میکنند که سناریوهای مختلف را در مناطق مختلف جهان تعریف و آن را دیکته کنند. افرادی که به دنبال «جهانیسازی» بوده و جهانگرا هستند به دنبال تحمیل خواستههای خود هستند. اما پوپولیستها میگویند که ما میخواهیم سیاست «انزواگرایانه» اتخاذ کنیم. اما آنها در عمل اینگونه نمیخواهند باشند، بلکه معتقدند که باید با تمام دنیا مبادلات فرهنگی و اقتصادی داشته باشند اما نمیخواهیم در امورداخلی کشورها دخالت کنیم و برای آن هزینه بپردازیم. با این وجود افرادی که تفکری جهانگرا (گلوبالیست) دارند معتقدند که آقایی برای جهان مسوولیتهایی را نیز به همراه دارد. تنشی که آنها با ترامپ دارند همین مسوولیتها است که ترامپ قصد دارد از زیر بار آن شانه خالی کند و درکی از آن نیز ندارد. به طور مثال پیمان ناتو یک پیمان نظامی است. وقتی که ناتو را تضعیف میکنید در حقیقت مسوولیت آن را نمیخواهید بپذیرید در حالی که باید مسوولیت آن را قبول کنید. زیرا اگر این کار را نکنید، جایگاه ممتاز امریکا به عنوان ارباب را در جهان قبول ندارید. ولی اکنون شاهد آن هستیم که افرادی که سیاست انزواگرایانه داشتند از جمله استیو بنن رفتهرفته جایگاه آنها در کاخ سفید تغییر میکند.
در هرصورت اکنون تنشی در دولت ترامپ وجود دارد که میخواهد خود را تعریف کند. باید ببینیم که آیا واقعا جریانهایی مانند استیو بنن و پوپولیستها را از کاخ سفید میتوانند کنار بگذارند یا خیر. طیف وسیعی از طرفداران ترامپ به دلیل همین تفکرات به او رای دادند و اگر احساس کنند که این روند تغییر میکند شرایط برای آنها نیز در آینده تغییر خواهد کرد. مگر اینکه سخنگویهای راستگرای شبکههای رادیویی که پیشتر عنوان کردم را متقاعد کنند. حال باید دید آنها از ترامپ و تیم جهانگرای ترامپ حمایت کنند یا از راستهای افراطی که طرفدار «انزواگرایی» هستند. این موضوع شوخی بردار نیست زیرا همین افراد با چنین رویکردی به ترامپ چنین هویتی دادند که بتواند ١٦ تن از جمهوریخواهان را در رقابت درون حزبی شکست دهد. باید دید که کدام گروه در نهایت پیروز این رقابت درونی در کاخ سفید میشود و امریکا نیز منتظر نتیجه این رقابت است.
از لحاظ قوانین داخلی امریکا، ترامپ نیاز به اجازه کنگره برای حمله به سوریه را داشت و اگر بخواهد اقدام جدیدی انجام دهد مجوز کنگره را دریافت خواهد کرد؟
از نظر قوانین داخلی، اگر بخواهد یک جنگ مفصل شکل بگیرد رییسجمهور باید از کنگره اجازه بگیرد و این قانون خوبی بوده زیرا نمیخواهند کشور بیهوده وارد یک جنگ شود. ولی وقتی که در زمان نیکسون واترگیت اتفاق افتاد و هرروز جایگاه رییسجمهور ضعیفتر میشد و کنگره قدرت میگرفت این شرایط پیش آمد. اما دو تا از کارمندان نیکسون که یکی رامسفلد و دیگر دیک چینی بود، آنها منتظر زمانی بودند تا به قدرت بازگردند و قدرت رییسجمهور را احیا کنند. زمان بوش پسر آنها دوباره بازگشتند تا قدرت رییسجمهور بازگردد. وقتی که چندین بمباران و حمله صورت گرفت بدون اجازه کنگره بود و تنها جنگ عراق اجازه کنگره را داشت. در دوره اوباما نیز از آنجایی که از نظر معنوی قدرت رییسجمهور افزایش پیدا کرد توانست اقداماتی را بدون اجازه کنگره انجام دهد؛ که از جمله آن میتوان به بمباران لیبی اشاره کرد. به طور کلی میتوان گفت که بمبارانهای اینچنین چندان نیازی به اجازه کنگره نداشت. پس اتفاقی که در سوریه رخ داد از لحاظ عرفی و معنوی مشکلی نداشت و کنگره نیز همراه ترامپ بود. اما اگر بخواهد پیاده نظام و جنگ جدی را به راه اندازد باید از کنگره اجازه بگیرد. دردورهای که فشار فراوانی روی اوباما برای حمله به سوریه وجود داشت، اوباما اجازه آن را به کنگره محول کرد زیرا میدانست که در نهایت مردم مخالف جنگ بوده و این موضوع با مخالفت نمایندگان کنگره مواجه خواهد شد.