x
۲۵ / اسفند / ۱۳۹۵ ۰۲:۰۵

نفوذ مارکسیسم میان شرکت‌های بزرگ آمریکایی

نفوذ مارکسیسم میان شرکت‌های بزرگ آمریکایی

مجله نشنال ریویو از رواج روحیه ضدرقابت در شرکت‌های بزرگ آمریکایی خبر داده است.

کد خبر: ۱۸۲۶۹۴
آرین موتور

نشریه «نشنال ریویو» در شماره جدید خود این موضوع را مورد بررسی قرار داده است که چرا اغلب شرکت‌های بزرگ آمریکایی گرایش سیاسی چپ دارند؟ در مقاله اصلی این نشریه چنین آمده است: کتاب «انسان سازمانی» که نخستین‌بار در سال 1956 منتشر شد، همچنان با ماست و وظیفه غیرعادی آن از آن زمان تاکنون پاسخ به پرسشی است که بسیاری از محافظه‌کاران معاصر را گیج کرده است: با توجه به این مساله که مدعیان سوسیالیسم، از شرکت‌ها نفرت دارند، چرا رهبران شرکت‌های آمریکایی سوسیالیست هستند؟ به سادگی می‌توان درک کرد که رهبران شرکت‌ها به‌دلیل منفعت شخصی درمورد مسائلی مانند برنامه مهاجرتی و لغو ویزا در برابر دولت ترامپ می‌ایستند؛ زیرا این اقدام دولت دسترسی آنها به نیروی کار و مشتریان را مختل می‌کند. اما 130 نفر از رهبران شرکت‌های آمریکایی ازجمله مدیران عامل امریکن ایرلاینز و بانک آمریکا، برای لغو قانون جنجالی ایالت کارولینای شمالی درمورد استفاده از دستشویی‌های عمومی، بایکدیگر متحد شدند. درباره این اقدام رهبران شرکت‌ها چه می‌توان گفت؟ آیا این اقدامی از روی ترس است یا چیزی فراتر از آن؟

واژه«شرکت» عملا مترادف «شر» است. از دیدگاه سوسیالیستی، شرکت‌ها آنقدر حریص و بی‌رحم هستند که تهدیدی برای دموکراسی به‌شمار می‌روند. زمانی که طرفداران جناح چپ خشمگین می‌شوند، معترضان سیاه‌پوش دفاتر مالیاتی یا پاسگاه‌های پلیس را به آتش نمی‌کشند، بلکه شیشه‌های شعبه‌های استارباکس را خرد می‌کنند و اهمیت نمی‌دهند که هاوارد شولتز، مدیرعامل استارباکس، خودش تمایلات چپگرایانه دارد. به گزارش دنیای اقتصاد، بررسی فهرست بزرگ‌ترین شرکت‌های آمریکایی (به لحاظ سرمایه‌ بازاری) نشان می‌دهد که کنش سیاسی آنها موجب نابودی افسانه محافظه‌کاری شرکت‌ها شده است.

اولین شرکت در این فهرست اپل است. تیم کوک، مدیرعامل این شرکت، در طیف سوسیالیستی افت و خیز دارد. او از منتقدان قانون آزادی مذاهب در ایندیانا و دیگر ایالت‌ها بوده است. بسیاری از همفکران او معتقدند این قانون امکان تبعیض علیه همجنس‌گرایان را فراهم می‌کند. دومین شرکت، گوگل است. سرگئی برین، بنیان‌گذار این شرکت یکی از افرادی بود که اعتراضات فرودگاه بین‌المللی سانفرانسیسکو علیه فرمان مهاجرتی ترامپ را رهبری می‌کرد. سومین شرکت، مایکروسافت است. بیل گیتس، حامی مالی سخاوتمندی است که به برنامه‌های «تنظیم خانواده» کمک مالی می‌کند. وارن بافت، مالک برکشایرهیث‌اوی، چهارمین شرکت بزرگ آمریکا، یکی از متحدان نزدیک باراک اوباما و از حامیان افزایش مالیات مالیات‌دهندگان پردرآمد بود.

جف بزوس، مدیرعامل و بنیان‌گذار آمازون، پنجمین شرکت بزرگ آمریکا، 5/ 2 میلیون دلار از درآمد خود را به برنامه ایالت واشنگتن برای ازدواج همجنس‌گرایان اختصاص داده است. مارک زوکربرگ، بنیانگذار فیس‌بوک که ششمین شرکت بزرگ آمریکایی است، خواستار اقدامات لیبرال در اصلاح قانون مهاجرت شده است و داستین موسکوویتز، دیگر بنیان‌گذار فیس‌بوک، در سال 2016 مبلغ 20 میلیون دلار برای حمایت از هیلاری کلینتون و دیگر دموکرات‌ها اختصاص داد. اکسون موبیل، هفتمین شرکت بزرگ آمریکا، به‌عنوان یک شرکت نفتی چندان خوشنام نیست؛ اما این شرکت میلیاردها دلار صرف برنامه‌های انرژی‌های تجدیدپذیر و برنامه‌های اجتماعی جهان کرده است.

شرکت جانسون‌اندجانسون، هشتمین شرکت بزرگ آمریکایی که در زمینه داروسازی و خدمات پزشکی فعالیت می‌کند و از سوی لیز فولر اداره می‌شود، یکی از معماران برنامه «اوباما کر» بود. فولر نیز دستیار ویژه اوباما بود. جی‌پی‌مورگان، نهمین شرکت بزرگ آمریکایی است و دو دریافت‌کننده بزرگ کمک‌های نقدی این شرکت در سال 2016، هیلاری کلینتون و کمیته ملی دموکرات بودند. جیمی دایمن، میلیاردر و رئیس هیات‌مدیره جی‌پی‌مورگان، یکی از برجسته‌ترین حامیان سیاستمداران دموکرات ازجمله باراک اوباما محسوب می‌شود و پیشنهاد دونالد ترامپ برای تصدی پست وزارت خزانه‌داری را نپذیرفته است. ولز فارگو، دهمین شرکت بزرگ آمریکایی است. کارکنان این بانک، از الگوی جی‌پی‌مورگان پیروی کردند و طی مبارزات انتخاباتی در ازای هر یک دلاری که به ترامپ کمک کردند، 36/ 7 دلار به کلینتون کمک مالی کردند. این بانک به تازگی حامی مالی رویدادهای حقوق بشری و حقوق همجنس‌گرایان شده است.

این در شرایطی است که کنشگری شرکت‌ها در آمریکا غالبا با تمایلات سوسیالیستی همراه است؛ اما چرا این طور است. یک دلیل این است که محافظه‌کاران به سادگی متقاعد می‌شوند. لازم نیست مخاطبان نشریه نشنال ریویو یا جمهوری‌خواهان را متقاعد کرد که کسب‌وکارهای آمریکایی خوب هستند. اما مثلا شرکت اکسون باید برخی مردم، ازجمله جوانان و آرمانگراها را با وجود تحصیلات گران‌قیمتشان متقاعد کند که آنقدرها هم بد نیست. با این وجود شرکت‌های بزرگ مانند اکسون و اپل انگیزه‌های زیادی دارند که در کنش‌های سوسیالیستی شرکت کنند نه کنش‌های محافظه‌کارانه. اما در اینجا یک تناقض اخلاقی وجود دارد: محافظه‌کاران متعهد می‌شوند که آسیاب‌های بادی را آنقدر کارآمد بسازند که دیگر نیازی به زغال سنگ و نفت نباشد؛ اما سوسیالیست‌ها(دست‌کم تعدادی از آنها) اعتقاد دارند که استفاده از سوخت‌های فسیلی به خوبی به تمدن بشری خاتمه خواهد داد.

در شرایطی که در قدیم کنش‌های شرکت‌ها به فعالیت‌های مرتبط با کسب‌وکار آنها محدود می‌شد، امروزه رهبران شرکت‌ها احساس وظیفه می‌کنند که علاوه بر مدیر یک کسب‌وکار، به‌عنوان یک روشنفکر عمل کنند. اکثر این مدیران، انواع مختلفی از «انسان سازمانی» هستند. ویلیام وایت که نویسنده نشریه فورچون بود، کتاب «انسان سازمانی» را نوشته است. او در دهه 1950 با ده‌ها مدیرعامل مصاحبه کرد و به این نتیجه رسید که اکثر آنها به‌دلیل دیدگاه جمعی از جهان، خصلت‌های فردگرایی را رد می‌کنند.

این سرمایه‌داران تمایل چندانی برای دفاع از فرهنگ سرمایه‌داری از خود نشان نمی‌دادند. او به این نتیجه رسید که ساختار عملیاتی و روانشناختی شرکت‌های بزرگ همانند دیگر سازمان‌های بزرگ ازجمله سازمان‌های دولتی است. او همچنین متوجه شد مدیران عامل آمریکایی بر این باورند که تخصصی که در بوروکراسی به کار گرفته شده است، می‌توانست به‌طور منطقی در خدمت نهادهای اجتماعی مانند بازار آزاد، فرهنگ و خانواده قرار بگیرد. در آن زمان و در حال حاضر، جایگزینی انضباط سیاسی با نظم خودانگیخته جوهر و ذات سوسیالیسم بوده و هست.

این ایده‌ای جدید نیست. ثروتمندان قدیمی، مردان اقتصاد آزاد نبودند: جی‌پی مورگان و اندرو کارنگی، همچون دیگر تجار هم‌نسل‌‌شان به منظور جلوگیری از «رقابت مخرب» به شدت به مداخله مستقیم دولت در امور شرکت‌ها معتقد بودند و آن را هماهنگی می‌نامیدند. دیدگاه آنها در این مورد، با دیدگاه باراک اوباما درمورد مداخله مستقیم دولت برای سرمایه‌گذاری روی انرژی‌های تجدیدپذیر یا تحقیقات پزشکی بسیار متفاوت است. وسوسه‌های این رویکرد را می‌توان در دیدگاه‌های بیل گیتس و وارن بافت دید: تصمیم‌هایی که آنها برای خودشان گرفته‌اند، بسیار خوب و موثر بوده‌اند بنابراین چرا نباید برای دیگران نیز تصمیم‌گیری کنند؟ آنها ممکن است آنقدر ساده‌لوح یا مغرور باشند که باور کنند جایگاه اجتماعی برجسته‌شان در زندگی آنها را از منافع شخصی رها کرده است.

پوپولیست‌ها از نوع ترامپ گرفته تا نوع سندرز (که آنقدر که به نظر می‌رسد با یکدیگر فرق نمی‌کنند)، به درستی این شرکت‌های بین‌المللی را اعضای یک طبقه خاص و ممتاز می‌دانند که منافع اقتصادی و اجتماعی مختص به خودشان را دارند. منافع این شرکت‌ها فقط به‌طور اتفاقی و گهگاه با منافع جنبش‌های محافظه‌کاری همپوشانی دارد. زمانی که حزب جمهوری‌خواه در مسائلی مانند تجارت و مهاجرت وارد می‌شود، این همپوشانی حتی کمتر هم می‌شود. اقتصاد آزاد و تجارت آزاد که به شدت از طرف هر دو جناح راست و چپ مورد حمله قرار می‌گیرد، ایده‌هایی بدون حزب هستند. همان‌طور که ویلیام وایت در سال 1956 کشف کرد، سرمایه‌داران نمی‌خواهند به‌طور عقلانی از سرمایه‌داری یا لیبرالیسم کلاسیک دفاع کنند. آنها به چیز دیگری باور دارند: رویای مدیران مبنی بر کنترل و فرماندهی.

نوبیتکس
ارسال نظرات
x