فراز و نشیبهای زندگی مردان پس از طلاق
چرا طلاق برای مردان سخت تر است؟ تا به حال کسی به قضیه جدایی از این حیث فکر کرده است؟ آیا شرایط اجتماعی و جوّ غالب طوری بسط پیدا کرده که طلاق تنها برای زنان یک معضل شناخته می شود و برای مردان به عنوان یک رهایی تعریف شده؟
به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از تبیان، در ظاهر به نظر می رسد که زنان پس از طلاق شرایط دشوارتری را می گذرانن اما واقعیت اینجاست که مشکلات مردان بعد از جدایی اگر بیشتر از زنان نباشد بی گمان کمتر از آن ها هم نیست. مردان نیز درست مانند زنان چه به لحاظ روحی و روانی و چه از جهت اجتماعی لطمه های جدی می خورند که می تواند زندگی آینده آن ها را به شدت تحت تاثیر قرار دهد.
آیا مردان شکننده تر هستند؟
حدود دوسال پیش بود که سایت سایکولوژی تودی psychologytoday گزارشی را از یک روان شناس منتشر کرد که به آسیب های روحی مردان پس از طلاق پرداخته بود. یکی از تیترهای این گزارش، جمله ای تامل برانگیز را نشان می داد که نتیجه تحقیقات متعدد روی وضعیت مردان پس از طلاق بوده است. جمله اینطور تعریف می شود: «طیف وسیعی از مطالعات نشان می دهد مردان به لحاظ درونی به استواری زنان نیستند.»
واقعیت این است که مردان درست به اندازه زنان درباره خانواده و ازدواج مشتاق هستند. حتی در مواقعی زنان می توانند زودتر از مردان به وصلت خود پایان بدهند یا اینکه زنان بیشتر از مردان برای طلاق پیشدستی می کنند. (براساس تحقیقات مشترک کالمین و پورتمن 2006) به علاوه مطالعات نشان می دهد، به طور میانگین زنان در دوران پس از طلاق رنج و ناراحتی کمتری را نسبت به مردان متحمل می شوند.
وقتی از مردان می پرسند، در مواقعی که احساس افسردگی می کنند سراغ چه کسی برای آرام شدن می روند، 71 درصد از آن ها همسران خود را انتخاب کرده اند، این در حالی است که فقط 39 درصد از زنان، شوهران خود را در چنین موقعیتی انتخاب می کنند
در واقع ازدواج ارتباط بسیار قوی با احساس خوشی زن و مرد دارد. همچنین به طور متوسط ازدواج ارتباط قوی با شرایط اقتصادی ایده آل و البته سلامتی دارد (مطالعات استاک 1998) با این حال نه تنها، درصد شادی و خوشبختی ناشی از ازدواج برای مردان بیشتر است (کورا 2009) بلکه تاثیر محافظت از سلامتی بر اثر ازدواج برای آنها وسیع تر است.
به بیان ساده تر اینکه مردان می توانند بابت ازدواج خود از زنان خوشحال تر باشند و در نتیجه وقتی طلاق اتفاق می افتد مردان بیشتر از زنان می بازند. چرا که آن ها سلامت و خوشبختی شان را در معرض از دست دادن می بینند.
تبعات ناخوشایند جسمی و روحی طلاق برای مردان بسیار قوی تر از زنان است. (روباردز 2012) آوچه مسلم است اینکه نتایج ناخوشایند طلاق برای مردان می تواند بسیار پرهزینه تر از آنچه که به نظر می رسد باشد. بعد از یک جدایی، احتمال خودکشی بین مردان خیلی بیشتر از زنان است (کولوژ 2010) با همه این اوصاف آیا طبیعی نیست که مردان بر اثر طلاق شکننده تر از زنان باشند؟
وقتی درد جدایی همه را نشانه می گیرد
آنچه که مسلم و طبیعی است اینکه طلاق چه برای زنان و چه برای مردان سخت خواهدبود و هردو از مشکلات روحی بعد ازاین اتفاق رنج می برند. اما اثرات مضر در سلامت روح و جسم برای مردان شدیدتر می شود. در حقیقت مردان پس از طلاق از حمایت های روحی کمتری نسبت به زنان برخوردار خواهندبود. البته این خود مردان هستند که خیلی کمتر به دنبال بهره مندی از چنین پشتیبانی هایی هستند.
با همه این اوصاف اگر دور و اطرافتان آقایی وجود دارد که به تازگی طلاق گرفته است، او را اینطور قضاوت نکنید که گویا مسئله برایش خیلی راحت و بی اهمیت است. در واقع مردان هم به اندازه زنان به حمایت های روحی بعد از جدایی نیاز دارند. تفاوت در این است که زنان خیلی راحت تر برای این حمایت ها، درخواست کمک می کنند اما مردان معمولا این کار را انجام نمی دهند.
از آنجایی که مردان ظاهر خود را خیلی بهتر از زنان حفظ می کنند، بی خیال و بی تفاوت به نظر می رسند و شاید به همین دلیل است که با قضاوت های ناعادلانه ای رو به رو می شوند.
پیر شدم اما کسی نفهمید!
یک مرد 40 ساله است. در حال حاضر کارمند یک شرکت نیمه خصوصی است. در دوران متاهلی شغل آزاد داشته با انبوهی از دغدغه های مالی که معتقد است همین مسئله در به هم رخوردن زندیگ زناشویی اش تاثیر بسیار داشته است.«از زمانی که بحث ارث پدری همسرم به میان آمد، همه چیز تغییر کرد.
من در شرایط بحرانی کار بودم. نمی گویم خودم تقصیری نداشتم. اتفاقا معتقدم خودم هم مرتکب اشتباهاتی شدم که باعث شد شرایط کاری و مالی ام به هم بریزد اما مگر هیچ کس در زندگی اش اشتباه نمی کند؟ حرف من این است که بابت یک اشتباه تا کی باید تاوان بدهم؟
بالاخره یک اشتباه باید جایی تمام شود حتی تبعاتش. در همان گیر و دار به همسرم ارث پدری رسید یعنی درست زمانی که من شرایط مالی خوبی نداشتم. مشکلاتمان از همان جا شروع شد. اینکه من پول دارم و تو نداری، اینکه من بهترم و تو نیستی، اینکه من توانایی مالی دارم و تو نداری. زیر سوال بردن من به عنوان یک مرد، همه چیز را به هم ریخت. از یک طرف خرد می شدم از طرف دیگر، مواخذه بابت این که چرا مثل یک مرد، خانواده ام را حمایت نمی کنم.
تمام تلاشم را کردم که این زندگی را حفظ کنم اما حس خود بر تربیتی همسرم در نهایت طاقتم را تمام کرد. خواستم زندگی ام را حفظ کنم اما نشد. همسرم، هم می خواست تحقیرم کند، هم توقع داشت مثل یک مرد حمایتش کنم. عین تضاد بود. پیر شدم اما هیچ کس نفهمید. تفاوت ما این بود که همسرم مرتب بابت کم و کاست من در زندگی با همه حرف می زد اما من دهان باز نمی کردم که ضعف های او را بگویم. نمی خواستم کسی بفهمد که تا چه حد تحقیر می شوم. بنابراین سکوت کردم.
پیامد سکوتم هم این بود که از نظر همه من مقصر بودم. حالا هم که شده ایم همین است. همسرم همه جا از معایب من می گوید اما من حرمتش را حفظ می کنم و حرفی نمی زنم برای همین من بد ماجرا شده ام. مدتهاست که شب ها حتی با قرص آرامبخش هم خوابم نمی برد. هیچ وقت باور نمی کردم یک روز کارم به طلاق بکشد. حتی کلمه «طلاق» برایم ناخوشایند است.
چرا طلاق برای مردان دشوارتر است...
آنچه که می تواند طلاق را برای مردان سخت تر کند، تغییر در سبک زندگی آنهاست. به عنوان مثال آن ها ممکن است خیلی بیشتر رو به دخانیات و الکل آورند (همینیکی ولی 2003) درواقع این زنان هستند که در قالب همسر، مردان را به رفتار سالم ترغیب می کنند (رکزرک و آمبرسون 2012) بنابراین بدون این حضور مثبت تاثیرگذار احتمال بازگشت مردان به عادت های قدیمی ناسالم بسیار زیاد خواهد بود.
مردان می توانند بابت ازدواج خود از زنان خوشحال تر باشند و در نتیجه وقتی طلاق اتفاق می افتد مردان بیشتر از زنان می بازند. چرا که آن ها سلامت و خوشبختی شان را در معرض از دست دادن می بینند
به واقع مردان خیلی بیشتر به لحاظ احساسی به زنان خود وابسته می شوند و خیلی کمتر گزینه های دیگر را به عنوان آلترناتیوهای حمایت کننده روحی و عاطفی جایگزین همسران خود می کنند.
یک تحقیق اجتماعی کلی در فاصله سال های 1972 تا 2012 نشان می دهد وقتی از مردان پرسش می شود در مواقعی که احساس افسردگی می کنند سراغ چه کسی برای آرام شدن می روند، 71 درصد از آن ها همسران خود را انتخاب کرده اند، این در حالی است که فقط 39 درصد از زنان، شوهران خود را در چنین موقعیتی به عنوان فرد تسکین دهنده برگزیده اند.
در عین حال زنان متاهل معاشرت های اجتماعی یا حامیان روحی بیشتری را در دوران ازدواج خود نسبت به مردان متاهل حفظ می کنند و همین مسئله است که در دوران طلاق، اتفاقی مهم تلقی می شود چون فقدان وابستگی کامل به حمایت روحی و عاطفی همسر از قبل وجودداشته است. البته این بدان معنی نیست که مردان دوست یا خانواده ندارند بلکه آن ها خیلی کمتر به دریافت حمایت های عاطفی از طرف افرادی غیر از همسر خود عادت کرده اند. همه این دلایل کافی است تا طلاق برای مردان نسبت به زنان به اتفاقی سخت تر تبدیل شود البته با علم اینکه آمارها در این خصوص نسبی است.