جای خالی پلاسکو
همه چیز سر جایش است، پاسگاه پلیس، پیرمرد عینک فروشی که وسط شلوغی پیاده راه، بساط کرده، راننده تاکسی های پرهیاهوی خطی ولیعصر و هفت تیر و کریمخان، مغازه های بر خیابان جمهوری و پاساژ ٣٩ ساله کویتی ها. همه چیز سرجایش است جز ساختمان پلاسکو؛ ساختمان ٥٤ ساله پلاسکو که از ٤٠ روز پیش، جایش در خیابان جمهوری خالی است.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از شهروند ، حالا از نزدیک به شش هفته پیش، ضلع شمالی خیابان فردوسی پس از تقاطع استانبول، چیزی کم دارد، ساختمان خاکی رنگی که از ٥٤ سال پیش، محکم پایش را در زمین کوبیده بود و حالا، جایش را پارچه عکسهایی از حادثه پلاسکو پر کرده، پارچههایی که دیوارهای بتونی را پوشانده و فقط خدا می داند که پشت این دیوار، آتش نشانان و کسبه، چطور زنده زنده در آتش سوختند. خیابان جمهوری هیچ وقت دیگر حال ساعت های قبل از ١١ صبح سی ام دی ماه ٩٥ را پیدا نمی کند و چشم های ترسیده، هیچ وقت دیگر، خاطره آتش گرفتن و فروریختن ساختمان ١٧ طبقه را از یاد نمی برند.
امروز درست ٤٠ روز است که از حادثه پلاسکو می گذرد، حادثه فروریختن ساختمان تجاری بلند مرتبه که جان ٢٠ نفر را گرفت، ١٦ آتش نشان و ٤ کارگر و کسبه ساختمان پلاسکو. تاکسی ترمز
میگیرد.
کجا خانم؟
پلاسکو
پلاسکو که مُرد. (خنده تلخی می کند)
عزاداری خیابان جمهوری برای پلاسکو و پلاسکویی ها، هنوز تمام نشده. آقای علیزاده و داییاش، آقای بیات، پک عمیقی به سیگار می زنند و چهارپایه را جابه جا می کنند:« هنوز که هنوزه، باورم نمی شود که ساختمان ریخته، اینجا کاسبیاش روی پلاسکو می چرخید.» سر را که به سمت راست بلند کنی، آسمان آبی است، اینجا آدرس پلاسکو بود. علیزاده، ٣٥ سال است چهار قدم مانده به پلاسکو، عینک دودی می فروشد. بخشی از دیوار پارکینگ پاساژ کویتی ها، مغازه اش است:
«ما با بیشتر پلاسکویی ها سلام و علیک داشتیم، هر روز از اینجا رد می شدند، اما از وقتی حادثه جمع شد، دیگر هیچ کدام شان نیامدند، انگار که هیچ وقت پلاسکویی نبود.» آقای علیزاده، دل و دماغ ندارد، یک ماه بیکاری برایش سخت بوده:« ما آن روز در راه بودیم که فهمیدیم پلاسکو ریزش کرد، بعد از حادثه دیگر نگذاشتند کسی بیاید سمت پاساژ کویتیها. حدودا ٢٧ روز، اجازه وارد شدن به این محل را نداشتیم که آخر سر شهرداری اجازه داد و همه آمدند سر کارشان.» خیابان آن ساعت از روز، هنوز جان دارد، غروب روی شهر نشسته و چراغ جلوی مغازه ها یک به یک روشن می شود. مردم، عابران پیاده، آنها که میانه اسفند ماه،گذرشان به خیابان جمهوری خورده، با احتیاط از پیاده راه باریک می گذرند، سمت راست شان، تا همین ٤٠ روز پیش، چه خبرها که نبود:« من شنیدم نزدیک به صد و خورده ای نفر از پلاسکو برای کار به پاساژ نور رفتند.» یادش است که پاساژ کویتی ها چند روز پس از حادثه، بنرهایی بر سر سردرش سوار کرد که از کسبه پلاسکو دعوت به کار کرده بود:« بعید میدانم کسی از پلاسکو آمده باشد کویتیها.» دایی اش، حالا از کنار مغازه سیارش آمده این طرف و حرف ها را گوش می دهد:
«منم نشنیدم.» آقای بیات، مغازه اش دیوار به دیوار پلاسکو بود. از همان مغازه هایی که نه در دارد و نه سقف:« بعد از پلاسکو، این دیوار را خراب کردند که زودتر به اجساد برسند، اینجا من کمربند می فروشم، اما کسی نه دیوار را درست کرد و نه خسارتش را داد.» پک دیگری به سیگاری می زند. آنها نزدیک ترین کسبه ها به پلاسکو بودند. خواهر زاده اش هنوز ایستاده و منتظر مشتری است:« خانم هیچ کس خسارتی نداد، بیمه قرار بود اینجا یک پایگاه بزند، مردم همین جا برای گرفتن خسارت بیایند، اما شما ببین، اینجا پایگاهی می بینی.» علیزاده، ٤٧ ساله است و با دایی اش، همسایه هستند:« جای خالی این ساختمان را که می بینیم، افسردگی می گیریم، اینجا را غم گرفته بعد از پلاسکو. قبلا ساختمان را از بهارستان و بازار، می شد دید. حالا در همین دو قدمی هم اثری ازش نیست.» او حرف راننده تاکسی را تکرار می کند:« خانم پلاسکو مرد.» به فاصله یک قدم به سمت غرب خیابان، آبمیوه فروشی است، آبمیوه فروشی گلاتو که نزدیک به ٤١ سال است در مسیری میان پاساژ کویتی ها و پلاسکو، جا خوش کرده. آقای عسگرزاده، مغازه را از پدرش به ارث برده و حالا ٣٠ سال است اینجا دست مشتری، آبمیوه و بستنی و انواع شیک میدهد؛ او از قدیمیهای جمهوری است:« آدم جای خالی پلاسکو را که
میبیند، حال خوبی پیدا نمی کند.» عسگر زاده، نگاهی به پلاسکویی که دیگر نیست، می اندازد و از وضعیت بد کاسبی این منطقه بعد ازحادثه میگوید:« کاسبی ما بعد از حادثه، راکد شد، هر ماه دم عید، اینجا شلوغ است، حالا شما خودت ببین، بازار کساد است.» چشم هایش، خیابان را میچرخد:«بازار شل است، مشتری به هوای خرید از پلاسکو از اینجا رد می شد، یک آبمیوه ای هم می خورد، اما حالا خودت ببین.» خیلی ها سراغ پلاسکو را از آنها می گیرند، مردمی که اول مطمئن می شوند بعد وارد پاساژ کویتیها
میشوند:« مردم می آیند از ما میپرسند، کویتیها مثل پلاسکوست؟ نرویم داخل بریزد سرمان. اینها روی بازار تأثیر میگذارد.» آقای عسگرزاده، در پلاسکو آشنا زیاد داشت، آنجارفت و آمد میکرد:
«هیچ کدام از پلاسکویی ها بعد از حادثه، اینجا پیدایشان نشد، خیلی ها رفتند پاساژ نور، برخی رفتند سمت ولیعصر مغازه گرفتند.» او دراین ٣٠ سال، چند بار دیده که ساختمان می سوزد، اما هیچ شعله ای، مثل صبحگاه سی ام دی ماه نبود:« واقعا ساختمانش قدیمی بود.»
مردم می ترسند وارد پاساژ کویتی ها شوند
داخل پاساژ کویتی ها، خلوت است، عصر نهم اسفند ماه، آنها، کسبه، انتظار تردد بیشتر از اینها را دارند:« پلاسکو، کاسبی را خراب کرد.» شهاب، پسر جوانی است، پشت ویترین اولین مغازه پاساژ
کویتیها نشسته و از همان جا حرف می زند. پیراهن وشلوار مردانه میفروشد:« پاساژ ٢٧ روز تعطیل بود، درها را جوش داده بودند و نمیگذاشتند کسی داخل شود، آخر سر دادستانی و شهرداری به شرط مقاومسازی اینجا را باز کردند. اما در این ٢٧ روز ما بیکار بودیم.» او سی ام دی ماه، آن طرف چهارراه استانبول بود که دود ساختمان پلاسکو را دید:« پلاسکو قطب پوشاک کشور بود، فکر کردیم بعد از ریزش ساختمان، کاسبی ما بهتر شود، اما خودتان نگاه کنید، از هر سال خلوت تر است. مشتری از پالادیوم و میلاد نور میآید، میگوید اینجا چرا اینقدر خلوت است؟ آنجا جای سوزن انداختن نیست.» او حرفهای
عسگرزاده را تأیید میکند که گفت مردم از وارد شدن به کویتیها میترسد:« مردم می ترسند ساختمان روی سرشان خراب شود، ما خودمان هم اوایل میترسیدیم، حالا عادت کردیم.» شهاب از ایمن سازی ساختمان بعد از پلاسکو خبر می دهد:« بعد از اینکه پاساژ کویتیها باز شد، هیات مدیره ساختمان، مغازه ها را بیمه کردند، می گویند ١٨٥ میلیون تومان خرج کرده اند، هم برای بیمه و هم برای مقاوم سازی. کاغذهایش را به ما داده اند که پرداخت کنیم.»
او می گوید، مالک پاساژ کویتی ها، بنیاد مستضعفان است، اما ظاهرا مالک پاساژ علاء الدین روی آن دست گذاشته و در حال خریدن آن است. برخی هم میگویند، مالک علاء الدین، صاحب این ساختمان است.
«کویتی ها» امن است
حسین سارلی، یکی از اعضای هیات مدیره پاساژ کویتی هاست. مردی میانسال که ٣٣ سالی می شود در این منطقه مغازه دارد:« نمی شود گفت که کار کساد است، پنجشنبه جمعه ها، معمولا شلوغ میشود، وسط هفته، خلوت است.» او اینها را در پاسخ نگرانی مغازه داران می گوید. حالا او و ١٠ عضو دیگر هیأت مدیره پاساژ کویتی ها، در تلاشند تا کویتی ها به سرنوشت پلاسکو دچار نشود:« این پاساژ ٢٧ روز تعطیل بود، به شرط بیمه آتش سوزی و مقاوم سازی باز شد، ما هم این کار را کردیم، یعنی الان ٣٠٧ مغازه این پاساژ بیمه آتش سوزی هستند، ستون ها هم مقاوم سازی شده. این ساختمان دیگر خطری برای کسی ندارد.» آنها، اعضای هیأت مدیره پاساژ کویتی ها، دنبال احقاق حقوق کسبه ساختمان هستند:« ما توسط کارشناس دادگستری، دنبال تامین دلیل هستیم، یعنی خسارتی که در این یک ماه به پاساژمان وارد شده باید پرداخت شود، بنیاد مستضعفان و هیات مدیره ساختمان پلاسکو باید این پول را پرداخت کنند.» برادر آقای سارلی در طبقه همکف پلاسکو مغازه داشت و حالا به او در همکف سوم پاساژ نور، مغازه داده اند:« مغازه برادرم در قسمت پایین پلاسکو بود، همان قسمتی که آسیبی ندیده، ظاهرا میخواهند آنجا را خراب کنند.» از خاطرات پلاسکو میگوید، از دختران و پسرهای جوانی که عصرها، تفریحشان قدم زدن در پاساژ و نگاه کردن به منظره تهران بود. اوحالا به وضع پاساژ کویتی ها اشاره می کند:« صاحب اصلی این ساختمان، ستاد اجرایی فرمان امام(ره) و هیءت مدیره است، اما هیچ کدام سند مالکیتی ندارند.»
حال و کاسبی مان خراب است
او میگوید تعدادی از کسبه پلاسکو، به پاساژ کویتیها آمده اند و مغازه اجاره کرده اند. یکی از آنها «محمد حیدری» است. جوانی که روز حادثه، آتش گرفتن ساختمان را به چشم دید:« ما یک ماه پاساژ نور رفتیم، حتی ویترین هم زدیم، اما مشغول نشدیم، کسبه خیلی اعتراض دارند، آنجا جای خوبی نیست، دالان زیاد دارد، پیشنهاد آنجا را اصناف دارد، کسبه می خواستند در همین منطقه مشغول به کار شوند.» حیدری، سه روز پیش مغازه ای در پاساژ کویتیها اجاره کرده، مغازه کفش فروشی، کفشهای ورزشی:
« مغازه ما تخریب نشد، تا یک هفته پیش هم رفتیم و کل وسایمان را برداشتیم، همان ها را به اینجا منتقل کردیم، مغازه ما در پلاسکو دو طبقه است، اما اجازه فعالیت نمی دهند، می خواهند تخریبش کنند.» او می گوید خیلی از کسبه پلاسکو هنوز بیکار هستند:« ریزش ساختمان روحیه مان را خراب کرد، نه کاسبی داریم نه حال خوب. کلا امسال سال خوبی برای کاسبی نبود، بچه ها منتظر بهمن ماه بودند تا جبران خسارت کنند، اما این اتفاق افتاد. الان خیلیها چک برگشتی دارند. درگیرند.» اینها را با تکان دادن سر میگوید و در هیاهوی پاساژ، صدایش را بلندتر می کند. از گذشته میگوید:« ١٢ سال است در همین منطقه کار میکنم، خیلی متأثر شدم، هر صبح که میآیم، جای خالی ساختمان پلاسکو را میبینم.»