۱۰۰۰میلیارد تومان ارزش صنعت کنکور
مدرسه میتواند یکی از موضوعات مهم ذیل عنوان آموزش باشد. همه ما وقتی به مدرسه فکر میکنیم آن را در پروژه دولت ملتسازی میبینیم. پروژهیی که چندصد سالی است که کلید خورده است ولی در صد سال اخیر در مرکز توجه صاحبنظران و سیاستگذاران قرار گرفته است.
چهارمین نشست از مجموعه نشستهای «سبک زندگی کودکان؛ تغییرات و پیامدها» که با عنوان دنیای مجازی و آموزش رسانهیی با سخنرانی محمد رضایی در موسسه رحمان برگزار شد، به این موضوع اختصاص داشت.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از تعادل ، رضایی با بیان اینکه تحقیقات نشان میدهد که مدرسه در مرکز این پروژه قرار گرفته است، گفت: برای اینکه مدرسه یک سری تربیتهایی را ممکن میکند ازجمله تربیت قشون، تربیت ملت، تربیت شهروند و حتی تربیت مسلمان همه اینها دالهای محوری هستند و در این تاریخ طولانی پیدایش مدرسه مدرن در جامعه ایران دیده میشوند. چیزی که نظر من را جلب کرده است اینکه در همه اینها گویا پیدایش مدرسه که البته من نقطه آغاز مدارس نوین را به یک معنا سکولاریزاسیون در ایران میبینم این است که یکی از مهمترین مواردی است که یک چالش میان دو قدرت نوظهور و قدرت تثبیت شده در جامعه سنتی ایران دارد اتفاق میافتد.
به گفته این پژوهشگر اجتماعی اما اتفاقی که میافتد این است که همیشه مدرسه تابع اصل ضرورت کارکردی بوده است. طبق تعریف کارکردگرایان، ضرورت کارکردی به ما میگوید که فقط یک نهاد وجود دارد و فقط یک نهاد میتواند نیازهایی را که جامعه با آن درگیر است، تامین کند. این تابعیت از ضرورت کارکردی که ما در نظر میگیریم تقریبا تبدیل به یک تفکر قالبی در جامعه ما شده است که گویا فقط مدرسه در شکل کنونیاش میتواند نیازهایی که امروزه وجود دارد را رفع کند.
رضایی با اشاره به پیدایش دولت - ملت اظهار داشت: اجازه بدهید که حرف آخرم را اول بزنم. کاش مدرسه وجود نداشت. ببینید وقتی ما پیدایش دولت ملت را به مدرسه گره میزنیم با مفهوم آموزش اجباری مواجه میشویم. چیزی که ما را به مفهوم آموزش اجباری نزدیک میکند، مفهوم رنج مدرسه است. وقتی ما از رنج مدرسه صحبت میکنیم در شرایط کنونی باید به تاریخ هم نگاه کنیم. آن زمان که «رشدیه» قرار بود که مدرسههای نوین را راهاندازی کند و البته مجموعه شرایطی که اتفاق افتاده و مدرسه جدید پدیدار شد و همه را هم به رشدیه نسبت ندهیم، آن موقع هم قرار بود مدرسههای نوین ما را از رنج آموزش قدیمی نجات دهد. آن شیوه چقدر میتوانسته است بهتعبیر خود رشدیه تبدیل به شکنجههای جانکاه شود؟
رضایی با بیان اینکه باید رنج مدرسه را دقیقتر معرفی کنیم، گفت: من رنج مدرسه را در ساختارهای تثبیت شدهیی میبینم که فرصتهای کودکانه و نوجوانانه را از بین میبرد. این در سطح فردی است و در سطح اجتماعی رنج مدرسه رنجی برای نظام اجتماعی جامعه است و اگر همین تعبیر کوتاه کرده را از فرصتهای جامعه مطرح کنیم رنج مدرسه فرصتهای اجتماعی و امکانهای جامعه را هم از بین میبرد. با این تعبیر ما مفهوم رنج را به کار میبریم، بنابراین من زمینهیی را در این گفتوگوی امروز دنبال میکنم که به ما نشان میدهد که کجا رنجهای مدرسهیی رخ میدهد. کجا فرصتهای فرزندان در این نظام مدرسهیی از بین میرود و کجا خانوادههای ما به تبع اتفاقی که برای فرزندان شان میافتد، فرصتهای زندگی خودشان را از دست میدهند. بیربط نیست اگر بگویم مدرسه پایش را روی حلقوم ما گذاشته است و دارد ما را خفه میکند. جلوتر برویم شاید منظور من ازاین روشن شود. یک پرسش خیلی مهمی ما اینجا داریم. این نظام آموزشی با دانشآموزان چهکار میکند؟
باید از آموزش مالیات گرفت
رضایی یادآور شد: اگر بخواهیم خاستگاه این رنجها را دقیقتر بگوییم دو بردار نیرو در اینجا مهم هستند که باید به آنها توجه کنیم. یکی از این بردارها، بردار اقتصادی است که البته زیر چتر و قبای آموزش خودش را قایم کرده است که همان شهروندسازی آموزش محور است که از طریق سامانه کنکور دنبال میشود.
به گفته این پژوهشگر اجتماعی، درواقع در سازمانهای کنکوری ایده این است. من آزمون میدهم پس هستم. جالب است به گفته آقای توکلی؛ پدر کنکور ایران، سازمان سنجش سالانه 150 آزمون برگزار میکند. توکلی آرزو کرده که ای کاش کنکور چین را هم برگزار کند چون 100میلیون داوطلب دارد. از سامانه هم صحبت کنیم تا سیاسی بودن مساله کنکور را هم در آن ببینیم نه سیاسی بودن به این معنا که دولت پشت این داستان است و دولت را هم در این معنا به معنای عام به کار میبریم. هر عملی که تصمیم ما را مشروط کند یک عمل سیاسی است. فرقی ندارد که چه کسی آن را انجام میدهد.
او با اشاره به یکی از بنگاههای مرتبط با کنکور گفت: برنامههای این بنگاه همه را دربر گرفته است حتی کودکان و والدین را تشویق به ثبتنام میکند. برای کودکان از ابتدایی تا دانشگاه برنامه دارد. بخشی را به ثبتنام پدران کانونی و مادران کانونی. یعنی به پدر و مادر هم رحم نمیکند. همه باید در خدمت کنکور قرار بگیرند که ما به آن کنکوری شدن جامعه میگوییم.
رضایی یادآور شد که مناسباتی حاکم شده و خودمان با دستهای خودمان آب در آسیاب میریزیم و این فرآیند را بازتولید میکنیم. این بردار نیرویی است که زدگی ما را دارد به هرز میبرد. البته اصل ماجرا وجود اقتصاد بسیار کلانی است که چون جزییاتش را نمیدانیم ورود نمیکنیم. وقتی دولت به خوبی نمیتواند مالیات بگیرد مای محقق هم نمیتوانیم به سادگی این گردش را دربیاوریم. تخمینهای بالای 1000میلیارد تومان در این صنعت کنکور است. وقتی اینطور نگاه میکنیم شاید لازم باشد که ما از آموزش اجباری درک مان را عوض کنیم. آنجا که قانون اجباری شدن آموزش را مطرح کردم که برابری آموزش را برای همه یکسان کند. اما گویا این اجباری شدن معنای دیگری دارد. کسانی که وبر را میشناسند با مفهوم قفس آهنینش آشنا هستند. منطقی اینجا حاکم شده که ما گریزی از آن داریم. پدر و مادری اگر بخواهد فرزندش در مدرسه درس نخواند و درگیر سامانه کنکور نشود کاری نمیتواند بکند. واقعا جور دیگری میتوانیم فرزندانمان را بار بیاوریم؟
لزوم فهم موقعیتشناس
او با اشاره به بند 7 ارزشهای بنیادین سند جامع علمی کشور گفت: در این سند آمده علم و فناوری کمالآفرین و توانمندساز و ثروت آفرین و هماهنگ با محیطزیست. بنابراین باید از این فرمالیسم آموزشی گذر کنیم و نقطه عطفش هم همین بحث علم و ثروت است که فرمالیسم پدید آمد. سند 36صفحهیی تحول بنیادین آموزش و پرورش، غایت سند حیات طیبه است. هیچکس با چنین حیاتی مشکل ندارد. 14بار این واژه در این سند به کار رفته است. هدف این سند تولید سوژههایی در فراز جمهوری اسلامی و تدارک سازوکاری پاسخگو به تحولات محیطی و نیازهای جامعه است. من اولی را میفهمم چون این سند به اندازه کافی در موردش حرف زده است. اما در مورد تحولات محیطی و جامعه غافل است و چیزی به ما نمیگوید. چه نیازهایی در جامعه وجود دارد و چه تحولاتی در جامعه اتفاق افتاده است.
در ادامه روی این دو مورد تمرکز کردم. یعنی جامعه و نیازهایی که امروزه به وجود آمده و تحولات محیطی که همینطور اتفاق افتاده و همه اینها میتواند دورنمایی از آینده مدارس در کشور را به ما بدهد. اگر این وضع مطلوب ما نیست و رنجآور است، چگونه دنیای مدرسههایمان را تغییر بدهیم؟ پاسخهای بیشماری دارد اما من دو تا پیشنهاد دارم. یکی در قالب برنامههای کوتاهمدت است که پیوند زدن دنیای مجازی با مدارس است. دیگری یک برنامه بلندمدت است که نیازمند این است که ما تغییرات محیطی را بررسی کنیم و مدرسه را درون یک شبکهیی از بردارهای مختلف قرار بدهیم و آن وقت تصور کنیم که برای آینده چه جور مدرسهیی باید باشد! شاید این شعار محقق شود که: «یادگیری چیز خوبیه البته برای مدرسه.»
رضایی اضافه کرد: نوعی رغبت به وجود تکنولوژیهای ارتباطی و اطلاعاتی و ورود آنها به فضاهایی که آن رنجی که ممکن است اتفاق بیفتد، کم میکند. حالا زاویه نگاه مان را عوض کنیم. بازیها چقدر میتوانند مهم باشند که بعضا هم آنلاین در فضای مجازی بازی میشوند؟ اصلا میتوانیم جامعه را برمبنای تحول بازیها تحلیل کنیم. در دوران سنتی جامعه و بازی یکی بود. یعنی اساسا بازیها جایی بودند که نیروهای مرکزگرا را تقویت میکردند که با نهادهای دینی و اجتماعی پیوند داشتند. بعد آرام آرام که تفکیکهای ساختاری اتفاق افتاد بازیهای خود تنظیمی خودشان را پیدا کردند.
امروز بازیها را میشود پیشرانهای جوامع بعدی درنظر گرفت. آینده جامعه ما در بازیها تصویر و تخیل میشود. اینجاست که اهمیت پیدا میکند. دنیای مجازی که با بازیها دنبال میشود و حضورشان در مدارس در ادامه عرض خواهم کرد که چقدر مهم است. وقتی به این صنعت نگاه میکنیم منظور ما تکنولوژیهای آموزشی نیست. از خیلی وقتها پیش ما در نظام آموزشی مدرسه به این فکر افتادیم که از تکنولوژیها استفاده کنیم. بازی از موقعی که وارد کامپیوتر شده ما هم به صورت گسترده استفاده میکنیم. بعد وارد مرحله سرگرمی آموزش میشویم. من اسمش را باموزش میگذارم که این در واقع بازی و آموزش است. اما اینها هم منظور ما نیست. چون فکتهایی است که خیلی به اندیشه نیاز ندارند. یعنی اگر قرار باشد که شما ساختار DNA را به بچهها یاد بدهید این با آموزشها بهترین کمک را به ما میکنند. چون تصویر خیلی گویاتر است و ما میتوانیم اطلاعات و مهارتهای مورد نظرمان را منتقل کنیم. اما بحث ما بازیهای جدی است. این مرحله بالاتری از اندیشه را طلب میکنند. اینها شبیهسازی را به ما آموزش میدهد. شبیهسازی امروز حلقه مفقوده ماست. در شبیهسازی است که میتوانیم تخیل را بسط بدهیم.
رضایی با انتقاد از مجبور کردن بچهها به حفظ مواد درسی تثبیت شده و معین گفت: به بچهها «فهم موقعیتشناس» آموزش دهیم.
همهچیز واگذار میشود
به گفته این پژوهشگر اجتماعی وقتی نظامهای آموزشی جهان را بررسی میکنیم به نظر میرسد که روندهای اینها گسترش فناوری اطلاعات در روندهای زندگی است. ما دیگر در مورد این پرسوجو نمیکنیم. تغییر رفتارهای رسانهیی یک روند است. اتفاق میافتد چه بخواهیم چه نخواهیم. تغییر شکل اشتغال یک روند است. اشتغال در سطح جهانی تغییرات عمدهیی کرده است. از سهگانه کاستلز به این طرف چهره دگرگون شدهیی از فرصتهای شغلی در جهان به ما ارائه میشود. طی 20 سال آینده چیزی حدود 400 میلیون فرصت شغلی در امریکای شمالی فقط در حوزه آیتی ایجاد میشود.
رضایی خاطرنشان کرد: کافی است رجوع کنیم به سیاستهایی که مقام معظم رهبری در حوزه اقتصاد مقاومتی ابلاغ کردند. این یکی از سندهای بالادستی است که باید براساس آن برنامهریزیهایی اتفاق بیفتد. در بند 2 آن نسبت به این مساله هشدار داده شده است. پس ما در سطح بالا برنامهریزی داریم اما اینکه چقدر آمادگی داریم که این کار را انجام بدهیم، یک داستان دیگر است. خود دولت تمایل به اجرای سیاستهای انقباضی در آموزش و پرورش دارد و مساله گران شدن خدمات هم یکی دیگر از مسائل آموزش است. دولت دارد همهچیز را به نهادهای بیرون واگذار میکند. این نکته مهمی است که باید به آن توجه کرد؛ حساسیتهای فزاینده نظام برای حفظ ارزشهای ایدئولوژیک. یعنی همچنان نظام میخواهد همه کارها را انجام بدهد، توسعه اقتصادی هم پیدا بکند، رشد بینالمللی هم داشته باشد و ارزشهای نظام را هم حفظ کند.
اولویت آموزشی همچنان یک روند است و خانوادهها باید به آن توجه کنند. نکته مهم دیگر گسترش شکاف میان خواست خانوادهها از نظام آموزش و پرورش و مطالبات نظام از آموزش و پرورش است که خیلی مهم است. خانوادهها میخواهند فرزندانشان چیزی یاد بگیرند که در آینده به کارشان بیاید در حالی که آموزش و پرورش خیلی نگران آن نیست. کدام یک از مدیران مدارس در گزارش مدرسهشان به خانوادهها گزارش میدهند که مثلا 50درصد از دانشآموزان این دبیرستان جذب بازار کار شدهاند؟ فقط رتبههای ستارهها را روی پارچهیی به دیوارهای مدارس میزنند. همین! اینجا پایان کار مدرسه است.
به اقتصاد دانشبنیان توجه نداریم
میزان توجه به اقتصاد دانشبنیان و مهارتزا هم هنوز در ابهام است بهطوری که ما نمیدانیم باید در عرض چند سال به قلههای پیشرفت برسیم. اما مساله چیز دیگری است. وقتی همه اینها را نگاه میکنیم به نظر من دو تا پیشران مهم در اینجا وجود دارد که براساس آن میشود برنامهریزهای آینده را انجام داد. دو محور را میتوانیم از این برنامه بیرون بکشیم. این دو محور یکی برمبنای عقلانیت ایدئولوژیک و دیگری عقلانیت عملی است. نظام آموزشی باید تصمیم بگیرد که کجای این محورها قرار میگیرد.
رضایی در پایان با اشاره به سند تحول بنیادین گفت: این سند نشان داده که در محور عقلانیت ایدئولوژیک عمل میکند و کمتر به عقلانیت عملی پرداخته است. منظور از عقلانیت عملی، عقلانیت معطوف به زندگی روزمره و وضع انسانهاست. محور دومی که وجود دارد برنامه قوی برای اقتصاد است. برنامهیی که همه ابعاد اجتماعی را به معنای عام کلمه دربر بگیرد. من چهار مورد سناریو پیشبینی کردهام که در آینده بسته به اینکه کدام یک از این عقلانیتها در اولویت قرار بگیرد اتفاق خواهد افتاد. 1. مدرسه فاقد امکانهای لازم برای ایفای نقش در توسعه، فاقد جهتگیری مشخص ایدئولوژیک و اقتصادی 2. مدرسه پویا، دانشمحور و شاد 3. مدرسه آزمون محور و مدرکگرا و کسالتبار 4. مدرسه آرمانگرا، فاقد توانایی جذب دانشآموزان، با برنامه متمرکز بازار اشتغال.