پلاسکو به روایت آتشنشان
صبح پنجشنبه بود که خبری دلهره آور پایتخت را به لرزه انداخت. «ساختمان قدیمی پلاسکو آتش گرفت». آنچنان این خبر شوکآور بود که در وهله اول نگرانی را به دل پایتختنشینان انداخت و بعد از آن رفته رفته عمق فاجعه به حدی شدت یافت که قبل از ظهر ساختمان پلاسکو به یکباره فرو ریخت و با خاک یکسان شد.
اما ماجرا به اینجا ختم نشد، چرا که شماری از آتشنشانها لباس ایثار را به تن کرده و به جنگ با آتش رفتند و در این بین بازار اخبار و شایعات داغ شد و خانواده این عزیزان نیز شرایط سختی را پشت سر گذاشته و میگذرانند
در این گزارش قرار است ساعتهای دلهره آور این فاجعه را از زبان سعید کمانی، یکی از آتشنشانها روایت کنیم. خبر شوکه کننده بود؛ پلاسکو آتش گرفته بود و باید در عرض چند ثانیه برای اعزام به محل آماده میشدیم. حدود ساعت هشت و ۱۰دقیقه صبح بود که از طریق بی سیم مرکزی به ما اعلام شد که خودرو برنتو بالابر اعزام شود. ما هم بر اساس روال همیشه با سرعت سوار خودرو شده و راه افتادیم. در بین مسیر دلهره داشتیم، چرا که خیابان جمهوری خاطرات بدی را در ذهنمان تداعی میکرد. با خودمان مرور میکردیم که خدا کند اتفاق وحشتناکی نیفتاده باشد، اما در بین راه از خیابان آزادی دود را مشاهده کرده و متوجه شدیم که گویا حادثه بسیار سهمگین است. این در حالی است که در هر حادثهای زنگ حریق در تمام ایستگاههای آتشنشانی به صدا در میآید و اعلام ماموریت میشود تا آتشنشانان در کمترین زمان ممکن خودشان را به محل حادثه برسانند، چون کار ما کار ثانیهها و لحظات است. قطعا سریعترین حالت و پر ریسکترین رانندگی را ما آتشنشانها داریم، چرا که اگر ثانیهها را از دست بدهیم کاری دیگر از دستمان بر نمیآید. حال بماند که مشکلات زیاد از جمله ترافیک مزید بر علت بود و استرس ما را زیادتر میکرد، چرا که از طرفی عده ای به ما راه نمیدادند و از طرف دیگر عدهای شرایط را درک کرده و مسیر را برای ما باز میکردند. با وجود این، قبل از مستقر شدن خودرو از سوی برخی افراد مورد توهین هم قرار گرفتیم، تا جایی که نمیتوانستیم خودرو را پارک کنیم، چون آنها فکر میکردند ما دیر خودمان را به محل رساندهایم، در حالی که ما از دهکده المپیک راهی خیابان جمهوری بودیم که این مسافت اندکی زمانبر بود. در واقع آنها از ذات ماجرا خبر نداشتند و این چنین برخورد میکردند.
دستور تخلیه دیر صادر نشد
خلاصه به محل رسیدم و به سختی با ازدحام جمعیت، خودرو در بهترین جای ممکن مستقر شد. شرایط بسیار بحرانی بود. از بیرون ساختمان و داخل سبد عملیات اطفا و آب ریختن را شروع کردیم و من از بالا میدیدم که مغازهها پر از جنس بود و باعث میشد که ما هر چه آتش را خاموش میکنیم دوباره شعلهور شود. این شرایط فشار روانی را مضاعفتر کرده بود. بعد از مدتی به ما اعلام شد که همکاران باید ساختمان را تخلیه کنند. گرچه عده ای بر این باورند که دستور تخلیه دیر صادر شد، اما باید بگویم که به موقع این موضوع مطرح شد، ولی از آنجا که ساختمان فرسوده و مسیرهای فرار بسته بود، عملیات به صورت کامل صورت نگرفت. از سوی دیگر، گویا برخی مالکان نیز پس از آتشسوزی به ساختمان بازگشته بودند تا وسایل خود را جمعآوری کنند که بچهها هم برای نجات آنها به داخل ساختمان رفته و این مساله اقدامات ما را پیچیدهتر کرد. با وجود این، تعدادی از آتشنشانان از راه پله خارج شده، عده ای به کمک آتشنشانان دیگر از طریق نرده بانها و بالابرها بیرون آورده شدند، اما برخیها هم به علت مسدود شدن راه گیر افتاده بودند. در واقع آنها در طبقات ۱۳، ۱۴ و ۱۵ پشت فنس پنجرهها محبوس شده بودند و شرایط بسیار سخت بود، تا جایی که همهمه فضا را فرا گرفته بود. حرارت بالا، واسترس زیاد محیط شرایط را اسفناکتر کرده و آتشنشانان به دنبال راه فرار میگشتند. فکر کنید شما چشم بسته به مکانی رفته اید که اصلا با جزئیات آن آشنا نبوده و هر لحظه احتمال وقوع حادثه را میدهید. حال فرار شما از آن محل به سختی امکان پذیر است و شدت بحرانی بودن روز واقعه را نشان میدهد. با وجود این، بالاخره ساختمان فرو ریخت و عده ای محبوس ماندند.
مرگ را با چشمانم دیدم
در آن زمان من حدود دو سه متر از ساختمان فاصله داشته و در داخل سبد مشغول اطفای حریق بودم. ناگهان ستون بسیار بلند و بزرگی به سمت ما آمد و به سبد سابیده و از آن عبور کرد. به حدی این اتفاق ناگهانی بود که با یک چشم بر هم زدن ستون به قسمتی از جک ماشین ما نیز برخورد کرد. در لحظه شوک بزرگی به خودرو وارد شد و من از شدت لرزش وارده بی درنگ مرگ را در مقابل چشمانم دیده و کار خود را تمام شده فرض کردم، چرا که از طرفی در داخل سبد از ناحیه کمر و پا ضربه دیده بودم و از طرف دیگر احتمال واژگونی خودرو هم وجود داشت. البته لطف خدا بود که خودرو برنگشت و سر جایش باقی ماند، ولی بعد از چند ثانیه که از داخل سبد بلند شدم، دیدم همه جا را دود و خاک فرا گرفته است. در ابتدا فکر کردم همکاری که داخل خودرو بوده فوت شده است، چون تکانی نمیخورد و هر چه از آیفون سبد صدایش میکردم، جواب نمیداد. بسیار نگران شدم، از نرده خودرو پایین آمدم و دیدم خدا را شکر ایشان تنها از ناحیه دست ضربه جزئی را متحمل شده است. استرس، فشار، نگرانی، صداهای فریاد و... بسیار شوکآور بود. از سوی دیگر، وقتی مشغول اطفای حریق بودم از بالای سبد که نگاه میکردم ازدحام مردم خودش دلهره و استرس ایجاد میکرد و این موج منفی بسیار تاثیرگذار بود، حتی عده ای گوشی به دست بودند و فیلم میگرفتند. با وجود این، باید قدردان مهربانی مردم هم بود، چرا که از روی نگرانی همدردی میکنند و این مایه تسلای خاطر خانواده آتشنشانهاست. به ویژه خانوادههایی که عزیزانشان فوت شده و مفقود هستند. از مردم میخواهم به شایعات دامن نزنند، چون بسیاری از خانوادهها هنوز چشم انتظارند. در این حین فقط تاوان سستی، کم کاریها و اشتباهات فردی و سازمانی را آتشنشانها با جانشان دادند. اکنون دوباره خاطره بدتری تکرار شد و حادثه جمهوری دومی رقم خورد. این در حالی است که وقتی اسم خیابان جمهوری میآید خاطرات بد برای من و همکارانم یادآوری میشود و به شخصه سعی میکنم مسیرم به خیابان جمهوری نیفتد، چون وقتی در بطن ماجرا بوده ایم شرایط سختی را از نزدیک دیده و لمس کرده ایم. بارها مرگ مردم و همکاران را به چشم دیده ایم و این مساله در ذهنمان ماندگار شده است. امیدوارم که شرایط به سمتی پیش برود که در آینده شاهد چنین حوادثی نباشیم.
هلیکوپتر آبپاش بیتاثیر بود
مسئولان تا جایی که توانستند تجهیرات را فراهم کردند، بیل مکانیکی و لودر پیشرفته هم وجود داشت، گرچه تا امکانات مطلوب فاصله داریم، اما قضاوت دیگران هم در مورد فقدان وسایل ایمنی درست نیست. اصلا نیازی به هلیکوپتر آب پاش نبود که عده ای نظر غیر کارشناسی داده و بر الزام آن پافشاری میکردند، چرا که اگر در آن شرایط هلیکوپتر پایین میآمد و با آن فاصله آب میریخت کوران باد ایجاد شده و حریق افزایش مییافت. با وجود این، باید تجهیزات کارایی داشته باشند، چرا که برای مثال ماشین آتشنشانی با سه متر عرض و دو جک سه متری از کوچه شش متری رد نمیشود. این در حالی است که ساختمانهای بدتر از ساختمان پلاسکو نیز در تهران وجود دارند و دوباره شاهد حوادث این چنینی خواهیم بود. با وجود این، برجهایی در غرب، شرق و شمال تهران ساخته شده که خودروهای آتشنشانی از محل احداث آنها رد نمیشوند. ساختمانها باید خود ایمن باشند که آتشنشانها از تجهیزات ساختمان استفاده کنند نه اینکه با یک قطار تجهیزات به محلی بروند که وسایل در آنجا کارایی نداشته باشند. این در حالی است که خود مردم هم ایمنی را دوست دارند ولی آن را باور ندارند، چرا که بارها عدم امنیت به کسبه ساختمان پلاسکو هشدار داده شد، اما آنها اقدامی نکرده بودند و اکنون تنها جان آتشنشانانی گرفته شد که مقصر و ذی نفع نبودند. با وجود این، فاجعه پلاسکو آخرین حادثه نخواهد بود. هر قدر هم که مسئولان رعایت کنند تا مردم به باور ایمن سازی نرسند بی فایده است و باید دوباره منتظر چنین حوادثی باشیم.