باران، اشکها را پنهان نمیکند
پلاسکو با یک جرقه آتش گرفت، کمتر از چند دقیقه به طبقات دیگر رسید و در نهایت مقابل چشمان حیرتزده مردم فرو ریخت. بیش از 20 آتشنشان زیر آوار دفن شدند.
به گزارش اقتصادآنلاین ایران نوشت : 48 ساعت از حادثه تلخ فروریختن پلاسکو که بازتابهای داخلی و خارجی زیادی داشت، گذشته و تا لحظه نوشتن این گزارش هم عملیات جست و جو و آواربرداری ادامه دارد. برای مشاهده چگونگی روند عملیات باید از خیابان ارباب جمشید وارد شویم. خیابانی پر از جمعیت که نگاه همه دوخته شده به دود غلیظی که از چهارراه استانبول برخاسته و خیالی هم برای فرونشستن ندارد.از تیپ آدمها میشود فهمید برای چه اینجا جمع شدهاند. دستهای برای کنجکاوی آمدهاند تا ببینند چه بلایی سر پلاسکوی 54 ساله آمده، عدهای هم جزو خانوادههای آتشنشانانی هستند که هیچ خبری از فرزندشان ندارند و بقیه هم مغازهدارانی هستند که مغازه و جنس و پولشان به یکباره نابود شده و به هوا رفته است.
از سگرمههای تو رفتهشان میتوان آنها را بین بقیه مردم شناسایی کرد. «مرتضی» یکی ازمغازهدارانی است که مغازه پوشاکش با 300 میلیون برآورد از بین رفتهاست. در حال بحث با چند مغازهدار دیگر است. از او درباره حادثه و بیمه مغازههای پاساژ میپرسم. میگوید: «مالکیت همه مغازهها در اختیار بنیاد مستضعفان است. لطفاً چیزی ننویسید که نتوانیم حقمان را بگیریم. لطفاً فامیلیام را ننویسید. من طبقه دوم مغازه دارم، البته داشتم. چقدر لباس برای شب عید توی انبار داشتم که زنگ زدند و گفتند پلاسکو آتش گرفته. کلی سند و مدرک وچک و پول توی گاوصندوقم بود که همه سوخت.
هیچکدام از مغازهها بیمه نداشتند جز بعضی از همکارانم که فقط اجناس داخل مغازههایشان را بیمه کرده بودند. بنیاد باید برای بیمه کردن مغازهها اقدام میکرد که متأسفانه نکرد. اگر میخواستیم میخی به دیوار بزنیم یا بازسازی کنیم، باید با بنیاد هماهنگ میکردیم و پولی هم به حسابشان میریختیم چون مالکیت به اسم آنها بود و سرقفلی به اسم ما. متأسفانه بنیاد به هشدارها و بخشنامههایی که صادر میشد اهمیتی نداد و آخر دود این حادثه به چشم ما رفت.»
از ارباب جمشید تا منوچهری چند دقیقهای بیشتر راه نیست. روز جمعه خیابان شلوغتر از بقیه روزهاست. بازار عطر و ادکلن فروشی در این واویلایی که بیشباهت به صحنه جنگ نیست، داغ داغ است. آنها در حاشیه این حادثه، سرشان شلوغ است به مشتری. به هرحال منطقه بوی پلاستیک میدهد و عطر و ادکلن ارزانقیمت چارهساز است.
«ایمانی» همسر آتشنشانی است که 2 روزی میشود خبری از او نیست. او خودش را به هر دری میزند تا خبری از زنده بودنش بگیرد. میگوید: «شوهرم توی عملیاتها تلفن همراه نمیبرد. هنوز نمیدانم جزو آنهایی است که زیر آوار مانده یا دارد به خاموش شدن آتش کمک میکند؟ خدا کند زنده باشد. به خدا 2 روز است خواب و خوراک نداریم. دخترم بهانه پدرش را میگیرد. به او قول دادهام پدرش امروز به او زنگ میزند.»
چند خانواده دیگر آتشنشان هم کنار محوطه فنسکشی شده، ایستادهاند تا خبری بگیرند ولی تا حالا هیچ. از ورودی اول تا مرکز حادثه 3 حلقه ایست و بازرسی زدهاند تا کسی وارد نشود مگر آنهایی که مجوز تردد دارند مثل نیروهای امدادی، هلال احمر، اورژانس، مدیریت بحران، عکاسان و خبرنگاران.
هر چقدر که به ساختمان فرو ریخته نزدیک میشویم بوی دود و صدای دستگاههایی که در حال آواربرداری هستند بیشتر و بیشتر میشود. محوطه داخلی منتهی به پلاسکو تردد بسیار بالاست. ماشینهای امدادی مدام در حال رفت و آمدند. بلدوزر و جرثقیلها تیرآهنهای در هم تنیده که کار آواربرداری را سختتر کردهاند با هزار زور و زحمت بیرون میکشند و پشت کامیونها میریزند. کار در قسمت جنوبی به خاطر محدودیت جا نسبت به ضلع شمالی به کندی پیش میرود. این را «جلال ملکی»، سخنگوی آتشنشانی به ما میگوید. او که از ابتدای آتشسوزی در منطقه حضور دارد: «حجم بسیار آوار که بیشترش تیرآهنهای بزرگ و سنگین است کار را بسیار حساس و سخت کرده و از طرفی باید در کمترین زمان آوارها برداشته تا تجسس آغاز شود. بنابراین محیط باید خلوت باشد.»
از چهارراه استانبول تا خیابان لالهزار را با فنس و گونی آبیرنگ پوشاندهاند تا نیروهای آتشنشانی و شهرداری با دغدغه کمتری کار کنند. مقابل در ورودی، پلیسها نگهبانی میدهند تا فرد غیرمسئولی داخل نرود و کار با سرعت بیشتری ادامه یابد.
بیرون فنسی که آتشنشانها سخت مشغول عملیات هستند، چند زن امدادگر از هلال احمر و آتشنشانی نان و پنیرها را لقمهپیچ میکنند و میفرستند داخل. کمی آنطرفتر ماشین پلیس بین امدادگرها حلیم پخش میکند و ستاد بحران هم چای میدهد. اینجا همه کار میکنند و اگر چند دقیقهای زمان داشته باشند لقمهای غذا میخورند. چند مغازهای آنطرفتر از پلاسکو پارکینگ بزرگی است که تیم دوم عملیاتی از آن ناحیه یعنی ضلع شمالی در حال نبرد با آتش و آوار هستند. برای ورود به این قسمت کار سختی داریم چراکه خبرنگاران را به دلیل احتمال ریزش آوار راه نمیدهند ولی ما با هزار زحمت و اصرار وارد میشویم. 3 بلدوزر و 2 جرثقیل در حال کارند. چند دقیقه روی تل بزرگی از آهن و بتون میروند و آوار را پایین میریزند و بعد از آن برشکارها و جرثقیل کار خود را آغاز میکنند.
نزدیک به 30 برشکار پس از توقف در آوار برداری، کپسولهای بزرگ هوابرش را نزدیک تیرآهن میبرند و شروع میکنند به بریدن آهنهای مچاله شدهای که پشت کامیونها جا نمیشوند. «محمود» یکی از برشکارهایی است که 48 ساعت است پایش را از پارکینگ بیرون نگذاشته. او میگوید: «وقتی شنیدم که این اتفاق افتاده به شهرداری منطقه 12 رفتم و بهصورت نیروی داوطلب به اینجا اعزام شدم. آدمهایی که زیر این آوار گرفتار شدهاند، برای کمک به همشهریانشان آمده بودند پس واجب است ما هم هر چه در توان داریم برای نجات آنها به کار بگیریم.»
از زمانی که وارد محوطه عملیاتی شدهایم 12 ساعت میگذرد و حتی برای لحظهای کار متوقف نشده است. همه مشغول کارند. کسی را نمیشود پیدا کرد که دستش توی جیبش باشد. از آتشنشان و امدادگر هلال احمر و روحانی گرفته تا خبرنگار و عکاس همه کمک میکنند. مثل کپسولهای هوابرشی که نیروهای هلال احمر و پلیس، کمک میکنند تا به محوطه دیگری منتقل شود.
ســـاعت یک بامــــداد است و باران میبارد. کنار آتشنشانهایی ایستادهام که زل زدهاند به کوه آهنی که قصد فرو ریختن ندارد. «حمدالله حمدیپور» آتشنشانی که از ایستگاه 21 کیانشهر به محل حادثه اعزام شده از فداکاری یکی از همکارانش برایمان میگوید و چشمان حاضران پر از اشک میشود: «حسین سلطانی زیر آوار مانده، معلوم نیست زندهاست یا نه! بچهها میگویند وقتی با یکی از آتشنشانها روی بالابر بوده برای نجات یکی دیگر از آتشنشانان که پایش شکسته بود، میرود و وقتی او را به بالابر میرساند به چند ثانیه نمیرسد که ساختمان فرو میریزد و حسین و بقیه فرماندهانی که داخل ساختمان بودهاند همگی زیر آوار میمانند. زن و بچهشان مدام زنگ میزنند و چارهای نداریم که دروغ بگوییم. خدا کند زنده باشند.»خبر میرسد که در ضلع جنوبی پلاسکو پیکر 2 نفر از آتشنشانان را از زیرآوار بیرون آوردهاند. خبر تلخ است و سریع بین آدمهای اینجا میپیچد. اشکهایشان را میتوان زیر باران دید. دست از کار نمیکشند، امیدوار به زنده بودن بقیه.