دکترین «رویای چینی» در برابر «رویای آمریکایی»
در سال 1793 یک سفیر بریتانیایی به نام لرد مکارتنی با امید گشایش یک سفارتخانه به حضور امپراطوری چین رسید. او منتخبی از هدایای کشور تازه صنعتیشده خود را برای امپراطور آورده بود. امپراطور چیانلونگ که در آن زمان کشورش یک سوم تولید ناخالص داخلی جهان را داشت، در پاسخ به او نامهای برای شاه جورج سوم نوشت و در آن چنین گفت: «فروتنی و فرمانبرداری تو بهوضوح قابل مشاهده است، اما ما کوچکترین نیازی به تولیدکنندگان کشور شما نداریم.» در دهه 1830 بریتانیا با قایقهای مجهز به توپخانه بازگشت تا چین را به تجارت آزاد مجبور کند. تلاشهای چین برای اصلاحات اما به فروپاشی و تحقیر انجامید و سرانجام به مائویسم ختم شد. چین سفری فوقالعاده را در مسیر بازگشت به عظمت پیموده است. صدها میلیون نفر توانستهاند خود را از فقر درآورند و صدها میلیون نفر دیگر به قشر متوسط پیوستهاند. چین در آستانه آن قرار گرفته است که جایگاه مناسب خود را در جهان بازیابد. نفوذ چین در سطح جهان در حال گسترش است و انتظار میرود طی یک دهه آینده اقتصاد این غول آسیایی از اقتصاد آمریکا هم سبقت گیرد. شی جینپینگ، رییس جدید حزب حاکم کمونیست، این خیزش را با شعار جدید خود ادامه میدهد. شعاری که از مرگ مارکسیسم و پیدایش ملتی متنوع خبر میدهد. او نام دکترین جدید خود را «رویایچینی» نهاده است. چنین شعارهایی در چین از اهمیت بسیار زیادی برخوردارند. نشریات خبری مملو از این شعار شدهاند. در مدارس مسابقات سخنرانی در باره این موضوع برگزار میشود. یک برنامه تلویزیونی استعدادیابی آواز، در جستوجوی «صدای رویایچینی » است. کشورها هم مانند آدمها باید رویا داشته باشند. اما آنچه شی به دنبالش هست، چیست؟ به نظر میرسد رویای او شامل آرزوهایی به سبک آمریکایی است که البته اکونومیست از آن استقبال میکند اما علاوه بر آن بیصداقتی دردسرسازی در آن نهفته است که ترکیبی است از ملیگرایی و استبداد در یک بستهبندی جدید. پس از حقارتهایی که چین در قرن نوزدهم میلادی متحمل شد، ثروت و قدرت را به عنوان هدف برگزید. مائو تسرتونگ تلاش کرد تا از راه مارکسیسم به آنها دست یابد. برای دنگ شیائوپنگ و جانشینانش، ایدئولوژی بسیار انعطافپذیرتر شد. (گر چه کنترل حزب تمام عیار بود). تئوری جیانگ زمین موسوم به «سه نمایندگی» بر این باور استوار بود که حزب کمونیست باید تغییر جامعه را بپذیرد و به فعالان اقتصادی بخش خصوصی اجازه دهد تا به حزب بپیوندند. هوجینتائو «چشمانداز توسعه علمی» و «توسعهیکپارچه» را مطرح ساخت تا با ناهماهنگیهای بهوجود آمده بر اثر فاصله شدید طبقاتی مبارزه کند. اکنون اما رهبری جدیدی از راه رسیده است که سبکی جدید دارد و همسرش در بین مردم محبوب است و او را خوش سیما میدانند. شی از اصلاحات سخن میگوید. او کمپینی در برابر افراطگریهای دولتیها به راه انداخته است. حتی بدون در نظر گرفتن جزئیات هم رویای او با همه تئوریهایی که پیش از این مطرح شده متفاوت است. تئوری شی بر عظمت ملی تکیه دارد و رهبران حزب را میراثدار امپراطوری قرن هجدهم خواهد کرد، قرنی که در آن امپراطورهای چین از سفیران غربی میخواستند تا به آنها تعظیم کنند (مکارتنی از این کار امتناع کرده بود.) در چنین شرایطی اما سیاستهای عملی به آزمون گذارده میشوند. رشد اقتصادی کند شده است و به نظر میرسد دکترین میهنپرستانه شی بیش از هر چیز دیگری برای خدمت به عنوان منبع جدید مشروعیت حزب کمونیست طراحی شده است. هیچ شکی نیست که اولویت نخست شی تداوم رشد اقتصادی کشورش خواهد بود. اما رویای او دو خطر واضح را در پی خواهد داشت. نخست ملیگرایی است. شی از هماکنون به نیروهای مسلح توجهی خاص نشان میدهد. خطر دیگر این است که رویای چینی بیش از آنکه به مردم چین قدرت دهد، به حزب قدرت میبخشد. مردم عادی چین مانند آمریکاییها میخواهند که صاحب خانه شوند، بچههایشان به دانشگاه بروند یا حتی از تفریحات برخوردار باشند. اما به نظر میرسد توجه شی بر ادعای حزب برای قدرت بلامنازع معطوف است. او در سخنرانی اخیر خود از «روحیه قوی ارتش» سخن به میان آورده است. یک روزنامه اصلاحطلب در سرمقاله خود روز یکم ژانویه از «رویای حکومت قانون اساسی» نوشت و از حکومت خواست تا با استفاده از پیروی از قانون چین را به «کشوری آزاد و قدرتمند» تبدیل کند. اگر این توضیحی باشد بر رویای شی، باید گفت که چین هنوز راه زیادی در پیش دارد.