مهارتهای مدیریتی در کسب و کار
سالهای زیادی است که از سوی مراکز آکادمیک کشور مهارتهای مدیریت در ایران به شکل ثابت و دست نخوردهای تعریف میشود - آن هم بهصورت کلی – و گویا قرار نیست به مصداقهای عینی آن اشارهای شود.
در این تعریف سنتی، مهارتهای مورد نیاز مدیران در سه گروه کلی فنی، انسانی و ادراکی به شکل کلان تعریف شده است؛ مهارت فنی شامل دانش و توانایی در انجام دادن وظایف و مسوولیتهای خاص، مهارت انسانی در داشتن توانایی و قدرت تشخیص در زمینه ایجاد محیط تفاهم و همکاری و اداره افراد و مهارت ادراکی به توانایی درک پیچیدگیهای کل سازمان و درک همه عناصر و اجزای تشکیلدهنده فعالیت سازمانی بهصورت یک سیستم اشاره میشود.
همه سطوح مدیریت نیازمند هر سه سطح مهارت هستند. از منظر این تقسیمبندی، انجام دادن بعضی از وظایف مهارتهای سهگانه، لازم و ملزوم یکدیگر به نظر میرسند، اما ارزش نسبی آنها در سطوح و ردههای مختلف متفاوت است. مهارتهای انسانی در این تقسیمبندی تقریبا در همه سطوح مدیریت به یک مقدار دارای اهمیت هستند، زیرا مدیران صرفنظر از سطح مسوولیت خود با افراد سروکار دارند و برای جلب همکاری و اثرگذاری بر رفتار آنها باید از مهارتهای انسانی برخوردار باشند. از اینرو، امروزه نیز در مدیریت سازمانها، تاکید بر مهارتهای انسانی اولویت ویژهای پیدا کرده است. به گزارش دنیای اقتصاد، ولی اینگونه تقسیمبندی کلی به موضوع، فقط جنبه اطلاعاتی دارد و با توجه به مصداقی نبودن مهارتها، امکان استفاده کارآمد و هوشمندانه را سلب کرده است و مدیران را به یک دید کلی هدایت میکند .
در سال 2015 مهارتهای مدیریتی صرفنظر از تقسیمبندی کلی سهگانه ازسوی مجمع جهانی اقتصاد، به این شرح اعلام شد: توانایی حل مشکلات پیچیده؛ توانایی در هماهنگ شدن با دیگران؛ مدیریت کارکنان؛ تفکر براساس موضوعات بحرانی؛ توانمندی در مذاکره؛ کنترل کیفیت محصول یا خدمات؛ مدیریت بر محور خدمتگزاری؛ قضاوت کردن و تصمیم درست گرفتن؛ گوش دادن موثر؛ خلاق و نوآور بودن. مجمع جهانی اقتصاد چندی پیش در مطالعات جدید با توجه به روند شرایط کسبوکار، دهگانه بالا را با دو تغییر و اولویت جدید برای سال 2020 پیشبینی کرده است:
1) قابلیت در هوش هیجانی؛
2) انعطاف در موضوعات شناختی.
همانطور که میبینید، با افزایش قابلیت مدیران در هوش هیجانی و انعطاف در موضوعات شناختی، ترکیب جدیدی از مهارتهای مدیران در آینده نزدیک مورد انتظار است که هریک از دهگانه جدید را واکاوی بیشتری میکنیم:
توانایی در حل مسائل پیچیده اولین اولویت است. بشر در دورانی به سر میبرد که پیچیدگی جزو جداییناپذیر آن شده و پیچیدگی عامل تعیینکنندهای در پدیدههای طبیعی و همچنین در پدیدههای کسبوکار است و مفهوم آن میتواند هم در داخل یک سازمان و هم در رابطه با محیطی که سازمان با آن مواجه است، نمود داشته باشد. آنچه مهم است درک این پیچیدگیها است و اینکه منشأ این پیچیدگیها چیست؟
برخی از پیچیدگیها بهواسطه کارهای انجام شده توسط انسان بهوجود آمده است. پیشرفتهایی که در زمینه ارتباطات و علوم گوناگون بهوجود آمده، باعث پیچیدگی محیط و درون بسیاری از سازمانها شده و برخی دیگر از پیچیدگیها بهطور طبیعی وجود داشته است، ولی به علت نبود دانش بشری، دانشمندان از آن آگاهی نداشتند و با اینکه اقدام به سادهسازی پدیدههای پیچیده کردند تا بتوانند پدیدهها را تشریح کنند، اما چون منشأ پیچیدگی را تئوری بی نظمی و آشوب میدانستند، موفق نبودند.
این چالش اولین ضربه را بر پیکر پارادایم سنتی مدیریت وارد آورد و پارادایم نوینی در مدیریت و سایر علوم مرتبط شکل داد. نام دیگر تئوری آشوب، تئوری سیستمهای غیرخطی است. در رابطه خطی یک علت معین فقط یک پیامد دارد، ولی در رابطه غیرخطی میتواند چند پیامد مورد انتظار باشد. در سیستم غیرخطی، همافزایی وجود دارد و نمیتوان با تجزیه و بررسی تک تک اجزا، کل سیستم را شناخت. بنابراین، در یک سیستم پیچیده، ارتباطات غیرخطی هستند و یک تغییر کوچک میتواند نتیجه بسیار بزرگی به دنبال داشته باشد (اثر پروانهای). همچنین دارای خاصیت خودمانایی هستند. در چنین شرایطی مدیری که بتواند با چالش پیچیدگی مواجه شود و آن را حل کند، قطعا یک مدیر موفق خواهد بود.
در هر زمینهای که کسبوکار شما فعالیت میکند، عواملی وجود دارند که بهصورت بنیادین نتـایج مورد انتظار را تحتتاثیر قرار میدهند. بنابراین شما در صورتی میتوانید موفق شوید که این عوامل را تحت کنترل قرار داده و با مهارت مدیریتی خود نسبت به تحت کنترل در آوردن عوامل حیاتی موفقیت بتوانید شرایط کسبوکار خود را به شرایط خوبی هدایت کنید.
عوامل حیاتی موفقیت در شکلگیری و توسعه تفکر راهبـردی مدیران نقش کلیدی دارد و شناسایی عوامل کلیدی موفقیت، برای هر سازمانی ضروری و لازم است. دکتر روکارت برای شناسایی عوامل حیاتی موفقیت چهار عامل را معرفی کرده است که عبارتند از:
الف) فاکتورهای صنعتی: هر صنعتی عوامل حیاتی موفقیت منحصربهفردی دارد که ماهیت و شکل آن صنعت را معین میسازد. این فاکتورها در تمام شرکتهایی که در این صنعت فعالیت میکنند اثر دارد.
ب) استراتژی رقبا: معمولا عواملی یک سازمان را از سازمان دیگر در یک صنعت جدا میسازد. بزرگی، محل جغرافیایی و موقعیت صنعتی در بازار ازجمله این فاکتورها هستند.
ج) فاکتورهای محیطی: برخی از عوامل راجع به محیط، دولت، تاثیرات خارجی وموارد مشابه هستند که میتوانند از عوامل بحرانی موفقیت باشند.
د) فاکتورهای زمانی: فاکتورهایی هستند که بهطور موقت در عوامل بحرانی موفقیت در یک سازمان به حساب میآیند؛ مثلا درنتیجه یک رویداد غیرعادی.
خلاقیت و نوآوری در دهه اخیر و آینده به عنوان مهارت بسیار کلیدی برای کارکنان تبدیل شده است و روز به روز هم به اهمیت این مهارت اضافه میشود. دکتر جان سیلی براون، مدیر نوآوری شرکت زیراکس، حقیقت بزرگی را بیان کرده است. او میگوید: «اگر مدیر ارشدی از نوآوریهای پرخطر پشتیبانی کند و دست آخر آن نوآوریها شکست بخورند، آینده شغلی وی به شدت آسیب میبیند؛ درحالیکه اگر همان مدیر جلوی نوآوریهایی را بگیرد که میتوانستند پیروز باشند، پیامدهای منفی این کار برای او بسیار بسیار کمتر خواهد بود.»
فهم اینگونه مدیران از پیامد خلاقیت و نوآوری یکی از بزرگترین موانع در توسعه شرکت است. مدیرانی که درک درستی از شرایط را به همراه شجاعت داشته باشند، میتوانند ریسک پرچالش نوآوری را به جان بخرند. وجود چنین توانایی که مدیر بتواند با استفاده از مهارت خلاقیت از نوآوریهای قابل حصول پشتیبانی کند، در برخی مواقع به یک مهارت بنیادین و توسعهدهنده تبدیل میشود.
مدیریت موثر کارکنان مهارتی پایان ناپذیر از ابتدای شروع علم مدیریت بوده است. مهارت توانایی هماهنگی افراد با دیگران، یک مهارت کلیدی دیگر برای مدیران است. ایجاد هماهنگی درست و منطقی بین افراد، واحدها و ارتباط درست با ذینفعان و تحولات محیطی بخش مهمی از این مهارت است.هوش هیجانی یکی از قابلیتها و مهارتهای نوین مدیران در آینده نزدیک خواهد بود. اهمیت هوش هیجانی به شدت توسعه یافته است، بهطوریکه در لیست مهارتهای مدیران در سال 2020 قرار گرفته است.قضاوت و تصمیمگیری درست، یکی دیگر از مهارتهای کلیدی مدیران است. این مهارت شاید از ابتدای ظهور مدیریت از مهارتهای یک مدیر موفق محسوب میشود. برخی از محققان مدیریت حتی عمل تصمیمگیری را مترادف با مدیریت نیز دانسته اند، هرچند به مرور زمان تمرکززدایی و استفاده از خرد جمعی در سازمانها اشاعه یافته است، ولی کماکان تصمیمگیری درست براساس قضاوت شخصی نیز یک مهارت کلیدی برای مدیران است.
مدیریت برمبنای خدمت، یکی از مهارتهای کلیدی دیگر است، چرا که مسوولیتهای یک مدیر و انجام وظایف آن از یک رفتار ارباب مآبانه به یک رفتار خدمت مآبانه تبدیل شده است. مسوولیت اجتماعی مدیر در قبال ذینفعان، یک مسوولیت انکارناپذیر است و مدیران در خدمت به کارکنان، جامعه و محیط زیست باید متعهدانه رفتار کنند و اینگونه رفتار بهعنوان یک مهارت در موفقیت آنها تاثیر مستقیم خواهد داشت. مهارت مذاکره از دیگر مواردی است که هر مدیری به آن نیاز دارد. معمولا تمامی خروجیهای فرآیندهایی که منجر به خلق ارزش میشود، پس از یک مذاکره اتفاق میافتد و این مهارت تاثیر مستقیمی در کارآمدی فرآیندهایی مانند خرید، فروش و ... دارد که موفقیت در آنها از دل یک مذاکره کارآمد پدید میآید و داشتن چنین مهارتی قطعا در موفقیت مدیران تاثیر بسزایی خواهد داشت.
انعطاف در موضوعهای شناختی نیز از مهارتهای جدید مدیران است. اینگونه انعطافپذیری در باورها و چارچوبهای گذشته که حتی امکان دارد قبلا با عنایت به آنها دستاوردی نیز کسب کرده باشیم، بسیار سخت است. درک پارادایمهای نوین نیز با این مهارت نسبت مستقیمی دارد و بهدلیل ارتباط این مهارت با برخی باورهای فرهنگی، بسیار سخت و چالشانگیز است. در برخی مواقع حتی مدیران فاقد این مهارت کلیدی هستند. داشتن چنین مهارتی به شما این امکان را میدهد که سختترین تغییرات را بتوانید هضم کرده و در مسیر تغییر قرار بگیرید.مطمئنا ما ترکیبی از این مهارتها را بهعنوان مدیر دارا هستیم، اما باید توجه داشت هرچه تعداد و درجه این مهارتها را بیشتر داشته باشیم، به مدیر کارآمدتری تبدیل میشویم. در ادامه این مجموعه نوشته، به موارد دیگری از آنچه استراتژیستها باید بدانند خواهیم پرداخت. سهشنبهها با ما باشید.