برونداد روابط آمریکا و روسیه در دوران ترامپ
رویکار آمدن ترامپ در امریکا به عنوان رییسجمهور منتخب، زمینه را برای تکاپوی نظری تحلیلگران حوزههای مختلف روابط بینالملل، اقتصاد سیاسی و مطالعات منطقهیی، جهت درک مبانی فکری، چگونگی و چرایی اصول سیاست خارجی و نیز برنامههای اقتصادی وی و نیز جهتگیریهایش نسبت به مسائل کلان بینالمللی و مناطق بحرانی فراهم کرد، اما به قول کیسینجر؛ «بگذارید تا ترامپ مبانی سیاسی و فلسفی خود را پردازش کند و آنها را ارائه دهد. به او فرصت دهید.»
به همین خاطر، درک نگاه آتی دستگاه سیاست خارجی و دولت ایالات متحده نسبت به مسائل مختلف با حضور ترامپ بسیار دشوار است، چرا که او هیچ سابقه سیاسی ندارد و همین عامل باعث شده تا در قبال امریکای آتی یک علامت سوال بزرگ در اذهان همگان روشن شود. این علامت سوال خود ترامپ است و برنامههایی که در پیش خواهد گرفت، چرا که او در همهجا حضور داشته، جز سیاست! ترامپ را در سریالهای تلویزیونی امریکایی، کشتیکج، فیلمهای هالیودی و نیز حوزه بازار و اقتصاد که تخصص خانوادگی اوست، دیدهایم، اما عرصه سیاست و نیز کلاننگره امر سیاسی دقیقا جایی است ترامپ حضوری خاص در آن نداشته است.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از تعادل ، به همان میزان که نظرسنجیها و تحلیلهای کارشناسان مختلف در پیشبینی پیروزی کلینتون و شکست ترامپ نادرست بود، هرگونه تحلیل عجولانه مثبت و منفی از شخصیت، مشی و منش ترامپ و سیاستهایش نیز میتواند، نادرست باشد.اما برای تحلیلگر، همواره سرنخهای ظریفی وجود دارد که برای درک و پیشبینی آینده به آنها میآویزد و این حلقههای ظریف را برای شکلدادن یک درک نظری به همدیگر پیوند میزند. او در این وضعیت، سناریوپردازی و آیندهپژوهی را با استناد به اطلاعات بسیار ناچیز و شکننده به عنوان مسیر محتوم درک وضعیت آتی برمیگزیند.
به همین منظور ما ترامپ را از همان رویکردهای اقتصادیاش شناسایی و مورد ارزیابی قرار میدهیم، او یک تجارتپیشه است و از همین منظر باید او را مورد خوانش قرار داد. ما نیز در بخش آتی بر همین عامل برای درک وی تکیه خواهیم کرد.
در این نوشتار تلاش میشود علاوه بر خوانشی از تیپ شخصیتی ترامپ چون یک تجارتپیشه، حضور او را به عنوان یک اقتدارگرا در کنار رهبری روسیه یعنی پوتین مورد مداقه قرار میدهیم و در نهایت تلاش میشود تا وضعیت سوریه را در روابط میان مسکو و واشنگتن در دوران وی مورد بررسی قرار دهیم. به همین منظور، در بخش نهایی نوشتار از سناریوپردازی برای فهم وضعیت آتی روابط روسیه و امریکا در دوران ترامپ، برای درک وضعیت آتی سوریه بهره خواهیم برد.
ترامپ همچون یک تجارتپیشه: شیفت امریکایی به سمت روابط مبتنی بر محاسبه اقتصادی
بگذارید چنانکه گفتیم، ترامپ را چون یک تجارتپیشه تصور کنیم، تجارتپیشهیی که تمام زندگی او بر اساس محاسبه سود خالص حاصل از هزینههای تولید یک کالا و قیمت فروش نهایی آن است و او هر لحظه در حال احتساب هزینه و فایده هر چیزی است، البته در همین بخش میتوان به سرمایهگذاری، بخش خدماتی و دیگر امور تجاری هم اشاره کرد که هدف همان محاسبه سود و زیان است.
در ادبیات سیاسی یک مقام و رهبر کشوری مانند رییسجمهور امریکا، گاهی اقدامی انجام میشود که یحتمل فایده و سود آن برای کشورش بسیار ناچیز و کمتر از هزینهیی است که به دوش میگیرد؛ مثال عینی جنگ 2003 عراق است که حال با تمام این کارها که ایالات متحده در دوران ریاستجمهوری بوش در عراق انجام داده بود و به تبلیغ و بزرگنمایی آنها میپرداخت، پس از رویکارآمدن باراک اوباما در 2008، ایالات متحده به تدریج از عراق در سطوح مختلف متارکه کرد.
حاصل جنگی که ایالات متحده در عراق به سال 2003 به راه انداخت؛ کشته شدن 4500سرباز امریکایی، 33هزار زخمی و یک تریلیون دلار هزینه مستقیم و غیرمستقیم بود که این تنها شامل محاسبه هزینههای سنگین این کشور در عراق تا 2011 و پیش از گسترش داعش در این کشور است. این از منظر یک تجارتپیشه یعنی شکست کامل بوده که نخستین هدف محاسبه و عدم کسب سود در یک اقدام است.
از منظر ما با رویکارآمدن ترامپ؛ مردی که از کودکی تا دهه 70 عمر خود را با تجارت و محاسبه سود و زیان پشتسر نهاده، باعث نهادینهشدن مفاهیم اقتصادی و محاسبه هزینه و فایده در پنهانترین لایههای شخصیتی، ذهنی و ناخودآگاه او شده است، این یک شکست در محاسبه عقلایی است. به زبانی سادهتر او جهان را از منظر این اصل اقتصادی ساده اما کلیدی میبیند.
اما یک نکته اساسی وجود دارد، آن هم روح اقتدارگرای امریکایی است که آیا ترامپ چنانکه از اقتدار کشورش دم میزند، آیا برای بازگرداندن این اقتدار و روح غربی که اوباما را مقصر در از دسترفتن آن میدانست، حاضر است از هزینه و فایده اقتصادی گذار کند و با احتساب میزانی از ضرر، اقتدار کشورش را باردیگر زنده کند یا خیر؟
البته این اقتدار نیز از سوی ما به عنوان اصلی اقتصادی نگریسته میشود و چنانکه از شعارهای ترامپ برمیآید، رییسجمهوری منتخب اقتدار را نیز در قدرت اقتصادی، در منافع ملموس مادی و به دستگرفتن اقتصاد جهانی میداند، نه لشکرکشی و گرفتن کشورها و اردوکشی به عراق و سوریه یا داشتن مشی حقوق بشری و حمایتی بدون منفعت ملموس که در دوران اوباما شاهد آن بودیم. امریکایی که ترامپ ریاست آن را بهعهده میگیرد، از منظر نویسندهها به سویی خواهد رفت که از همان منظر سود اقتصادی روابط و مناسبات خود را با جهان مورد بازیابی قرار میدهد.
ترامپ با همین منش تجارتپیشهاش و هزینه و فایده در مورد آینده ناتو و هزینههای امریکا در این نهاد امنیتی سخن رانده است. در مورد خاورمیانه و عربستان و نیز روابط با بسیاری از کشورهای این منطقه نیز مشی و منش اقتصادی را در پیش گرفته است و سود حاصل از حمایتهای سالهای سال امریکا از کشورهای این منطقه چون عربستان را بسی ناچیزتر از هزینههای آن میداند.
میتوان ادعا کرد که ترامپ این منظر اقتصادی را در کابینه خود نیز مورد پیگیری قرار خواهد داد. خاورمیانه و نگاه ترامپ به این منطقه و حتی جهان را شاید سیر از تفکر سیاسی و استراتژیک به سوی منش اقتصادی و ژئواکونومیک ببرد. رکس تیلرسون، ریاست اکسون موبیل و فرد مورد نظر ترامپ برای وزارت خارجه، نمود و نمادی از این تفکر است که میتواند به عنوان یکی از مهمترین اقدامات اقتصادی وی مورد ارزیابی قرار گیرد.
ترامپ و پوتین؛ نزدیکی دو اقتدارگرا
با نگاهی به دوران ریاست اوباما و نیز روابط میان امریکا و روسیه، شاهدیم که رویکرد و منش حقوقبشردوستانه حدودی اوباما، تلاش او برای ماندن در سطح روابط مبتنی بر قوانین بینالمللی، تلاش برای پایاندادن به حضور نظامی در عراق و افغانستان، تلاش دیپلماتیک برای حل پرونده هستهیی ایران، نزدیکی به کردها در عراق و سوریه برای مبارزه با داعش را به همراه داشت.
این شخصیت که دارای یک روحیه دموکراتیک است، منشی حدودی در کهن الگوی آنیمایی یونگی دارد و احساسات و تاثر برای او مهم است تا حدود زیادی به قواعد و قوانین بینالمللی؛ به نسبت رییسجمهور پیشین امریکا یعنی بوش پسر، پایبند است.
شاید چندان منطقی نباشد، اما برنده نوبل صلح است، در راستای بهترکردن جهانی که امریکای دوران بوش در سیاه نشاندادن آن نقشداشته، گام برداشته است. با این ویژگیهای شخصیتی است که در چشمانداز اقتدارگرایانه پوتین، فردی چون اوباما چندان جدی گرفته نمیشود.
پوتین با منش اقتداری خود بحران سوریه را به فرصتی برای به چالش کشیدن اوباما بدل نمود و در گرماگرم این تنش بود که روابط مسکو و واشنگتن در سال 2016 خصوصا در ماههای سپتامبر، اکتبر و نوامبر به پایینترین سطح خود رسید، اما در همین حین، با ظهور شخصیت اقتدارگرای ترامپ در صحنه سیاسی امریکا از در سال 2016 و جدیشدن واقعیت نامزدی او از سوی حزب جمهوریخواه، شاهد حمایتهای پوتین از ترامپ میباشیم.
ترامپ برعکس اوباما به مفاهیمی که بهشدت مردانه تا حدودی ضد زن، اقتدارگرایانه، ضد اقلیتها و تهاجمی است خود را در نقطه مقابل وی قرار میدهد و منش وی به پوتین نزدیکتر میشود. امریکایی که به دروغ یا واقعیت زمانی در رسانههای مختلف به حمایت از اقلیتهای کشورهای جهان، خصوصا خاورمیانه میپرداخت، در دوران ترامپ که ضد اقلیتها و مسلمانان کشورش است، دیگر نمیتواند چندان حرفی برای گفتن داشته باشد.
اگر زمانی روسای جمهور امریکا و دولت این کشور در حمایت از مسائل زنان و نیز وضعیت بد این بخش از جامعه بشری، داد سخن سر میدادند، در دوران ترامپ که خود یک آزارگرجنسی زنان است، نمیتواند چندان سخنی داشته باشد. در این ادبیات است که حمایت ترامپ از رهبران اقتدارگرای خاورمیانه که از سوی امریکا یا در پی بهار عربی حذف شدند، خود را نمایان میکند.
سوریه و برونداد روابط امریکا و روسیه در دوران ترامپ
خاورمیانه و خصوصا سوریه بحرانی، به عنوان کانون مناظرات و مباحثات و نیز برنامههای نامزدهای انتخاباتی امریکا در دوران پیش از انتخابات جلوهگر بود، این موضوع حتی به یکی از نکات بارز در نوع نگاه آنها به روابط با روسیه بر سر سوریه بدل شده بود.
ترامپ بارها سرنخهایی را برای چراغ سبز به اهمیت پیگیری روابط با روسیه و نیز مراوده با این کشور در مورد سوریه نشان داده بود و همین عامل باعث شده بود که مقامات روسی نیز از همان ابتدا و خصوصا پس از پیروزی ترامپ، به پیروزی او به عنوان یک نقطه ثقل در برقراری روابط با امریکا تاکید کنند.
پس از پیروزی ترامپ، پوتین در فضای مجازی و شبکه تلگرام انتخاب وی را تبریک گفته بود. در مورد سوریه و آینده روابط دو کشور بر سر این منطقه، میتوان اشاره کرد که این احتمال که امریکا و روسیه بر سر بحران سوریه به یک نقطه نظر مشترک برسند، وجود دارد. از سوی دیگر از منظر ما اگرچه سوریه برای روسیه بسیار کلیدی و استراتژیک است، اما مساله کریمه و حل آن بسی مهمتر است.
ترامپ گاهی نیز در سخنرانیهای خود بر این مساله تاکید کرده بود و حتی در مورد اهمیت و لزوم از سرگیری روابط با مسکو با وجود اشغال کریمه نیز تاکید کرده بود. پس با عنایت به اینکه ترامپ مساله کریمه را به عنوان یک واقعیت به رسمت بشناسد و حاضر به پذیرش اقدام روسیه در این منطقه باشد، زمینه برای بازگشت دو کشور به میز مذاکره وجود دارد. اهمیت روابط اقتصادی روسیه و امریکا و روسیه و اروپا میتواند به تقویت منش اقتصادی ترامپ در تجدید روابط با روسیه بدل شود.
ترامپ بارها اعلام کرده که ماندن اسد را در این وضعیت ترجیح میدهد و حاضر است که با روسیه بر سر سوریه به تفاهم برسد. از سوی دیگر وضعیت کردهای سوریه و جایگاه آنها در استراتژی آتی سیاست خارجی امریکا مشخص نیست. اوباما که نگران وضعیت کردهای سوریه در قالب نیروهای سوریه دموکراتیک و تداوم پشتیبانی امریکا در دوران ترامپ از آنهاست، در ماههای باقیمانده از دوران ریاستجمهوریاش دستور تجهیز نیروهای سوریه دموکراتیک و کردها را صادر کرده است.
کردهای عراق در دوران ترامپ از منظر نگارندهها وضعیت بهتری خواهند داشت و جایگاه آنها در سیاست خارجی امریکا مشخص خواهد بود و ترامپ بارها به حمایت از آنها تاکید و پافشاری کرده است، اما وضعیت کردهای سوریه به عنوان نقطه کور سیاست خارجی ترامپ همچنان باقی است. با سخنانی که ترامپ در حمایت از ترکیه و نیز مراوده با روسیه در مساله سوریه رانده است، این مساله که کردهای سوریه مورد غفلت امریکا قرار گیرند را تحکیم میکند.
روسیه و امریکا در دوران ترامپ، زبان همدیگر را بهتر خواهند فهمید و برای حل مشکلات فیمابین در موضوعات مختلف و خصوصا کریمه و سوریه تلاش خواهند کرد. آنها عقلانیت اقتصادی را بر هر چیزی ترجیح خواهند داد. روابط امریکا با روسیه، بازیابی جایگاه پیشین روسیه در چشمانداز سیاست خارجی امریکا، بهتر شدن روابط اروپا و روسیه با هدف توسعه اقتصادی، از مهمترین اهداف پوتین و ترامپ است.
فرجام سخن و سناریوهای پیشروی امریکا و روسیه در دوران ترامپ بر سر سوریه
با تمام مقدمهچینیها و گمانهزنیهایی که در سطور پیشین و در طول این نوشتار در مورد آینده روابط امریکا و روسیه در دوران ترامپ و جایگاه سوریه در استراتژی سیاست خارجی کابینه ترامپ، اما ما نیز به همان سخن کیسینجر بازمیگردیم که بگذارید تا ترامپ فلسفهپردازی و سیاستگذاریهای خود را انجام دهد، باید به او فرصت داد تا علامت سوال کنونی در مورد آینده امریکا و برنامههای این کشور را روشن کرده و پاسخ دهد.
اما کماکان براین باور هستیم که اصل نهادینه مزیت اقتصادی و ترجیح سود ملموس در روابط آتی امریکا با کشورها و مناطق جهان، به عنوان یک وضعیت شرطی در شخصیت ترامپ خود را نشان خواهد داد، مگر اینکه رییسجمهور آتی امریکا دچار اختلال شناختی باشد و همین عامل باعث شود تا در وضعیت هزینه ـ فایده خود دچار اختلال شود. ترامپ آنمیزان که سرگرم محاسبات اقتصادی است، درگیر چیزی دیگر نیست. حال در نهایت سناریوهای پیشرو در روابط امریکا و روسیه در دوران ریاستجمهوری ترامپ در مورد سوریه را مورد واکاوی قرار میدهیم.
سناریوی ضدعقلانیت استراتژیک با بازی باخت ـ باخت؛ تداوم وضعیت کنونی
در سناریوی کنونی هر یک از دو بازیگر اصلی؛ یعنی امریکا و روسیه، در دوران ترامپ، وضعیت کنونی و بحرانی سوریه را به علت عدم نیل به یک توافق استراتژیک بر سر حل بحران این کشور ادامه داده و زمینه برای استمرار بحران فراهم شود.
در این وضعیت است که بحران 6 ساله جنگ داخلی سوریه، در دوران ترامپ با قفل سنگین عدم نیل به توافق ادامه یافته و هر یک از دو بازیگر به جای مطالبههای حدودی و توجه به منافع طرف مقابل، علیه عقلانیت استراتژیک قیام کرده و زمینه را برای باخت هر یک فراهم کنند.
هزینههای جنگ سوریه برای دو کشور که در قالب حملات هوایی انجام میشود، درگیرشدن شدید دو کشور در بحران سوریه و کشتار هر روزه مردم سوریه در این حملات، حملات دو کشور به نیروهای تحت حمایت طرف مقابل که در عرصه میدانی جنگ سوریه حضور دارند، توجه شدید ترامپ به وضعیت داخلی و اقتصادی امریکا و معطوف شدن توجه روسیه به بحران کریمه به عنوان اولویت نخست کشور میتواند زمینه را برای تداوم بحران سوریه و باخت هر یک از دو طرف فراهم کند.
سناریوی عقلانیت استراتژیک با بازی برد ـ برد
با این مفروض که کریمه و حل بحران این منطقه در اولویت نخست پوتین و دولت روسیه قرار دارد و این امر که ترامپ برای حل مساله کریمه به روسیه چراغ سبز نشان دهد و حاضر به پذیرش جایگاه و موقعیت استراتژیک این کشور در سوریه باشد.
در عین حال روسیه نیز حاضر باشد بر بازگشت به وضعیت دیپلماتیک در بحران سوریه، پذیرش روند انتقالی و نیز پایان دادن به حملات هوایی به نیروهای تحت حمایت امریکا در سوریه به مصالحه با غرب برسد. این موارد زمینه را برای وضعیت عقلانیت استراتژیک با بازی برد ـ برد فراهم کرده و دو کشور حل بحران را در اولویت مسائل خود قرار میدهند که باعث به رسمیتشناختن منافع هر یک از دو بازیگر از سوی دیگری و تلاش برای پایان این بحران خواهد بود و این به معنای مصالحه دو کشور بر سر سوریه و نیل به عقلانیت استراتژیک خواهد بود.
سناریوی سوم؛ تعلیق عقلانیت استراتژیک برد ـ باخت: خودپیروزپنداری کوتاهمدت
در این سناریو مفروض ما این است که هر یک از دو بازیگر بحران سوریه، دچار اختلال شناختی در خود پیروزپنداری شده و بهواسطه برخی دستاوردهای عملیاتی در صحنه نبرد سوریه، خود را برنده اصلی این جنگ میداند و طرف مقابل را بازنده.
این وضعیت را به تعلیق عقلانیت استراتژیک نام نهادهایم، چرا که این وضعیت توهمی در یک فضای زمانی کوتاهمدت و عرصه میدانی ناچیز بیشتر نیست و همین عامل بازیگر سرخوش از پیروزی تاکتیکی کوتاهمدت را از درک احتمال باخت بلندمدت، سرریزی بحران به مناطق استراتژیک خود، بالارفتن هزینههای نظامی و سیاسی بحران، غافل کرده و فضا را برای وضعیتی فراهم میکند که در آن هر بازیگر به دنبال برد خود و باخت دیگری است.
در نهایت و با توجه به این سه سناریو و عنایت به این مهم که هیچ شناختی از ترامپ و نوع تعامل و برخورد او با مسائل بینالمللی و خاصتا بحران سوریه وجود ندارد، نگارندهها از دستهبندی سناریوهای پیشرو، دیدگاهی محتمل را پیشگرفته و باور دارند که درک واقعیت هزینهها و پیامدهای سیاسی بحران سوریه برای دو کشور در عرصههای سیاسی، اقتصادی و نیز در ارتباط با مسائل منطقهیی و بینالمللی در کنار همخوانی مشی و منش پوتین و ترامپ و اولویت روابط اقتصادی دو کشور، زمینه را برای عقلانیت استراتژیک و تلاش برای حل دیپلماتیک بحران سوریه فراهم میکند.
اما این بدان معنا نیست که در فضای پیشبینیناپذیر تحولات کنونی عرصه بینالمللی، امکان تحقق هر یک از دو سناریوی دیگر نیست، بلکه این سناریوها هم شاید به عنوان واقعیت سالهای آتی در مساله بحران سوریه و نگاه امریکا و روسیه به این جنگ به واقعیت بدل شوند، اما سناریوی عقلایی چیزی جز حل این بحران نیست.