سالیانه ۶۰۰۰ کلیه خاک میشوند
بزرگترین علت کمبود عضو پیوندی و آسان نبودن دسترسی به آن، وجود باورها و ظهور نگرشهای نادرست عمومی در رابطه با اهدای عضو است.
برخی انسانها هیچوقت نتوانستند یا نخواستند خود را به جای یک بیمار نیازمند عضو پیوندی قرار دهند و دردها و رنجهای جانکاه آنان را حس کنند و فقط وقتی با این دردمندان هم صدا میشوند که کار از کار گذشته و خود خدای ناکرده بصورت بیماری اورژانسی نیازمند چنین درمانهایی هستند در صورتی که چنانچه ما دریابیم که هر یک از ما هیچوقت نمیتوانیم خود را از سایرین جدا بشناسیم و چه بسا خود روزی به عضو پیوندی نیازمند شویم همواره خواهیم کوشید که دیگران را به اهدای اعضایشان تشویق و ترغیب کنیم تا اگر خود یا خانواده خویش هم گرفتار آمدیم به آسانی با پیوند عضو حیات دوباره یابیم. تا هنگامی که اهدای عضو به باور عمومی مردم عادی کوچه و بازار نرسد و ضرورت آن از سوی همه هموطنان احساس نگردد اینچنین کم و کاستیهای دردآور همچنان باقی خواهد بود.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از تعادل ، اکنون بیش از 80 مرکز پیوند اعضا همچون قلب، کلیه، کبد، مغز و استخوان، ریه و موارد دیگر در ایران فعال هستند. اما پیوند اعضا فرآیند سادهیی نبود بلکه در سطح ایران و جهان برپایه مطالعات و زحمات فراوان تیمهای تحقیقاتی انجام شده است. در ایران برای بار اول در سال 47 کلیه از یک بیمار به بیمار دیگر منتقل شد. در آن سال کلیه یک جوان 24 ساله به یک زن 27 ساله پیوند زده شد. به این ترتیب نخستین عمل پیوند کلیه در ایران توسط دکتر سنادیزاده و دکتر مهربان سمیعی در سال 47 انجام و باعث شد که پیوند کلیه از آن سال از عملهای رایج در ایران باشد. در ارتباط با موضوع پیوند اعضا با امید قبادی قائممقام انجمن اهدای عضو ایرانیان، گفتوگویی داشته ایم که در ادامه مشروح آن را مطالعه خواهید کرد.
آقای دکتر وضعیت پیوند اعضا در ایران و نسبت آن با جهان را چطور ارزیابی میکنید؟
با کمال تاسف در ایران سالانه پنج هزار تا هشت هزار نفر با مرگ مغزی فوت میکنند. با اینکه مرگمغزی یکدرصد مرگها را تشکیل میدهد و نیمی از این افراد یعنی نزدیک 2 هزار و 500 تا 4هزار نفر؛ یعنی میانگین 3 هزار نفر قابلیت اهدا عضو دارند. مابقی به دلیل بالا بودن سن یا بیماریهای زمینهیی که دارند، این امکان را ندارند. ولی به هر ترتیب 50درصدشان طبق معیارهای بینالمللی قابلیت اهدا دارند. یعنی حدود 3هزار نفر، فردِ قابلیت اهدا در سال در ایران داریم.
منتها متاسفانه در سال 94 که بیشترین آمار اهدا عضو داشتیم، 808نفر اهدا کردند. یعنی کمتر از یکسوم افرادی که میتوانستند اهدا کنند، رضایت به اهدا دادند. از آن طرف 25هزار نفر بیمار نیازمند به عضو در لیست انتظار داریم که روزانه 7 تا 10نفر از آنها فوت میکنند. یعنی هر 3 ساعت حدود یک نفر از آنها فوت میکند.
به دلیل اینکه ارگان مناسب پیوندی به آنها نمیرسد. این عده قاعدتا نباید فوت کنند. به دلیل اینکه همه مقولههای پیوند اعضا در ایران دارد انجام میشود. پس کسی نباید به این خاطر فوت کند. علت اینکه بیماران فوت میکنند به این دلیل است که ارگان به آنها نمیرسد و علت اینکه ارگان به آنها نمیرسد برای این است که رضایت خانوادهها کم است. یعنی تعداد مرگمغزی با کمال تاسف که مهمترینش هم تصادفهای رانندگی است در ایران زیاد است و کیفیت ارگانها خوب به دلیل اینکه متاسفانه سن رایج مرگمغزی در ایران 20 تا 40 سال است. پس ارگانهای اهدایی هم کیفیت خوبی دارند، منتها رضایت نمیدهند و در نهایت خاکسپاری میشوند. بخش قابلتوجهی رضایت است که نیاز به فرهنگسازی دارد.
یعنی رضایت بزرگترین مانع پیوند اعضا در ایران است؟
خیر، بحث فقط رضایت نیست. بخشهای دیگری هم دارد که من خدمت شما عرض میکنم.
در تمام دنیا نظام سلامت یک مثلث است. یعنی؛ پزشک، بیمار و تجهیزات و امکانات مورد نیاز. یعنی اگر فردی دچار شکستگی استخوان شود، کافی است که به بیمارستانی مجهز برود که ارتوپد حرفهیی هم آنجا باشد، مشکلش برطرف میشود. نه نیاز به ورود هنرمندان است نه نیازی به ورود ارگانهای فرهنگساز است نه نیازی به تایید ولی فقیه است. یعنی یک مقوله سلامت و پزشکی است و در اهدای عضو چنین چیزی نیست. اما در اهدای عضو اگر تمامی عوامل مهیا باشند، یعنی پزشک باشد، بیمارستان مجهز به پیوند عضو باشد، بیمار هم باشد، اگر خانواده رضایت ندهند، آن بیمار درمان نمیشود برای اینکه ارگانی وجود ندارد که این بیمار درمان شود. به همین دلیل اهدای عضو در دنیا یک مربع است که یک رأس آن «فرهنگسازی» جامعه است. یعنی ارتقای فرهنگ جامعه است.
از دید دیگر به آن نگاه کنیم در دنیا اهدای عضو را به یک سه پایه یا[Tripod] تشبیه کردهاند که یک پایه آن علم است، یک پایه ساختار است و یک پایه آن فرهنگ است. میگویند در این سه پایه علم 20درصد نقش ایفا میکند. یعنی ما پزشکها به بهترین نحو همه پیوندها را انجام دهیم و از نظر تکنیک هم هیچ مشکلی نداشته باشیم، 20درصد این خانهها را پر میکنیم.
30درصد هم ساختار است. یعنی اینکه خیرین بیایند بیمارستانهای مجهز بسازند، تجهیزات خوب و داروهای خوب فراهم کنند. اما 50درصد فرهنگسازی است. یعنی اگر ساختار خوب و علم خوب در یک کشوری وجود داشته باشد تازه 50درصد راه را رفته است و 50درصد آن فرهنگسازی است.
کاری که ما بلدیم انجام دهیم این است که ارگان پیوند بکنیم. هیچ کار دیگری بلد نیستیم. کاری که دیگران باید انجام بدهند [که به ما مربوط نمیشود] کار فرهنگسازهاست که باید فرهنگسازی کنند. یعنی این مشکل بیماران نیازمند به پیوند یک معضل ملی نظام سلامت است. بحث وزارت بهداشت یا نمیدانم خیریان یا دیگران نیست. همه باید دست به دست هم بدهیم. هرکسی سهمی دارد. اگر هر کسی سهم خودش را بردارد و انجام دهد، بیماران نیازمند پیوند میشوند. در غیر این صورت ما اگر بهترین بیمارستانها و بهترین پزشکان پیوند را هم داشته باشیم و فرهنگسازان وارد این مقوله نشوند، به هیچ عنوان آمار پیوند بیماران بالا نخواهد رفت و بیماران فوت میکنند.
سال 1384 آمار رضایت اهدا عضو در ایران 5درصد بود. یعنی از هر 100 خانواده 5 نفر رضایت به اهدا عضو میدادند. ما پزشکان حرفهیی پیوندهای مختلف را داشتیم، کبد، کلیه، روده، لوزالمعده... این از یک طرف. یعنی مشکل پزشک نداشتیم. امکانات هم به اندازه پیوند داشتیم.
مردممان همزبانزد خاص و عام هستند. 8سال دفاع مقدس جوانان 15 تا 20ساله ما رفتند جبهه برای نجات جان و مال و ناموس هموطنانشان. اولیاش «جان» بود. یعنی برای نجات جان هموطنانشان. حالا چطور میشود به این ایرانی که اینقدر نوع دوست است، فرقی نکرده همان ایرانی 8 سال هستیم، احساساتمان هم همان است.
هر مرگ مغزی میتواند بین یک تا هشت ارگان اهدا کند، (یعنی دو ریه، دو کلیه، قلب، کبد، روده و لوزالمعده). اگر استخوان، تاندون، پوست، قرنیه و... اهدا کند که میتواند یک تا 53نفر را از معلولیت نجات دهد و یک تا هشت نفر را از مرگ حتمی نجات دهد. چطور ممکن است به آن ایرانی بگوییم که آقا شما بین خاکسپاری 8 تا عضو یا نجات جان 8 انسان یکی را انتخاب کن، آن وقت آن ایرانی که 8سال رفته بوده برای جان بگوید: نه! من به خاکسپاری هشت ارگان را انتخاب میکنم و آن 8نفر هم بمیرند، به من ربطی ندارد. مگر میشود همچنین چیزی؟! انسان نمیتواند همچنین فکری بکند چه برسد به ایرانی که اینقدر احساساتی است.
پس چرا این کار را میکنند؟ چرا خانوادهها رضایت نمیدهند؟
به دلیل اینکه ما دو نوع مرگ در پزشکی داریم؛ مرگ قلبی و مرگ مغزی. مرگ قلبی 99درصد مرگهاست. همان چیزی است که ما در جامعه میبینیم. مرگ قلبی در جامعه رخ میدهد. مردم میبینند.
ولی مرگ مغزی که یک درصد مرگهاست، فقط در بیمارستانها رخ میدهد. یعنی اینکه مهمترین علتش تصادفها هستند و ضربه سر. در خیابان تصادفها انجام میشود، ولی تا میرسد به بیمارستان و ساعاتی بعد مرگ مغزی میشود. مرگ مغزی یعنی کسی که مغزش بهطور کامل بر اثر توقف خونرسانی و اکسیژن رسانی منهدم میشود. ولی ما بهواسطه دستگاه مصنوعی که در دهانش گذاشتیم داریم به آن دستگاه اکسیژن میدهیم. پس قفسه سینهاش به صورت مصنوعی تکان میخورد و چون اکسیژن مصنوعی میدهیم به قلب هم برای تپش فقط به اکسیژن نیاز دارد، قلب هم تپش میکند.
منتها فقط تا 14روز و نه بیشتر. به دلیل اینکه مغز در جمجمه گندیده و از بین رفته است و سم تولید میکند و این سموم در عرض یک تا 14روز تمام ارگانها را از بین میبرد. درنهایت مردم باورشان از مرگ کسی نیست که قفسه سینهاش تکان بخورد و قلبش بزند.
در اسپانیا رضایت اهدای عضو 91درصد است. برای اینکه مردم هم مرگ قلبی و هم مرگ مغزی را به قدر رسانه خوب تبلیغ کرده که میشناسند.
شما حساب کنید که ما 500 تا 1000 کارت اهدای عضو در روز صادر میکردیم. از سهشنبه شب هفته گذشته که آقای رامبد جوان در برنامه خندوانه برگشت گفت: «که آقا چرا حمایت نمیکنید؟» روزی نزدیک به 40هزار کارت اهدای عضو صادر شده است. به جای اینکه روزی مثلا حداکثر 1000 تا داشتیم، حدود 80برابر آمار کارت اهدای عضو صادر کردیم. فقط با یک برنامه از رسانه ملی. خب رسانه، تو که اینقدر موثری، هنرمندان شما اینقدر موثر هستید، چرا اینقدر کمکاری میکنید؟ چرا حداقل ماهی یک بار به مردم نمیگوید. هنوز پنج روز از برنامه آقای جوان نگذشته، 15نفر آدم مسوول پاسخگویی مردم در سامانه هستند و جواب مردم را میدهند و کارت صادر میکنند. نیمی از بدنه اجراییمان فلج شده است. اینقدر رسانه موثر است. چرا و چطور این اتفاق افتاد؟ برای اینکه خانم نجفیزاده؛ مدیرعامل انجمن در آن برنامه با کلام بسیار سلیسی فرق مرگ مغزی و مرگ قلبی را به مردم نشان دادند. در نتیجه میخواهم بگویم که اگر این دوستان و فرهنگسازان به کمک این قضیه نیایند و پایه چهارم را درست نکنند، محال است که این سودی برای بیماران داشته باشد.
آقای دکتر مراحل اهدا را برای ما تشریح میکنید؟
به این صورت است که اول افراد مرگ مغزی در بیمارستانهای کشور شناسایی میشوند. افراد مرگ مغزی که شناسایی شدند، یکسری افراد به اسم «کردیناتور» از مرکز اهدای عضو که اینها واقعا قلب چرخه اهدا عضو دنیا هستند یا هماهنگکننده اهدای عضو هم به آنها گفته میشود -بر بالین آن فرد بیمار ظاهر میشوند و حضور پیدا میکنند. وقتی در بیمارستانی، بیمار مشکوک به مرگ مغزی شناسایی میشود. یک آدم متخصص به نام کردیناتور- که میتواند پزشک یا پرستار باشد- از مرکز اهدا به بیمارستان مورد نظر فرستاده میشود. مثلا ما یک مرکز اهدا در بیمارستان امام داریم. هرکدام از مراکز اهدا چند تا از بیمارستانها را پوشش میدهند. معمولا 20 تا 60 بیمارستان تحت پوشش یک مرکز اهدای عضو هستند. وقتی یک مرگ مغزی اتفاق میافتد این فرد کردیناتور به بیمارستان میرود و چند کار انجام میدهد.
اول اینکه بیمار را معاینه میکند و مرگ مغزی را تشخیص میدهد، نه تایید؛ این نکته خیلی مهم است. دوم اینکه دستورات دارویی برای حفظ ارگانها میگذارد. سوم اینکه تیم تاییدکننده [متشکل از چهار گروه پزشک متخصص اعصاب، داخلی اعصاب، داخلی و بیهوشی]را خبر میکند و باید بیمار مرگ مغزی را تایید کنند و چهارم اینکه از خانواده رضایت میگیرد. این افراد در هر استانی براساس یکسری معیارهای خاص انتخاب میشوند.
تحت آموزش مرگ مغزی قرار میگیرند. دانشگاه مربوطهشان از وزارت بهداشت تقاضا میکند که اینها آموزش دیدهاند و تعهدنامه از آنها میگیرد. و وزیر بهداشت برای آنها ابلاغ تاییدکننده مرگ مغزی میفرستد. وزیر بهداشت رسما برای پنج گروه خودش ابلاغ میزند و بقیه را معاونان میزنند ولی تاییدکنندگان مرگ مغزی آنقدر مهم هستند که خود وزیر برای آنها ابلاغیه میزند. یعنی 15 سال است که وزیر خودش برای آنها حکم میزند. یعنی تاییدکنندگان مرگ مغزی چهار نفر هستند از چهار گروه مختلف که حکم اعتماد وزیر را باید داشته باشند.
یکی از مهمترین مشکلات خانوادهها این است که بعضا میگویند که این پزشک گفت بیمارمان مرگ مغزی است ولی حالا برگشته است. بعد میگویی چه کسی به شما گفت، میگویند پزشک معالج. بعدی میگویی که پزشک معالجش که صلاحیت تایید ندارد. صلاحیت تایید را فقط آن چهار گروه دارند. یعنی وقتی کردیناتور بر بالین فرد مشکوک به مرگ مغزی میرسد و تشخیص اولیه را میدهد.
حالا تماس میگیرد با آن چهار پزشک معتمد وزارت بهداشت، که آنها بیایند تایید کنند. بعد از آنکه آنها تایید کردند یک پزشک از قوه قضاییه میرسد که تایید آنها را تایید کند و از خانواده فرد رضایت گرفته میشود و بعد این فرد به مرکز اهدا منتقل میشود تا آنجا ارگانهایش برداشته شوند. ارگانها که برداشته شد، به مناطقی ارسال میشود که وزارت بهداشت تشخیص داده آدمهای نیازمند وجود دارند.
اهداکنندگان از چه طیفهایی هستند؟
اولا که اهدای عضو در ایران کاملا رایگان است. نه به خانواده فردی که مرگ مغزی شده پولی داده میشود، نه به فردی که ارگان به او پیوند شده پولی گرفته میشود؛ یعنی اسمش اهدای عضو است نه فروش عضو. بحث شما اهدای کلیه از زنده به زنده است. یعنی یک آدم زنده میخواهد کلیهاش را به آدم دیگری بدهد که طبق مصوبه دولت پولی را از او میگیرد و از طرف استادنداری پاداش کوچکی به آن کسی که آن را انجام میدهد، هم داده میشود. بحث ما الان اینجا فقط مرگ مغزی است. مرگ مغزی به هیچ عنوان حتی به ریال پول آلوده نیست. یعنی همهچیز این وسط رایگان است. بله آنهایی که اهدا میکنند تعداد زیادی از آنها کارت اهدای عضو دارند. ولی کارت اهدای عضو به هیچ عنوان سند قانونی نیست یعنی در ایران اگر کسی کارت داشته باشد باید اولیای دم هم رضایت بدهند.
پس این کارتی که شما صادر میکنید و برایش هزینه میکنید به چه کار میآید؟
ببینید بزرگترین دلیل خانوادهها برای عدم رضایت به اهدای عضو در آن دوران بحرانی که مریضشان دچار مرگ مغزی شده است، این است که میگویند نمیدانیم اگر الان عزیزممان زنده بود نظرش چه بود، بعد وقتی ما این کارت را نشانشان میدهیم که ایشان خودش کارت داشته، بلافاصله انگشت میزنند و رضایت میدهند. چون مهمترین ناراحتیشان این است که میگویند نمیدانیم اگر زنده بود چه میگفت. کارت اهدا عضو با اینکه وجه قانونی ندارد ولی یک اهرم بسیار قدرتمند و تاثیرگذار است. بعضیها هم که کارت اهدا ندارند از خانوادههایشان رضایت میگیریم.
پس جز بیماران مرگ مغزی از هیچ طیف دیگری برای پیوند ارگان استفاده نمیکنید؟
چرا؛ ببینید در دنیا از افراد مرگ قلبی؛ یعنی آنهایی که به مرگ معمولی میمیرند، با یک تکنیکهایی میتوانند ارگانهایش را بردارند. منتها کیفیت این ارگانها خیلی پایین است. کشورهایی این کار را میکنند که مرگ مغزی کم دارند و ندارند و در نتیجه مجبور هستند از ارگان افراد مرگ قلبی برای بیماران نیازمندان ارگان استفاده کنند ولی در ایران همانطور که گفتم حداقل 3هزار نفر در سال قابلیت اهدای عضو دارند.
اینها اگر حتی 2 هزار نفر هم قابلیت اهدا داشته باشند، حتی یک بیمار ما فوت نمیکند. یعنی ما به جای اینکه سراغ ارگانهای مرگ قلبی برویم_ که کیفیت اعضا خیلی پایین است_ بهتر است که این بودجه مملکت را صرف فرهنگسازی کنیم. من 15 سال است که در کار اهدای عضو هستم و میگویم حرکتی که در این چند روز انجام شد، برایم باورکردنی نبود، حتی نمیتوانستم تصورش را هم کنم. سالها جشن نفس برگزار کردم، سالها کارهای فرهنگی برای اهدای عضو کردم ولی باورم نمیشد وقتی که مردم بخواهند و وقتی اینجور توجیه شوند، در 100ساعت 100هزار نفر کارت اهدای عضو پر کنند.
آیا این فرهنگسازی برای دولت توجیه اقتصادی دارد؟
هر فرد دیالیزی سالانه 50 میلیون تومان هزینه دارد و حداقل چهار سال باید دیالیز شود که 200 میلیون تومان هرینه برمیدارد. در صورتی که پیوند کلیه 20میلیون تومان هزینه دارد. یعنی هزینه پیوند یک دهم دیالیز است. یعنی به جای اینکه این همه تخت دیالیز بخرید، به جای اینکه شرکتهای خارجی را وارد کنید و این بودجه مملکت را صرف دیالیز میکنید، این بودجه را هزینه فرهنگسازی بکنید که مردم به جای اینکه دیالیز کنند، پیوند کلیه شوند. امسال 800نفر رضایت دادند، اگر هزار نفر دیگر رضایت بدهند، دو هزار نفر قابلیت کلیه پیوندی داریم، دیگر دیالیز برای چیست؟!
در نتیجه اگر دولت_مخصوصا مجلس_ به این فکر میافتاد که بخشی از بودجهاش را صرف این (فرهنگسازی) کند، اوضاع خیلی بهتر میشد. صرف هزینه برای گسترش امکانات دیالیز در چنین شرایطی اشتباه محض است.