زوجهای طبقه متوسط بیشتر جدا میشوند
میزان طلاق بین زنان شاغل طبقه متوسط، به مراتب کمتر از زنان خانهدار است. در نتیجه اگر چه بین اقشار متوسط جامعه طلاق بالاتر از طبقه پایین و بالای جامعه است اما در رابطه با شغل متفاوت است.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از جوان ، در میان زنان خانهدار آستانه تحمل برای گرفتن طلاق بالاتر است زیرا به لحاظ باور به هنجارهای کهن و به لحاظ آنکه زن شغل و درآمد مستقلی ندارد و صرفاً خانهدار است و وابستگی اقتصادی شدیدی به شوهر دارد و مرد را نان آور خانه میداند. به همین لحاظ زن با آنکه ممکن است سازگاری نداشته باشد و به اجبار ازدواج کرده باشد اما به لحاظ ترس از طلاق و بیسرپرست شدن و اینکه شغل و درآمدی ندارد و از طرفی چون ارزشها و هنجارهای کهن اجتماعی در او نهادینه شده کمتر به طلاق میاندیشد و روی میآورد. در همین رابطه طلاق در بین اقشار مختلف طبقه بالای جامعه هم به لحاظ تناسب فکری، فرهنگی، بینشها و نگرشها و هم به لحاظ اینکه زن از رفاه اقتصادی و امکانات بالایی در زندگی برخوردار است کمتر است.
با وجود آنکه ممکن است عشق، محبت، همکاری و احترام متقابل که پایه و اساس بقای زندگی خانوادگی است کمتر وجود داشته باشد اما چون امکانات مالی بر اینگونه کمبودها سرپوش میگذارد، کار کمتر به جدایی و طلاق میکشد. در ادامه به عوامل متغیرهای مؤثر در آمار طلاق میپردازیم.
عوامل اقتصادی، مسکن و طلاق
از جمله عوامل مؤثر در افزایش یا کاهش میزان طلاق، میزان درآمد اقتصادی خانواده و تأمین زندگی است. به عبارت دیگر هر اندازه درآمد خانواده بالاتر میرود، از میزان طلاق کاسته میشود، البته به شرط آنکه تناسب فکری و فرهنگی وجود داشته و ازدواج با آگاهی نسبی صورت گرفته باشد. در همین رابطه تحقیقات نشان میدهد، 66 درصد طلاقها مربوط به کسانی است که مستأجر بودهاند. یعنی چگونگی وضع مسکن زوجین در افزایش میزان طلاق مؤثر است. البته نوع شغل مردان ممکن است متغیر اقتصادی را تحتالشعاع قرار دهد.
مشاغل مردان و زنان و تأثیر آن در طلاق
تحقیقات نشان میدهد شغل مرد و زن یکی از عوامل مؤثر در طلاق است. به طوری که بر اساس یک تحقیق در مورد مردان 12 درصد بیکار، 34 درصد کارمند، 44 درصد شغل آزاد و 6 درصد کارگر بودهاند. به عبارت دیگر طلاق بین کارمندان و مشاغل آزاد یا به طور کلی طبقه متوسط بیشتر از کسانی است که وضع اقتصادی آنها بسیار مناسب یا نامناسب است.
مشاغل زنان نیز یکی از عواملی است که در طلاق مؤثر است. به طوری که طلاق بین 76 نفر نمونه آماری: زنان خانهدار 30 نفر (5/37 درصد)، شغل آزاد 20 نفر (25 درصد) کارمند 10 نفر (5/12 درصد)، آموزگار سه نفر (75/3 درصد)، پزشک دو نفر (5/2 درصد)، مهندس دو نفر ( 5/2 درصد)، نظامی دو نفر (5/2 درصد)، راننده دو نفر (5/2 درصد)، دانشجو یک نفر ( 25/1 درصد) و بیکار چهار نفر (5 درصد) بوده است. به عبارت دیگر 46 نفر از طلاقگرفتهها شاغل و 30 نفر خانهدار بودهاند.
تحصیلات زوجین و تأثیر آن در طلاق
عامل دیگری که طبق تحقیقات انجام شده از سوی محققان و صاحبنظران این حوزه در افزایش یا کاهش میزان طلاق مؤثر است، تحصیلات زوجین است. به طوری که طلاق بین مردانی که مدرک تحصیلی دیپلم و بالاتر دارند 68 درصد (42 درصد دیپلم، لیسانس و بالاتر 26 درصد)، راهنمایی 28 درصد و ابتدایی 4 درصد بوده است. در بین زنان نیز کسانی که دارای مدرک تحصیلی دیپلم و بالاتر بوده، 62 درصد (48 درصد دیپلم و 4 درصد لیسانس و بالاتر) راهنمایی 26 درصد و ابتدایی نیز 12 درصد بوده است.
نتیجه آنکه طلاق بین زنان و مردانی که دارای مدرک تحصیلی دیپلم و بالاتر هستند، بیشتر است. یعنی تحصیلکردهها بیشتر از کسانی که دارای مدرک تحصیلی پایینتر هستند، طلاق میگیرند. در اینجا معلوم میشود که طلاق در طبقه متوسط بیشتر از طبقه پایین است و نتیجه قبلی تأیید میشود.
طول دوران نامزدی و تأثیر آن در طلاق
در مورد تأثیر دوران نامزدی در افزایش یا کاهش میزان طلاق، تحقیقات به عمل آمده نشان میدهد بیشترین درصد مربوط به زوجینی است که طول دوران نامزدیشان کوتاه بوده است. به طوری که 48 درصد مربوط به کسانی است که دوران نامزدیشان تنها بین یک تا سه ماه، (48 درصد) بین چهار تا شش ماه (16 درصد) بین هفت تا 9 ماه (16 درصد) و بقیه بین 9 تا 12 ماه است.
در نتیجه میتوان گفت هر چه طول دوران نامزدی بیشتر باشد (البته تا حد معینی، حدود یک سال) طلاق کمتر صورت میگیرد و برعکس. زیرا در دوران نامزدی دختر و پسر با خلق و خو و نقاط ضعف و قوت یکدیگر آشنا میشوند و یکدیگر را بیشتر میشناسند و تصمیم به ازدواج آنها منطقیتر و عقلانیتر است. از این رو باید تناسبی بین دوران نامزدی و عروسی وجود داشته باشد. یعنی نه آنقدر کم باشد که فرصتی برای آشنایی وجود نداشته باشد و نه آنقدر طولانی که مشکل به وجود آید.