تحدیدها و تهدیدهای آینده جهان
در هفتههای گذشته و بهویژه از زمانی که شانس پیروزی ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری امریکا فزونی یافت، موارد متعددی از ابراز نگرانی مقامات اروپایی از این انتخاب ثبت شده است.
در واقع گرچه ابرازنظر صریح و رسمی مقامات کشورهای مختلف در خصوص نامزدهای انتخاباتی کشورهای دیگر چندان ازنظر دیپلماتیک مرسوم نیست، تعدادی از مقامات اتحادیه اروپا و کشورهای اروپایی، ضمن معرفی ترامپ به عنوان فردی بیثبات، غیرقابلپیشبینی و دمدمیمزاج، نگرانی خود را از پیروزی ترامپ مخفی نکردهاند. سوال اینجاست که دلایل نگرانی مقامات و نهادهای اروپایی از پیروزی ترامپ چیست؟
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از تعادل ، به نظر میرسد جدا از غیرقابلپیشبینی بودن کنشهای داخلی و خارجی ترامپ و در نتیجه نگرانی اروپا از افزایش عدم قطعیت جاری در سپهر سیاسی و اقتصادی اروپا، نگرانی از پیامدهای منفی انتخاب ترامپ برای امنیت اروپا و «پروژه اروپا» را باید از مهمترین دلایل نگرانی مقامات اروپایی از پیروزی ترامپ به شمار آوریم. برای واکاوی این فرضیه، به تعدادی از تحولات احتمالی برآمده از عملیاتی شدن سیاستهای اعلامی ترامپ اشاره میشود.
توجه به عبارت «عملیاتی شدن سیاستهای اعلامی ترامپ» از آنجا اهمیت مییابد که روسای جمهور امریکا به عنوان مهمترین کارگزاران سیاست خارجی، نقش برجستهیی در اتخاذ راهبردهای سیاست خارجی امریکا دارند ولی کنشهای آنها بهصورت همزمان توسط عوامل ساختاری حکمرانی در این کشور و همچنین تعینات ساختاری نظام بینالملل، محدود نیز میشود.
1-تقویت مدل حکمرانی مبتنی بر دموکراسی حاکمیت
مدل حکمرانی دموکراسی حاکمیتی که مبتنی بر کنشگری قدرتمندتر دولت در برابر جامعه مدنی است، در تعدادی از کشورهای اروپای شرقی ازجمله در لهستان و مجارستان مورد توجه قرار گرفته است.
این نکته از آنجا اهمیت مییابد که این مدل به عنوان رقیب مدل حکمرانی منطبق با هنجارهای اتحادیه اروپا یعنی دموکراسی لیبرال، همواره با انتقاد نهادهای اتحادیه اروپا مواجه شده است. به نظر میرسد قدرتیابی ترامپ در کاخ سفید با توجه به ارتباطات راهبردی این کشور با کشورهای اروپای شرقی که از آنها تحت عنوان اروپای جدید نام برده میشود، از سطح فشار امریکا برای پیشبرد انگارههای لیبرالدموکراسی در این کشورها خواهد کاست. به عنوانمثال ترامپ در یکی از مصاحبههای خود به این نکته اشاره کرده است که او کشورهای متحد اقتدارگرای امریکا ازجمله ترکیه را به دلیل سرکوب آزادیهای مدنی تحت فشار قرار نخواهد داد. به اعتقاد ترامپ، امریکا در گام اول باید به دنبال منافع خود باشد تا تلاش برای تغییر رفتار کشورهای دیگر.
2-نگرانی از تشابهات کارزار انتخاباتی برگزیت و کارزار انتخاباتی ترامپ
اتحادیه اروپا همواره به کارزار اجتماعی، سیاسی و اقتصادی برگزیت به عنوان یکی از چالشهای پیش روی «پروژه اروپا» نگریسته است. شاید اگر به خاستگاه اجتماعی نسبتا مشابه و حوزههای گفتمانی نسبتا مشترک کارزار انتخاباتی ترامپ و کارزار خروج انگلستان از اتحادیه اروپا نظری بیفکنیم، نگرانی مقامات اروپایی را از نفوذ ایدههای مرکزی این کارزارهای انتخاباتی در اروپا بهتر درک کنیم. اگر از این سخن ترامپ که «اتحادیه اروپا در حال تجزیه شدن است» بگذریم که حداقل نشانهیی از رویکرد منتقدانه او نسبت به «پروژه اروپا» است، به نظر میرسد علاوه بر خاستگاه اجتماعی نسبتا مشابه دو کارزار، اشتراک حوزههای مشترک گفتمانی و سیاستی قابلتوجهی در دو کارزار وجود داشته است ازجمله: 1-تضعیف موقعیت گروههای مرجع سیاسی و اجتماعی در دو کشور؛ 2-استفاده مشترک از ظرفیت نگرانی مردم از مساله مهاجران؛ 3-رویکردی حمایتگرا به اقتصاد؛ 4- شکاف بین نخبگان و طبقه کارگر و روش جذب مردم ناراضی و 5- برجسته بودن گفتمان ناسیونالیسم/ امنیت.
در این مساله اتفاقنظر وجود دارد که یکی از دلایل اصلی موفقیت کارزار خروج انگلستان از اتحادیه اروپا، تضعیف موقعیت گروههای مرجع اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در انگلستان بوده است، زیرا در شرایطی که تقریباً تمامی احزاب اصلی و سنتی، هنرمندان، دانشمندان و کارشناسان اقتصادی از مردم درخواست کرده بودند که رأی به ادامه حضور انگلستان در اتحادیه اروپا بدهند، اکثر مردم راه دیگری را برگزیدند. به نظر میرسد کاهش مراجعه مردم به مراجع سنتی کسب تحلیل و تصمیمگیری، یکی از دلایل گسترش گرایشهای پوپولیستی در سراسر قاره اروپا و همچنین در امریکایی باشد که ترامپ نماینده آن است.
در واقع نقطه اشتراک مهم کارزار خروج و کارزار انتخاباتی ترامپ در این بوده است که هر دو متکی بر بیاعتمادی قابلتوجه مردم از نهادها و سیاستمداران ارشدی بودند که نمیدانند چه چیزی برای مردم بهتر است. کمپین خروج در این چارچوب، بر ناکارآمدی، فساد و ناآگاهی نهادهای اتحادیه اروپا تاکید میکرد. ترامپ هم بیاعتمادی به سیاستمداران و نهادهای آنها را به نقطه کانونی کارزارش تبدیل کرد.
دیگر آنکه، ستادهای انتخاباتی ترامپ و کارزار خروج، وعده کنترل مهاجرت را در مرکز عملیات خود قرار دادهاند. در انگلستان رأی طرفداران خروج به «بازگشت کنترل» به معنای توقف جریان مهاجرت از اروپا بود. در کارزار ترامپ هم «ساخت دیوار» و متوقف ساختن مهاجرت غیرقانونی از مکزیک در کانون توجه قرار دارد. در ضمن در هر دو کشور انگلستان و امریکا، مهاجرت به یک نماد قدرتمند از تمایل نخبگان حاکم برای تضعیف استانداردهای زندگی طبقه کارگر با اجازه دادن به ورود نیروی کار ارزان به داخل کشور تبدیل شد.
نکته قابلتوجه دیگر آن است که گفتمان ترامپ نشاندهنده خلقوخوی در حال تغییر اروپاییها و امریکاییهاست که گرایش جدید آن به سمتِ ایستادن در پشت مرزهای خود است؛ در خصوص درگیر شدن در بحرانهای خارجی محتاط است و تمرکزش بر چالشهای داخلی است.
در ضمن این دیدگاه طرفدارانی دارد که برگزیت یک شورش علیه جهانیشدن و درخواست بازگشت به راهحلهای محلی است. در واقع برگزیت به عنوان نمادی از شکست جهانیشدن و مبارزه مردم با سلطه شرکتهای تجاری بزرگ بر زندگی سیاسی و عمومی مردم تعبیر شده است. در این نگاه، این شرکتها، به چهره زشت جهانیشدن و دشمن اصلی مردم بهویژه افرادی بدل شدهاند که توسط نیروهای جهانیشدن احساس محرومیت میکنند. مساله اخیر موردتوجه کمپین انتخاباتی ترامپ هم بوده است.
شکاف موجود بین نخبگان و طبقه کارگر نیز مساله قابلتوجهی است. این شکاف بستر مناسبی را برای استفاده کارزارهای انتخاباتی برگزیت و ترامپ مهیا کرد. به اعتقاد ترامپ، «چشمانداز کلینتون، جهانی بیمرز را ترسیم میکند که کارگران در آن نه قدرت نه شغل و نه ایمنی دارند». در دوران کارزارهای انتخاباتی برگزیت نیز پیشبینی میشد که همهپرسی خروج به ابزاری برای اعتراض مردم در خصوص شغل و استانداردهای زندگی بدل شود.
مساله هویت و بازگشت به گذشتهیی پرافتخار از واژگان مشترک مورداستفاده در دو کمپین بودهاند. این نکته از آنجا اهمیت مییابد که یکی از واقعیتهای مهم سالهای اخیر، افزایش نفوذ احزاب و جریانهای راست در سراسر اتحادیه اروپا بوده است.
به عنوانمثال، طرفداران خروج همواره بر این نکته تاکید کردهاند که مهاجرت دستهجمعی هویت انگلستان را به مخاطره انداخته است. ترامپ نیز همواره تاکید کرده است که مرزهای پرمنفذ امریکا، نهتنها موجب فروریختن حکومت قانون میشود، بلکه خود ایالاتمتحده را نیز دگرگون میکند. در ضمن کارزارهای انتخاباتی ترامپ و برگزیت هر دو مساله مهاجرت را با اضطراب شهروندان از تروریسم ترکیب کردهاند؛ مسالهیی که با حوادث تروریستی اروپا و امریکا موجب قانع پذیرتر شدن گفتمان این دو کارزار شد.
3-تاثیر پیروزی ترامپ بر تضعیف فرهنگ و روابط فراآتلانتیکی
تاثیر پیروزی ترامپ بر فرهنگ و روابط فراآتلانتیکی، علاوه بر احتمال اعمال رویکردهای درونگراتر توسط امریکا در دوران زمامداری ترامپ، از زاویه تاثیر آن بر دو نهاد امنیتی-دفاعی و اقتصادی مهمِ تنظیمکننده روابط دو سوی آتلانتیک یعنی ناتو و پیمان تجاری و سرمایهگذاری ترنس-آتلانتیک (TTIP) و همچنین تاثیر این پیروزی بر سطح کنشگری روسیه قابلبررسی است. فرهنگ و روابط فراآتلانتیکی از آنجا برای اروپا اهمیت دارد که ازنظر برخی از مقامات و تحلیلگران اروپایی، روابط فراآتلانتیکی علاوه بر حفظ امنیت اروپا، همواره بر همبستگی اروپا و همچنین پیشبرد پروژه اروپا نیز موثر بوده؛ شاید به همین علت است که برخی از پژوهشگران اروپایی بر این باور بودند که «امنیت اروپا در این انتخابات امریکا در خطر است.»
3-1-آینده ناتو
درحالی که تمامی روسای جمهور پیشین امریکا به تعهد خود در قبال ناتو پایبند بودهاند، نشانههایی از تغییر این رویکرد امریکا نسبت به ناتو در نگاه ترامپ قابلردیابی است. به عنوانمثال ترامپ انجام تعهدات امریکا را در دفاع از اعضای ناتو (حتی دفاع از کشورهای حوزه بالتیک که مرزهای ژئوپلیتیک تضادهای ناتو و روسیه قرار دارند) در چارچوب ماده 5 معاهده ناتو، مشروط به انجام تعهدات اعضای ناتو کرده است. در واقع ترامپ بارها اعلام کرده است که حاضر به سواری مجانی دادن به کشورهای دیگر در حوزه حفظ امنیت آنها نیست. این تحول احتمالی در رویکرد امریکا نسبت به ناتو، نگرانی اتحادیه اروپا را برانگیخته است. این نکته از آنجا اهمیت مییابد که در شرایط خاص امروز اروپا و بهویژه بعد از برگزیت، اتحادیه اروپا حداقل در کوتاهمدت به همراهی و همکاری ناتو برای حفظ امنیت خود بهویژه در حوزه مواجهه با مخاطرات امنیتی حاصل از تحولات غرب آسیا و شمال آفریقا نیازمند است؛ نیازی که با خروج انگلستان از اتحادیه اروپا و حذف ظرفیتهای امنیتی و نظامی این کشور از اتحادیه اروپا حداقل در کوتاهمدت فزونی نیز یافته است. در واقع در چارچوب این نگاه است که این دیدگاه مطرح شده که «نزدیکی ترامپ به پوتین و رویکرد معاملهگرای او نسبت به دفاع از اروپا، باید موجب نگرانی عمیق هر دولت اروپایی باشد که به حفاظت ناتو وابسته است.»
3-2-پیمان تجاری و سرمایهگذاری ترنس-آتلانتیک
با توجه به گسترش چالشهای اقتصادی اتحادیه اروپا بهویژه بعد از مواجهه با بحران اقتصاد جهانی سال 2008، راههای برونرفت از این چالش همواره مدنظر مقامات اروپایی بوده است. در این چارچوب ازنظر مقامات اروپایی، تحقق سناریوهای خوشبینانه یا بدبینانه برای پروژه اروپا نیز تا حدود زیادی بستگی به برونرفت از بحران اقتصادی اروپا دارد. نهایی شدن پیمان تجاری و سرمایهگذاری ترنس-آتلانتیک نیز یکی از سازوکارهای مدنظر اتحادیه اروپا برای افزایش رونق اقتصادی و ایجاد شغل در اروپا بوده است. در این چارچوب با توجه به اعلام صریح ترامپ در خصوص الغای پیمان تجاری فراآتلانتیک، اتحادیه اروپا از این امکان رونق بخشی به اقتصاد کشورهای اروپایی بیبهره خواهد شد.
3-3-احتمال کاهش فشار امریکا بر روسیه
یکی از مهمترین چالشهای چند سال اخیر اتحادیه اروپا، مواجهه با روسیهیی ازنظر نظامی جسورتر بوده است. این چالش بهویژه بعد از تحولات اوکراین و الحاق شبهجزیره کریمه به روسیه برجستهتر شده است. جالب اینجاست که ترامپ حتی از احتمالِ به رسمیت شناخته شدن این الحاق توسط امریکا سخن به میان آورده است. در این چارچوب کشورهای اروپایی نگران کاهش فشار امریکا بر روسیه و در نتیجه بازتر شدن دست روسیه در کنشهایش در اروپا هستند.
4. ملاحظه راهبردی برای ایران
به نظر میرسد تحولات اخیر، از سه زاویه درونگرایی در سیاست خارجی امریکا؛ تضعیف فرهنگ فراآتلانتیکی و پررنگتر شدن تهدیدات وجودی اتحادیه اروپا، فرصتهایی را برای بهرهمندی ایران از پویشهای مرتبط با روابط امریکای پساترامپ و اتحادیه اروپا فراهم خواهد کرد.
در این چارچوب، توجه تصمیمسازان سیاست خارجی کشور بر پیشرانهای مرتبط با این مسائل واجد اهمیت است. در ضمن با توجه به مبهم بودن و گاهی متناقض بودن سیاست خارجی موردنظر ترامپ و همچنین اثربخشی عوامل ساختاری حکمرانی در امریکا و همچنین تعینات ساختاری نظام بینالملل بر کنشهای خارجی امریکا، هرگونه پافشاری بر تحقق سناریو یا سناریوهای محتمل خاص، غیرمنطقی به نظر میرسد.
به نظر میرسد به نسبت تقویت پارادایم چندجانبهگرایی، انتظار نقشآفرینی و کنشگری بیشتر ایران در نظام بینالملل نیز متصور باشد. جدا از تاثیر احتمالی زمامداری ترامپ در افزایش کنشگری روسیه، درونگرایی احتمالی در سیاست خارجی امریکا و تضعیف احتمالی فرهنگ فراآتلانتیکی نیز میتواند از طریق اثرگذاری بر سطح مشارکت اتحادیه اروپا در دستور کار نظام بینالملل، پارادایم چندجانبهگرایی را در سیاست جهانی تقویت کند. در واقع، این احتمال دور از ذهن نیست که اگر اتحادیه اروپا موفق شود حداقل در میانمدت بر چالشهای پیش روی پروژه اروپا فائق آید، دو تحول فوق، نقش اتحادیه اروپا را در تنظیم مناسبات نظام بینالملل و مدیریت بحرانهای منطقهیی و بینالمللی افزایش دهد.
پررنگتر شدن تهدیدات وجودی اتحادیه اروپا نیز فرصتهای جدیدی برای ایران فراهم خواهد کرد. همانگونه که گفته شد، انتخاب ترامپ احتمالاً کمک چندانی بهمواجهه اروپا با تهدیدات وجودی این نهاد ازجمله مواجهه با روسیهیی ازنظر نظامی جسورتر نخواهد کرد و حتی ممکن است با تضعیف احتمالی ناتو، موجبات کنشگری بیشتر روسیه را در قاره اروپا فراهم کند.
دیگر آنکه به نظر میرسد اتحادیه اروپا باید سطح انتظاراتش را در خصوص یاری امریکا برای مواجهه با مخاطرات امنیتی حاصل از منطقه شمال آفریقا و غرب آسیا کاهش دهد. نکته اخیر از آنجا اهمیت مییابد که علاوه بر امکان درونگراتر شدن سیاست خارجی امریکا در دوران زمامداری ترامپ، به دلیل دور بودن جغرافیایی امریکا از کانون درگیریهای خاورمیانه، این منطقه در مقایسه با اروپا فراهم آورنده تهدیدات وجودی بهمراتب کمتری برای امریکاست. به همین دلیل، «اروپا نمیتواند در کوتاهمدت چندان امیدوار به مداخله مستقیم امریکا برای حل بحرانهای مبتلابه آن، ازجمله بحران پناهجویی، باشد. در مورد سوریه نیز ظاهراً امریکا به این نتیجه رسیده است که مشکلات سوریه راهحلی ندارد و پذیرش تعهد بزرگتر در این کشور به جای تقویت امنیت ایالاتمتحده، موجب تحلیل رفتن منابع این کشور میشود.»
نکته دیگر آنکه به دلیل مبهم بودن و گاهی متناقض بودن سیاست خارجی موردنظر آقای ترامپ، شاید نتوان از عبارت «دکترین سیاست خارجی ترامپ» نام برد، ولی همانگونه که «سندلر» تصریح کرده است، ترامپ «به زبان انزواطلبی صحبت میکند و انزواطلبی در را به روی ایران و روسیه باز خواهد کرد.» در ضمن ترامپ راجع به خاورمیانه یک حکم کلی دارد: «این منطقه یک باتلاق بزرگ است که ایالاتمتحده باید از آن دور بماند.»
تحولات و موقعیت مورداشاره، فرصت مناسبی در اختیار ایران خواهد گذاشت. به نظر میرسد نقش امنیتساز ایران برای اروپا در حال روشنتر شدن است. قطعنامه اخیر عادیسازی پارلمان اروپا را نیز باید در همین راستا ارزیابی کرد. در چند سال اخیر، متاثر از پویشهای مرتبط با برجام، و همچنین مواجهه اروپا با تهدیدات وجودی، اتحادیه اروپا در حال تغییر چارچوب رابطه خود با ایران از رابطه مبتنی بر مهار بهسمتِ رابطه مبتنی بر درگیر کردن ایران در حوزه مدیریت مناقشات منطقهیی است.
رویکردی که احتمالاً بعد از روی کار آمدن ترامپ تقویت نیز خواهد شد. در این چارچوب، دستگاه سیاست خارجی ایران نقش مهمی در ارتقای نگاه به ایران در اروپا به عنوان بازیگری امنیتساز در منطقه دارد؛ جایگاهی که میتواند ازجمله برای استفاده از ظرفیتهای قابلتوجه اتحادیه اروپا در کم اثر کردن عوامل امنیتزدای منطقهیی برای ایران مورد بهرهبرداری قرار گیرد.
حسین مفیدیاحمدی پژوهشگر مسائل اروپا