سال سخت ٢٠١٧
انتخابشدن «دونالد ترامپ» به عنوان چهلوچهارمین رئیسجمهوری ایالات متحده همه پیشبینیها را هم در آمریکا و هم در خارج از مرزهای این کشور بیاعتبار کرد.
برخی بر این باورند پیروزی ترامپ مدیون چرخش غرب بهویژه اروپا به سمت پوپولیسم است و برای این ادعای خود رأی مثبت بریتانیاییها را به خروج از اتحادیه اروپا مثال میزنند. برخی دیگر میگویند ترامپ برای این توانست در این انتخابات پیروز شود که رقیب دموکرات او، «هیلاری کلینتون»، نتوانست برنامهای مدون را برای پیشرفت اهداف داخلی و خارجی ایالات متحده ارائه دهد. آنان برای خود روی کاغذ هزاران دلیل مینویسند، اما پشت این پیروزی هزار و یک داستان دیگر نیز وجود دارد.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از شرق ، در روزهای آخر باقیمانده به انتخابات آمریکا، رسانهها، نخبگان و نظرسنجیها حاکی از آن بود این میلیاردر آمریکایی شانس اندکی برای پیروزی در این رقابت نفسگیر دارد. درحقیقت آنان نتوانستند نارضایتی اقتصادی وحشتناک طبقه کارگر آمریکا را در ایالتهای کلیدی درک کنند. این دقیقا همان موضوعی بود که ترامپ را راهی کاخ سفید کرد و اکنون بعد از معرفیشدن اعضای کابینه ترامپ، همه توجهها به سیاستهای احتمالی واشنگتن پس از بیستم ماه ژانویه متمرکز شده است.
اما نکته غمانگیز این انتخابات آن بود که دونالد ترامپ ایالتهایی را با اختلاف اندک برد که به طور سنتی از آنِ دموکراتها بود. درحقیقت جمهوریخواهان با این پیروزیها، مهر تأییدی بر سیاستهای خود نیز زدند. اعضای این حزب کنترل مجلس سنا را نیز در دست گرفتند. آنان اکنون کنترل ٣٣ فرمانداری را نیز در دست دارند؛ این در حالی است که این رقم برای دموکراتها فقط ١٦ فرمانداری است.
پس از این پیروزی، دونالد ترامپ با سرعت وارد عرصه سیاسی شد. دراینمیان جمهوریخواهانی که در طول مبارزات انتخاباتی مخالف او بودند، سعی کردند بیش از گذشته به او نزدیک شوند. او با رویهای که در این رقابت انتخاباتی در پیش گرفت، ثابت کرد میتوان موضوعاتی مانند نژادپرستی، تعصب یا تنفر از زنان را به کار گرفت و با آنها انرژی لازم برای یک رقابت انتخاباتی را تأمین کرد.
ترامپ ثابت کرد میتواند با جمعآوری نیرو، از جمله جنبش جداشده از جریان اصلی محافظهکاران و طرح تئوریهای توطئه، برتری نژاد سفیدپوست و یهودیستیزی، متحدانی درندهخو برای خود جفتوجور کند؛ بدون آنکه دشمنی رأیدهندگان قابل اتکای جمهوریخواه را برانگیزد؛ اما نگرانی اصلی همچنان، اقتصاد است. آمریکاییها با هر پیشینه و اصالتی که باشند، اعم از سفیدپوست، سیاهپوست، لاتینتبار، مرد و زن، روستایی و شهرنشین، همهوهمه در این نظر همعقیدهاند که نگران آینده اقتصادشان هستند.
کشور بهتازگی طولانیترین دوران رکود را از زمان «رکود بزرگ» تجربه کرده است. سطح درآمدها سالهای متمادی است یا تنزل کرده یا راکد مانده و نابرابری درآمدها در سالهای اخیر بدتر از هر دوره دیگر، از دهه ١٩٢٠ تاکنون بوده است. همه نامزدها اعم از جمهوریخواه و دموکرات به دنبال آن بودهاند که این موضوع را محور مبارزه انتخاباتیشان قرار دهند. اما ترامپ در دامنزدن به این نگرانی حتی از «برنی سندرز»، رقیب درونحزبی هیلاری کلینتون، جلوتر عمل کرد. در مقطعی که در همه حوزههای مختلف کشور از حیث جمعیتی نگرانی از بابت وضعیت اقتصاد کشور وجود دارد، ترامپ آمد و از نگرانیهای حقیقی مردم سوءاستفاده کرد و از قبل آن به مهاجران و پیمانهای تجاری کشور تاخت و درمقابل هیچ سیاست جایگزینی برای بهبود وضع اشتغال کشور و بالابردن سطح دستمزدها ارائه نداد. طرحهای پیشنهادی او برای اقتصاد و مالیات به کارگران عادی آسیب خواهد رساند و حفرهای در بودجه فدرال ایجاد خواهد کرد.
ترامپ توانست بخش عمدهای از مردم خسته، ناکام و معترض به وضع موجود را به خود جذب کند. جمعیت خاموشی که در میان ٤٠درصدی که معمولا در انتخابات آمریکا شرکت نمیکنند، قرار دارند و دموکراتها آنها را جدی نگرفتند. این در حالی است که دموکراتها روی شهروندان مسیحی، سفید و ناکام آمریکا چندان حسابی باز نکرده بودند، اما ترامپ روی میلیونها آمریکایی که از پیامدهای اقتصاد جهانی ضربه خورده و بیکار بودند، تمرکز کرد و نتیجه گرفت.
از سوی دیگر، جمعیت ناکام و خسته آمریکایی چندان حوصله شنیدن سخنان کارشناسانه، رسمی و حقوقی هیلاری را نداشت، اما سخنان نامتعارف، هیجانی و مخالف وضع موجود حتی با مضامین غیراخلاقی برایش جذابیت داشت. بدون تردید ترامپ نیز قادر به تغییرات ریشهای در سیاستهای کلان داخلی و خارجی آمریکا به دلیل وجود ساختارهای مستحکم قانونی و سیاسی و نیز مقاومت طبقه متوسط، نخواهد بود. او میوه اقدامات پوپولیستی خود در انتخابات را چید، اکنون زمان تعدیل و دستبرداشتن از شعارها و اقدامات هیجانی است.
٢٠ هفته کلیدی
اما ۲۰۱۶ سالی بود که در آن زلزله پوپولیستها دوسوی آتلانتیک را لرزاند و موج گستردهای از عدم اطمینان را برای انتخابات دیگر کشورهای اروپایی و مسیر سیاست آمریکا برجای گذاشت. «در ۲۳ ژوئن و هشتم نوامبر به فاصله تقریبا ۲۰ هفته، بریتانیاییها و آمریکاییها ساختارگرایی را در کشورهای خود رد کردند. آنچنان که ریچارد وایک، محقق مرکز تحقیقاتی «پیو»، آن را موج رو به افزایش اضطراب نسبت به جهانیشدن، مهاجرت و تروریسم توصیف میکند. وایک معتقد است: جهانیشدن و مهاجرت، بازار اشتغال و ظرفیتهای جمعیتی در غرب را تغییر داده است. بسیاری از مردم در کشوری که خود مانند آمریکا از سوی مهاجران ساخته شده، میان افزایش جرائم و مهاجرت ارتباطی میبینند.
ورود احزاب پوپولیست به عرصه سیاسی یا به عبارت دیگر، اجازه ورود آنها به میدان رقابت با این هدف صورت میگیرد که خوب و بد سیاست و اقتصاد را وارد لایههای زیرین جامعه کند تا به اقشار مختلف مردم تفهیم شود اکنون زمان چالشبرانگیز برای سیاست و اقتصاد نابسامان است و باید درک کنید از این پس با مشکلات فراوانی مواجه هستید و تغییرات بنیادین سیاسی و ساختاری صرفا با مشارکت همه اقشار مردم میتواند صورت پذیرد. دولتها نیز برای فائقآمدن بر مشکلات نیاز به حضور و سرمایههای مردمی دارند. بنابراین تحولات سیاسی اروپا را نمیتوان فقط براساس تمایل و چرخش مردم به احزاب چپ یا راست ارزیابی کرد، بلکه این تحول سیاسی باید در چارچوب چرخش آگاهانه احزاب یا بهعبارتی نظامی
- سیاسی به سوی مردم بررسی کرد؛ اتفاقی که در روند انتخابات اخیر آمریکا هم اتفاق افتاد. بر این اساس، حتی اگر پوپولیستها و جناح راست افراطی هم پیروز انتخابات شوند، فقط با مشروعیت مبتنی بر شعارهای خود وارد حاکمیت میشوند، اما در دولت باید مشروطیت مبتنی بر نظامی سیاسی و اقتصادی جهانی را بپذیرند. کشورهای اتحادیه اروپا امروز در هزارتوی تعهدات نسبت به ناتو و روابط ترانس- آتلانتیک و نهادهای اتحادیه اروپا فرورفتهاند و بدون اتحادیه اروپا و حمایت ناتو در مقابل قدرت نظامی تهدیدکننده روسیه ناتوان هستند. اکثر قریببهاتفاق کشورهای اروپایی فاقد ارتش حرفهای هستند و در صورت جداشدن از سیاستهای امنیتی اتحادیه اروپا و ناتو، باید چند برابر امروز برای بودجه نظامی خود هزینه و درنهایت ارتشی را ایجاد کنند که نهفقط برای آنها قدرت بازدارندگی ایجاد نمیکند، بلکه قدرت دفاعی هم به ارمغان نمیآورد. در برخی کشورهای اروپایی حتی سربازی هم اجباری نیست و ارتش حکم یک آتشنشانی بزرگ و توانمند را برای مقابله با سیل و توفان دارد.
از سوی دیگر، نیز روسیه برای پیروزی جریانهای پوپولیستی و جریانهای افراطی چپ و راست معتقد به خروج از اتحادیه اروپا، سرمایهگذاریهای زیادی کرده تا با راهبرد فروپاشی اتحادیه اروپا از شر تحریمها و مواضع مشترک سیاسی، اقتصادی و امنیتی و حقوقبشری آنها خلاص شود تا راه برای همکاریهای تکنولوژیک با کشورهای مستقل اروپا را هموار کند. در شرایط کنونی که جریان آزاد حرکت نیروی کار، بحران آوارگان و مشکلات اقتصادی، سیاستهای ریاضتی و نگرانیهای امنیتی، درخواست برای بازپسگیری حاکمیت ملی و پررنگترشدن مرزهای کشورهای عضو اتحادیه اروپا را افزایش داده است، شعار احزاب نوظهور برای خروج از سلطه بروکسل، اتخاذ سیاستهای سختگیرانه در برابر آوارگان و نیروی کار مهاجر در کنار درخواست برای خروج از پیمانهای تجاری و نظامی منطقهای، بیشازپیش با استقبال رأیدهندگان روبهرو میشود. درست است که پوپولیستهای اروپایی نیز مانند ترامپ، به جز شعارهای تند، برنامهای برای روبهروشدن با این مشکلات ندارند، اما اگر این شعارها توانست کیلومترها آنطرفتر درهای کاخ سفید را برای ترامپ باز کند، چرا نتواند برای همتایان اروپاییاش کارساز باشد؟
در سراسر اروپا از هلند تا لهستان از سوئد تا ایتالیا، در مقایسه با دهه ۱۹۳۰ موج بازدارندهای نسبت به مهاجرت شکل گرفته و رو به افزایش است. اکنون جنبشهای پوپولیستی رو به گسترش بوده درحالیکه این جنبشها به دنبال خیزش علیه ساختار شهری، نخبگان سیاسی، بروکسل و بازگشت به کشورهای خود و طبقات متوسط آن هستند.
بنابراین پس از رویکارآمدن دونالد ترامپ در ۲۰ ژانویه و قرارگرفتن او در کمربند قدرتمندترین دموکراسی جهان، آیا سال ۲۰۱۷، سال قدرتگیری پوپولیستها در اروپا خواهد بود؟ مانند شعارها در کمپینهای پیش از رفراندوم برگزیت و انتخابات آمریکا، چنین فضایی با مناظراتی درباره جهانیشدن، ورود میلیونها مهاجر به اروپا و حملات افراطگرایان اشباع خواهد شد. احزاب حامی اروپا و سنتی بااینحال، پس از شکست «نوربت هوفر»، ناسیونالیست، در انتخابات ریاستجمهوری چهارم دسامبر اتریش توانستهاند نفس راحتی بکشند. اما بلافاصله کنارهگیری «ماتئو رنتزی»، نخستوزیر ایتالیا، به عنوان سومین اقتصاد حوزه یورو امیدها را ناامید کرد و درها را برای احتمال پیروزی جنبش «پنجستاره» پوپولیست و حزب لیگ شمالی ضدمهاجرتی گشود. درهمینحال، هلند در ماه مارس پای صندوقهای رأی میرود درحالیکه حزب «گرت ویلدرز»، به عنوان یک حزب افراطی و ضدمسلمانان برای اولینبار ممکن است به پیروزی دست یابد، حتی اگر فضای سیاسی این کشور، از تشکیل دولت ائتلافی به وسیله او جلوگیری کند. فرانسه نیز سال آینده برای انتخاب رئیسجمهور انتخاباتی در پیش دارد. حزب «جبهه ملی» به رهبری «مارین لوپن»، انتظار میرود در مقابل «فرانسوا فیون» با توجه به تصمیم «فرانسوا اولاند»، رئیسجمهور این کشور، مبنی بر عدم شرکت در این انتخابات، به دور دوم صعود کند. در پاییز «آنگلا مرکل»، صدراعظم آلمان، که در سال ۲۰۱۵ درهای کشورش را به روی موج پناهجویان گشود، مجددا باید برای انتخاب دوباره تلاش کند. با توجه به قدرتگیری جنبشهای پوپولیستی در کشورهای همسایه، مرکل اکنون باید با حزب ضداسلام و ضدمهاجرتی «ایافدی» به رقابت بپردازد؛ حزبی که در انتخابات اخیر توانسته ۱۳ درصد حمایت مردمی را به خود جلب کند، درحالیکه مرکل نیز درمقابل مورد انتقادات شدید اعضای حزب خود قرار گرفته است.
درحالیکه نظرسنجیها پیشبینی میکنند مرکل در آلمان پیروز میشود و لوپن در فرانسه شکست میخورد، این نتایج همچنان تغییرپذیر هستند. نظرسنجیها نیز پس از پیشبینیها مبنی بر اینکه بریتانیا به ابقا در اتحادیه اروپا رأی خواهد داد و ترامپ با اختلافی بسیار زیاد در برابر هیلاری کلینتون شکست خواهد خورد، بهشدت اعتبار خود را از دست دادهاند.
«یاشا مونک»، محقق تئوریهای سیاسی در دانشگاه هاروارد، میگوید: سال ۲۰۱۷ را موج بیثباتی فراخواهد گرفت. او دراینباره توضیح میدهد: «یک مسئله روشن است؛ پیروزی ترامپ ثابت کرد هیچ محدودیتی درباره رشد جنبشهای پوپولیستی وجود ندارد. اگر مردم گمان میکنند پیروزی لوپن غیرممکن است، در حال ارتکاب اشتباهی هستند که بسیاری از دوستان من درباره پیروزی ترامپ مرتکب آن شدند».
بااینحال، دراینمیان سؤالاتی مطرح میشود؛ آیا ترامپ یک برلوسکنی آمریکایی خواهد بود؟ خودشیفتهای پیشبینیناپذیر که کدهای اتمی آمریکا را در دست دارد یا عملگرایی قابل که میتواند راهحلهای رؤیایی بیابد و مانع از سقوط آمریکاییها شود
از نظر مونک، ترامپ میتواند برای اصول اولیه دموکراتیک مانند تفکیک قوا و استقلال قوه قضائیه تهدیدی بزرگ محسوب شود؛ مسئلهای که میتواند دموکراسی آمریکا را به موجی آشفته مانند آنچه در آمریکای لاتین یا اوکراین به وقوع پیوسته، تبدیل کند.
«جیوانی گروی»، یکی از اعضای مرکز سیاستگذاری اروپایی، در بروکسل معتقد است: «پیروزی ترامپ ممکن است در وهله اول اعتماد به نفس بسیاری به جنبشهای پوپولیستی اروپایی داده باشد، اما با گذشت زمان شرایط به این مسئله بستگی دارد که غول املاکی و ستاره سابق تلویزیونی چگونه سخنان خود را به سیاستی حقیقی تبدیل میکند. آیا او واقعا میتواند مشاغل را از چین و مکزیک برگرداند؛ آیا او مهاجران غیرقانونی را اخراج خواهد کرد؛ اینها اولویتهایی است که پوپولیستهای اروپایی نیز مشغول آن هستند».
برخی از این جنبشهای اروپایی خود را متحدان ترامپ میخوانند. لوپن پیش از اولاند پیروزی ترامپ را در انتخابات تبریک گفت. «نایجل فاراژ» انگلیسی شخصا برای تبریک به ترامپ به نیویورک سفر کرد و در بالاترین میزان ساختار یا دولت را در لندن بهسخره گرفت. پس از پیروزی ترامپ، فاراژ در روزنامه انگلیسی «سان» نوشت: «حتی لحظهای هم گمان نکنید تغییرات اینجا پایان یافته است. رأیدهندگان در سراسر جهان غرب خواهان دموکراسی و کنترل مرزی مناسب هستند و مهمتر آنکه بتوانند مسئول زندگی خود باشند. در آینده شاهد شوکهای سیاسی در اروپا و فراتر از آن خواهیم بود». چنین شوکهایی ویژگی جدید نظم دوران پس از جنگ جهانی دوم در دموکراسیهای حلقه شمال آتلانتیک است. در جهان در حال توسعه کشورهای بیشتری با این شوکها آشنایی دارند، اما درحالیکه این جنبش در کشورهای در حال توسعه نیز رو به گسترش بوده، همزمان به دلایل مشابهی در غرب ثروتمند نیز در حال تجدید قواست.
دراینمیان نکتهای که نباید از خاطر برد، درسی است که نتیجه انتخابات ریاستجمهوری آمریکا برای نخبگان حاکم در اروپا داشت؛ اگر پیروزی ترامپ، اعتمادبهنفس اروپاستیزان را تقویت کرد، شکست هیلاری کلینتون نیز میتواند درس عبرتی برای بدنه نظام حاکم در کشورهای اروپایی باشد. اگر رهبران اروپایی نتوانند از این شکست درس بگیرند، شاید دیگر نتوان اتحادیهای را که هدف آن افزایش همگرایی میان کشورهای عضو بود، نجات داد. پوپولیستهای اروپایی در صورت شکست ترامپ خطری بسیار بزرگ را متحمل خواهند شد. این موضوع که کشورهای اروپایی در همکاری برای مقابله با بحرانهای آتی شکست خورده یا موفق شوند، مسئلهای کلیدی است؛ مسئلهای که در فرصتهای سیاسی برای نیروهای پوپولیست تفاوتی ایجاد خواهد کرد.