اسراییل چارهای جز پذیرش خواست جهانی ندارد
اقدامی غیرمعمول و البته شگفتآور. از آخرین رای ایالات متحده در مخالفت با اسراییل ٣٧ سال میگذرد.
حالا پس از گذشت این همه سال و با قطعی شدن شکست سیاست باراک اوباما در حل منازعات خاورمیانه و آن همه سکوت در برابر اقدامهای اسراییل، واشنگتن تصمیم گرفت روالش را تغییر دهد و به قطعنامه ضدصهیونیستی در محکومیت تداوم شهرکسازی در مناطق اشغالی ١٩٦٧ رای ممتنع دهد. رای ممتنع امریکا در سازمان ملل به قطعنامه ضد اسراییلی را بسیاری یک سنتشکنی در سیاست حمایت امریکا از متحد همیشگی خود تلقی میکنند. قطعنامهای که ابتدا مصریها آن را مطرح کردند ولی با مخالفت دونالد ترامپ، رییسجمهور منتخب امریکا و تماس تلفنی او با عبدالفتاح السیسی رییسجمهور مصر، طرح آن در شورای امنیت به تعویق افتاد ولی نیوزیلند، سنگال، ونزوئلا و مالزی بار دیگر این قطعنامه را روی میز شورای امنیت آوردند و در نهایت با ١٤ رای مثبت و یک رای ممتنع تصویب شد. تصویب این طرح، در همان لحظات نخست، با دو موج خشم روبهرو شد؛ نخست، مقامهای اسراییل عصبانیتشان را در این باره بیان کردند.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از اعتماد ، بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم اسراییل در واکنش به این مساله نوک حملاتش را متوجه باراک اوباما و جان کری کرد و سپس گفت که اسراییل این قطعنامه را اجرا نمیکند. او به این اقدامات متوقف نماند و علاوه بر فراخواندن سفرای اسراییل در سنگال و نیوزیلند قصد دارد تحریمهایی را هم متوجه سنگالیها بکند. دومین موج واکنشها از سوی جمهوریخواهان و ترامپ رخ داد. آنها همگی قطعنامه شورای امنیت را شرمگینانه دانستند و ترامپ هم گفت که روال سازمان ملل را پس از ٢٠ ژانویه ٢٠١٧ تغییر خواهد داد. درباره رای ممتنع امریکا و تاثیر این قطعنامه در تداوم شهرکسازیها با مهدی ذاکریان، استاد حقوق و روابط بینالملل دانشگاه گفتوگویی داشتهایم که مشروح آن در ادامه میآید.
جمعه شب قطعنامه محکومیت تداوم شهرکسازی اسراییل در مناطق اشغالی در شورای امنیت تصویب شد اما برخلاف دفعات قبل، امریکا آن را وتو نکرد. دلیل این اقدام امریکا آنهم در دوره پایانی رییسجمهوری اوباما، چیست؟
مهمترین دلیل در دادن رای ممتنع و عدم وتو به پیشنویس محکومیت اسراییل در تداوم شهرکسازیها در مناطق اشغالی ریشه در مسائل منطقهای، رشد افراطگرایی، گسترش خشونت در خاورمیانه و تولد گروههایی مانند داعش است. تمام گروههای افراطی متولد شده در خاورمیانه که فعالیتهایشان موجب ناامنی و گسترش خشونت در اروپا و امریکا هم شده است، متفقالقول میگویند اسراییل و امریکا در حال کشتار مردم، جوانان و کودکان ما هستند و سرزمین ما توسط کفار اشغال شده است و در واقع، اقداماتشان را با نوع اقدام اسراییلیها توجیه میکنند. از حادثه ١١ سپتامبر به این سو، بخشی از جناحهای سیاسی در امریکا به این نتیجه رسیدند رفتار امریکا در منطقه درست نیست و نوع اقدامات امریکا موجب بروز معضلاتی شده است. در این چارچوب، باراک اوباما از ابتدای روی کار آمدن و ریاستجمهوری معتقد بود که مشکل اسراییل و اعراب باید حل شود و در این راستا، پیشبرد مذاکرات و پذیرش راهکار دو دولتی را مطرح کرد و معتقد بود ادامه شهرکسازی در مناطق اشغال شده ١٩٦٧ باید متوقف شود. این دیدگاه را دموکراتها با توجه به مشکلات منطقهای به آن رسیدند و در این چارچوب، اوباما فشارهایش را به اسراییل وارد کرد اما آن فشارها موجب متوقف شدن رفتارهای اسراییل در ادامه شهرکسازی و خشونت نشد و حتی نتانیاهو در مقاطعی به این مساله سرعت داد و شاهد افزایش شهرکسازی در مناطق اشغالی بودیم. در مجموع، رشد افراطگرایی در منطقه، افزایش ناامنی در اروپا و امریکا گسترش تروریسم ریشه در اشغالگری و رفتارهای نامناسب اسراییلیها در منطقه دارد و دولت امریکا به زعم خود، برای پایان دادن و مهار این موضوع، تلاش کرد تا رفتارهای لجامگسیخته اسراییل را کمتر کند اما اسراییلیها به این تلاشها پاسخگو نبودند و به همین خاطر، امریکا به پیشنویس شورای امنیت در محکومیت تداوم شهرکسازی اسراییل رای ممتنع داد و آن را وتو نکرد و این در حالی است که نتانیاهو و صهیونیستها تمام تلاش دیپلماتیک خود را بهکار گرفتند تا دیدگاه امریکا را عوض کنند و واشنگتن به این قطعنامه رای منفی بدهد.
باراک اوباما هشت سال پیش با شعار تلاش برای حل مساله مناقشه خاورمیانه به میدان آمد اما عملا نتوانست کاری را در این پرونده پیش ببرد و بسیار زودهنگام آن را رها کرد. دلایل شکست دولت اوباما در این پرونده چه بود؟
اوباما فشارهای بسیاری آورد تا تلآویو راهکار پذیرش دو دولت، تخلیه سرزمینهای اشغالی ١٩٦٧، به رسمیت شناختن دولت محمود عباس و صلح را بپذیرد ولی اسراییلیها این پیشنهادات را قبول نکردند و زیر بار فشارها نرفتند. این کار آنها دو دلیل دارد: دلیل نخست آن است که ماهیت اسراییل، میلیتاریستی است و ریشه توسعهطلبانه دارد؛ پس آنها سرزمینهایی را که اشغال کردهاند را تخلیه نمیکنند. چرا؟ چون فکر میکنند هرچه بتوانند به سرزمینهایشان بیفزایند، امنیت مرزها و سرزمینهای ١٩٤٨ بیشتر میشود. اسراییل، هماینک دو مرز برای خود طراحی کرده است: مرز امنیتی ١٩٤٨ و مرز امنیتی ١٩٦٧. در این راستا، اسراییل در مرزهای ١٩٦٧ شهرکسازی انجام میدهد و یهودیان را از مناطق مختلف دنیا جمع میکند و آنها را به آن مناطق میآورد و برایشان در آنجا خانه میسازد. وقتی به خاطر این شهرکسازی به اسراییل حمله میشود، تلآویو میگوید امنیت من در خطر است در حالی که کار خودش، شیادی و نقض فاحش حقوق بینالمللی است چون حق شهرکسازی و تغییر بافت جغرافیایی و انسانی را ندارد. با این حال، اسراییل با آن حملات مدعی میشود که امنیت من در خطر است و مظلومنمایی میکند و از کشورهای مختلف کمکهای هنگفت و تسلیحات پیشرفته دریافت میکند. از طرفی، آنها با این کار، مرزهای ١٩٤٨ را امنتر میکنند چون خطر را از مرزهای ١٩٤٨ به مرزهای ١٩٦٧ فراتر برده است. دومین دلیل در عدم زیر بار رفتن اسراییل، به خاطر وجود لابیهای صهیونیستی طرفدار اسراییل در امریکا است. لابیهای بسیار قدرتمندی همانند آیپک در امریکا هستند که سیاستهای اسراییل در امریکا را پیش میبرند. نهادهای بسیاری را هم تحت تاثیر خود قرار دادهاند. شما به کنگره امریکا نگاه کنید. همچنین بزرگترین اقلیت مذهبی در امریکا، یهودیان هستند که اکثر آنها ثروتمند و بیشترشان حامی اسراییل هستند. آن لابیها اجازه عملیاتی شدن فشارها و در نهایت عقبنشینی از مرزهای ١٩٦٧ را نمیدهد و به همین دلایل، فشارهای اوباما نیز به نتیجهای نرسید.
آیا این رای امریکا را میتوان نشانهای از کاهش قدرت لابی پر قدرت آیپک عنوان کرد؟
من قبول ندارم لابیای همچون آیپک ضعیف شده است. در واقع، رای اخیر شورای امنیت به معنای تضعیف لابی یهود در امریکا نیست و آنها همچون گذشته به فعالیتهایشان ادامه میدهند. علت پذیرش این اقدام یعنی عدم وتو به قطعنامه ٢٣٣٤ از سوی امریکا، فشارهای جامعه بینالمللی و شکست تلاشهای دموکراتها است. آنها نتوانستند مساله اعراب و اسراییل را حل کنند و نمیتوانستند کاری هم نکنند. این اقدام، در تاریخ حزب دموکرات ثبت خواهد شد و باقی میماند.
ترامپ گفته است روال سازمان ملل عوض خواهد شد. با توجه به آنکه این قطعنامه در روزهای پایانی دولت اوباما صادر شده، ترامپ و دولت امریکا از چه تواناییهایی در این باره برخوردار است؟
اگر این رای امریکا یک روز قبل از پایان دولت اوباما و در اختیار گرفتن دولت ترامپ هم صورت میگرفت، هیچ کسی نمیتوانست آن قطعنامه را پس بگیرد زیرا قطعنامه شورای امنیت، غیرقابل ابطال است مگر آنکه شورای امنیت سازمان ملل مجددا قطعنامهای برای لغو قطعنامه قبلی صادر بکند و صراحتا بگوید که موضوع قبلی از دستورکار خارج شده است همانند آنچه با قطعنامه ٢٢٣١ برای ایران رخ داد و هفت قطعنامه قبلی شورای امنیت علیه ایران باطل شد. با این وجود، محال است که این کار، صورت بگیرد چراکه اگر امریکا هم بخواهد، کشورهای دیگر نمیخواهند. عمل اسراییل در تداوم شهرکسازیها نقض فاحش حقوق بینالملل و همچنین نقض فاحش حقوق بینالملل بشردوستانه است. اشغال و به تصرف در آوردن خاکهای یک سرزمین خود، اقدامی غیرقانونی است اما در صورت اشغال هم، طرف اشغالگر حق تغییر وضعیت را ندارد در حالی که اسراییلیها بافت انسانی و دموگرافیک و همچنین بافت جغرافیایی آن مناطق را تغییر دادهاند؛ به عبارت دیگر، عدهای را به آن مناطق کوچاندند و شهرکسازیهایی را انجام دادند و روستاهای آن مناطق را تخریب کردند. در واقع، اقداماتی که اسراییلیها در این مناطق انجام دادهاند به هیچوجه قابل دفاع نیست و خلاف محرز محسوب میشود.
با توجه به موضعگیری اخیر ترامپ و موضعگیریهای پیشین او درباره اسراییل آیا باید منتظر فصل جدید و متفاوتی در رابطه تلآویو و واشنگتن از بعد از ٢٠ژانویه باشیم؟
ترامپ ادعاهای زیادی را درخصوص مسائل مختلف از جمله درباره مساله اسراییل و فلسطین مطرح کرده است. یکی از این ادعاها شناسایی بیتالمقدس به عنوان مرکز اسراییل و انتقال سفارتخانه امریکا از تلآویو به آنجا است. اینکه این حرف و سیاست تا چه اندازه ممکن است و قابلیت عملیاتی شدن دارد، به باور من، امکانپذیر نیست چراکه این اقدام، محدودیتها و مشکلات بسیاری را برای امریکا ایجاد میکند. ترامپ تنها با اسراییل رابطه برقرار نمیکند بلکه باید با ٥٧ کشور اسلامی و عربی هم رابطه برقرار کند و ادامه شهرکسازیهای اسراییل، خط قرمز همه آن کشورها است. نه تنها کشورهای اسلامی و عربی، بلکه کشورهای عضو اتحادیه اروپا هم ادامه شهرکسازیها را نمیپذیرند. مساله صلح و شهرکسازی، مسائلی هستند که ترامپ نمیتواند با حرف و تبلیغات دولتش را مدیریت کند. در واقع، در دیپلماسی شعار و حرف تاثیری ندارد بلکه تدبیر و عقلانیت است که موجب پیشبرد دیپلماسی میشود. هماکنون نیز امریکا به دلیل انتخاب ترامپ به عنوان رییسجمهور، موقعیت و جایگاه مناسبی در جامعه جهانی ندارد و توسط افکارعمومی جهانی زیرسوال رفته است. من قدرت عمل ترامپ در حمایت از اسراییل را محدود میدانم.
جدا از امریکا رای مثبت دیگر کشورها به این قطعنامه چه معنایی برای رابطه اروپا با اسراییل دارد؟
به قطعنامه شورای امنیت، ١٤ کشور، رای مثبت و تنها یک کشور رای ممتنع داد که آنهم امریکا بود. هیچ کشوری با آن مخالفت نکرد. این مساله نشان از همبستگی جهانی و مخالفت با رفتارهای اسراییل در سرزمینهای اشغالی است. اتحادیه اروپا، پنج سالی است که رویه خود را نسبت به اسراییل عوض کرده است و از ماجرای حمله آخر به غزه، از اسراییل به دلیل جنایتهایش و همچنین کشتار غیرنظامیان و کودکان انتقاد میکند. این رویه از سال ٢٠١٢ با شناسایی دولت فلسطین به عنوان عضو ناظر آغاز شد. با رای پارلمان سوئد در شناسایی دولت فلسطین و همچنین دیگر پارلمانهای کشورهای اروپایی این مساله سرعت یافته است. اینکه در شورای امنیت، کشورهایی همچون فرانسه و بریتانیا با قطعنامه ضداسراییلی مخالفت نمیکنند، اقدامی مهم و قابل اهمیت است.
تا چه اندازه میتوان به توان سازمان ملل برای متوقف کردن روند شهرکسازیها امیدوار بود؟
اسراییل بیتوجه به فشارها کار خود را میکند و کمتر اتفاق افتاده که به درخواستهای بینالمللی توجه کند. هماینک زنجیری علیه اسراییل در حال بافته شدن است که میتواند فضای تنفسی را برای تلآویو سخت کند. آن زنجیر، حلقههایی دارد. حلقه نخست، تحریم کالاهای اسراییلی ساخته شده در مناطق تحت اشغال و محدودیتهای فرهنگی، آموزشی، علمی و... توسط اتحادیه اروپا است که فشار بزرگ و بسیار سنگینی است. حلقه دوم، شناسایی دولت فلسطین توسط دولتها و پارلمانهای اروپایی است. سومین حلقه، شناسایی دولت فلسطین به عنوان عضو ناظر در سازمان ملل متحد است. چهارمین حلقه، شناسایی فلسطین در یونسکو و رای اخیر این سازمان بینالمللی درباره بیتالمقدس است. پنجمین حلقه، رای جمعه شب سازمان ملل متحد و عدم وتوی این قطعنامه توسط امریکا است. این حلقهها عرصه را برای اسراییل تنگتر کردهاند. به قول هنری کسینجر، اسراییل زمانی آماده مذاکره و پذیرش شرایط کشورهای دیگر قرار میگیرد که در فشار و تنگنا باشد. معمولا در این شرایط اسراییل تغییر روش میدهد. بنابراین، مجموعه فشارها میتواند رویه اسراییل را تغییر دهد، اگر این کار مستمر باشد و اگر کشورهای منطقه، بهجای دشمنی با ایران، فعالیتها و فشارهایشان را به مهار اسراییل متمرکز کنند. از عجایب روزگار، این است که برخی کشورهای اسلامی در این برهه بهجای فشار بر اسراییل و مهار او، متمرکز بر ایران شدهاند و بدتر از آن، دشمنی با ایران هستند؛ در حالی که مهار اسراییل مهمترین مساله اصلی امروز منطقه و جهان اسلام است. شاید مهمترین دلیل دشمنی این کشورها با ایران هم مسائل داخلی ما باشد. عدهای با حملات پوچ و سخنان مهمل، نفس وزارت امور خارجه را گرفتهاند. وقتی این حرفها و این حملات علیه وزارت امور خارجه صورت میگیرد، این وزارتخانه توان و فرصتی را برای لابی و گفتوگو با کشورهای اسلامی ندارد تا آنها را متقاعد کند که هماکنون، بهترین زمان برای مهار اسراییل است. آنقدر وزارت امور خارجه را متوجه مسائل پوچ کردهاند که دستگاه دیپلماسی بهجای متمرکز شدن بر مسائل منطقهای، وقتش مصروف به پاسخ دادن به این و آن شده است. وزارت امور خارجه ایران، وزارتخانه دقیق و توانمندی است و قابلیت ایجاد اجماع علیه اسراییل در کشورهای منطقه و اسلامی را دارد اما به دلیل حاشیهسازی توان و فرصتی برای این کار ندارد. من امیدوارم، این کارها از سر ناآگاهی باشد.
اسراییل بلافاصله پس از تصویب این قطعنامه، گفته است که آن را اجرا نخواهد کرد. عدم اجرای این قطعنامه و تداوم شهرکسازیها چه عواقب اجرایی برای اسراییل میتواند به دنبال داشته باشد؟
محدودیتهای اسراییل بیشتر میشود چون این قطعنامه، قطعنامه شورای امنیت است و اگر اجرا نشود و کشورهای دیگر به شهرکسازی اسراییل کمک کنند، ممکن است اسراییل و آن کشورهای کمککننده به او، تحریم شوند و تحریمها فشارها را بر تلآویو افزایش خواهد داد. اگر این روند ادامه یابد و فشارهای بینالمللی افزایش یابد و توجه رسانهها نسبت به این مساله متمرکز شود و شاهد هماهنگی افکارعمومی بینالمللی باشیم، اسراییل چارهای جز پذیرش خواست جهانی ندارد. فشارها حداقل میتواند موجب کاهش محبوبیت نتانیاهو در داخل اسراییل شده و از انتخاب مجدد او و همحزبیهایش جلوگیری کند.
با توجه به اینکه کشورهایی مانند نیوزیلند و سنگال در زمره کشورهایی بودند که این قطعنامه را به شورا بازگرداندند تا چه اندازه میتوان نسبت به نقشآفرینی بیشتر این کشورها در سایه اجماع آنها با هم برای فشار بر اسراییل در آینده امیدوار بود؟
نکته نخست این است که شرایط برای اسراییل در جهت انجام دادن هر کاری مانند گذشته نیست و او نمیتواند هر کاری را میخواهد، انجام دهد. چند کشور، سیاست خارجی نسبتا اخلاقی و آرمانگرایانهای را در پیش گرفتهاند، مانند نیوزیلند، نروژ، فنلاند، سوئد. این کشورها هماینک در صف نخست مخالفت با اشغالگری اسراییل در غرب هستند. به باور من، نقش این کشورها در قرن بیستویکم افزایش یافته و در حال پررنگتر شدن هم است. این روند با شکایت نیوزیلند در برابر فرانسه درخصوص آزمایشهای هستهای در اقیانوسیه شروع شد و با موضوع اسراییل ادامه یافته است. این کشورها در مسائل حقوقی دنیا نقششان افزایش یافته و ما در آینده باید منتظر نقشآفرینی بیشتر از سوی آنها باشیم.