کابوسهای شبانه بهخاطر کشتن یک دختر
جوانی از یک خانواده ثروتمند، بهخاطر بیتوجهی والدینش و کمبود مهر وعاطفه بادختر معتادی آشنا شد تا اینکه دل به دختر خالهاش بست و تصمیم به ازدواج فامیلی گرفت.
اما وقتی دختر معتاد را مانعی بر سر راه ازدواجش دید، او را تحت تأثیر مواد مخدر خفه کرد. بعد هم سعی کرد وانمود کند این دختر در اثر مصرف مواد مرده است اما عذاب وجدان رهایش نکرد. سرانجام برای نجات از کابوسهای شبانه، نزد پلیس رفت و به قتل دختر معتاد اعتراف کرد.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از ایران ، بهنام- عامل جنایت- با اشاره به زندگی خانوادهاش گفت: «زندگی خوب و راحتی داشتم و از کودکی در ناز و نعمت بزرگ شدم، پدرم صاحب معدنی بزرگ بود و مادرم بهعنوان پزشک در بیمارستانهای مختلف فعالیت داشت و بهکارش بسیار علاقهمند بود. من هم در میانه زندگیشان فراموش شده بودم. آنها مشغول کار بودند ومن بیشتر از آنکه در کنارشان باشم با پرستارها و خدمتکاران خانهمان بودم. فقط درمیهمانیهاکمی به من توجه میشد و یادشان میآمد پسری هم دارند.روزها بسرعت سپری شد و من هم سعی میکردم بهجای دعوا با آنها وقتم را بادوستانم بگذرانم.»
با سارا چگونه آشنا شدی؟
در یک میهمانی شبانه و از طریق یکی از دوستانم آشنا شدم. بهعلت اعتیاد از سوی خانوادهاش طرد شده بود و با تعدادی از دوستان مانند خودش در یک خانه مجردی زندگی میکرد. البته من هدفم از دوستی با او ازدواج نبود بلکه بهدنبال یک همصحبت بودم. البته هوسهای شیطانی هم بیتأثیر نبود. او همیشه در دسترسم بود و هر وقت میخواستم به میهمانی بروم همراهم میآمد.
آیا خانوادهات خبر داشتند؟
آنها فقط به فکر تأمین هزینههای من بودند و فکر میکردند هنگامی که من غرق در رفاه باشم دیگر نیازی به نظارت وتربیت ندارم و به این روابط توجهی نداشتند. صبح میرفتند و شب میآمدند. البته گاهی پدرم شبها بهخانه نمیآمد. فکر میکنید اگر به آنها میگفتم تأثیری داشت؟ خیلی راحت با گفتن جمله «مراقب باش» از کنارش میگذشتند.
سارا برخلاف دختران دیگر بسیار به من علاقهداشت و من هم فقط برای دوستی به او علاقهمند بودم. چون میدانستم ما از دو خانواده متفاوت هستیم و هیچگاه خانوادهام اجازه ازدواج من با او را نخواهند داد، علاوه بر این بارها به او گفته بودم که میخواهم با دختر خالهام ازدواج کنم ولی او حاضر نبود مرا رها کند با اینکه تمام هزینههای میهمانی شبانه و مصرف موادش را میدادم ولی همیشه میگفت عاشق من است و بدون من هرگز نمیتواند به زندگی ادامه دهد. البته منهم معتاد شده بودم. اگر معتاد نبودم که در این جمعها حاضر نمیشدم. البته من تفریحی مصرف میکردم.
از روز حادثه بگو
قرار بود بادخترخالهام، سمیرا ازدواج کنم و به همین دلیل رابطهام را با سارا قطع کرده بودم ولی یک روز متوجه شدم سارا موفق شده با سمیرا ملاقات کند و همه چیز را درباره دوستیمان به او بگوید به همین دلیل سمیرا هم از من شاکی شده بود و میخواست به ارتباط با من خاتمه دهد. حال خوبی نداشتم پس از چند روز که از دیدار سارا با سمیرا گذشته بود با سارا تماس گرفتم و به او گفتم از ازدواج با دخترخالهام پشیمان شدهام و قصد ازدواج با او را دارم.قصد کشتن سارا را نداشتم و تنها میخواستم برخوردی سخت با او داشته باشم تا دیگر دست از سرم بردارد به همین دلیل او را برای پارتی شبانه به خانه دوستم دعوت کردم و با یکدیگر شروع به مصرف مواد کردیم، پس از اینکه سارا در اثر مصرف بیش از حد مواد بیهوش شد او را خفه کردم، بعد از قتل جسدش را با کمک دوستم به بیرون از شهر بردیم و در کنار جاده رها کردیم. با این صحنهسازی قصد داشتیم مرگ او را براثر مصرف مواد نشان بدهیم. اما وقتی فهمیدم پلیس متوجه شده سارا به قتل رسیده با مراجعه به مأموران خود را تسلیم کردم.
آیا پشیمان هستی؟
پشیمان که هستم اما مقصر اصلی پدر و مادرم هستند که مرا بهخاطر پول رها کردند. آنها حالا که مرتکب قتل شدهام امیدشان به پول است تا با آن از خانواده سارا رضایت بگیرند و باز هم فکر میکنند همه چیز با پول حل میشود. کاش پول نداشتند اما کمی محبت داشتند. پول آنها مرا به اینجا کشاند.