x
۱۳ / مهر / ۱۳۹۵ ۱۵:۳۷

آیا از تمام توانمندی های خود استفاده می کنید؟

آیا از تمام توانمندی های خود استفاده می کنید؟

لیستی از ارزش‌های مهم که در زندگی ، فراهم کنید و به ترتیب اولویت بنویسید‎.

کد خبر: ۱۴۹۷۲۶
آرین موتور

لیستی از ارزش‌های مهمی را که در زندگی به دنبال آن هستید، فراهم کنید و به ترتیب اولویت بنویسید. طوری که اولین انتخاب آن‌قدر ارزش داشته باشد که شما بتوانید بقیه ارزش‌ها را فدای آن کنید.

به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از بیتوته، مثلا اگر ارزش عاقبت به‌خیری و رضای خداوند از نظر شما در مقام اول قرار می‌گیرد، انتخاب دوم باید کم‌ارزش‌تر از انتخاب اول‌تان باشد. از یکی از مراجعانم خواستم این طبقه‌بندی انجام دهد. ارزش‌هایی مثل: 1- رضای خدا و عاقبت به‌ خیری 2- سلامت جسم و روان 3- تحصیلات عالیه 4- ثروت 5- محبوبیت و شهرت 6- ازدواج با شخص مورد علاقه. 

این شش ارزش، اولویت‌هایی بود که پس از دو ساعت بحث و جابه‌جایی، توانستیم طبقه‌بندی کنیم. در این بحث یکی از نکات جالبی که در مورد این فرد و بسیاری از انسان‌های دیگر متوجه شدیم این بود که چرا ما برای طبقات بالای ارزش‌های انتخابی‌مان، وقت، نیرو و توجه کمتری نسبت به ارزش‌های پایین‌تر صرف می‌کنیم. مثلا چرا برای رضای خدا و خودشناسی زمان و کوشش کمتری مبذول می‌داریم، در صورتی که به ثروت و شهرت و ازدواج، تقریبا در تمام اوقات بیداری فکر می‌کنیم.

خیلی‌ها در انتخاب ارزش‌ها، رضای خداوند، خودشناسی و مسایل معنوی را اولین و مهم‌ترین ارزش‌ می‌شناسند، و پس از بحث و گفت‌وگو حاضر نیستند آن را با هیچ ارزشی عوض کنند ولی اعمال آن‌ها چیز دیگری است. آیا آن‌ها ریا می‌کنند؟ دروغ می‌گویند؟ به نظر می‌رسد پاسخ در میزان آگاهی ما نسبت به ارزش‌های والای انسانی نهفته باشد. انسان‌ها اغلب تمایل دارند که به ارزش‌هایی مثل ثروت، محبوبیت و ازدواج موفق که ملموس‌ترند و بیشتر بها دهند و به آن‌ها بپردازند ولی در خلوت خویش و هنگام مراجعه به عقل به ارزش‌های معنوی و انسانی به عنوان ارزش‌های درجه اول اقرار می‌کنند. انسان همیشه دور را نزدیک و نزدیک را دور می‌بیند. اما به راستی چه باید کرد؟ آیا نباید اول با خودمان صادق باشیم. ما چون خیلی گرفتاریم به خدا نمی‌رسیم ولی بهتر است بگوییم چون به خدا نمی‌رسیم گرفتار شدیم (برگرفته از جملات نورانی حضرت محمد "ص") بیاییم برای آن‌چه که می‌دانیم با ارزش‌تر است بیشتر از دیگر ارزش‌ها وقت و انرژی صرف کنیم. پریشانی‌ها، استرس‌ها، غم‌ها و سردرگمی‌ها برای چیست؟ دانش‌آموزی را فرض کنید که برای تمامی هم‌کلاسی‌هایش بیشتر از معلم ارزش قایل است یا برای معلم بیشتر از پدرش احترام قایل است، یا مردی که آن‌چه را خود دارد از بیگانه تمنا می‌کند یا زنی که برای زیبایی، بیشتر از سلامتی ارزش قایل است، یا کسی که محبت دارد ولی به کاینات اعتقادی ندارد و منشا محبت را نمی‌شناسد. خلاصه آن‌هایی که ارزش‌های مادر را فراموش کرده‌اند چه بیهوده خود را مظلوم و بی‌گناه می‌دانند.

کنترل هزینه پرداختن به ارزش‌ها کار چندان آسانی نیست، عواملی مانند سن، جنس، میزان تحصیلات و آگاهی، تربیت، فرهنگ خانوادگی و اجتماعی، مسایل سیاسی و اقتصادی همگی در باور انسان‌ها نسبت به ارزش‌ها، نقش کلیدی ایفا می‌کنند. 

دکتر آبراهام مازلو که نظریه‌های شخصیت او از شهرت جهانی برخوردار است اشخاص خودشکوفا را کسانی توصیف کرده که گه‌گاه می‌توانند به اوج تجربیات خود و آگاهی برسند. مازلو معتقد است که در این مواقع شخص به فراسوی حواس خود می‌رسد و در اوج قدرت خود قرار می‌گیرد خودشکوفا بودن با موقعیت اجتماعی و یا مقام شغلی اشخاص رابطه ندارد. همه می‌توانند به خودشکوفایی برسند. در هر کجای و در هر موقعیتی که باشند. طبق نظریه مازلو نیازها از درجات پست شروع می‌شوند و به مراتب عالی می‌رسند، یعنی اول باید شکم انسان سیر باشد تا بعد معنی محبت را بفهمد و هم‌چنین نیاز به مسایل اجتماعی و نیازهای عضویت و پذیرش در اجتماع و نهایتا بالاترین نیازها یعنی خودشکوفایی به ‌طور سلسله مراتب در انسان ظهور پیدا می‌کند.

آیا نظریه مازلو به این معناست که تا نیازهای ابتدایی کاملا تامین نشوند نیازهای سطوح متوسط و سپس سطوح بالا برطرف نمی‌شوند؟ آیا این نظریه فقط جنبه عمومی دارد یا در پاره‌ای از استثنائات صدق نمی‌کند؟ آیا انسان صرفا مادی و زمینی نیازهای خود را تامین می‌کند؟ و بروز نیازهای سطوح بالاتر را باید مکانیکی نگاه کرد؟ مایل نیستم در چالش‌های بحث‌های فلسفی کشیده شویم فقط این را احساس می‌کنم که از هر سو به قضیه نگاه کنیم باید دست‌آویز و ریسمانی را که خداوند از عرش خود آویزان کرده چنگ زنیم. مهم نیست که در کجای این طبقه‌بندی‌ها باشیم. به عاقبت اعمال و روزی که به ملاقات خدا می‌رویم توجهی خاص داشته باشیم و برای ارزش‌های والایی که به آن‌ها اعتقاد داریم درجاتی را تخصیص دهیم و نگذاریم تمامی فکر و انرژی شبانه‌روزی‌مان صرف پرداختن به یک یا چند ارزش خاص میانی معطوف شود. اگر بتوانیم در این رابطه برنامه‌ زمان‌بندی خاصی داشته باشیم بهتر می‌توانیم به اهداف مادی و معنوی خود برسیم. گرفتاری‌ها و مشغله‌های فکری را چرا به تنهایی در سر می‌گردانیم مگر بالاترین مرجع ما خدا نیست؟ پس چرا با او حرف‌های‌مان را در میان نگذاریم. درست است او می‌داند که شما در چه فکری هستید ولی شما یقین ندارید که او می‌تواند آن‌ها را حل کند. حال که دانستید با همان زبان معمولی خود و با خلوص نیت آن را در پیش‌گاه الهی و در گوشه‌ای خلوت دوباره مطرح کنید. اگر می‌خواهید جواب خدا را بشنوید نیاز به گوش شنوا و دلی بینا دارید، اگر صادقانه به او بگویید که در کدام قسمت‌ها شما مقصر بوده‌اید و پی به اشتباه خود برده‌اید و برای جبران آن‌ها قصد نیکی و صلح و توبه دارید، بخش اعظمی از مشکلات در چشم ‌به هم زدنی در همان لحظه حل می‌شود.

روزی با که دختر خانم جوانی که یک ماه بود با نامزدشان قطع رابطه کرده بود، جلسه‌ای داشتیم. از او خواستم به اشتباهات خود اقرار کند و کاری به اتهامات دیگران نداشته باشد. پرسیدم آیا قبول داری که تو هم مقصر بوده‌ای؟

به هر حال پس از تفکیک مواردی که در آن مقصر بود به اشتباهات خودش اقرار کرد. همین‌طور که با هم صحبت می‌کردیم تلفن همراهش زنگ زد و با تعجب و تحیر اسم نامزدش را روی صفحه تلفن نگاه ‌کرد و به من نشان داد که الان چه کنم؟

گفتم این هدیه خداوند است برای بنده‌ای که اشتباهاتش را می‌پذیرد و توبه می‌کند. خیلی آرام با او حرف بزن و وانمود کن که همه چیز روبه‌‌راه است. پس از مکالمه همه چیز درست شد و تمامی گره‌ها باز شدند.

زمانی که در پیشگاه خداوند به گناهان‌تان اقرار می‌کنید یعنی تمامی تعلقات منفی و ابزار شیطانی که سال‌ها خود را با آن مجهز کرده بودید، باز می‌کنید و به دور می‌اندازید و آن‌جاست که شما عصای سحرآمیز خودتان را به زمین می‌اندازید. وقتی در رسیدن به اهداف دنیایی و معنوی خود خداوند را دخیل می‌بینید و مشاهده می‌کنید که در جای جای زندگی شما ردپای او هویداست در این‌جا باید متوجه و شکرگزار یکی از مهم‌ترین و باارزش‌ترین ارزش‌ها "یعنی همراهی خداوند باشید و فراموش نکنید که یار و یاور شما در بحرانی‌ترین لحظات زندگی چه کسی بوده. اما افسوس که ما بندگانی فراموش‌کاریم و به جای آن‌که با خدا بودن را جزو ارزش‌های فراموش نشده تلقی کنیم، باز در لحظات بی‌کسی آخر از همه سراغ معبودمان می‌رویم.

خداوند در چندین سوره از قرآن اشاره فرموده، انسان زمانی که درد و رنجی به او می‌رسد یاد خدا می‌افتد و همین‌طور که ما آن رنج را برطرف می‌کنیم باز خدا را فراموش می‌کند. ما باید از خودمان خجالت بکشیم، چرا که چندین بار در معرض نابودی و سقوط بودیم و او دست‌مان را گرفت، فقیر بودیم و توانگر شدیم، مریض بودیم و شفا یافتیم، گمراه بودیم و بینا شدیم. غمگین بودیم و شاد گشتیم، قهر بودیم و آشتی کردیم و طولی نکشید که پس از وصل دوباره همه چیز را فراموش کردیم. به راستی این رسم بندگی نیست و از چشمه سرشار عشق این‌گونه نمی‌توان سیراب شد.

چه خوب است از امروز یک کار قشنگ انجام دهیم، یک دفتر زیبا برداریم و روی جلد آن بنویسیم دفتر زحمات الهی یا هر عنوان زیباتری که سراغ دارید. سپس هر روز یا روزی که به واسطه خداوند دردی، رنجی، یا حاجتی برطرف شد، آن را در صفحات این دفتر با شرح مختصری بنویسیم و تاریخ آن را یادداشت کنیم. هر سال در سررسید تاریخ مذکور به پاس‌داشت آن خاطره، جشن کوچکی گرفته و صدقه‌ای هم برای سپاس از رحمت الهی در نظر بگیریم. یک جشن شکرگزاری زیبا برپا کنیم و به عزیزان‌مان بگوییم که در چنین روزی چه معجزه زیبایی از طرف خداوند برای‌مان اتفاق افتاده است.

من خدا را به خاطر این نعمت، همه ساله شکرگزارم. دفتری را تصور کنید که هر ورقش یادبود معجزه‌ای از جانب خداوند باشد. من به کلام الهی یقین دارم که اگر شکر کنید خداوند نعمت‌هایش را بر شما افزون‌ خواهد کرد.

انسان‌ها در هر موقعیتی که باشند، برای تحقق بخشیدن به توانمندی‌های‌شان تلاش می‌کنند. این را در کودکی که می‌خواهد برای قبولی در امتحان درس بخواند، تاجری که داوطلبانه در بنگاه خیریه کار می‌کند، و یا ورزشکاری که می‌خواهد رکوردی را بشکند، می‌بینیم.

دکتر آبراهام مازلو خاطرنشان کرد که طبیعت درونی ما می‌خواهد به حد خودشکوفایی برسد. به عبارت دیگر، در جریان دست‌یابی به هدف‌های‌مان تلاش می‌کنیم که به توانمند‌ی‌های خود برسیم.

نوبیتکس
ارسال نظرات
x