خانم بازیگر از ازدواج در ایتالیا تا زندگی در روستا
اواسط دهه پنجاه بهرام بیضایی فیلم مهجورمانده «کلاغ» را ساخت که بازیگر جدیدی را به سینما معرفی کرد؛ زنی با چشمان درشت مشکی و پوستی مهتابی رنگ که در کوچه و پس کوچه های قدیم تهران در به در به دنبال گمشده اش می گشت. زنی که یادآور دوران جوانی «آنا مانیانی» بازیگر معروف سینمای ایتالیا بود.
نام این بازیگر پروانه معصومی است. پروانه معصومی در دهه شصت در دورانی که سینما و تلویزیون از جریان ستاره سازی دور شده بود و بازیگران شاخص زن و مرد سینما و تلویزیون در دهه قبل یا مهاجرت کرده بودند و یا اجازه بازی نداشتند تبدیل به یک چهره محبوب و پرکار در سینما و تلویزیون شد و چند باری سیمرغ بهترین بازیگر را به دست آورد و هنوز هم عاشقان ملودرام نقش او را در فیلم «گل های داوودی» در نقش مادر از یاد نبرده اند. به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از ماهنامه دنیای زنان، معصومی در دهه پنجاه با همکاری سینماگران متفکر، پیشرو و روشن فکر مثل بهرام بیضایی بیشتر به عنوان یک بازیگر فیلم های خاص و روشنفکری مطرح شد اما در بعد از انقلاب اسلامی بازیگری بود که در تمام گونه های سینمایی کار می کرد. با ناصر تقوایی در «ناخدا خورشید» همکاری کرد و شد زن جنوبی، در فیلم «جستجو در شهر» شد یک زن خاکستری که برای رفتن به خارغ قید فرزندش را می زند و در ملودرام موفق و پرفروش «گل های داوودی» تبدیل شد به نماد یک مادر سنتی و اصیل ایرانی. معصومی تحصیلاتش را در دانشکده زبان های خارجی دانشگاه ملی ایران (شهید بهشتی) تمام کرد. نخستین بار در سال 1350 در فیلم کوتاه «سفر» بازی کرد. فیلم های سینمایی «جهیزیه برای رباب»، «شکوه زندگی»، «وعده دیدار»، «تماس»، «ترنج»، «چمدان»، «تاتوره»، و «غریبه و مه» و سریال های «پلیس جوان»، «دریایی ها»، «راه دوم»، و «امام علی (ع)» و «یوسف پیامبر»، از جمله آثار کارنامه بازیگری پروانه معصومی هستند. معصومی بیش از یک دهه است که زندگی در تهران پر از شلوغی را ترک و ساکن روستای طاهرگوراب صومعه سرا شده است و البته همین دوری از حاشیه هاست که باعث شده همچنان درباره بازیگری و سینما با آرامش و البته خاطرجمع سخن گوید.
در کنار طبیعت و در شمال زندگی کردن چه ویژگی هایی دارد؟ آیا زندگی در شمال کشور نوعی حس ارتباط بیشتر با طبیعت را به شما داده؟ طبیعت درس گذشت، مقاوم بودن در برابر سختی ها و آرامش به ما می دهد و در ضمن باعث می شود نگاه آدم به زندگی متفاوت باشد. مردم روستا و شهرهای کوچک مواظب حال و احوال یکدیگرند و در غم ها و شادی ها در کنار هم هستند و مثل تهران نیست که همسایه نام همسایه اش را نداند. زمانی که چند سال پیش از تهران به شمال کشور آمده بودم اگر ماشینی جلویم حرکت می کرد و سرنشینش آشغالی به بیرون پرتاب می کرد زیاد تعجب نمی کردم و واکنش نشان نمی دادم و شاید سری تکان می دادم و احساس تاسف می کردم. اما الان شرایط فرق کرده و تا چنین اتفاقی در این طبیعت زیبا و سرسبز رخ می دهد و اکشن نشان می دهم؛ طبیعت با همه مهربان و بخشنده است و ویرانی همه چیز طبیعیت ویرانی به همراه دارد؛ همان طوری که نابودی جنگل ها باعث جاری شدن سیل در مناطق مختلف شده است و کلی آسیب و خسارات به بار آورده است ولی گویا هنوز آن طورکه باید حواسمان نیست که چه بر سر طبیعت می آوریم. اغلب بازیگران میان سال معتقدند کمتر فیلم نامه خوبی در سینما و تلویزیون ایران نوشته می شود که آدم های میان سال دارای شخصیت پردازی درست در آن قرار داده باشند. نظر شما در این باره چیست؟ ببینید، در سال های اخیر در سینما و تلویزیون کمتر فیلم و یا سریال خوبی ساخته شده است که بخواهیم این مسئله و دلایلش را آسیب شناسی کنیم. اغلب قهرمان های آثار جوان هستند و شاید چون در سینما بیشتر مخاطبان جوان اهل فیلم دیدن هستند تهیه کننده و کارگردان با چنین رویکردی به نویسندگان پیشنهاد نوشتن می دهند. دغدغه بازگشت سرمایه نیز بر خیلی از مسائل از جمله همین فیلم نامه نویسی تاثیرات زیادی داشته است. می شود با برنامه ریزی فیلمنامه هایی نوشت که شخصیت پردازی قهرمان های میانسال آن در خط داستانی دراماتیزه شده باشد و این فیلم ها مثل برخی از آثار دهه شصت مورد توجه مخاطبان قرار بگیرند. در همین سال های گذشته فیلم هایی مثل «خانه ای روی آب» و یا «یک بوس کوچولو» بودند که قهرمان هایشان آدم های باتجربه ای بودند و چون دارای تجربه و جهان بینی بودند و سرد و گرم روزگار را چشیده بودند مخاطب می توانست در خط سیر داستانی فیلم نامه با آنها همراه بشود. از تازه ترین کارهایتان بگویید؟ گویا اخیرا یک کار سینمایی را هم پشت سر گذاشتید. در حال حاضر فیلم سینمایی «انتهای خیابان مهر» به کارگردانی کامران قدکچیان را آماده نمایش دارم. کار یک ملودرام اجتماعی است؛ در این فیلم نقش زن میانسال روشنفکری را بازی می کنم که عشقش را گم کرده است؛ نقشی فوق العاده جذاب و چند لایه ! به نظرم قصه «انتهای خیابان مهر» از بین قصه هایی که به دست من رسید از لحاظ فرم، لحن و ریتم متفاوت بود و یک وفاداری در شخصیت زن بود که به شدت سمپاتیک به نظر می آید. از دوران کودکی تان برایمان بگویید. آیا در آن دوران هم فیلم دیدن برایتان جایگاه خاصی داشت؟ در آن روزگار مثل حالا تولیدات زیادی مخصوص کودکان در ایران نشان داده نمی شد اما فیلم محبوبم در آن دوران «علی بابا و چهل دزد بغداد» بود. در این سال ها هم ایرج طهماسب و حمید جبلی با خلق دو عروسک جذاب کلاه قرمزی و پسرخاله دنیای متفاوتی برای کودکان خلق کردندو من نیز به مانند بسیاری از بزرگسالان دیگر عاشق این عروسک ها هستم و با اشتیاق به تماشای «کلاه قرمزی» و رفقایش می نشستم. سینمای کودک کیومرث پوراحمد به خصوص در «قصه های مجید» هم برایم همیشه مورد توجه بوده است و دنبالش می کردم و افتخار داشتم در کنار داوود رشیدی در فیلم «تاتوره» کیومرث پوراحمد بازی کنم و تجربه بسیار جذابی برایم بود. به نظرم پوراحمد جزو کارگردان های صاحب سبک در سینمای کودک به خصوص در دهه شصت و هفتاد بودند. الان که به گذشته نگاه می کنید و کارنامه تان را مرور می کنید به کدام یک از نقش هایتان تعلق خاطر بیشتری حس می کنید؟ در نزدیک به پنج دهه که به بازیگری مشغولم، تلاش کرده ام نقش هایی را بازی کنم که دارای کنش باشند و شناسنامه داشته باشد. حتی این مسئله را در فیلم هایی که در اوایل انقلاب ساخته می شد و حضور زنان، حداقلی بود رعایت کردم. در آن سال ها فیلم هایی مثل «راه دوم» را در کنار ناصر طهماسب و یا «جستجو در شهر» را در کنار جمشید گرگین بازی کردم. در هر دو فیلم زن ها هویت داشتند و برای خواسته شان تلاش می کردند.
در «جستجو در شهر» نقش مادر جوانی را بازی کردم که اوایل انقلاب شوهر و پسر نوزادش را برای زندگی به خارج از کشور ترک می کند و بعد از چند سال پشیمان می شود و برای دیدن پسرش به ایران می آید و با شوهرش دچار چالش می شود اما در خواسته اش پافشاری می کند. نقش هایم در سریال هایی مثل «پلیس جوان» و «دریایی ها» هم متفاوت و جذاب بودند. نقش «هاجر» در مجموعه «امام علی (ع)» هم یکی از افتخارات کارنامه بازیگریم است که با بازیگران بزرگی مثل داریوش ارجمند در کنار کارگردان توانایی مثل داوود میرباقری همکاری کردم. یکی از ماندگارترین کاراکترهایتان شخصیت زن ناخدا در فیلم «ناخدا خورشید» ناصر تقوایی است. بله. زن جنوبی در فیلم «ناخدا خورشید» تقوایی علیرغم حضور کوتاه مدتش در فیلم دارای پستی و بلندی است و زن در کنار شوهرش ایستاده و صحنه دو نفره او و ناخدا در شبی که قرار است فردایش ناخدا با آدم های تبعیدی به دل دریا بزند واقعا تاثیرگذار و جذاب است. یکی از کمبودهای سال های اخیر سینمای ایران فقدان ملودرام های امیدبخش است. به نظر شما به چه دلیل در سال های اخیر ملودرام های جذابی مثل «گل های داوودی» کمتر ساخته می شود؟ ببینید. دغدغه های فکری مردم که فیلم سازان جزیی از آنها هستند، تغییر پیدا کرده است. الان نوع زندگی ها تغییر کرده و زندگی انفرادی جایگزین زندگی های خانوادگی شده و رشد شبکه های اجتماعی مردم را به انزوا سوق داده است. شما اگر در تاکسی و یا اتوبوس سوار شوید از هر 4 نفر، 3 نفر سرشان با گوشی های همراهشان گرم است. بنابراین نتیجه این می شود که زندگی های مشترک در اغلب فیلم ها به انفرادی بودن سوق پیدا می کند و یکی از زوجین به همسرش خیانت می کند و... خبری از ساخت ملودرام های خانوادگی دهه های گذشته نمی شود چون جامعه نیازی به این ملودرام ها نمی بیند در صورتی که همچنان بخشی از بدنه جامعه هستند که دور از هیاهوی گوشی های هوشمند و شبکه های اجتماعی زندگی می کنند. من خودم فقط یک گوشی ساده دارم و بهتر می دانم به طور مستقیم با آدم ها در ارتباط باشم تا از طریق کانال ها و گروه های اجتماعی.