سلفی احمدی نژاد در نارمک
مسجد جامع نارمک تهران، در ظهر روز شهادت امام علی (ع) منتظر سخنران هرساله خود است. پلاکاردهای اطراف خیابان دماوند و سمنگان، پلیسها و موتورسیکلتهای جلوی در مسجد، از حضور محمود احمدینژاد که خود در این محل بزرگ شده است، خبر میداد.
مردم سیاهپوش و روزهدار نیز برای اقامه نماز ظهر و عصر در مسجد حضور پیدا کردند. احمدینژاد و یاران نزدیک خود، علیاکبر جوانفکر، حمیدرضا بقایی، ثمره هاشمی و امیر احمدینژاد، برادر بزرگ او، چند دقیقهای قبل از شروع نماز وارد مسجد شده و به بالای مسجد رفتهاند. مردم نیز در داخل شبستان و حیاط مسجد در صف نماز ایستادهاند. به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از شرق ، پیرمردی که خود را به سختی به داخل رسانده از خاطراتش با احمدینژاد میگوید که از وقتی بچه بوده، در این مسجد رفتوآمد میکرده است، حتی احمدینژاد مجلس ختم پدر خود را نیز در همین مسجد گرفت. نماز ظهر که تمام شد، امام جماعت مسجد نارمک از حضور احمدینژاد در مسجد تشکر میکند و میگوید او هر سال برای سخنرانی در روز شهادت امام علی (ع)، به این مسجد که جزء هیأت امنای آن است میآید. احمدینژاد همیشه به این مسجد تفقد داشته است. ١٤ سال پیش که اینجا با مشکلات زیاد مالی مواجه بود، او برای مسجد چک یک میلیونتومانی کشید. نماز عصر که خوانده شد، جماعتی که در حیاط و بیرون مسجد بودند به داخل شبستان رفتند، مداحی نیز شروع به روضهخوانی کرد. چند دقیقه بعد، از احمدینژاد درخواست شد
که برای سخنرانی به پشت تریبون بیاید. او که در گرمای تابستان مانند همیشه، کاپشن کرمیرنگ معروف خود را پوشیده بود، در میان شعارهای مردم که میگفتند «شعار هرچی مُرده، احمدی برمیگرده» و «صلعلیمحمد، یاور رهبر آمد» سخنرانی خود را شروع کرد: «بگذارید از همین اول یک سؤال بپرسم، ما تا افطار وقت داریم، چقدر صحبت کنم؟ تا غروب خوبه؟» جوانی در میان جماعت فریاد زد «تا سحر فردا». احمدینژاد هم با خنده گفت: «خسته نمیشید؟ اصلا کسی خسته هست؟ کی خستهاس؟ البته بگذارید این سؤال را آخر سخنرانی از شما بپرسم». من از همه ٧ میلیارد انسان جهان کوچکتر هستم احمدینژاد صحبتهایش را با تعریف از مسجد محله خود ادامه میدهد: «این مسجد از ابتدا، کانون نشر ارزشهای انقلاب و محل انسانهای بزرگ و فداکار بوده است». او به شهادت امام علی (ع) هم اشاره کرد و گفت: «حقیقت امام را باید خود امام بیان کند، ما مانند کسی هستیم که وارد اقیانوسی شدهایم و فقط چند مروارید صید کردهایم. امام بیتالمال را روزانه بین مردم تقسیم میکرد و اجازه بلوکهشدن ثروت را نمیداد. آیا ما به دنبال اقتصاد اسلامی هستیم؟ بسمالله، اقتصاد اسلامی همین است.
مراعات رضایت عموم مردم در برابر خواص، اعتقاد امام علی (ع) بود. امام علی (ع) میگوید خواص در وقت آرامش باری بر دوش حکومتاند و در وقت خطر به یاری حکومت نمیآیند و اجرای عدالت را در حق خود تحمل نمیکنند. از نظر امام علی (ع)، اگر خشم عمومی برانگیخته شود، خوشنودی خواص و اطرافیان فایدهای ندارد و کاری نمیتواند بکند اما اگر رضایت عمومی پدید آمد، هیچ باکی از خشم خواص زیادهخواه نباید داشت. سخنرانی چند سال قبل مقام معظم رهبری درباره مسئله عوام و خواص بسیار مهم و راهگشاست». احمدینژاد به آزادیخواهی امام علی (ع) اشاره کرد و افزود: «هرگز مشاهده نشد او با آزادی اراده مخالفت کند، او عدالت را مایه آرامش و امنیت سرزمین میدانست؛ برخلاف دروغهایی که میشنویم و میگویند عدالت موجب ناامنی و جنگ میشود. امام علی (ع) روابط ظالمانه را حتی به اندازه گرفتن دانهای از دهان مورچه، نمیپذیرد و تمامقد در برابرش قیام میکند. او معتقد است سربرآوردن کاخها و قلههای ثروت، محصول بیعدالتی و ظلم است. امام علی (ع) رنج سه جنگ را تحمل کرد اما از آرمانخواهی دست نکشید. بیشتر صفحات تاریخ را مورخانی نوشتهاند که دشمن علی (ع) هستند؛ اما حتی
همانها هم یکبار نگفتهاند که علی عقب نشست، سازش کرد و به حقیقت پشت کرد. زره امیرالمؤمنین (ع) پشت نداشت و هیچکس در جنگ، پشت امام را ندید». احمدینژاد کنایهای هم به باراک اوباما زد و گفت: «زور رئیسجمهور آمریکا از پشه هم کمتر است اما فخر میفروشد و ادعای فرمانروایی دارد، مگر چه خبر است؟» او افزود: «کسی غیر از مولا را نمیشناسیم که در عیناینکه حق با اوست، برای حفظ جان و مال و پایههای اجتماع و حفظ ارکان دین در برابر سنگینترین هجمههای تبلیغاتی و بزرگترین دروغها برای سالهای طولانی استخوان در گلو و خار در چشم صبر و تحمل پیشه کند. او هرگز اسرار مردم را فاش نکرد و هرگز در امور شخصی دشمنانش تجسس نکرد. امام علی (ع) مظهر کامل جوانمردی است؛ در لحظه سرنوشتساز جنگ، وقتی فرصت کشتن عمروعاص را داشت، او از ترس، خود را برهنه کرد، امام از کشتن عمروعاص صرفنظر کرد. امروز اگر ما باشیم، از همان صحنه فیلم و عکس میگیریم و در جهان منتشر میکنیم و میگوییم ببینید فلانی اینگونه است». احمدینژاد به شیوه حکومتداری امام علی (ع) هم اشاره کرد و گفت: «کمخرجترین، چابکترین، کوچکترین و پربازدهترین سیستم حکومتی را او تأسیس
کرد. در مدت کوتاه کمتر از پنج سال، با وجود تحمیل سه جنگ سنگین و کارشکنی دشمنان توانست برای مردم سراسر سرزمینهای وسیع اسلامی، امکان استفاده از آب پاکیزه و نان گندم را فراهم کند. اما عدهای که در دستاندازی به بیتالمال مسابقه میگذارند و از یک ساعت خوابشان نمیگذرند و آلوده به سیاسیکاری هستند، نمیتوانند مدعی پیروی از پیامبر و امام علی (ع) باشند و دیگران را تخطئه کنند». او در این لحظه شروع به خواندن روضهای برای امام علی (ع) کرد و با گریه از لحظات آخر زندگی امام گفت. احمدینژاد یادی هم از شهید بهشتی و یارانش کرد: «خیلیها به جرم دفاع از عدالت و ارزشها، علیه او سازماندهی کردند، وقتی نتوانستند او را تخریب کنند با بمب او را قطعهقطعه کردند. حالا ما موظف هستیم که خط و پرچم را گم نکنیم، چون در یک چشم بههمزدن همهچیز عوض میشود. عدهای چنان دهان خود را پر میکنند و از آمریکا میگویند که حالا انگار چه شده است. مردم آمریکا هم یک عده مستضعف هستند و مملکت آنها در دست صهیونیستهاست که بساط آنها جمع خواهد شد». او سخنانش را اینگونه پایان داد: «در میان این هفت میلیارد مردم جهان، من از همه کوچکتر هستم و دست شما
را میبوسم». احمدینژاد سخنان خود را با چند دعا پایان داد اما در همان هنگام عدهای از مردم مسجد را ترک کردند و چند نفری هم برای گرفتن عکس و صحبت با او به سمت تریبون رفتند. پیرمردی هم که در گوشهای نشسته بود تا مسجد خلوت شود، بهسختی از جای خود بلند شده و گفت: «توقع داشتم احمدینژاد از خودش بگوید. کاش به حرفهایی که در این سخنرانی زد، خودش هم عمل میکرد». بازار داغ سلفی احمدینژاد بعد از چنددقیقه با ماشین به سمت منزل خود که صدقدمی تا مسجد فاصله دارد رفت. مردمی هم که برای گرفتن عکس و سلفی منتظر او بودند بهدنبال ماشین راه افتادند. ماشین احمدینژاد به میدان ٧٢ که میرسد، او از ماشین پیاده میشود و جلوی بنبست هدایت که در انتهای آن خانهاش قرار دارد، روی یک صندلی میرود و برای مردمی که حدود صد نفری هستند، دست تکان میدهد. عدهای با موبایلهایشان برای گرفتن سلفی خود را به او میرسانند. احمدینژاد هم استقبال میکند و با همه آنها عکس میگیرد. جوانی فریاد میزند آقای احمدینژاد باید ٩٦ برگردی و حق ما را بگیری، احمدینژاد هم فقط به او لبخند میزند. اما از غلامحسین الهام که زمانی سخنگوی دولت او
بود، خبر رسیده که گفته است با سخنگوی شورای نگهبان در مورد تأیید صلاحیت احمدینژاد صحبت کرده و حتی کمپین مردمی برای بازگشت او تأسیس شده است. چند خانم و آقا هم نامههای خود را به او میدهند. جوانی به بغلدستی خود گفت او که دیگر مسئولیتی ندارد، اما فردی بااعتراض به او میگوید چرا مسئولیت ندارد! همین الان هم عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام است. سروصدا باعث شده است که همسایهها از پنجره سرک بکشند و چنددقیقهای این صحنهها را نگاه کنند، حتی یکی از آنها با زیرپوش از همانجا از این اتفاقات فیلم میگرفت. جوانی هم حمید بقایی را که در گوشهای ایستاده است، با صدای بلند صدا میزند و خطاب به او میگوید، ناراحت نباشید آقای بقایی، حکمهایی که بهناحق برای شما صادر کردهاند درست میشود. بقایی هم لبخندی میزند و سکوت میکند. از دیگر یاران نزدیک احمدینژاد هم خبری نیست. گرمای هوا گارد حفاظتی و پلیسهایی که در اطراف منزل احمدینژاد هستند را هم کلافه کرده است. فردی کنار احمدینژاد میآید و با صدای بلند میگوید بچه یکی از همسایهها تشنج کرده و از مردم که همچنان در حال سلفیگرفتن هستند میخواهد آنجا را ترک کنند. احمدینژاد هم از مردم
خواهش میکند که اجازه دهند ماشین همسایه از بنبست بیرون بیاید. ١٠ دقیقه میگذرد، اما همچنان او در حال سلفیگرفتن است و نامههایی که به او میدهند را میخواند. ماشین همسایه هم تنها با یک سرنشین رد میشود. پیرمردی که پوشهای پر از کاغذ در دست داشت و از لحظهای که آمده بود خیلی اصرار داشت که حتما با احمدینژاد عکس بگیرد، گوشهای ایستاده و لبخند میزند. او گفت: «از طوقچی اصفهان که ٥٠٠کیلومتر با تهران فاصله دارد، آمده تا فقط یک سلفی با احمدینژاد بگیرد، عکس را برای کارت تبلیغاتی مغازه خود میخواهم». بعد پیرمرد کارتهای قبلیاش را هم که روی آن عکس خود با احمدینژاد بود و مغازه صوتی و تصویری و فروش موتور و گوشی موبایل به صورت قسطی تبلیغ میکرد در میان مردم پخش کرد. تقریبا همه رفتهاند، بالاخره احمدینژاد از صندلی پایین میآید و به سمت خانه میرود. در راه باز هم با چند همسایه خوشوبش میکند و با دو کودک سلفی میگیرد. به در خانه که میرسد، برادرش و حمید بقایی را به خانه دعوت میکند و پشتسر آنان داخل میشود، اما دوباره برمیگردد و از همان انتهای بنبست به چند نفری که هنوز ماندهاند دست تکان میدهد و چندبار خداحافظی
میکند.
ارسال نظرات