دکتر احمد نقیبزاده استراتژی کارآمد در برابر عربستان را تشریح کرد
گذار به فاز سوم مواجهه با سعودیها
دکتر احمد نقیبزاده در گفتوگویی با اشاره به دو رویکرد پیشین ایران در برابر سعودیها که در مقطعی تقابل و در مقطعی دیگر تعامل و همکاری بوده است، تاکید کرد که این دو سیاست هیچکدام به نتیجه نرسیدهاند و این دوگانگی سبب شدهاست تا سیاست روشنی در قبال عربستان وجود نداشته باشد.
رفتار تهاجمی عربستان سعودی در قبال ایران که در چند ماه اخیر و بعد از قطع روابط سیاسی - اقتصادی ریاض با تهران به سمت یک تقابل آشکار در حرکت است، از یکسو به چند دهه روابط کجدار و مریز پایان داده و از سوی دیگر و به گفته ناظران و تحلیلگران دوره جدیدی از تنشها و بحران را به دلیل آنچه تغییر شرایط داخلی، منطقهای و بینالمللی عربستان خوانده میشود، بهوجود آورده است. در چنین شرایطی میان اتاقهای فکر، رسانهها و افکار عمومی این سوال برجسته شده که هدف سعودیها از دنبال کردن این راهبرد ضدایرانی چیست؟ و این سیاست چه پیامها و پیامدهایی برای منطقه خاورمیانه و بهخصوص برای تهران رقیب اصلی ریاض در بر خواهد داشت؟ احمد نقیبزاده، استاد تمام علوم سیاسی دانشگاه تهران از جمله کارشناسانی است که معتقد است سایه جنگ بر سر منطقه اگرچه کمرنگ، اما قابل رویت است و هر لحظه ممکن است سعودیها در یک تصمیم نابخردانه به سمت تقابل با تهران حرکت کنند. به گزارش دنیای اقتصاد ، نقیبزاده که مدرک دکترای «جامعهشناسی سیاسی» از دانشگاه «نانتر» فرانسه را دارد با بیان اینکه عربستان سعودی زخم خورده، معتقد است ریاض به شدت خود را در حال سقوط میبیند
و دقیقا همان اقداماتی را انجام میدهد که امپراتوری عثمانی در سالهای پایانی حیاتش انجام میداد. این استاد علوم سیاسی درخصوص استراتژی ایران در مقابله با عربستان سعودی نیز معتقد است که ما چیزی بهنام سیاست سعودی نداریم و تکلیف این راهبرد به دلیل دوگانگی در تقابل یا تعامل با ریاض، مشخص نیست و نیازمند راهبردی جایگزین هستیم. متن کامل اینگفتوگو در زیر میآید: یکسال پس از روی کار آمدن ملک سلمان و تیم سیاسی-امنیتی جدید سعودی شاهد هستیم که عربستان در یک مواجهه آشکار با ایران قرار گرفته که در ماجرای حمله به سفارت این کشور در تهران و قطع روابط سیاسی اقتصادی ریاض به اوج خود رسید. ریشهها و بسترهای این رویکرد تقابلی عربستان سعودی به چه عواملی برمیگردد؟ قبل از پاسخ به این سوال باید نگاهی به وضعیت عربستان انداخت. عربستان شاید تنها کشوری است که با تشکلها و ساختارهای ماقبل سرمایهداری در قرن 21 اداره میشود که این سامان سیاسی به هیچوجه مناسب شرایط کنونی نیست. اگر تاکنون به مدد دلارهای نفتی و حمایتهای آمریکا، بقای چنین رژیمی حفظ شده، اما اکنون بر همگان روشن است که این کشور دیر یا زود فرو خواهد
پاشید. این کشور نه تنها با نظام بینالمللی همخوانی ندارد، بلکه از نظر داخلی هم مورد چالش واقع شده است. در سالهای اخیر مقالات زیادی چاپ شده مبنی بر اینکه با عربستان چه باید کرد؟ به این معنی که سکوت قبلی شکسته شد و این سوال پیش آمد که به هر صورت نگه داشتن چنین رژیمی برای آمریکا مقدور و حتی شدنی هم نیست. بنابراین نقش عربستان در پایان قرن بیستم و در ایجاد جریانهای اسلامگرای افراطی و جهادی مجددا مورد بررسی قرار گرفته است. نه اینکه آمریکاییها و غربیها نمیدانستند که وهابیت بستر و خاستگاه بسیاری از جریانهای افراطگرایی در خاورمیانه است، این را میدانند؛ اما چون خود آمریکا و غرب، سیاست ابزاری کردن اسلام در مقابل شوروی را در پیش گرفته بودند و از دلارها و ایدئولوژی عربستان برای ایجاد جریانهایی چون القاعده و طالبان استفاده میکردند، چشم خود را بر این نقش مخرب عربستان بستند. اما در دو، سه سال اخیر مقالات زیادی مبنی بر نقش عربستان در ایجاد جریان افراطگرا در خاورمیانه منتشر شده است. علاوه بر این، نقش اتباع عربستان در حملات 11 سپتامبر باعث زیر سوال رفتن نقش خود ریاض شده که از طریق سفارتخانهها و اشخاص نزدیک به این
رژیم صورت گرفته است. بنابراین این موضوع میتواند برای عربستان پر سروصدا باشد و روابط ریاض با واشنگتن را دچار آشوب کند. به همین دلیل ملاحظه میکنیم که سیاستمداران آمریکایی هر از گاهی مجددا به عقب برمیگردند و نقش عربستان در این ماجرا را نفی و تحلیل میکنند. اما این ماجرا با وجود اسناد معتبر مبنی بر دست داشتن عربستان در حملات 11 سپتامبر و حملات دیگر تا کی میتواند ادامه داشته باشد؟ اگر این مساله بهطور جدی در دستور کار قرار بگیرد، آنگاه تصمیمگیرندگان آمریکایی باید به سمت فروپاشی و اسقاط رژیم سعودی پیش بروند؛ اما چون شرایط کنونی مهیا نیست، منتظر خواهند ماند تا روز مناسب فرا برسد.با چنین وضعیتی، عربستان سعودی زخم خورده است. ریاض به شدت خود را در حال سقوط میبیند و دقیقا همان اقداماتی را انجام میدهد که امپراتوری عثمانی در سالهای پایانی حیاتش انجام میداد. بنابراین تصمیمگیرندگان جدیدی به رهبری ملک سلمان برای بقای رژیم روی کار میآیند که به استراتژی فرار به جلو و تهاجم دست میزنند. یکی از اقداماتی که اینها میتوانستند انجام دهند، بزرگ جلوه دادن خطر ایران است تا با ایجاد سر و صدا، خود در سایه آن مصون بمانند.
اخیرا در یک کنفرانس به نام «جامعه مدنی در خاورمیانه» در پاریس شرکت کردم و بدون هیچگونه برنامهریزی از قبل و بدون اینکه کسی نقشهای چیده باشد، کل این کنفرانس علیه عربستان موضع گرفت. به همین دلیل نمایندگان سفارت عربستان که در این نشست بودند، بسیار عصبانی شدند و کنفرانس را ترک کردند با این توجیه که گویا برنامهای از قبل برای محکومیت عربستان طراحی شده است. در واقع دلیل اصلی این بود که از هر زاویهای که به موضوعاتی چون صلح و جامعه مدنی در خاورمیانه نگاه میکردیم، نقش مخرب عربستان در آن دیده میشد. بنابراین این کنفرانس نمونهای از یک کار بیطرفانه بود و اگر قرار باشد افراد آکادمیک بیطرف دست به قلم شوند، به ناچار عربستان سعودی از زوایای زیادی زیر سوال خواهد رفت. بنابراین در چنین شرایطی عربستان به این نتیجه رسیده که اگر ایران قربانی اهداف سعودیها شود و خطر آن برای جهانیان پررنگتر شود، راه نجاتی برای عربستان فراهم خواهد شد و چون برجام خلاف چنین نتیجهای را برای عربستان نوید داد، آنها بیش از پیش دچار دستپاچگی و آشوب شدهاند. به نوعی در صحبتهایتان به نقش عوامل داخلی یعنی روی کارآمدن زمامداران جدید
عربستان، عوامل منطقهای و روند تحولات در محیط پیرامونی ریاض و همچنین عوامل بینالمللی یعنی گسست در روابط با آمریکاییها اشاره کردید. در این میان نقش کدام یک از این سه دسته عوامل را در اتخاذ این رویکرد عربستان مهمتر و پررنگتر میبینید؟ نقشنخبگان سیاسی حاکم را برجستهتر میبینم. چون جریان بینالمللی در واقع از سعودیها ناامید شده است. ناامیدی نه به این دلیل که یک روابط خانوادگی به هم خورده، بلکه از ماندگاری و بقای این رژیم ناامید شده و در نتایج نقشی که تاکنون ایفا کرده، دچار تردید شده است. آمریکاییها بهویژه سیاستمدارانی چون برژینسکی تز ابزاری کردن اسلام را مطرح کردند که به خود تخریبی بیشتر خاورمیانه منجر شد. ابزاری کردن اسلام هم به این معنی که گروههایی ایجاد شود تا با خلق جنگ و درگیری به اسم اسلام، همدیگر را تضعیف کنند. اما بهنظر میرسد چنین سیاستی شکست خورده و فجایع آن به خود آمریکاییها هم کشیده شده است. بنابراین این وضعیت آنها را به این نتیجه رسانده که تغییراتی در این تز ایجاد کنند. به همین دلیل در حال فاصله گرفتن از عربستان سعودیاند. نکته دوم که بسیار حائز اهمیت است مساله نفت است. تاکنون
غیر از یک دوره شکلگیری القاعده که سعودیها دلارهای نفتی و کمکهای لجستیکی در اختیار آمریکاییها قرار دادند، ارزش دیگری بهجز نفت برای آمریکا نداشتند. در شرایط کنونی که نه شوروی وجود دارد و نه نفت محور استراتژی آمریکا قرار دارد و نه دیگر عربستان متحد قابل اطمینانی برای آمریکاییها است، واشنگتن و نظام بینالملل به این نقش مخرب عربستان پی برده است. بنابراین، تنها نقش عربستان در مسائل منطقهای باقی میماند. در مساله سوریه و در پروژه سقوط بشار اسد که آن هم تاکنون به بنبست رسیده و آینده روشنی ندارد. دلیل آن نیز این موضوع است که اتخاذ این سیاستها درست نبوده است. مجموعه این مسائل باعث شده تا سعودیها در یک حالت تدافعی قرار بگیرند و این وضعیت آنها را در حالت تهاجم برای جلوگیری از سقوط قرار داده است. از اینرو این نخبگان جدید روی کارآمده در این اندیشهاند که اگر اقدامی انجام ندهند، به زودی به نقطه پایان خواهند رسید. چرخش راهبرد سیاست خارجی آمریکا از خاورمیانه به سمت آسیای شرقی تا چه حد سعودیها را نگران کرده و بر این رویکرد تهاجمی تاثیر گذاشته است؟ بله این واقعیت دارد و نزدیک به یک دهه است که
محافل فکری و موسسات پژوهشی در این خصوص فعالیت میکنند، چون خاورمیانه دیگر آن مرکزیت راهبردی را برای آمریکاییها ندارد و آسیای جنوبشرقی و دریای چین از اولویت برخوردار هستند. در این میان بینیازی آمریکا از نفت خاورمیانه هم مزید بر علت شده است. هفته گذشته خبرگزاری رویترز در یک گزارش مفصل به راهبرد ضدایرانی سعودیها پرداخته و این استدلال را مطرح کرده بود که این راهبرد فراتر از منطقه است و عربستان به دنبال این است تا در سطح فرامنطقهای هم در مقابل ایران بایستد و علاوه بر کشورهای عربی، کشورهای آفریقایی و آمریکایلاتین را هم علیه ایران بسیج کند. آیا سعودیها توانایی این را دارند که این تقابل را به سطح فرامنطقهای بکشانند؟ بسیار طبیعی است که عربستانیها در مناطقی که احساس کردهاند، حضور ایران به ضرر منافع آنها است، ورود کنند و آن را مورد هجمه قرار دهند. برای نمونه سودان را باید مثال زد. ایران با کمکهای خود وارد شد و در این میان کسانی هم به تشیع گرویدند، این وضعیت باعث شد تا عربستان پیشنهادهای مالی قابلتوجهتری مطرح کند و اگر برای نمونه ایران سالی 800 هزار دلار به سودانیها کمک میکرد، عربستان
رقم این کمکها را به سالی 8 میلیارد دلار رساند با این شرط که ایرانیها را از سودان اخراج کنند. در مدت یک هفته، سودانیها تمام شرکتهای ایرانی مشغول در سودان را اخراج و با سعودیها جایگزین کردند و امروز حضور عربستان در خیابانهای خارطوم کاملا احساس میشود. در سایر مناطق هم روال به همینگونه است. اما این وضعیت به این معنا نیست که عربستان بتواند این برنامه را در سطح فرامنطقهای یا بینالمللی علیه ایران طراحی کند، بلکه این ناشی از سیاستهای گذشته ایران بود که در حقیقت سیاستهای خود را به قاره آفریقا و آمریکای لاتین کشاند و در آنجاها حضور پیدا کرد و عربستان برای اینکه دست ایران را در این مناطق قطع کند، حضور پیدا کرد. از سوی دیگر بهنظر میرسد که ایران برخوردار از یک استراتژی روشن و مشخص در قبال عربستان نیست و بین نخبگان سیاسی و امنیتی ایران اجماعی در اینخصوص وجود ندارد. آیا ما فاقد یک راهبرد خنثیکننده در قبالسعودیها هستیم؟ کاملا درست است. از همان آغاز یک دوگانگی یا تردید نسبت به دوستی یا دشمنی عربستان وجود داشت. دسته اول که معتقد به رویکرد تقابل بودند و استناد خود را به سخنان امام
خمینی(ره) در مورد عربستان میکردند که گفته بودند اگر از اسرائیل بگذریم، از آلسعود نخواهیم گذشت. رویکرد دوم هم معتقد به تعامل و کنار آمدن با عربستان بوده است. اما این دو رویکرد هیچگاه به نتیجه نرسیدند و این دوگانگی متاسفانه سبب شد تا هیچ سیاست روشنی در قبال عربستان وجود نداشته باشد. بنابراین، در شرایط کنونی ما چیزی بهنام سیاست سعودی نداریم که مشخص کند در قبال این کشور چه کاری میخواهیم انجام دهیم. این البته محدود به عربستان نمیشود و در جاهای مختلفی این فقدان سیاست به چشم میخورد. در جاهایی که مسلم است ما نفوذی داریم این سیاست روشن است، اما در فضاهایی که پای تعامل به میان میآید، تکلیف این راهبرد مشخص نیست. میان محافل فکری و رسانههای غربی و عربی بر این جمله تاکید میشود که ایران امروزه در جهان عرب دارای نفوذ است و بر 4 پایتخت عربی مسلط است. تا چه حد این تحلیل ریشه در واقعیت دارد و باعث عصبانیت سعودیها و شکلدهی به رویکرد تهاجمی آنها شده است؟ این رویکرد عربستان سعودی ناشی از قبیلهگرایی آنها است وگرنه کدام جهان عرب؟ امروزه جهان به کشورها تقسیم شده و هر کشور دارای منافع ملی خاص خود است و
دیگر عرب و عجم معنی ندارد. در یک دورهای بین عراق و کویت عرب جنگ در گرفت. بنابراین این تفکر قبیلهگرایانه است که ما فکر کنیم عربیم و کس دیگری نباید بین ما نفوذ کند و دست به مداخله بزند. نکته دوم هم این موضوع است چه کسی و کدام مرجع به عربستان حکم تولیت اعراب را داده است که خود را سردمدار جهان عرب میبیند. در حالی که همیشه بین قاهره، دمشق و بغداد یک رقابت بر سر رهبری جهان عرب بوده است. اقدامات تهران در واقع از منظر منافع ملی و رابطه دولت و ملتها است. در این میان باید گفت که سوریه اساسا چه ربطی به عربستان دارد که عربستان دوستی تهران -دمشق را مداخله در جهان عرب میداند. حال با توجه به این وضعیت،مطلوبترین یا به نوعی مناسبترین راهبردی که ایران میتواند اتخاذ کند، چیست؟ یک استراتژی که اگرچه نمیتواند یک ضدراهبرد باشد، حداقل بتواند این رویکرد عربستان را خنثی کند؟ در تعامل با کشورها یک نقطه صفر وجود دارد، یعنی دو کشور کاری با یکدیگر نداشته باشند. سیر روابط هم از روابط سرد شروع میشود به روابط گرم میرسد و سپس دوستی و نهایتا اتحاد منجر میشود. در شرایط کنونی هیچیک از این مراحل بین ایران و
عربستان سعودی وجود ندارد. یعنی حداقل باید روابط صفر وجود داشته باشد که با توجه به واقعیتها بهخصوص مرز مشترک و حجم درگیری ها، نمیتواند وجود داشته باشد. اگر حتی یک رابطه سرد حکمفرما بود، یعنی روابط وجود داشت، اما گرم نبود، میتوانست قابل پذیرش باشد. از همه بهتر روابط همکاری و دوستی است. اگر قرار باشد عربستان به سمت فروپاشی برود، ایران در آن نقشی ندارد و در جهان غرب در مورد آن تصمیمگیری میشود، اما فرض ایران باید این باشد که عربستان برای مدت طولانی در کنارش وجود دارد. بهخصوص این واقعیت تا زمانی که عربستان هست، آمریکاییها این کشور را ترک نخواهند کرد. بنابراین عربستان در قالب یک نوع اتحاد با غرب مورد سنجش و بررسی قرار بگیرد، نه بهعنوان یک کشور جدا و مستقل. چشمانداز این بازی عربستان در منطقه و در قبال ایران به کدام سمت و سو خواهد رفت؟ به سمت ایجاد درگیری و همچنین پررنگ نشان دادن افزایش هزینههای سقوط به غرب که اگر روزی به ترکیب عربستان دست بزند با چه آثار و پیامدهایی مواجه خواهد شد، اما غربیها هم درس خود را خوب میدانند و اگر روزی بخواهند به همکاری با عربستان خاتمه دهند، میدانند از کجا
وارد شوند. در چنین شرایطی ایران باید خیلی مراقبت کند که وضعیت عربستان بحرانی است و هر لحظه ممکن است در چارچوب یک سیاست خردگریزی و بیخردی دست به یک عمل تند بزند. بنابراین ایران نباید وارد این ماجرا شود، چون هیچ سودی برای ما قابل تصور نیست. ما باید از خطاهای عربستان بهرهبرداری کنیم. در این شرایط همه جهان متوجه نقش مخرب عربستان در یمن شدهاند که تعداد بیشماری از کودکان و غیرنظامیان را کشته است، باید این موارد را بیشتر به گوش جهانیان رساند، اما آنچه مشخص است این موضوع است که دو کشور از درگیری سودی نخواهند برد. در چنین فضایی این رویکرد عربستان منجر به تقابل آشکار هم خواهد شد؟ فکر نمیکنم. دو کشور ترکیه و عربستان در منطقه هستند که از یک طرف در وضعیت بحرانی قرار دارند و از سوی دیگر از اقتدار نسبی هم برخوردارند. از اینها باید نگران بود، چون در وضعیت بحرانی قرار دارند و خردورزی عمیقی هم بر آنها حاکم نیست و هر لحظه ممکن است برای نجات خود دست به جنگ بزنند. بنابراین این احتمال وجود دارد، اما از سوی دیگر، یک محاسباتی هم دارند و آن هم به شرایط و پتانسیلهای ایران بر میگردد. ایران کشوری است که از پس 8
سال جنگ تحمیلی به رغم کمکها به صدام بر آمد. دوستان ترکیه و عربستان هم این توصیه را به آنها میکنند که دست به چنین کاری نزنند. در این میان درست است که عربستان از جنگافزارهای پیشرفتهای برخوردار است، اما توانایی استفاده از آنها توسط نیروهای بومی خود را ندارد و از افسران خارجی استفاده میکند. در چنین فضایی عربستان راههای دیپلماتیک را در پیش میگیرد و از خطاهای ایران استفاده میکند. آتشسوزی در سفارت عربستان در تهران در زمانی صورت گرفت که تمام توجه جهانیان از بعد حقوق بشر متوجه ریاض بود. ناگهان عربستان توپ را به زمین ایران انداخت و از این آتشسوزی استفاده کرد و برنده شد و در یک چرخش، همه نگاهها متوجه ایران شد. بنابراین در جریان این حادثه سعودیها به خوبی بازی کردند و خیلی خوب برنده شدند. آیا در این فضا، امکان همکاری وجود دارد؟ بهخصوص که ایران ابتکار مجمع گفتوگوهای منطقهای را برای برون رفت از وضعیت موجود ارائه کرده است؟ تا چه حد این سازوکار عملیاتی است؟ خود گفتن این جمله و طرح این ابتکار یک نوع تخفیف در بحرانها ایجاد میکند. یعنی هدف ما همکاری است و جنگ نیست، اما در عمل چنین چیزی صورت
نخواهد گرفت. بهخاطر اینکه امارات عربی متحده چنان از ایران هراس دارد که خود را در منظومه عربستان تعریف میکند. همچنین عربستان سعودی نسبت به نیات ایران بسیار بدبین است و تهران را رقیب سرسخت اصلی خود در منطقه میداند و حاضر نیست در چنین مجمعی شرکت کند، اما ما میتوانیم از سیاستهای آقای هاشمیرفسنجانی استفاده کنیم و همان وضعیتی را در پیش بگیریم که آن زمان با سفر به عربستان دنبال شد. یعنی نوعی همکاری، چشمپوشی و اغماض نسبت به برنامههای یکدیگر و همچنین منتظر بمانیم تا ببینیم سرنوشت عربستان به چه نحوی رقم خواهد خورد. آیا امکان شکلگیری جنگ بین دو کشور وجود دارد؟ و اگر پاسخ منفی است، این تنش خود را در چه صورت و وضعیتی نشان خواهد داد؟ وضعیت دو کشور نامعلوم است و بستگی به کنش هر طرف دارد. متاسفانه سایه جنگ اگرچه کمرنگ، اما قابل رویت است و به دلایلی که در سطور بالا به آن اشاره کردم، امکان آن نیز وجود دارد، اما بیشتر خود را در جنگها و درگیریهای نیابتی نشان خواهد داد که از این زاویه گسترش پیدا خواهد کرد. در این فضا ایران باید به خوبی متوجه باشد که در باتلاقهایی که در منطقه ایجاد کردهاند، فرو
نرود که بیرون آمدن از آنها دشوار باشد. ما باید همیشه مداخله حداقلی و در چارچوب منافع ملی انجام دهیم و زمانی هم که لازم نیست خود را کنار بکشیم، اما عربستان میتواند با دلارهای خود گروههای جعلی تاسیس کند و آنها را در مقابل جمهوری اسلامی قرار دهد. در این میان لابیهای عربی وابسته به عربستان تا چه حد میتوانند بر برجام تاثیرگذار باشند؟ برجام دیگر انجام شده ولی متاسفانه کسی به این نکته دقت نمیکند که چه کسانی دارند همان حرفهایی را میزنند که اسرائیل و عربستان سعودی میزنند. اساسا الان در خارج مشکل حادی برای ایران وجود ندارد.
ارسال نظرات