سازوکارهای کلاهبرداری مالیاتی
در این یادداشت از شیوههایی سخن خواهم گفت که اگرچه غیراخلاقی است ولی به چشم قانون، مشکلی ندارند. به عبارت دیگر دراین موارد سخن برسر ندیدن و نادیدن ضوابط قانونی نیست بلکه ضوابط قانونی آن چنان گلهگشاد و سوراخدار است که میتوان از این کارها کرد و مسالهیی هم ظاهرا پیش نمیآید.
1. بهشتهای مالیاتی ابتدا از کل مقوله «بهشتهای مالیاتی» آغاز میکنم. استفاده از این «بهشتها» برای این منظور سابقه درازی دارد و منطق استفاده از آن هم ساده است. اگر نرخ مالیات در یک محدوده حقوقی بالاست، خب، شما پول و داراییتان را به محدوده حقوقی دیگر که نرخ مالیات در آن پایینتر است منتقل میکنید. این امکان درابتدا عمدتا از سوی شرکتها مورد استفاده قرار میگرفت ولی رفتهرفته و بهطور روزافزونی افراد ثروتمند و گاه هنرمندان هم به استفاده از آن راغب شدهاند و از این امکانات برای فرار از مالیاتی که باید بپردازند استفاده میکنند. ابتدا احتمالا تنها سوییس بود و مونتکارلو و احتمالا لوکزامبورگ و دو، سه تا جزیره دیگر ولی امروزه این «بیماری بهشتهای مالیاتی» تقریبا همهجاگیر شده است. دوتا از بزرگترین «بهشتهای مالیاتی» جهان نیویورک است و لندن، یعنی امکاناتی که در این دو کلانشهر برای پولهای خارجی و سرمایه خارجی ارائه میدهند تفاوت قابلتوجهی با جزایر کیمن و پاناما ندارد. هم «نرخ مالیات» دلپسند است و هم خدمات مخفیکاری ارائه میشود که به گوشههایی از آن در جای دیگر پرداختم و دیگر تکرار نمیکنم. 2. ایجاد بنگاههای کاغذی منظورم از این بنگاههای کاغذی این است که آنها وجود خارجی ندارند معمولا کالا و خدمتی تولید نمیکنند و برای کسی هم شغلی ایجاد نمیکنند و تنها روی کاغذ وجود دارند. یکی از «محاسن» سرمایهداری کازینویی این است که به عنوان یک «شخصیت حقوقی» همین وجود کاغذی کافی است، اما نکته این است که صاحبان واقعی این بنگاهها ـ که اغلب بدون نام میمانند ـ میتوانند با استفاده از آنها به خرید و فروش دست بزنند و البته که به ازای سودی که از این مبادلات میبرند، مالیاتی هم نمیپردازند. اگر این مبادلات در کشوری انجام بگیرد که نظام مالیاتی مشخصی دارد، به عنوان یک «بنگاه ثبتشده در خارج» مالیات شامل حال این مبادلات نمیشود و آنجایی هم که به ثبت رسیده است معمولا یک «بهشت مالیاتی» است که یا مالیات ندارد یا نرخ مالیات بسیار نازلی دارد. البته از این بنگاههای کاغذی در موارد متعدد دیگری هم استفاده میشود که به یک مورد دیگر اشاره میکنم. یکی دیگر از شیوههای معمول این است که بهویژه کسانی که بهاصطلاح برای خود کار میکنند، در یکی از این «بهشتهای مالیاتی» شرکتی به ثبت میرسانند که مثل دیگر موارد حضور بیرونی ندارد غیر از اینکه به شما امکان میدهد که به جای دریافت درآمدهای خود به صورت حقوق هفتگی یا ماهانه، آنها را به حساب این بنگاه به ثبت رسیده واریز کنید. گذشته از اینکه مالیات بردرآمد شرکتها از مالیات بر درآمد افراد کمتر است شما این امکان قانونی را هم دارید که تقریباً همه مخارج زندگی خود را به عنوان مخارج اداره بنگاه در نظر گرفته و از درآمد ناخالص خود ـ قبل از پرداخت مالیات ـ کسر کنید. و بعد در پیوند با آنچه به عنوان «سود خالص» باقی میماند، مالیات بپردازید ـ که آنهم اغلب اینچنین نمیشود. چون خود را در یک «بهشت مالیاتی» به ثبت رساندهاید. 3. مبادله سهام برخلاف آنچه به نظر میرسد در اینجا مبادلهیی صورت نمیگیرد ـ یعنی سهامی ردوبدل نمیشود بلکه درواقع یک فریب حسابدارانه برای فرار مالیاتی است. یک سوی این مبادله فرضی یک سهامدار است که مالک سهام مشخصی در یک بنگاه است. اگر بدون استفاده از تکنیک «مبادله» سهام به او سود سهامی پرداخت شود، باید بهازای آن مالیات بپردازد. یا اگر بهای سهام بالا برود و او بخواهد آن را نقد کند باید مالیات درآمدهای سرمایهیی بپردازد. حتی وقتی یک بنگاه امریکایی ـ برای مثال ـ به سهامداران غیر امریکایی سود سهام میپردازد براساس قانون باید به اندازه مالیاتی که باید پرداخت شود از سود سهام کسرکرده و بعد آن را به اداره مالیات دولت فدرال بفرستد. اما شیوه بدیعی ابداع کردهاند تا این مالیاتها را «بطور قانونی» نپردازند. فرض کنید شما درشرکت اپل 100میلیون دلار سهام دارید. با یک «هج فاند» Hedge Fund که در جزایر کیمن ثبت شده تماس میگیرید تا با آنها یک قرارداد «مبادله سهام» پنجساله امضا کنید. بر اساس این قرارداد شما تعهد میکنید که هرساله همه سود سهامتان را به این «هج فاند» واگذار کنید و در عوض این هج فاند هم هرساله به شما براساس کل ارزش سهام شما ـ چون البته این امکان وجود دارد که بهای سهام اپل افزایش یابد و مثلا این 100 میلیون دلار فرضاً بشود 150 میلیون دلار ـ براساس نرخ بهرهیی که از پیش مورد قبول دو طرف قرار میگیرد (معمولاً نرخ لایبور LIBOR ـ یعنی نرخی که بانکها در بازار مالی لندن به یکدیگر پول قرض میدهند منهای یک «حق بوق» برای «هجفاند» در نظر گرفته میشود) به شما بهره بپردازد. به دلایلی که من از آنها بیخبرم در مورد قرارداد «مبادله سهام» نه محل سکونت پرداختکننده سود سهام بلکه محل سکونت دریافتکننده آن برای منطورهای مالیاتی مورد استفاده قرار میگیرد. به عبارت دیگر، وقتی بنگاه اپل سود سهام شما را به جای اینکه مستقیما به شما بپردازد به هج فاندی که در جزایر کیمن ثبتشده میپردازد مبنای تعیین مالیات جزایر کیمن میشود و این پرداختها میتوانند بهطور «قانونی» مالیات سود سهامی را که در امریکا پرداخت میشود نپردازند ـ بهعبارت دیگر، آن مالیات شامل حال آنها نمیشود. شمای صاحب سهام هم که «سود سهامی» دریافت نکردهاید که به ازای آن مالیاتی به دولت فخیمه امریکا بدهکار باشید. بسته به اینکه مدت قرارداد چه میزان باشد همین که آن مدت سر رسید، سهام شما همانگونه که همیشه متعلق به شما بود متعلق به شما باقی میماند البته ممکن است بخواهید وارد یک قرارداد دیگر «مبادله سهام» بشوید که روایت دیگری دارد. 4. اجتناب از پرداخت مالیات افزودههای سرمایهای وقتی که ارزش دارایی شما در گذر زمان افزایش یافته باشد مالیات افزودههای سرمایهیی capital gains بطور خودکار به اجرا در میآید. برای مثال فرض کنید شما وقتی که سهام شرکت مایکروسافت پنج دلار بود 10000سهم خریدهاید و الان بهای سهام مایکروسافت ـ برای مثال ـ به 100دلار رسیده است. ارزش کل سهام شما در این بنگاه که 50هزار دلار بود حالا به یک میلیون دلار رسیده است و البته که باید بهازای این درآمد «سرمایهیی» مالیات بپردازید. این نوع مالیاتها زمانی به جریان میافتد که شما این سهام را بفروشید و به اصطلاح ارزشاش را نقد کنید. ولی اینجا هم سوراخهای حقوقی برای فرار مالیاتی وجود دارد. فرض کنید شما میروید و از یک بانک سرمایهیی یک میلیون دلار وام میگیرید و سهام خود را به عنوان وثیقه در اختیار بانک میگذارید. نکته اول اینکه این پول شامل مالیات نمیشود چون پولی است که وام گرفتهاید. اما برای اینکه خیالتان بابت سهام آسوده باشد با استفاده از بازار مشتقات «حق» خرید و فروش سهام خود به یک قیمت از پیش تعیینشده را خریداری میکنید. البته این قرارداد برای یک مدت معین است و پس از پایان مدت شما یا باید پول را برگردانید یا سهام را منتقل کنید. البته در این فاصله از پولی که وام گرفتهاید استفاده مادی و معنوی میبرید. تازه پس از آن است که اگر وارد مبادلات مشابهی نشوید قانون مالیات بردرآمدهای سرمایهیی به جریان میافتد. بد نیست به شیوه بدیع دیگری نیز اشاره کنم. فرض کنید که شما صاحب یک کمپانی هستید که در حوزه یافتن و استخراج نفت فعالیت دارد و باز فرض کنید که شما مرا که یک مهندس نفت هستم استخدام میکنید و من هم در کوششهایم برای بنگاه شما منابع نفتی قابلتوجهی «پیدا» میکنم که میلیاردها دلار ارزش دارد. برای قدرشناسی از «زحمات» من شما به من یک میلیون دلار «پاداش» میدهید. ناگفته روشن است که من بلافاصله باید مالیات این یک میلیون دلار را بپردازم ـ چون پرداختی بنگاه به من در واقع درآمد من است و درآمد هم از یک مقدار به بالا شامل مالیات میشود. اما از طرف دیگر، وضعیت شما بسیار جذاب است. موسسات مالی بیشتر از همیشه علاقه دارند به شما وام بدهند چون شما صاحب بنگاهی هستید که در استخراج نفت موفق بوده و میلیاردها دلار ثروت حتمی دارد. شمای صاحب بنگاه هم از این وامها برای خود قصری میخرید، اتوموبیلتان را عوض میکنید، قایق تفریحی تهیه میکنید و خلاصه کلام اینکه زندگی اشرافی خواهید داشت. با این همه هیچگونه مالیات بر درآمد نخواهید پرداخت و دلیلاش هم ساده است. شما که درآمدی ندارید! به عبارت دیگر در اینجا میخواهم توجه را به این نکته جلب کنم که بخشی از کلکهایی که برای فرار از مالیات بهکار گرفته میشود به تعریف «درآمد» بر میگردد. در خصوص شمای صاحب بنگاه بد نیست به دو نکته توجه کنید: به احتمال زیاد هرساله ثروت شما بیشتر میشود و تا زمانی که این ثروت بیشتر به عنوان درآمد درنیاید شامل مالیات بر درآمد نخواهد بود. تا زمانی که شما نخواهید این ثروت روزافزون را نقد کنید، مالیات درآمدهای سرمایهیی هم شامل حال شما نمیشود وقتی نقد میکنید باید مالیات درآمدهای سرمایهیی بپردازید که تقریباً در همه کشورهای سرمایهداری غربی ازمالیات بر درآمد بهمراتب کمتر است. البته پیشتر به شیوههایی اشاره کردهام که چهگونه از پرداخت این مالیات هم درمیروند. 5. صندوقهای تولیت کاغذی این شیوه فرار مالیاتی معمولاً از «بهشتهای مالیاتی» شروع میشود. صندوقهای تولیت ایجاد میشوند که غیر از موجودیت روی کاغذ کار دیگری در پیوند با وعدههای خود نمیکنند. ولی شمای صاحب درآمد بالا با این صندوقهای تولیت قرار میگذارید که همه درآمدهای خود را به این «صندوق تولیت» به عنوان «کمکهای بلاعوض» ببخشید. البته که این «سخاوتمندی شما» بدون «پاداش» نمیماند. صندوق هم برای قدرشناسی از اعضای بخشنده خود، به آنها وامهای ارزان میدهد و این اعضا، از جمله شما هم البته بعداً فراموش میکنید که این وامها را کارسازی کنید ـ بهاصطلاح اصل و فرع را بپردازید. به سخن دیگر، این ثروتمندان با درآمد بالا، حقوق ماهانه و سالانه خود را به صورت «وام» دگرسان میکنند و از پرداخت بخش اساسی و عمده مالیات بر درآمد درمیروند. البته که استفاده از این «تسهیلات» هزینههایی دارد که باید پرداخت شود. از انگلیس خبر داریم که شماری از هنرمندان پردرآمد که از این تسهیلات استفاده کرده بودند بهطور متوسط یک درصد درآمد خود را در این راه هزینه میکنند. 6. وام بهازای بیمه عمر این شیوه فرار از مالیات هم بسیار «نوآورانه» است. کاری که میکنید برای خود یک بیمه عمر میخرید که به بازماندگان شما مبلغ هنگفتی ـ فرض کنید 100میلیون دلار ـ پرداخت شود. بعد میتوانید به بانک مراجعه کرده و درمقابل این «ثروت احتمالی» وام بگیرید. این روزها خبر ندارم ولی در گذشتهیی نه چندان معمول بود که بانکها به متقاضی حدودا 90درصد مبلغ بیمه عمر وام میدادند. در این مثال شما میتوانید 90 میلیون دلار وام بگیرید. در اینجا نه مالیات بردرآمد شامل حال شما میشود و نه مالیات افزودههای سرمایهیی ـ چون درواقع وامی است که گرفتهاید. اگرقرار بود 90میلیون دلار درآمد شما باشد ـ و شما هم اهل زدوبند نباشید ـ که خوب حداقل باید 50درصدش را مالیات بردرآمد بپردازید ولی در اینجا مالیاتی شامل حال شما نمیشود. اینکه با این 90میلیون دلار چه میکنید موضوعی است که در موارد مختلف میتواند متفاوت باشد.
*احمد سیف