چگونه زمین بازی را بزرگتر کنیم
امروز صدای تقریبا واحدی از مسوولان دولتی، تحلیلگران و کارشناسان در تبیین وضعیت اقتصادی کشور و راهکارهای لازم برای بهبود این وضعیت به گوش میرسد.
همچنین در گفتوگوهای مشترک شاهد آن هستیم که دولتمردان همان چیزی را میگویند که کارشناسان بیان میکنند و کارشناسان اقتصادی نیز بر زخمهایی دست مینهند و خواستار رفع آنها میشوند که مانع حرکت دولت است و دولتیان خواهان رفع آنند. همصدایی و وحدت نظری که در دولت گذشته گوهری نایاب بود؛ یعنی فارغ از نظرهای کارشناسی فکر و عمل میشد. مصادیق قابل ذکر در این رفتار هم البته بسیار بود. آخرین نمونه آن ذکر فاجعه مسکن مهر از زبان وزیر راه و شهرسازی طی روزهای اخیر در مجلس است و اینکه یکصد هزار میلیارد تومان (30میلیارد دلار امروز و صد میلیارد دلار آن روز) هزینه میشود اما گرهیی از کار فروبسته میلیونها حاشیهنشین و نیازمند مسکن گشوده نمیشود و حتی این گره کورتر نیز میشود. اما اکنون شاهد همصدایی دولت و کارشناسان اقتصادی و وجود گفتمان مشترک بین آنها هستیم. سخنان معاون اول رییسجمهور در جمع فعالان اقتصادی و صنعتی و سخنان دو روز قبل وزیر کار، تعاون و رفاه اجتماعی در مجلس به خوبی بیانگر این وحدت دیدگاه و نظر است. مواردی همچون تداوم در ایجاد ثبات اقتصادی، ساماندهی نرخ ارز، توسعه صادرات کالاهای غیرنفتی، بهبود فضای کسب و کار و... در سخنان جهانگیری و «ضرورت اصلاحات اساسی در ساختار سیاستگذاری»، «ضرورت اجماع سیاسی و ائتلاف نخبگان جامعه»، «خاتمه عصر دولت سرمایهگذار و ساخت و سازکننده»، «ضرورت تقویت عدالت و ساز و کارهای عادلانه در روند توسعه» در سخنان وزیر کار خواستههایی است که بارها مورد تاکید کارشناسان و فعالان اقتصادی کشورمان نیز بوده است. اما سوالی که مطرح میشود، این است که چگونه میتوان گام بعدی را برداشت و از وحدت نظر به طراحی عمل مشترک و سپس مشارکت در اجرا و رسیدن به هدف ترسیم شده برای بهبود وضعیت کشور رسید؟ پاسخ شاید این است که ابتدا باید این اجماع را وسیعتر و به کل حاکمیت تسری داد. چرا که دولت به عنوان دستگاه اجرایی تنها بخشی از قدرت را در اختیار دارد که این سهم از قدرت نیز سهمی فائقه نیست. البته با پیوستن قوه قانونگذاری به این گفتمان توان این مجموعه افزونتر شده است، اما همچنان باید بازی به گونهیی طراحی شود که سایر بازیگران صاحب قدرت در ارکان و قوای دیگر حاکمیتی نیز به این بازی بزرگ ملی بپیوندند و امکان تحول را فراهم آورند. البته ممکن است قبل از آن این سوال نیز طرح شود که آیا اصولا چنین میدانی برای بازی و حضور تمام بازیگران مطرح و تاثیرگذار وجود دارد و میتوان جهت دستیابی به آن تلاش کرد یا نه؟ تجربه چین که بخش بزرگی از مسیر توسعه را پیموده است، نشان میدهد که میتوان به این میدان بازی بزرگ برای بازیگران متنوع و دارای دیدگاهها و منافع متفاوت اندیشید و جهت ایجاد آن تلاش کرد. راهبردهایی همچون «جستوجوی حقیقت از واقعیت»، «بگذار بعضی از مردم ثروتمند شوند»، «کنش به عنوان تنها معیار حقیقت (برای تشویق تجربیات جسورانه از پایین)» و... از جمله گفتارهایی بود که چارچوبهای حرکت این کشور به سمت توسعه و اخذ تکنولوژی، دانش فنی و مدیریت از کشورهای پیشرفته و به کار بستن آن در درون کشور را به عنوان ضرورتهای اصیل فراهم آورد و چین فقیر جهان سومی را به دومین و شاید نخستین قدرت اقتصادی جهان تبدیل کرد. آیا ما نیز میتوانیم بهجای خشنودی از شکست رقبای سیاسیمان حتی به قیمت نابودی توان و قدرت اقتصاد ملی (اشاره به ذوقزدگی رسانههای منتقد دولت از ضعف و تعطیلی بعضی از واحدهای صنعتی و بزرگنمایی آن که البته محصول دوران سکانداری دولت مورد حمایت خود آنها بوده است) به فکر چارهجویی برای ارتقای توان ملی باشیم؟ آیا میتوانیم با توجه به ضرورتها و نیازهای کشورمان راهبردهایی را از درون سنتها و واقعیات امروزین کشور و تجارب سایر کشورهای جهان استخراج و دوگانگی و چندگانگی را به یگانگی برآمده از جامعه متکثر و چند صدایی تبدیل کنیم و بازی توسعه را به عنوان ضرورتی حیاتی برای جامعه امروز ایران شکل همگانی بخشیم؟ سوالی که باید پاسخ آن را تا دیر نشده بیابیم.
* تحلیلگر اقتصادی