اقتصادهای با رشد بالا و مستمر کدامند؟
سوال اصلی که در مورد تجربه اقتصادهای موفق مطرح بوده، این است که این اقتصادها چه اقداماتی انجام دادهاند که باعث شده بتوانند به رشد بالا و مستمر دست پیدا کنند؟ پاسخی اصلی آن بود که همه این اقتصادها دارای استراتژی منسجم رشد اقتصادی بودند.
از سال 1950 میلادی تاکنون 13 اقتصاد توانستند در نرخ به طور متوسط 7 درصد یا بیشتر در سال، برای 25 سال یا بیشتر، رشد کنند. کنند. در آن سرعت گسترش، اندازه اقتصاد تقریبا هر دهه، دو برابر میشود. 13 اقتصاد که رشد بالا و مستمر را امکانپذیر ساختند، عبارتند از: بوتسوانا، برزیل، چین، هنگکنگ، اندونزی، ژاپن، کره، مالزی، مالتا، عمان، سنگاپور، تایوان و تایلند. باید توجه داشت که اقتصاد بوتسوانا، برزیل، اندونزی، مالزی، عمان و تایلند، دارای منابع غنی هستند. بنابراین تجربه این اقتصادها شواهدی برای امکانپذیری رشد بالا در اقتصادهای مبتنی بر منابع فراهم میکند. به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از خبرآنلاین، این گزارش عمدتا مبتنی بر مقالات کاری کارگروهها و گزارش نهایی کمیسیون رشد و توسعه است که به بررسی دلایل موفقیت سیزده اقتصاد در حال توسعه با رشد بالا و مستمر پرداختهاند. این کمیسیون شامل تعدادی از رهبران، عمدتا از کشورهای در حال توسعه و دو دانشگاهی، رابرت سولو و مایکل اسپنس بوده است. این رهبران، حامل چند دهه تجربه در سیاستگذاری رشد اقتصادی کشورشان، بودهاند. افزون بر آن 12 کارگاه توسط کمیسیون رشد برگزار شده است که در این کارگاهها، بیش از 300 دانشگاهی برجسته شرکت کردند و مقالاتی ارائه کردند که در گزارش کمیسیون رشد مورد استفاده قرار گرفته است. تجربه رشد اغلب کشورهای در حال توسعه غنی از نظر منابع (نفت، گاز، معادن و سایر منابع طبیعی)، با چالش مواجه بوده است و نتوانستند با سرمایهگذاری منابع حاصل از فروش منابع طبیعی خود در داخل کشور، پتانسیل رشد خود را افزایش دهند. از سوی دیگر، عواید ارزی حاصل از صادرات منابع طبیعی، بیماری هلندی ایجاد کرده و انگیزه تنوع صادرات را کاهش داده است. اما تعدادی از کشورهای غنی از نظر منابع، عواید ارزی حاصل از صادرات منابع را طبق استراتژی رشد خود، در اولویت های رشد کشور سرمایهگذاری کردهاند و رشد بالا و مستمری را تجربه کردهاند که از تجربیات موفق مورد بحث در این گزارش است. پل رومر نظریهپرداز رشد اقتصادی در مقاله خود (گروه کاری کمیسیون رشد) میگوید که وقتی ژاپن رشد سریع و مداومی داشت، مفسران گفتند که این یک حالت خاص است و بهخاطر بازیابی پس از جنگ جهانی دوم است. وقتی چهار ببر آسیای شرقی (هنگکنگ، تایوان، سنگاپور و کره) رشد سریع و مداومی داشتند، گفتند که به خاطر این است که این کشورها خیلی کوچک هستند. وقتی چین رشد سریع و مداومی داشت، گفتند بهخاطر این است که چین خیلی بزرگ است. از سیزده کشور دارای رشد سریع و مداوم، شش کشور بوتسوانا، برزیل، اندونزی، مالزی، عمان و تایلند، دارای منابع طبیعی غنی هستند، بقیه کشورهای موفق از نظر منابع، غنی نیستند. کشور چین دارای جمعیت بیش از یک میلیارد وجود دارد و کشور با جمعیت کمتر از 911 هزار نفر (مالتا) نیز در این مجموعه وجود دارد. بنابراین مجموعه اقتصادهای با رشد بالا و مستمر، متنوع است. ویژگیهای مشترک اقتصادهای با رشد بالا و مستمر سوال اصلی که در مورد تجربه اقتصادهای موفق، مطرح بوده ، این است که این اقتصادها چه اقداماتی انجام دادهاند که باعث شده بتوانند به رشد بالا و مستمر دست پیدا کنند؟ پاسخی اصلی که کمیسیون رشد و توسعه بدان دست یافت آن بود که همه این اقتصادها دارای استراتژی منسجم رشد اقتصادی بودند. این استراتژی مشتمل بر یکسری سیاستهای اقتصادی بوده است که رشد بالا و مستمر را امکانپذیر ساخته است. باید توجه داشت که رشد مستمر بهطور لحظهای اتفاق نمیافتد، بلکه نیازمند تعهد بلندمدت کشور برای دستیابی به آن و پیگیری مداوم آن است. اقتصادهای با رشد بالا، ساختار اقتصادی خود را از اقتصاد مبتنی بر تولید محصولات کشاورزی، اولیه و خام به اقتصاد صنعتی و خدمات مولد، متحول ساختند. بدون تحول ساختار، دستیابی به رشد بالا و مستمر، امکانپذیر نیست. تحول ساختار در افق بلندمدت تحقق پیدا میکند. از این رو نیازمند صبوری و حفظ تمرکز بر هدف رشد اقتصادی است. دولت کارآمد که بتواند سیاستهای رشد اقتصادی را اجرا کند یک شبه به وجود نمیآید. جذب افراد با استعداد و حفظ و بها دادن به آنها در دستگاه دولتی نقش کلیدی در ایجاد دولت کارآمد دارد. یک استراتژی رشد باید اولویتها را مشخص کند تا منابع محدود به آنها اختصاص پیدا کند. هیچ کشوری بدون حفظ میزان بالای سرمایهگذاری بخش عمومی در زیرساخت، آموزش و بهداشت، رشد سریع و مستمر نداشته است، زیرا سرمایهگذاری در زیرساخت، آموزش و بهداشت، باعث درونرانی بخش خصوصی میشود. متاسفانه بسیاری از کشورهای در حال توسعه از سرمایهگذاری کافی در زیربناها، غفلت کردهاند. شش کشور (هنگکنگ، ژاپن، کره، مالتا، سنگاپور و تایوان) با رشد بالا و مستمر به سطح کشورهای پردرآمد رسیدند، اما برخی مانند برزیل نتوانستند رشد بالا و مستمر خود را ادامه دهند و بنابراین به سطح کشورهای پردرآمد نرسیدند. بنابراین هر یک از سیزده کشور موفق، ویژگیهای خاص خود را در مسیر رشد دارند. پنج ویژگی مشترک سیزده اقتصاد با رشد هشت درصد عبارتند از: 1 . بهرهبرداری کامل از ظرفیت (فناوری، دانش و رموز کار و تقاضای) اقتصاد جهانی طی دوره رشد سریع، این سیزده اقتصاد از ظرفیت اقتصاد جهانی، حداکثر استفاده را کردند. دستیابی به رشد مداوم با نرخ بیش از هفت درصد و به طور مستمر بدون استفاده از اقتصاد جهانی، برای اقتصادهای کوچک، بسیار دشوار به نظر میرسد. زیرا ظرفیت این اقتصادها محدود است. کشورهای با رشد بالا از دو راه از اقتصاد جهانی منتفع شدند. اول، آنها ایدهها، فناوری و رموز کار از بقیه جهان وارد کردند. دوم، آنها از تقاضای جهانی استفاده کردند که یک بازار عمیق و با کشش برای کالاهایشان فراهم کرد. جریان ورودی دانش فنی، توان بهرهوری اقتصادشان را بهشدت افزایش داد. از سوی دیگر، بازار جهانی فراهم کرد تقاضای ضروری برای انجام آن. به بیان ساده، آنها وارد کردند آنچه بقیه جهان میدانستند و صادر کردند آنچه بقیه جهان میخواستند. در مورد دانش فنی آسانتر است چیزی را یاد بگیریم تا اینکه در آن سرمایهگذاری کنیم. به همین دلیل اقتصادهای پیشرفته صنعتی در نرخ 7 درصد یا بیشتر رشد نمیکنند (یا نمیتوانند رشد کنند) و بنابراین اقتصادهای در حال توسعه میتوانند به اقتصادهای پیشرفته صنعتی برسند. کانالهای زیادی وجود دارد که از طریق آن دانش فنی میتواند به اقتصاد کشورهای در حال توسعه منتقل شود. یکی از کانالها، سرمایهگذاری مستقیم خارجی است. نمونه موفق انتقال دانش فنی تولید از طریق جذب سرمایهگذاری مستقیم خارجی، مالزی است که در صنعت الکترونیک انجام شد. اقتصاد جهانی همچنین بازار باثبات و نسبتا بزرگ برای کالاها و خدمات تولیدی کشورهای در حال توسعه فراهم میکند. استراتژیهای رشد درونگرا از این جهت موفق نمیشوند که تقاضای داخلی، آنقدر بزرگ نیست و نمیتواند جایگزین بازار گسترده جهانی شود. در یک کشور کم درآمد، بازار داخلی، کوچک است و لذا نسبتا بیکشش است. از آنجا که تخصص یافتن در تولید به دلیل اندازه کوچک بازار، محدود شده است، بازار داخلی، قلمرو کمتری برای تخصص یافتن در زمینه مزیت نسبی ایجاد میکند. 2 . حفظ ثبات اقتصاد کلان بیثباتی اقتصاد کلان و پیشبینی ناپذیری، به سرمایهگذاری بخش خصوصی و در نتیجه رشد اقتصادی، صدمه میزند. اقتصادهای موفق همگی ثبات اقتصاد کلان را در طول سالهای با رشد بالا، حفظ کردهاند. با وجود ساده بودن مفهومی نیاز به ثبات اقتصاد کلان، التزام عملی به لوازم آن ازجمله عدم وارد ساختن شوک نوسان بازارهای مالی، کسری بودجه، سیاست پولی، نرخ ارز و نرخ سود بانکی یا ایجاد ضربهگیر در مسیر شوکها دشوار است. 3 . داشتن میزان بالای پسانداز و سرمایهگذاری آیندهنگری، ویژگی این اقتصادها است که مصرف امروز را فدا کردند تا آن منابع را سرمایهگذاری کنند و در آینده از آن بهرهمند شوند. ثبات اقتصاد کلان زمینه را برای تحقق نرخهای بالای پسانداز و سرمایهگذاری فراهم میکند، بهویژه سرمایهگذاری بخش عمومی در زیرساختها. چین بیش از یکسوم درآمد ملی خود را هر ساله طی 25 سال پسانداز کرده است. این پسانداز با نرخ متناسبی از سرمایهگذاری داخلی همراه بوده است. باید توجه داشت که کشورهای موفق، غالبا از تورم بالا و غیرقابل پیشبینی اجتناب کردند که ثروت را از پساندازکنندگان به بدهکاران توزیع مجدد میکند و افراد را از نگهداری داراییهای مالی دلسرد میکند. برخی کشورها تدابیر مستقیمی برای ایجاد پسانداز به کار بردند. در سال 1955 ، سنگاپور یک طرح پسانداز اجباری توسط یک صندوق مرکزی ایجاد کرد که مبالغی از دستمزدها را جمعآوری میکرد که در ابتدا تا زمان بازنشستگی پسانداز میشد، هر چند برخی برداشتها برای مخارج درمانی و مسکن مجاز بود. مالزی نظام مشابهی دارد. سنگاپور، مالزی، ژاپن و کره سیستمهای پسانداز پستی هستند که برای پساندازکنندگان کوچک در نظر گرفته شده است. 4. بهکارگیری مکانیسم بازار بهعنوان تخصیصدهنده اصلی منابع اقتصادهای با رشد بالا همگی به کارکرد مکانیسم بازار متکی بودند که علائم قیمتی، تصمیمگیری غیرمتمرکز و انگیزه برای عرضه آنچه مورد تقاضا است، فراهم میکرد. روشن است که در تجربه پایان قرن بیستم، استفاده از سازوکار بازار نه تنها مترادف با ندیدن شکستهای بازار نیست، بلکه به معنای کنار گذاشتن هدایت و مقرراتگذاری هم نیست، اما تمام اقدامات اصلاحی و کنترلی باید حتیالامکان با استفاده از ابزارهای بازارمحور صورت گیرد. 5 . داشتن دولت متعهد به رشد، معتبر نزد عموم و توانمند رشد اقتصادی به خودی خود افزایش نمییابد. دولت باید آن را هدف قرار دهد و با سیاستهای خود آن را دنبال کند. مثلا در سنگاپور، پیگیری رشد اقتصادی یک اصل سازماندهیکننده سیاستهای کشور طی 40 سال بوده است. در اقتصادهای با رشد بالا و مستمر، سیاستگذاران میدانستند که توسعه موفق متضمن تعهد به رشد طی چند دهه و انتخاب میان حال و آینده است. حتی در نرخ رشد 7 تا 10 درصد، چند دهه طول کشیده است تا یک کشور به درآمد بالا جهش کند. با محدودیت منابع، دولتها باید منابعشان را در زمینههایی متمرکز کنند که بیشترین نتیجه را برای رشد دارد. موجودی نیروی کار، منابع طبیعی و سرمایه یک اقتصاد، مزیت نسبی آن اقتصاد را تعیین میکند. اما اقتصادی که مثلاً مزیت نسبی در صنایع کاربر دارد، چگونه میتواند بفهمد که چه خط تولید صنعت با مساعدت دولت قابل «خودکشفی» کاربری را ایجاد کند. چه تکنیکی استفاده کند و... این فرآیند انجام است.