کارآفرینی عذاب آور است
آنچه در زیر میآید درد و دل یک کار آفرین جوان کشورمان است که به رغم همه مشکلات، کار و کاسبی خود را رها نکرده است و این روزها سخت مشغول توسعه کارگاهش است. او معتقد است: قطعا روزی یکی از بزرگترین شرکت های تولیدی در زمینه لوازم خانگی خواهد شد.
کارگاه تولیدیشان زیرزمین یکی از خانههای قدیمی اطراف خیابان ولیعصر است. وقتی وارد میشویم باورم نمیشود این همان کارگاهی باشد که از پشت تلفن به من گفته بود. سهنفری مشغول به کار هستند که وقتی ما مارسیم کار را متوقف میکنند تا مصاحبه را انجام دهیم. محمد در یک خانواده ۴ نفره با وضع اقتصادی متوسط به دنیا آمده. فرزند بزرگ خانواده و متولد تیرماه ۱۳۷۰ در تهران است. مادرش خانهدار و پدرش کارمند دولت است. سال ۸۸ در کنکور شرکت و رتبه ۲۰۵۸ را کسب میکند. مهرماه سال ۸۸ وارد دانشگاه صنعتی خواجه نصیر طوسی میشود و در رشته مهندسی صنایع آغاز به تحصیل میکند. "از همان اول احساس میکردم صرفاً خواندن درسهای دانشگاه من را بهجایی نمیرساند و هر چه میگذشت بیشتر مطمئن میشدم. دائم از خودم میپرسیدم خب اینها چه کاربردی دارند؟ چرا من باید این درس ها را بلد باشم؟" از ابتدای ورود به دانشگاه پدرش توصیه میکند در حین تحصیل وارد بازار کار شود تا تجربه کار بتواند مسیر آینده و درس خواندن او را روشن کند. اواخر سال ۱۳۸۸ در یک ngo بهعنوان مسئول بهروزرسانی سایت مشغول به کار میشود. " زیاد طول نکشید که متوجه شدم این نوع از کار متناسب باروحیه من نیست ترجیح میدادم شغلی داشته باشم که بتوانم در آن از ظرفیتهای ذهنی خودم استفاده کنم.درواقع شغلِ کارمندی باروحیه من سازگار نبود. خیلی معمولی بود!" مدت کار رو در این NGO به ۶ ماه نمیرسد و به پیشنهاد یکی از آشنایان وارد کار تدریس خصوصی کنکور میشود. "معلمی از همان ابتدا شغل موردعلاقه من بود وقتی این کار به من پیشنهاد شد باعلاقه پذیرفتم و کارم را با دو دانشآموز آغاز کردم به این کار احساس رضایت داشتم و رفتهرفته به تعداد دانشآموزانم اضافه میشد تا جایی که فرصت برای پذیرش دانشآموز جدید نداشتم و حتی گاهی اوقات به کلاسهای دانشگاهم نمیرسیدم. با توجه به شرایط آن زمان درآمد خوبی از تدریس به دست میآوردم و کمکم داشتم به این کار خو میگرفتم و احساس میکردم اگر به همین شکل ادامه پیدا کند ممکن است دیگر نتوانم از این کار دل بکنم. اما درنهایت به این نتیجه رسیدم که این کار هم برایم تکراری خواهد شد و خواستههایم را ارضا نمیکند. معتقد بودم که باید آنقدر تجربه جدید کنم تا بالاخره کاری را پیدا کنم که آنقدر جذاب باشد که پاسخگوی نیازهای روحی من باشد." دوران کارشناسی را با معدل 16.30 به پایان میرساند و تصمیم میگیرد که در کنکور کارشناسی ارشد شرکت کند. - چرا تصمیم به شرکت در کنکور کارشناسی ارشد گرفتی درحالیکه معتقد بودی صرفاً درس خواندن در دانشگاه باعث موفقیت تو نمیشود؟ " راستش را بخواهم بگویم به دلیل فرار از سربازی بود و جوی که آن روزها بین دوستانم شکلگرفته بود. فکر میکردم با کنار گذاشتن درس و دانشگاه و رفتن به خدمت سربازی از دیگر دوستانم عقب میافتم اما حالا که به این نقطه رسیدهام میبینم که رفتن به دانشگاه و ادامه تحصیل تنها گذراندن چند واحد درسی نیست و درواقع باعث ایجاد نگرشهای متفاوت در انسان میشود و از آن مهمتر است باعث ایجاد روابطی میشود که در آینده شغلی بسیار مؤثر خواهند بود گواه این مسئله شرایط و موقعیت فعلی خودم است." - هیچوقت فکر رفتن از ایران را نکردی؟ با توجه به رشته مهندسی و دانشگاه خوبِ قاعدتاً شرایط رفتن و پذیرش از دانشگاههای خارج از ایران را داشتهای. "خیلی از دوستانم دوره کارشناسی از دانشگاههای خارج پذیرش گرفتند درحالیکه شرایطشان از موقعیت من بهتر نبود من هم معدل خوبی داشتم و هم به دلیل علاقه به زبان انگلیسی از دوران نوجوانی بهطور پیوسته زبان انگلیسی را مطالعه میکردم و شرایطم برای رفتن مساعد بود دلیل اصلی ماندنم در ایران ارتباطات خانوادگی و اهمیت این مسئله برای من بود و دیگر اینکه با توجه به تحقیقاتم به این نتیجه رسیده بودم که با رفتن به کشور دیگر حتی اگر بهترین شرایط را داشته باشم درنهایت یک شهروند درجهدو خواهم بود و مسیر پیشرفتم خیلی سختتر از پیشرفتم در ایران است." سال ۹۱ کنکور ارشد میدهد و رتبه ۲۵ کنکور را کسب میکند و در دانشگاه امیرکبیر در رشته مهندسی صنایع مشغول به تحصیل میشود. "قبل از وارد شدن به دانشگاه امیرکبیر یکی از اقوام ما که در یک کارخانه تولیدی لوازم آشپزخانه مشغول به کار بود، از من خواست تا برای ارزیابی عملکرد خط تولیدشان به کارخانه بروم بعد از چند تماس درنهایت به کارخانه رفتم و ارزیابی موردنظر مدیران کارخانه را انجام دادم. بعد از اتمام پروژه به این نتیجه رسیدم که کار تولیدی به دلیل انعطافپذیری و جذابیت بالا پاسخگوی علایق و نیازهای من هست و از آن زمان نگرشم نسبت به کارخانههای تولیدی تغییر کرد." -مگر چه تصوری نسبت به کارهای تولیدی داشتی؟ "فکر میکردم خیلی کار روتینی باشد و خلاقیت در آنجایی ندارد اما کوچکترین کار درروند تولید یک محصول را میتوان تجزیه تحلیل کرد و بهبود داد. متأسفانه در دانشگاه این چیزها را به آدم منتقل نمیکنند و تا از نزدیک نبینی متوجه نمیشوی. " از آن به بعد تمام تلاشم را کردم که در حین تحصیل بتوانم یک کار تولیدی برای خودم دستوپا کنم انقدر موضوع تولیدی ذهنم را درگیر کرده بود که با تمام دوستانم ایدههایم را مطرح میکردم" - سرمایه داشتی؟ "نه از دوست و فامیل قرض کردم. البته عمده سرمایه را داییام به من قرض داد. با توجه به شرایط اقتصادی و واردات اکثر کالاها باقیمتهای پایین باید محصولی را انتخاب میکردم که احتیاج به سرمایهگذاری زیادی نداشته باشد و در عین حال مطمئن باشم که جنس وارداتی نمیتواند بازار کالای ما را خراب کند بعد از چند ماه تحقیق به این نتیجه رسیدم که تولید سطل زباله این ویژگیها را دارد هم سرمایهی زیادی نمیخواست هم به دلیل حجم و تعرفه وارداتی بالا با قیمت پایین به اینجا نمیرسید. سرمایهای که داشتم تنها برای ساخت قالبها و تهیه مواد اولیه برای تولید حداقلی کافی بود و کفاف هزینههای کارگری و اجاره محل را نمیداد موضوع را با دو نفر از دوستانم در میان گذاشتم و آنها موافقت کردند که باهم مسئولیتهای کارگری را انجام دهیم و در سود شریک شوند. برای محل کارگاه هم زیرزمین قدیمی یکی از آشنایان را از او به امانت گرفتم. نزدیک به دو هفته زمان برد تا فقط زیرزمین را تمیز و آماده کار کنیم. کارهای قالبسازی و ساخت دستگاه 6 ماه طول کشید و بعد با شمار حداقلی وارد پروسه تولید شدیم." - با توجه به اینکه سابقه کار به این صورت را نداشتید چگونه کار را پیش بردید؟ "واقعاً سخت بود اوایل خیلی زود خسته میشدیم یا دست و پایمان را زخمی میکردیم و کار متوقف میشد. بعد از دو سه ماه آن دو نفر از ادامه کار منصرف شدند."
- ناامید نشدی؟ "چرا اتفاقاً! خیلی وقتها به خودم میگفتم تو این زیرزمین چهکار میکنی؟! درس خوندی که کارگری کنی؟ ولی خب ادامه دادم دوست داشتم حتی اگر شکست میخورم همه تلاشم را کرده باشم. دوباره مجبور بودم شریک پیدا کنم! دوباره چند نفر از دوستانم را دعوت کردم و شرایط را برایشان توضیح دادم این بار هم دو نفر حاضر شدند با من همکاری کنند. ولی احساس میکردم این جمع دیگِر مثل دفعه قبل نمیشود. با توجه به تجربه چند ماه گذشته دیگر درروند انجام کارها تا حدودی وارد شده بودم. در این میان عملکرد بعضاً نامتناسب دستگاهها باعث میشد احتیاج به بازنگری در پروسه تولید پیدا کنیم و کار بهطور کل متوقف شود. تقریباً سه یا چهار بار پروسه را بهطور کل تغییر دادیم. درنهایت در پاییز ۹۳ توانستیم اولین نمونه سطل زباله پدالدارمان را تولید کنیم." - چه مدتزمان برد تا تولیدات سال را به بازار فروش راه پیدا کنند؟ " اواخر سال ۹۳ محصولاتمان به مرحله فروش میرسید و دیگر میتوانستیم هزینه تولیدی را از خود تولیدی استخراجکنیم بعد از اینکه این محصول ما توانست هزینههای خودش را جبران کند تصمیم گرفتیم با سود این محصول کار را گسترش دهیم. تا جایی که در پاییز سال ۹۴ توانستیم ست کامل ظروف آشپزخانه را تولید کنیم و خب خدا را شکر الان دیگر کار در روند طبیعی خود افتاده و در حال سود آوری است." - به همین وضعیت راضی شده ای؟ "به هیچ وجه! قطعا روزی یکی از بزرگترین شرکت های تولیدی در زمینه لوازم خانگی خواهیم شد." - خانواده از در این مدت نسبت به این کار چه احساسی داشتند؟ "پدرم با توجه به روحیاتی که با کار کارمندی در او شکلگرفته بود تمایل داشت من هم مانند او بهجای این کار وارد یک سازمان یا اداره دولتی شم اما من مطمئن بودم که هر کاری بکنم کارمند نخواهم شد!" - برنامهتان برای آینده کارگاه تولیدی چیست؟ "با توجه به اینکه کار به سودآوری افتاده میخواهیم یک سوله کوچک دریکی از شهرکهای صنعتی اطراف تهران اجاره کنیم و احتمالاً دو نفر کارگر هم به جمعمان اضافه خواهیم کرد." محمد در زمستان ۹۴ دوره کارشناسی ارشد را با معدل 18 به پایان میرساند و در بهمنماه همان سال ازدواج میکند. - چرا تصمیم به ازدواج گرفتی؟ " خوب ازدواج باعث میشود جهتگیری و مسیر نهایی زندگی تعیین شود و انسان را در مسیر اهداف مصممتر میکند. البته آشنایی با فرد مناسب بسیار تأثیرگذار بود چون از قبل تصمیم به ازدواج در این سن نداشتم اما وقتی این آشنایی پیش آمد مطمئن بودم که دیگر میخواهم ازدواج کنم." - آینده درسیات چه میشود؟ " در کنکور دکترا شرکت کردم و رتبهام 34 شده است. بهاحتمالزیاد دریکی از دانشگاههای تهران مشغول به تحصیل دکترا خواهم شد." -درنهایت اگر بچهدار شوی چه چیزهایی که خانوادهات به تو دادهاند یا ندادهاند به او میدهی؟ " یک نکته خیلی مثبت در اخلاقیات پدرم وادار کردن من به کار در سن پایین بود کار کردن دید من به زندگی و مسیر آینده را تغییر داد. به او خواهم گفت که در هر مسیری که علاقه داری حرکت کند و هرگز نایست همین تلاش کردن خودش از همهچیز مهمتر است."