x
۰۱ / خرداد / ۱۳۹۵ ۱۲:۳۶

متهم : نه بی‌گناه هستم و نه قاتل

با چشمان جست‌وجوگرش از پشت پنجره دوجداره سالن انتظار زندان کسی را جست‌وجو می‌کرد که تا آن زمان او را ندیده بود. او هم مانند سایر زندانیان بند ششم مشاوره با شنیدن خبر کمک‌های مردمی به هم‌بندی‌هایش و نجات آنها از چوبه‌ دار به وجد آمده و امیدوار شده است.

کد خبر: ۱۲۸۷۹۰
آرین موتور

به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از شرق ، «جواد» زندانی متهم به قتل، شهریور سال ٩٠ در پی درگیری‌ای که برادرش با «محمد» داشت، وارد ماجرا می‌شود. او پس از آنکه متوجه می‌شود محمد با برادرش درگیر شده است، به محل درگیری می‌رسد و محمد که متوجه وخامت اوضاع می‌شود، از محل درگیری فرار می‌کند. جواد برای ترساندن محمد او را تعقیب می‌کند و محمد پا به فرار می‌گذارد اما حین فرار و بالارفتن از یک تپه سنگی که در نزدیکی محل درگیری واقع شده است، پایش لیز می‌خورد و از تپه سنگی سقوط می‌کند.

ارتفاع این تپه آن‌چنان‌که باید زیاد نبود اما برخورد سر محمد به یک سنگ موجب می‌شود ضربه اساسی به جمجمه او وارد شود. در این هنگام جواد به محمد می‌رسد و او را از برخورد و دعوای مجدد با برادرش منع می‌کند. محمد در پاسخ او ناله‌ای می‌کند و به جواد اطمینان می‌دهد دیگر به او و خانواده‌اش نزدیک نخواهد شد. این درگیری ساعت حدود دو بعدازظهر انجام شد اما حدود ساعت هشت شب، وجود جواد پر از آشوب می‌شود و قیافه خون‌آلود محمد مدام ذهن او را درگیر می‌کند؛ به همین دلیل تصمیم می‌گیرد به محل درگیری بازگردد و از حال محمد خبری بگیرد. اما زمانی ‌که به محل درگیری می‌رسد متوجه می‌شود او به دلیل سقوط از آن تپه سنگی، جان خود را از دست داده است. جواد با دیدن جسد «محمد» دچار وحشت می‌شود و از محل حادثه فرار می‌کند. پس از این حادثه، جواد دچار وحشت و افسردگی شدید می‌شود و به مدت دو هفته با هیچ‌کس صحبت نمی‌کند، غذا نمی‌خورد و... .

پس از آن به دلیل پیگیری خانواده مقتول، موضوع درگیری فرزندشان با جواد در نزدیکی بازارچه پرویزخان لو می‌رود و مأموران آگاهی قصرشیرین جواد را دستگیر می‌کنند و جواد به درگیری خود با محمد اعتراف می‌کند اما منکر هرگونه ضرب و جرح مستقیم با مقتول می‌شود. جواد در بازجویی‌ها ادعا می‌کند فقط مقتول را تعقیب کرد و مقتول هنگام فرار از یک خاکریز سنگی بالا رفت و سپس سقوط ‌کرد و پس از سقوط هم مدتی با هم صحبت کردند و مقتول به او قول داد دیگر به افراد خانواده‌اش نزدیک نشود. این ادعای جواد پس از بررسی توسط پزشکی قانونی تأیید می‌شود و پزشکی قانونی در گزارشات خود به دادگاه اعلام می‌کند که اثرات ضرب و جرح در جسد محمد مشاهده نمی‌شود. با تلاش وکیل جواد، ثابت می‌شود متهم قصد قتل محمد را نداشته و محمد به صورت غیرعمد کشته شده است. اما پافشاری خانواده مقتول در اقدام به قتل عمد جواد، تکلیف این پرونده را به مراسم قسامه می‌سپارد و خانواده مقتول با احضار ٥٠ نفر از اقوام نزدیک خود به دادگاه و ذکر قسم و شهادت مبنی بر اینکه آنها یقین دارند متهم پرونده با اقدام به قتل مستقیم موجبات قتل محمد را فراهم کرده است، پرونده جواد محکوم به اعدام می‌شود. جواد هم‌اینک در زندان دیزل‌آباد کرمانشاه به سر می‌برد. او که هنرمندی مستعد در زمینه نوازندگی و خوانندگی است، در امور فرهنگی زندان فعالیت و برای زندانیان کلاس‌های آموزشی موسیقی برگزار می‌کند.

«حیدری»، مسئول امور فرهنگی زندانیان، درباره جواد می‌گوید: «او هنرمندی واقعی و اخلاق‌مدار است و در مدتی که در زندان بوده، از واحدهای مختلف زندان که با آنها همکاری نزدیک داشته، گواهی حسن اخلاق گرفته است. او واقعا مستحق کمک است و امیدوارم شرایطی فراهم شود که او از زندان آزاد شود». پس از رایزنی‌های ریش‌سفیدان دو طایفه، خانواده مقتول اعلام کردند در صورت پرداخت مبلغ ٢٥٠ ‌میلیون تومان از اجرای حکم قصاص منصرف خواهند شد اما وضعیت مالی نامناسب خانواده جواد پاسخ‌گوی این خواسته نیست. برادر این زندانی گفت: «جواد هنگام این اتفاق سرپرست خانواده و مخارج پدر فلج و همچنین مادر پیرم بر عهده او بود و من هم به خاطر شرایط بد اقتصادی و بی‌کاری به زحمت می‌توانم مخارج خود و همسرم را درآورم. تنها چیزی که داریم تاکسی جواد و منزل پدری‌مان است که با فروش هر دوی آنها شاید بتوانیم ٥٠ میلیون تومان جور کنیم. جواد هنرمند بزرگی است. او از تعداد ٧٢ مقام موسیقی سنتی مقامی حدود ٧٠ مقام را در حد استادی می‌نوازد.

شما را به خدا به او کمک کنید. او با سازش و صدای گرمش به زندانیان امید می‌دهد و هرکس از مسئولان که او را می‌شناسد، تأیید می‌کند جواد آدم بااخلاقی است. متأسفانه جنگ روی اعصاب تمام مردم منطقه اثر گذاشته و همین موضوع باعث شد کنترل در حرکاتش نداشته باشد. جواد فقط مقتول را دنبال کرد و او خودش از بلندی سقوط کرد». جواد درحال‌حاضر در زندان دیزل‌آباد کرمانشاه شرایط نامناسبی را سپری می‌کند و چشم‌انتظار کمک‌های مردمی است تا شاید از این طریق بتواند از چوبه ‌دار نجات یابد. افراد خیری که تمایل دارند به این زندانی هنرمند کمک کنند، می‌توانند کمک‌های نقدی خود را به شماره‌حساب ٢١٧١٣١٣٦٢٤٠٠٦ بانک ملی ایران هدایای خاص زندان به نام زندانی جواد غلامی (نام زندانی حتما قید شود) واریز کنند. در انتظار بخشش خدا و خانواده مقتول جواد در گفت‌وگو با خبرنگار ما درباره ماجرای قتل توضیحاتی داده است که می‌خوانید. در پرونده‌‌ات خواندم که گفته بودی هیچ درگیری و ضرب و جرحی با مقتول نداشتی و مقتول به دلیل سقوط از تپه جان خود را از دست داد. می‌توانی دراین‌باره بیشتر توضیح دهی؟ همان‌طور که گفتم زمانی‌ که من مقتول را برای اولین بار دیدم، در حال دعوا با برادرم بود. من برای اینکه غائله را ختم کنم، مقتول را دنبال کردم، او پا به فرار گذاشت و وارد یک محوطه بیابانی که نزدیک محل بود شد. یک نگاهش به من بود و سعی کرد از یک تپه سنگی بالا برود اما به دلیل عجله در فرار از بالای آن تپه پایش لیز خورد و سقوط کرد. این اتفاقی بود که برای من افتاد. من به‌هیچ‌وجه قصد درگیری و کشتن او را نداشتم و فقط خواستم او را بترسانم که دوباره با برادرم درگیر نشود. روحیه من نرم و منعطف است. کسی که اهل هنر و موسیقی باشد، نمی‌تواند روحیه جنایتکارانه داشته باشد، نمی‌تواند آدم بکشد... .

الان در زندان چه کارهایی انجام می‌دهی؟ من در بیشتر کلاس‌های زندان شرکت می‌کنم. چیزهایی را که نمی‌دانم یاد می‌گیرم و چیزهایی را که بلدم تعلیم می‌دهم. در کلاس‌های نماز و احکام شرکت کردم و گواهی پایان‌دوره گرفته‌ام و برای زندانیان مشتاق هنر، کلاس آموزشی سازهای سنتی برگزار می‌کنم. در مراسم‌های مختلف هم ساز می‌نوازم و می‌خوانم.

گویا امور فرهنگی زندان دیزل‌آباد بسیار فعال است. سایر کارهای هنری که در زندان انجام می‌دهی چیست؟ زندانیان در اینجا کارهای هنری خوبی انجام می‌دهند. کارهای دستی ازجمله گیوه‌بافی و گلیم‌بافی و کارهای چوبی بسیار زیبایی می‌سازند و در بازار به‌خوبی فروش می‌روند. هنرمندانی هستند که سازهای سنتی می‌سازند که این سازها واقعا کیفیت بالایی دارند.

چه چیز باعث شد درخواست ملاقات با روزنامه داشته باشی؟ با چند نفر از زندانی‌هایی که از طریق روزنامه و کمک مخاطبان این روزنامه از چوبه ‌دار نجات پیدا کردند، هم‌بندم و همین موضوع باعث شد در دل من هم امیدی زنده شود. به‌هرحال انسان با امید زنده است و من هم امیدوارم هم‌وطنان خیر و نیکوکار به من هم کمک کنند. آرزو دارم من هم آزاد شوم و برای مردم ساز بنوازم و بخوانم.

چه انتظاری از مردم داری؟ من به این مردم امید دارم. برای اینکه کسانی را در این زندان نجات دادند که هیچ امیدی به نجات از چوبه‌ دار نداشتند. من توانستم خودم را از قتل عمد تبرئه کنم اما مراسم قسامه همه‌چیز را عوض کرد. کسانی شهادت به قاتل‌بودن من دادند که در زندگی‌شان حتی یک‌ بار هم مرا ندیده بودند. من نمی‌گویم که بی‌گناهم و یقین دارم اگر من مقتول را دنبال نمی‌کردم، این بلا بر سر او نمی‌آمد، اما من قصد کشتن او را نداشتم. برای من قضاوت مردم مهم است و تا آن زمان درد دلم را با سازهایم در میان می‌گذارم. کاش هیچ‌وقت مقتول را نمی‌دیدم و کاش او را دنبال نمی‌کردم. این اتفاق ممکن است برای هرکسی پیش بیاید و این‌بار تقدیر من این‌طور رقم خورد. من به بخشش خدا، مقتول و هموطنانم نیاز دارم.

نوبیتکس
ارسال نظرات
x