کدام مدیران هوش هیجانی بالایی دارند؟
هوش هیجانی، پیشبینیکننده توانایی مدیر برای کنترل خود، مدیریت دیگران و دستیابی به موفقیت است. تحقیقات نشان میدهد میان هوش هیجانی و موفقیتهای کاری مدیران ارتباط وجود دارد. برخلاف IQ که ذاتی است، هوش هیجانی اکتسابی است و با تمرین بهبود مییابد.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از فرصت امروز ، نشانههایی وجود دارد که بدانید این هوش هیجانی در شما بهعنوان یک مدیر به چه میزان است؟در زیر نشانههایی از هوش هیجانی بالا ارائه میشود. آگاهی از این نشانهها سبب تسهیل موقعیتها در ارزیابی مذاکرات با همتای مورد مذاکره خود یا هنگام تعامل با کارمندان زیردست خود میشود.
نشانه اول: خودآگاهی مدیرانی که هوش هیجانی بالا دارند بدون انکار، احساس گناه، بهانه یا اضطراب و انتقاد را میپذیرند. یکی از نشانههای هوش هیجانی بالا، خودآگاهی است. خودآگاهی درکی عمیق از آن چیزی است که ما را عصبانی، شاد، کسل یا سرحال میکند. همچنین به معنی درکی است که توسط آن بتوانیم کاستیها و قصور و همه اعمالمان را با صداقت و شفافیت بپذیریم. بنابراین، افرادی با هوش هیجانی بالا آماده مرتکب شدن اشتباه و آماده پذیرش نقدهای وارد بر آن هستند و این انتقادها را به منزله سرشکستگی برای خود نمیبینند. واکنشهای مختلف به انتقادها با این حال، افراد با هوش هیجانی بالا نسبت به انتقادها به یک روش یکسان واکنش نشان نمیدهند. بعضی در خود تلقین میکنند که چرا این فرد تنها از من انتقاد کرد؟ و درصدد درک این نکته بر میآیند که این انتقاد در روابط کاری آینده با آن فرد چه تأثیری خواهد گذاشت؟ بعضی دیگر انتقاد را شبیه فرآیند مهندسی میبینند و در جستوجوی ریشه و علت شکست یک محصول به صورت سیستماتیک و کالبد شکافی مراحل به صورت جداگانه هستند، مراحلی که مسبب وارد شدن این انتقاد به آنها شده بود. نخستین
تفکر مدیران در این شرایط این است که من نیاز به درک آنچه اشتباه به انجام رسیده است دارم». همچنین آزمونهایی در همین رابطه وجود دارند که برای افرادی که خواهان درک سبک واکنش شخصی خود به انتقاد هستند، مفید است. نبود حس شرمساری و اضطراب بهرغم ماهیـــت طبیعی انتقاد، افرادی با هوش هیجانی بالا آن را انکار نکرده، دیگران را مقصر ندانسته، شرمسار نشده و در اضطراب غرق نمیشوند. اگر از فردی شنیدید که میگوید: این قاعده در مورد من کاربردی ندارد یا عملکرد من همیشه خوب است، بدانید که او فردی با هوش هیجانی پایین، تدافعی و محافظه کار است و شخصیت شکنندهای دارد و به سادگی آماده پذیرش فیدبک نیست. در حقیقت حرف آنها این است که هیچ مشکلی وجود ندارد، عملکرد من همیشه خوب است. اگر نتیجه را دوست ندارید به خودتان ربط دارد، نه عملکرد من.» دستهای دیگر خود را هنگام انتقاد سرزنش میکنند. سرزنش، حس پنهانی در شخصیت است که هم انتقاد را پذیراست و هم قصور شخصی را میپذیرد. هنگام مواجهه با این افراد چنین خواهید شنید که نتایج مطلوب نیست، اما اگر خواهان اطلاعات بیشتر در خصوص این مسئله هستید، بهتر است درباره چرایی آن و کسب
دادههای درست قبل از به سر رسیدن زمان اجرا و اصلاح فرآیند با یکدیگر صحبت کنیم. معذرتخواهی واکنــش متداول دیگر برای افرادی با هوش هیجانی بالا است. عذرخواهی، پذیرش نتایج ضعیف به اضافه پذیرش قصور در عملکرد شخصی است. این افراد تقصیر را گردن فرد دیگر نمیاندازند، بلکه تمامی تقصیرات در خصوص کارکنان، رویهها، سیستمها و. . . را میپذیرند. در آخر اینکه مدیرانی که در خصوص انتقادها با اضطراب مواجه میشوند، در واقع فاقد آمادگی کافی برای پیشروی و بهبود عملکرد آتی خود هستند. افرادی با این سبک انتقاد اعتقاد دارند که هیچ روشی وجود ندارد که در زمان معین بتوان کارها را به اتمام رساند. نشانه دوم: ذهن باز سطح بالای خود آگاهی در فرد، سبب افزایش هوش هیجانی شده و افراد در چنین موقعیتهایی بدون واکنش یا قضاوت، تنها گوش میکنند. آنها ایدهها را تنها به این خاطر که با نظراتشان متفاوت است رد نمیکنند. این کار به آنها اجازه میدهد هنگامی که در وضعیتی چالشی هستند یا نیاز به گوش شنوایی دارند، تنها نباشند. آنها قادر به تحمل شخصیتهای منفی بوده و میتوانند از هیجان در جای درست استفاده کنند. کاربرد هیجانها، توانایی
استفاده از هیجانها درکمک به کسب نتایج مطلوب، حل مسائل و استفاده از فرصتهاست. این مهارت شامل توانایی مهم همدلی و بینش سازمانی است. مدیرانی که از این توانایی برخوردارند به جای حس کردن هیجان و احساس کارمندان، آن را عملی میکنند. بنابراین، مدیران برخوردار از خودآگاهی دقیقا میدانند که گفتار و کردارشان بردیگران تأثیر میگذارد و آنقدر حساس هستند که اگر کلام و رفتارشان تأثیر منفی داشته باشد، آن را تغییر میدهند. همچنین مدیران با هوش هیجانی بالا و ذهن باز، توانایی درک و فهم هیجانها را دارند. توانایی درک هیجانهای پیچیده وآگاهی از علل آنها و چــگونگی تغییر هیجانها از یک حالت به حالت دیگر را درک هیجانهـا مینامند. مدیرانی که از این توانایی برخوردارند، از این مهارتها در جهت گسترش شور و اشتیاق خود و حل اختلافها از طریق شوخی و ابراز مهربانی استفاده میکنند. آنها به کمک این تواناییها میتوانند بفهمند که چه چیزی موجب برانگیختن یا عدم برانگیختن افراد یا گروهها میشود و در نتیجه میتوانند همکاری بهتری را با دیگران برنامهریزی کنند. نشانه سوم: شنونده خوبی هستند خوب گوش دادن نیازمند یک ساختار
توسعهیافته است که حقایق را از تفاسیر، واکنشها و برداشتها جدا کند. مدیر با هوش هیجانی بالا باید روی توسعه توانایی برای حل مسائل، مانع گوش دادن به دیگر مسائل باشد، بهگونهای که بتواند ذهن خود را باز نگهداشته و به آنچه دیگران میگویند خوب گوش دهد. نشانه چهارم: حقیقت را مخفی نمیکنند هوش هیجانی بالا نیازمند درک احساسات دیگران است، این آگاهی صرفا به معنای ساکت نشستن و عدم توضیح در خصوص حقایق و ارائه بازخورد نیست. افراد با هوش هیجانی بالا میدانند که در مذاکرات نباید پشت نقاب خود مخفی شده یا برعکس تکروی کنند. آنها در عین حال که به نظرات فرد مقابل گوش میدهند، باید توانایی دفاع از وظیفه خود و بیان نظراتشان را نیز داشته باشند. نشانه پنجم: عذرخواهی هنگام اشتباه مدیرانی که با هوش هیجانی بالا، زمان ارزشمند خود را برای اثبات آنچه درست یا غلط انجام دادهاند، صرف نمیکنند. آنها در هنگام قصور، به جای عذر و بهانه، با جملهای ساده و صادقانه عذرخواهی کرده و به طرف مقابل یادآور میشوند که به دنبال عوامل این مسئله هستند. نشانههای بسیار دیگری نیز وجود دارد که در افراد با هوش هیجانی بالا
دیده میشود. اما این پنج نشانه برای آزمون سریع افرادی که هر روز با آنها سروکار دارید مفید هستند. خواه این افراد مدیران شرکتهای دیگر باشند یا کارمندانی که هر روز با آنها تعامل خواهید داشت. با این نشانهها میتوانید شخصیت فرد مقابل را ارزیابی کرده و به درجه هوش هیجانی او پی ببرید. هوش هیجانی بهعنوان یک عامل واسطهای و سازماندهنده میتواند موجب بهبود عملکرد گروه شود زیرا برای تیم شما این امکان را فراهم میآورد که بهطور وسیع و مؤثر به شکل هماهنگ درآید. همچنین به نظر میرسد گروههایی که از نظر هوش هیجانی در حد پایینی قرار دارند، به وقت بیشتری نیاز داشته باشند تا نحوه کارکردن مؤثر را در قبال یک گروه هماهنگ تجربه کنند. در مقابل افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند، به ندرت اهداف بلندمدت خود را رها کرده و میان حالات روانی و وضعیتهای مختلف تعادل برقرار میکنند.
ارسال نظرات