آیا شرکتهای چینی جهان را تسخیر میکنند؟
تولید ناخالص داخلی چین به طور قطع از آمریکا پیشی خواهد گرفت. اما احتمالاٌ این اتفاق تا سال ۲۰۲۸ نخواهد افتاد. این زمان پنج تا ده سال بیشتر از مدتی است که قبل از رکود نسبی اقتصاد چین در سال ۲۰۱۴ پیشبینی میشد.
اقتصاد چین در حال حاضر با چالشهای متعددی مواجه است. اما اقتصاددانان و تحلیلگران اقتصادی روی حرف خود هستند و معتقدند که این کشور به روند رشد خود ادامه داده و آمریکا را به زیر خواهد کشید. به طور قطع این دیدگاه، نظر غالب اکثر صاحب نظران (اگر نگوییم تنها دیدگاه است) در دو سوی اقیانوس آرام است. اما بسیاری از تحلیلگران این حقیقت را نادیده میگیرند که "قدرت اقتصادی دارای رابطه تنگاتنگ با قدرت بازار کسبوکار و شرکتها است" و این جایی است که چین با فاصله بعد از ایالات متحده قرار دارد. به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از مجله ریسک، تولید ناخالص داخلی چین به طور قطع از آمریکا پیشی خواهد گرفت. اما احتمالاٌ این اتفاق تا سال ۲۰۲۸ نخواهد افتاد. این زمان پنج تا ده سال بیشتر از مدتی است که قبل از رکود نسبی اقتصاد چین در سال ۲۰۱۴ پیشبینی میشد. در کل، چین اکنون بزرگترین بازار برای صدها کالا از خودرو گرفته تا نیروگاه محسوب میشود. دولت چین دارای بزرگترین ذخیره ارزی جهان به مبلغ ۳ تریلیون دلار است. همچنین چین در حجم تجارت از آمریکا پیشی گرفته است: چین اکنون بزرگترین شریک تجاری ۱۲۴ کشور جهان، از جمله آمریکا میباشد. چین در کشورهای در حال توسعه نقش خود را گسترش داده و در بسیاری از حوزهها از جمله سرمایهگذاری، صنایع زیرساخت، تجهیزات و ادوات صنعتی و بانکداری به صورت گسترده فعالیت میکند. اکنون بسیاری از کشورها در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین هم از لحاظ اقتصادی و هم از لحاظ سیاسی به چین وابستهاند. بازار سهام چین تابستان سال گذشته دچار نوسان شد و اخیراٌ نیز این نوسان ادامه یافته است از این رو سرمایهگذاران نسبت به بازار این کشور با ملاحظهی بیشتری عمل میکنند. اما نشانههای بازار در رابطه با رشد اقتصادی این کشور کاملا بیمعنی بوده است: از سال ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۳ اقتصاد چین به طور متوسط سالیانه ۱۰% رشد داشته ولی طی این مدت، بازار سهام تغییر محسوسی انجام نداده است به طرق اولی نمیتوان چرخش بازار را نشانهای درست از ناخوش بودن وضع اقتصاد چین تلقی کرد. اقتصاد چین خود را از رکود موقتی نجات خواهد داد همانطور که اقتصاد آمریکا پس از سقوط شدید بازار سهام در نیمه اول قرن بیستم خود را از رکود رهانید. اما باید دقت کرد که دادههای کلان اقتصادی همهی داستان را نمیگویند. بهبود اقتصاد چین در کوتاه مدت شاید آنطور که به نظر میرسد در بلند مدت بهبود نیابد. واقعیت این است که موفقیت امروز چین بدین معنی نیست که در بلند مدت میتواند آمریکا را به عنوان بزرگترین قدرت اقتصادی جهان به زیر بکشد. اعدادی مانند GDP، حجم تجارت و ذخیرههای مالی نشاندهنده قدرت اقتصادی هستند. اما این اعداد وضعیت کلی عواملی که پشت آنها قرار دارند مانند صنایع و شرکتها را نشان نمیدهند. وقتی نگاهی کلی به عملکرد و چشمنداز شرکتهای چینی میاندازیم متوجه میشویم که هنوز هم موانع زیادی بر سر راه اقتصاد این کشور وجود دارد. هم در آمریکا و هم در چین، شرکتها سه چهارم تولید ناخالص داخلی را به خود اختصاص میدهند. اگر کلیتر نگاه کنیم، شرکتهای بینالمللی و زنجیرهی عرضه آنها بیش از ۸۰ درصد سرمایهگذاریهای مستقیم خارجی و صادرات در جهان را در بر میگیرد. به عبارت دیگر، قدرت اقتصادی زیر سایهی قدرت شرکتهاست. اقتصاد چین به واسطه عملکرد فوقالعاده نیروکار ارزان، پایین نگه داشتن نرخ ارز، سرمایهگذاریهای خارجی و به روز کردن مداوم صنایع توانسته تا به امروز بازارهای جهانی را در اختیار خود بگیرد. اما چین برای موفقیت بیشتر باید رقیبان دیگری را در جاهای دیگر از بازی کنار بزند. البته رویکرد چینیها به این سمت تغییر کرده که بازیگران جدیتر را در صحنه اقتصاد جهانی هدف بگیرد. اگر چین میخواهد بزرگترین اقتصاد دنیا باشد باید کسبوکارهایش را به سمتی سوق دهد که وارد بازار کالاهای رقابتیتر، پیچیدهتر و با تکنولوژی بالاتر شوند. کالاهایی مانند ادوات پزشکی، هواپیماسازی کالاهایی هستند که باید چین به سمت ساخت و بازاریابی برای آنها برود. برخی معتقدند چین با ساخت همین کالاهای ساده میتواند به روند خود ادامه دهد و نیازی به ورود به صنایع پیشرفته نخواهد داشت. اما دلایل زیادی برای زیر سوال بردن این نظر وجود دارد. دلیل جهش اقتصادی چین در ابتدا، ورود شرکتهای اروپایی و آمریکایی بود که با به خدمت گرفتن نیروی کار ارزان این کشور به صادرات کالاهای با تکنولوژی پایین می پرداختند این بود که در ادامه این کار صدها شرکت شروع به ساخت و صادر کردن کالاهایی گرفتند که نیازی به تکنولوژی بالا نداشت. اما بلعکس، برای موفقیت در بازار کالاهای سرمایهای و تکنولوژی پیشرفته، شرکتها باید قابلیتهای منحصربه فردی را در خود توسعه دهند، مشتریهای محدودی را هدف بگیرند، طیف گستردهای از تکنولوژی را در اختیار داشته باشند و دانشی عمیق از نیازهای مشتریان به دست آورند بلکه بتوانند زنجیره تقاضا در سطح جهانی را مدیریت کنند. در حالی که چین در صنایعی با هزینه پایین فعالیت میکند و عمده رقیبانش کشورهای در حال توسعه هستند، صنایع بسیار پیشرفته توسط شرکتهای ثروتمند و عظیم بینالمللی در ژاپن، کره جنوبی، آمریکا و اروپا مستقر هستند. نکته مهمتر این است که آنچه باعث موفقیت چین طی سه دههی اخیر شده (نیروی کار ارزان) در بازار کالاهای سرمایهای و کالاهای پیشرفته موضوعیتی ندارد. برای مثال صنعت هواپیمایی و جستجو در اینترنت در اختیار دو شرکت بویینگ و گوگل میباشد که هر دو در آمریکا مستقر میباشند. عامل اصلی موفقیت این شرکتها و دیگر شرکتها، بیشتر از اینکه به کشوری که در آن هستند بستگی داشته باشد به سازوکار داخلی شرکت بر میگردد. آیندهی اقتصاد چین نه به پشت سر گذاشتن GDP آمریکا بلکه به موفقیت این کشور در بازار کالاهای سرمایهای و صنایع پیشرفته بستگی دارد. شرکتهای بین المللی خارجی هنوز هم بازار داخلی صنایع پیشرفته و کالاهای سرمایهای چین را در اختیار دارند در نتیجه چین به شدت به تکنولوژی شرکتهای غربی وابسته است. در حوزههایی که برای قرن بیست ویکم از همه مهمتر است، شرکتهای چینی بسیار عقب هستند و همین باعث میشود کسانی که اعتقاد دارند اقتصاد چین میتواند بزرگترین قدرت جهان باشد سکوت کنند. پایین دست در برابر بالا دست البته چین پیشرفت چشمگیری در حوزه کالاهای سرمایهای و صنایع پیشرفته داشته است و هماکنون این کالاها ۲۵% صادرات چین را تشکیل میدهد. در حال حاضر تولید کنندگان چینی چیزی بین ۵۰ تا ۷۵ درصد بازار جهانی کانتینرهای دریایی، حملونقل اسکلهای و تجهیزات انرژی زغالسنگ را در اختیار خود دارند همچنین ۱۵ تا ۳۰ درصد بازار جهانی تجهیزات ارتباط جمعی، توربینهای بادی و صنایع ریلی پرسرعت را تحت کنترل دارند. شرکتهای چینی برخلاف افزایش دستمزدها و قیمت انرژی با ساده سازی فرایند ساخت توانستهاند هزینههایشان را ۱۰ تا ۳۰ درصد پایینتر از شرکتهای غربی (سازنده کالاهای سرمایهای) نگه دارند و این حتی قبل از پایین آوردن قیمت یوان بود. طرح تریلون دلاری دولت چین به نام "یک محور، یک راه" که طی آن اوراسیا با جاده، ریل و تجهیزات بندری به چین وصل میشود، مزیتی رقابتی برای شرکتهای چینی ایجاد کرده که فراتر از سرزمین مادری فعالیت کنند. همچنین دولت چین در راستای کمک به شرکتهای داخلی، ورود کالاهای سرمایهای به این کشور را محدود کرده و شرکتهای خارجی را موظف نموده که دانش خود را به شرکتهای همکار داخلی منتقل کنند. با این حال چین هنوز راه درازی برای تبدیل شدن به بازی گری تعیینکننده در بازار کالاهای سرمایهای مانند راکتورهای هستهای و صنایع هواپیمایی پیشرو دارد. به گفته یک تولید کننده صنایع هوایی، مهندسی معکوس کردن متور جت یک چیز است و توسعه ی مهارتها و ساخت قطعات به نحوی که همه دقیق و هماهنگ کار کنند چیزی کاملاٌ متفاوت. قابلیت چینیها در پایین دست است. این یعنی چینیها تکنولوژی موجود را فرا گرفته، فرایند ساخت آن را ساده سازی کرده و طراحی زیباتری به یک محصول با هزینهی پایینتر میدهند. مشخص شده که این نوع سرهم بندی کردن، برای صنایعی که به بلوغ رسیدهاند (تجهیزات بندری، کانتینرهای دریایی) جواب میدهد و به شدت نیز سودآور است. اما شرکتهای بین المللی غربی تمایل دارند در بالا دست بمانند. این شرکتها تلاش خود را روی توسعه تکنولوژیهای موجود، ایجاد تکنولوژیهای جدید، طراحی و ساخت کالاهای منحصر به فرد، در اختیار گرفتن جهان نرمافزار و مدیریت زنجیره عرضه در جهان قرار دادهاند. این تواناییها به شرکتهای غربی کمک کرده که صنایعی همچون راکتورهای هستهای، سیستمهای خودکار صنعتی و صنعت هوانوردی را در اختیار خود بگیرند. شرکتهای چینی در توسعه تواناییهای بالادستی بسیار کند عمل کردهاند و این نشان میدهد که چرا چینیها نتوانستهاند در بخش صنایع پیشرفته مانند دیگر بخشها توسعه یابند و به اصطلاح از پایین دست به بالا دست بروند. رقابت با شرکتهای بینالمللی غربی در صنایع ارتباط جمعی باعث شده که سهم چین در این بازار از ۲۵% در سال ۲۰۱۰ به ۱۰% در سال ۲۰۱۴ برسد. همچنین سهم چین از صادرات صنایع زیرساخت در پنج سال خیر ۱۵% باقی مانده و تغییر نکرده است. رشد صادرات کلی این کشور از ۱۷% بین سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۴ به ۵% بین سالهای ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۵ رسیده است. در رابطه با عدم توانایی چین در صنایع بالا دستی، شرکتهای چینی برای مدیریت زنجیره عرضه با چالشهای زیادی روبه رو بودهاند. شرکتهای چینی معمولاٌ سعی دارند که با تولید برخی از تجهیزات مانند هیدولیکها در صنعت ساخت وساز و ادوات الکترونیکی در صنعت هوانوردی، هزینههای ساخت را کاهش دهند، بلکه از واردات آن ها اجتنناب کنند. شرکتهای غربی اما رویکردی متفاوت دارند آنها سعی در چندگانه کردن منابع دارند: برای مثال تمام قطعهسازان اروپا و آسیا برای اپل و بویینگ قطعه تولید میکنند. چینیها سعی میکنند شرکتهای غربی را جذب کنند و تکنولوژی آنها را یاد بگیرند اما شرکتهای غربی بهترین قطعات را از هر جای دنیا که باشد جمع میکنند. نتیجه این میشود که چین قادر خواهد بود در مقیاس بزرگ تولید کند در مقابل رقیبان غربی میتوانند از شرکای زیاد در سراسر جهان در فضایی بسیار رقابتیتر بهره بگیرند. یک قدرت تنها یکی از عوامل سیطرهی آمریکا بر اقتصاد جهان، میزان زیاد سرمایهگذاریهای خارجی این کشور است. در سال ۲۰۱۴، شرکتهای آمریکایی ۳۳۷ میلیارد دلار خارج از آمریکا سرمایهگذاری کردهاند و این برابر با ۱۰ درصد کل سرمایهگذاری این شرکتها در داخل میباشد. مجموعاٌ شرکتهای آمریکایی بالغ بر ۶٫۳ تریلیون دلار خارج از آمریکا سرمایهگذاری کردهاند و برای همین است که شرکتهای موجود در شاخص S&P 500 بیش از ۴۰% سودشان را از خارج آمریکا کسب میکنند. بر خلاف کاهش رشد اقتصادی در داخل آمریکا، شرکتهای آمریکایی و اروپایی طی ۱۰ سال گذشته به صورت میانگین ۷% در سال، میزان سرمایهگذاریهای مستقیم خارجی خود را افزایش دادهاند و ژاپنیها از این میزان هم پیشی گرفتهاند. با اندکی تاخیر شرکتهای چینی نیز به تقلید از شرکتهای غربی پرداختند. در پایان سال ۲۰۱۴ مجموع سرمایهگذاری چینیها در خارج، بالغ بر ۷۳۰ میلیارد دلار بود و تخمین زده شده که این میزان ظرف پنج سال آینده به ۲ تریلیون دلار خواهد رسید. در ابتدا چینیها تنها در صنعت نفت و گاز و معدن سرمایهگذاری میکردند اما به مرور شروع به خریدن شرکتهای غربی دچار بحران کردند (مخصوصاٌ در آمریکا). اکنون چین پس از آمریکا بزرگترین میزبان شرکتهای بینالمللی میباشد. چین به عنوان تازه به دوران رسیدهی جهانی شدن، سیاستی بسیار ریسکیتر از کشورهای غربی اتخاذ کرد. با اینکه آمریکا و استرالیا دو مقصد اول سرمایهگذاریهای خارجی چین هستند، بیش از نصف سرمایهی چینیها به سوی کشورهای آفریقا، آمریکای لاتین و خاورمیانه سرازیر است که کشورهای بسیار پر مخاطرهای محسوب میشوند. چین عملاٌ بزرگترین سرمایهگذار در کشورهایی مانند افغانستان، آنگولا و اکوادور است که از نظر غربیها ترسناک ارزیابی میشوند. به گفته دیوید شامباک، تحلیلگر سیاسی: چین "یک قدرت تنها" است و هیچ متحد نزدیکی ندارد. این کمکها و سرمایهگذاریها همه و همه در راستای استراتژی پکن برای تغییر این تصور است. شاید این رویکرد چین موثر واقع شود. اما در همین حال شرکتهای بینالمللی غربی، سرمایهگذاران عمده در کشورهای با ثبات، امن و با رتبه اعتباری بالا هستند. در سال ۲۰۱۴، ژاپن و اتحادیه اروپا بیشتر از چین در آسیای شرقی سرمایهگذاری کردند و آمریکا نیز بیش از ۱۱۴ میلیارد دلار در آسیا و آمریکای لاتین سرمایه گذاری کرده است. شاید سرمایهگذاریهای جسورانه چینیها بتواند اثرگذار باشد اما شرکتهای غربی و ژاپن با استفاده از تکنولوژی پیشرفته خود و بدون ریسک زیاد میتوانند قدرت و نفوذ خود را در بازارهای جهانی به صورت مداوم توسعه دهند. چین همیشه آخر میرسد از این رو مجبور است روی داراییهای ریسکیتر سرمایهگذاری کند یا شرکتهای ورشکسته آمریکایی را بخرد. اما واقعیت این است شاید رویکرد چین برای مدتی سودآور باشد اما این روشی درست برای باقی ماندن در بازی نیست. مدل چینی آنهایی که پیشبینی میکنند که چین اقتصاد جهان را در آینده زیر سیطره خود درخواهد آورد دو استدلال دارند: چرخه عمر محصول، نشان میدهد محصولی که در کشورهای پیشرفته تولید و طراحی میشود آخر سر از کشورهایی در خواهد آورد که با هزینهی پایینتر، آن را تولید میکنند. دومین استدلال ایدههای تخریب شده است، به فرایند تبدیل و جیگزینی کالاهای کلیدی با کالاهایی بهتر با قیمت پایینتر گفته میشود. اما تاکید بر این دو استدلال، توانایی شرکتها بینالمللی را برای ساخت و توسعهی کالاهای سرمایهای و پیشرفته نادیده میگیرد. زیرا این شرکتها توانایی و مهارت کافی برای هماهنگ کردن خود با روند عادی سازی محصول را دارند. برای مثال شرکت "کومینز" را در نظر بگیرید که یک شرکت آمریکایی است و در هند فعالیت میکند. این شرکت به کار ساخت متورهای دیزلی فعالیت دارد و هر نوع موتور دیزلی را با قیمتهای متفاوت تولید میکند. شرکت کومینز پنجه در پنجه با بخش موتور دیزل چین است اما به دلیل بازاریابی گسترده و تحقیق و توسعهی قوی، سالیانه بیشتر از میزان صادرات موتور دیزلی چین به این کشور موتور دیزلی صادر میکند. این شرکتها نیاز به روابط گستردهی بینالمللی، مهارت و مدیرانی دارند که دارای تجربهی مدیریت در حوزهی جهانی باشند. شرکتهای اندکی در چین هستند که دارای این ویژگی ها باشند. بیشتر چینیها ترجیح میدهند تولیداتشان را در داخل کشور با روشهای ساده انجام دهند تا هم استقلالشان حفظ شود و هم مدیر کسبوکار شخصی خود باشند. نسل اول توسعه در چین بسیار خوب از مدل تولید چند ملیتی استفاده کرد اما در سالهای اخیر شرکتهای چینی برای منطبق کردن خود با فرایند جهانی شدن بسیار دچار مشکل بودهاند. اما در این میان استثناهایی نیز وجود دارد. برای مثال شرکت "Lenovo" در سال ۲۰۱۳ شرکت آمریکایی Dell را پشت سر گذاشت و به بزرگترین سازنده رایانههای شخصی در جهان تبدیل شد. این شرکت چینی با روش غیر معمول پراکنده کردن مسئولیتها در سطح جهان به این موفقیت دست یافت. شرکت Lenovo، در سراسر جهان فعالیت میکند و دفتر مرکزی بازاریابی خود را در بنگلور هند قرار داده است. شرکتهای چینی به تلاش خود برای منطبق شدن با جهانی شدن در شرایط نابرابر ادامه خواهند داد. به وقتش، چین سهم واقعی خود از شرکتها بزرگ را به دست خواهد آورد همانطور که تمام اقتصادهای بزرگ این کار را کردند. اما به نظر نمیرسد که در این روند یک مدل چینی منحصر به فرد وجود داشته باشد. همچنین حداقل در آینده نزدیک، این کشور در حوزه شرکتهای بزرگ بینالمللی موفقیتی چشمگیر به دست نخواهد آورد. سعودی سخت برای چین طرفداران این دیدگاه که چین قدرت اول اقتصادی خواهد شد، استدلال میکنند که آمریکا اقتصادی کند است که با بازار آشفته اش و بنبستهای سیاسی دیر یا زود بازی را به چینی که برنامهریزی دقیق و استراتژی درست دارد میبازد. اما کسانی که این دیدگاه را مطرح میکنند به سادگی عوامل خارجی موثر روی شرکتها و تغییرات بازار را نادیده میگیرند. قدرت اقتصادی آمریکا ناشی از فرهنگ رقابتی شرکتها، نفوذ شرکتها در سیاست، تحقیقات و تولیدات دانشگاها و مراکز تحقیقاتی، سیستم مالی مرتبط با تکنولوژی و سرمایهگذاری، مهاجرت مغزها به این کشور، قوانین حمایتی برای فعالیتها کارآفرینی، تصویر آمریکا به عنوان ابر قدرت و نقش دلار به عنوان مهمترین ارز دنیا است. البته عوامل داخلی میتوانند قدرت اقتصادی آمریکا را تهدید کنند. برای مثال مخالفت دست راستیها این کشور با هزینههای تحقیقات و رویکرد جدید سهامداران به سودهای کوتاه مدت به جای سرمایهگذاری بلند مدت در ابداع و نوآوری، تهدیدهای بالقوه محسوب میشوند. حدود ۳۰ سال پیش برخی از تحلیلگران معتقد بودند که ژاپن آمریکا را در قدرت اقتصادی پشت سر خواهد گذاشت اما در همان هنگام هم برخی پیشبینی کردند که کارآفرینان حوزه تکنولوژی و ساختار دولت آمریکا اجازه نخواهد داد ژاپن از آمریکا پیشی بگیرد. اقتصاد چین ساختاری متفاوت اما قدرتمند دارد. برای مثال: سیاستها ترجیح سرمایهگذاری بر مصرف، مشوقهای دولتی برای شرکتهای خارجی جهت سرمایهگذاری در چین، ایجاد شرایط مناسب برای کارآفرینان و بازار داخلی قدرتمند از جمله نقاط قوت این اقتصاد بزرگ است. اما بسیاری از عوامل هم اقتصاد چین را به چالش میکشند برای نمونه میتوان ضعف عملکرد بخش دولتی و جلوگیری از جریان آزاد اطلاعات را نام برد. بسیار سخت است که دریابیم عوامل خارجی چقدر بر اقتصاد چین اثرگذار خواهد بود. افراد بسیار کمی شاید میتوانستند ضعف عملکرد بخش دولتی چین و ظهور شرکتهای بزگ بینالمللی مانند Huawei، Lenovo و Alibaba را پیشبینی کنند. اگر نگاهی به آینده بندازیم بسیار سخت است که دریابیم کاهش سرعت رشد اقتصاد چین چه اثری روی قدرت رقابت شرکتهای این کشور خواهد داشت: این شرایط شاید بسیار خطرناک باشد و شاید هم باعث ورشکستگی بسیاری از شرکتها شود که در این صورت باعث میشود قدرت بیشتر در دست شرکتهای کمتر قرار بگیرد و این شرکتها بتوانند در صحنه اقتصاد جهانی نقشی موثرتر بازی کنند. منبع: Foreign Affairs