x
۰۶ / اسفند / ۱۳۹۴ ۱۲:۲۲

درخواست طلاق به خاطر جشن عـقد

19 ماه از زمانی که نیما و نصیبه برای اولین بار همدیگر را دیدند و عاشق هم شدند، می‌گذرد. هردویشان نخستین دیدار خود را به یاد دارند.

کد خبر: ۱۱۷۹۰۰
آرین موتور
به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از جام جم، روزهای زیبای آشنایی آنها به عنوان 11 ماه از بهترین روزهای عمرشان ثبت شد و آنها هر روز بیشتر عاشق هم می‌شدند.
اما یک اتفاق ساده مسیر زندگی این زوج را تغییر داد و آنها را تا پای طلاق کشاند. اتفاقی به نام جشن عقدکنان، این زن و شوهر عاشق‌پیشه را روز به روز از هم دورتر کرد و در نهایت آنها به ایستگاه آخر زندگی‌شان رسیدند. وقتی منشی شعبه 268 دادگاه خانواده نام نصیبه و نیما را صدا می‌زند، این زوج وارد شعبه می‌شوند و روبه‌روی قاضی عموزادی می‌نشینند.قاضی پس از بررسی پرونده آنها با تعجب می‌پرسد: فقط 8 ماه از تاریخ عقدتان می‌گذرد، چرا می‌خواهید از هم جدا شوید؟ زن جوان رشته کلام را در دست می‌گیرد و به قاضی می‌گوید: آقای قاضی این را از شوهرم بپرسید. این مرد خودخواه به خاطر یک جشن عقدکنان 8 ماه است جنجال به راه انداخته و آنقدر هر دویمان را اذیت کرده که دیگر نمی‌توانیم در کنار هم باشیم.ماجرای دعوای ما درست دو روز پس از عقدمان شروع شد. آن زمان من و نیما تازه به عقد یکدیگر درآمده بودیم و خیلی خوشحال بودیم که نیما گفت چه تاریخی جشن عقدکنان را برگزار می‌کنید. خیلی از این سوالش تعجب کردم و گفتم در مورد برگزاری این جشن فکر نکرده بودم و به نظرم لزومی ندارد برگزار کنیم . نیما همان روز کلی جنجال به راه انداخت و گفت که برگزاری این جشن وظیفه خانواده ماست و باید هر طور شده جشن عقدکنان را برگزار کنیم. اما چون قرار بود جشن عروسی‌مان را به زودی برگزار کنیم، به نظر من لزومی نداشت جشن دیگری برپا کنیم، اما نیما به این حرف‌ها راضی نمی‌شد و مرتب می‌گفت هر طور شده باید جشن عقدکنان برگزار کنید تا ما هم بتوانیم یک جشن عروسی خوب برپا کنیم. حرف‌های نیما باعث می‌شد ما هر روز با هم سر این موضوع دعوا کنیم و این دعواها مرا از نیما بیزارتر می‌کرد. نیما هر اتفاقی که می‌افتاد بحث برگزار نکردن این جشن را به میان می‌کشید و مرا عصبانی می‌کرد. در محضر عقد کردیم و پس از آن، این ماجرا ادامه داشت تا این‌که ما تدارک مراسم عروسی را آغاز کردیم و تازه این شروع اختلافات جدی ما بود. نیما لج کرده بود و کارهای عروسی را انجام نمی‌داد. از هر چیزی بی‌ارزش‌ترین و ارزانقیمت‌ترینش را انتخاب می‌کرد. وقتی هم اعتراض می‌کردم می‌گفت چطور شما حاضر نشدید هزینه جشن عقد را بدهید پس من هم نمی‌توانم برای عروسیمان خیلی پول خرج کنم. نیما می‌گفت چون جشن عقد نگرفتیم، پس عروسیمان باید طبق نظر خودش باشد و من نمی‌توانم هیچ حرفی بزنم یا اعتراض کنم. از این رفتارهایش شوکه می‌شدم و هر روز بیشتر از او فاصله می‌گرفتم.نیما آنقدر سر این موضوع جنجال به راه انداخت که در نهایت به او گفتم هزینه یک جشن عقد را می‌پردازم فقط مرا ناراحت نکن. اما این مرد باز هم دست‌بردار نبود و سر تدارک مراسم عروسی آنقدر اذیتم کرد که تصمیم گرفتم زندگی با او را آغاز نکنم. وقتی نیما تا این اندازه بی‌انصاف است و به خاطر یک مراسم عقد، چنین جنجالی به راه می‌اندازد، در زندگی مشترکمان هم رفتارهای بدتری خواهد داشت و مرتب برای پول خرج کردن‌هایش از من حساب پس خواهد گرفت. برای همین زندگی در کنار چنین مردی برایم عذاب‌آور است و می‌خواهم از او جدا شوم. در این لحظه مرد جوان نیز به قاضی می‌گوید: آقای قاضی از وقتی من و نصیبه با هم آشنا شده‌ایم، این زن همیشه از من توقعات بیجا داشته است. همیشه انتظار داشته بهترین‌ها را برایش تهیه کنم. حتی روز خواستگاری هم 1364 سکه طلا را به عنوان مهریه‌اش تعیین کرد و من هم به خاطر علاقه‌ای که به او داشتم، سعی می‌کردم خواسته‌هایش را برآورده کنم. هیچ وقت پیش نیامده بود نصیبه چیزی از من بخواهد و من قبول نکنم. اما درست وقتی که باید طبق رسوم و سنت، مراسم عقدکنان را برگزار می‌کردند، نصیبه مخالفت کرد و گفت که لزومی به برپایی چنین جشنی نیست و در عوض جشن عروسیمان را مفصل‌تر می‌گیریم. این موضوع مرا ناراحت کرد و تازه متوجه خودخواهی این زن شدم. نصیبه تصور می‌کرد فقط من باید برای او بهترین‌ها را فراهم کنم و خودش نباید خواسته‌های مرا برآورده کند. برای همین من هم دیگر نمی‌خواهم در کنار این زن زندگی کنم. در پایان قاضی عموزادی سعی کرد این زوج را از جدایی منصرف کند. او با صحبت‌هایش نصیبه و نیما را برای گرفتن راهنمایی، به مشاوره خانواده معرفی کرد و در نهایت این زوج نیز پیشنهاد قاضی را می‌پذیرند و راهی مرکز مشاوره خانواده می‌شوند تا شاید بتوانند به اختلافاتشان پایان دهند. با احساساتتان تصمیم نگیرید دکتر سعید خراط‌ها، روان‌شناس در این باره می‌گوید: گاهی دختر و پسرهای جوان در برخی از محیط‌ها با هم آشنا شده و ارتباط‌های بیشتر برقرار می‌کنند تا این‌که، بعد از مدتی به هم وابسته می‌شوند و تصور می‌کنند برای هم مناسب هستند. آنها پس از رسیدن به این احساس بدون فکر و اندیشه قدم در راهی می‌گذارند که شاید از همان ابتدا معلوم است سرانجامی ندارد. آنها تصور می‌کنند چون به هم علاقه‌مند شده‌اند به راحتی می‌توانند معایب و ایرادهای یکدیگر را دیده و تحمل کنند. اما در واقع اگر معیارهای انتخاب همسر و تشکیل زندگی به خاطر همین احساس‌های زودگذر رعایت نشود، بدون شک پایه زندگی از همان ابتدا سست می‌شود و زن و شوهر تازه پس از رسمی شدن ارتباطشان تفاوت‌ها و ایرادهای همدیگر را می‌بینند. آن وقت است که همین ایرادها و تفاوت‌ها می‌تواند یک زندگی را نابود کند. برای همین هر دو به طلاق و جدایی فکر می‌کنند. به نظر من بهتر است به دوران آشنایی توجه ویژه‌ای داشت چرا که برخی از زنان و مردان در این دوران اگر دچار احساسات شده باشند، به سادگی از کنار اتفاقات و اختلافات می‌گذرند و راهی خانه بخت می‌شوند. اما نمی‌دانند که بی‌توجهی به همان مشکلات دوران آشنایی می‌تواند زمینه‌ساز اختلافات و درگیری‌های بیشتر پس از عقد باشد که گاهی پای آنها را به دادگاه‌های خانواده باز می‌کند. حالا در این میان به خاطر برخی لجبازی‌ها خیلی وقت‌ها زوج‌های جوان بدون مطالعه و به راحتی تصمیم به جدایی می‌گیرند. اما وقتی به آنها در مورد عواقب و آنچه پس از طلاق در انتظارشان است گفته می‌شود، منصرف می‌شوند. بنابراین بهتر است اگر تصمیم به طلاق گرفته شد، قبل از طرح عمومی آن، زن یا مرد ابتدا با خودش کنار بیاید.
نوبیتکس
ارسال نظرات
x