x
۰۱ / بهمن / ۱۳۹۴ ۱۷:۵۳

8 داستان خیالی در مورد فریلنسرها

شاید تا به حال اصطلاح فریلنسر به گوشتان خورده باشد. همان افراد متعددی که در پروفایل لینکدین خود، شغل فعلی خودشان را فریلنسر انتخاب کردند و تعدادشان هم رو به افزایش است. ...

کد خبر: ۱۱۲۹۰۷
آرین موتور

در متن زیر قرار است تا داستان هایی خیالی که هر فرد قرار است در ابتدای راه خود برای فریلنس بودن از این و آن بشنود را بررسی می کنیم. شاید شما هم دوست داشتید فریلنسر شوید و یا شاید هم با خواندن این مقاله، دو دستی به شغل فعلی خودتان بچسبید! به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از دریک، کار فردی یا فریلنسر کسی است که سرویس ها یا خدمات خود را بدون تعهد دراز مدت به کارفرما ارائه می کند. آن ها معمولا ساعتی، روزانه یا پروژه ای دستمزد می گیرند. اساسا یک کسب و کار یک نفره است. زمینه هایی که در آن فریلنسینگ رایج است عبارتند از: موسیقی، چاپ، نویسندگی، برنامه نویسی، عکاسی، روزنامه‌نگاری، آرایشگری، ویرایش، طراحی گرافیک، طراحی سایت، مشاوره، راهنمای تور و مترجم.) از وقتی که به عنوان یک فریلنسر شروع به کار کردم، ایمیل ها و مسیج ها زیادی از آدمایی دریافت کردم که عجولانه، شغلشون رو ترک کرده بودند و فریلنسریشون رو شروع کرده بودند. بعد از یه مدتی هم که گذشته، تازه فهمیدن که این جور زندگی کردن اصلا شبیه آب هویج بستنی خوردن زیر آفتاب های گرم سواحل پورتوریکو ، در حالی که داری روی آخرین پروژت کار می کنی، نیست. این روزها داریم با مسائل جدیدی روبرو می شویم. کمپانی های بزرگ حرف از منحل کردن سیستم ۴۰-ساعت کار هفتگی می زنند. مدیر عامل های شرکت های مختلف، کاملا عواقب مشاغل موفقی که در خانوادشون هست رو قبول کردند. مادرها هم جلوی همه "گوینث پالترو" هایی که جسورانه اعلام کردند، این روزا دیگه اون ۲ تا ۸ کارکردنا مسئله بغرنجی نیست، در می آیند. کاملا طبیعی است که فرجام فریلنس های جامعه چیزی نیست جز، خیل عظیمی از آدم ها که خیال یک زندگی با معنا و متعادل را در ذهنشان می پرورانند. درسته. کار مستقل خوبی های خودش را دارد؛ مثلا امکان کنترل داشتن روی شغلتون، یا فرصت پیشروی در کار بدون این که لازم باشه وایستین تا جناب رئیس عملکردتون رو بررسی کنه و یا شانس نه گفتن به یک کار، زمانی که نمی خواین انجامش بدین. همه این ها دلایل قابل قبولی هستن که باعث بشن خیلی ها شغل عادیشون رو رها کنن و ماجراجوییشون رو در عرصه فریلنسری آغاز کنند. اما باید اینم اضافه کنم که فریلنسری بدی های خاص خودش رو هم دارد. افسانه های جاودانه ای در زمینه فریلنس هستند که توسط آدمای فوق العاده موفق، اما کاملا متفاوت با اکثریت جامعه (اوتلایرها) خلق شده. این ها به خوبی توانسته دستاویز این ایبوک موفقیت اقتصادی های بی پایه و اساسی بشود که افراد ساده لوح را تحت تاثیر بگذارد و به داشتن این نوع شغل، تشویقشان کند. حرفای من به این معنی نیست که خواسته باشم یه دفتر قطور از خطرات جدی ترک کردن شغل و چسبیدن به فریلنس شدن رو واستون باز کرده باشم. فقط می خوام بدونین مصائبی که یک فریلنسر، سر راهش باهاش برخورد می کنه، چی هست. این طوری که پیداست همه مردمم خیال دارن یک روزی فریلنسر بشن! با هم افسانه هایی که در مورد فریلنسر شدن وجود دارد را مرور می کنیم: یک راه سریع برای پولدار شدن است. خب این درست است که مهارت های ارتباطی خوب می تواند باعث شود شما از حد نرمال بیشتر پول در بیاروید، ولی این رو تضمین نمی کنه که شما در پول غوطه ور شوید. مشهور شدن، زمانبر است. پس انتظار این را نداشته باشید که همان اول پول زیادی رو به جیب بزنیند. تمرکزتان را روی ارتقا مقام در یک سطح عالی بگذارید و سعی کنید به اون دسته از مشتری هایی که بعدا به شما کمک خواهند کرد، بیشتر برسید. (برای شروع ارتباطاتتون با صاحب کارها، جستجوی آنلاین برای کارهای فریلنس، راه خیلی خوبی می تونه باشه.) مشاغل فریلنس، آسانتر از مشاغل معمولی هستند. فریلنسر بودن سختی های خاص خودش را دارد. مثل بیمه نبودن، رسیدگی شخصی به صورت حساب های مالیاتی و خیلی از مزایای خوب دیگه ای که مشاغل معمولی دارن و شما ازشون بی بهره خواهید موند. در حالت کلی هم، شخصی که مدیریت دخل و خرج ها رو به عهده داره، خود تو هستی. شما دیگر مجبور نیستید تحت نظارت رئیستان باشید. آره خب، شاید. ولی اون طرف قضیه، شما باید با خیل زیادی از مشتری هایی که از شما جواب می خواهند، طرف شوید. این هم هست که علی رغم این که شما فریلنسر می توانید هر وقت که دلتان خواست، شغلتان را ترک کنید، سیستم خوداشتغالی نمی آید به صورت خودکار شما رو از گزند نارضایتی های متعاقب مشتری های متقاضی و ناآشنای شما حفظتون کند. برای مقابله با خطر پیش رو، خیلی واضح، شرایط کاری خودتون رو همون اول برای مشتری توضیح بدید. در کنار این که نبایستی مثل یک آدم ساده لوح رفتار کنین، باید بدونین که این طوری، مدیریتی حرفه ای از انتظارات مشتری می یاد تو دستتون و به طبع مشکلات متعاقب در آینده را هم کنترل می کنید. شما کنترل کاملی روی وقت خودتان خواهید داشت. شاید واسه بعضی افراد درست از آب در بیاد، ولی نه واسه همه. مثلا ممکنه که در اوقات غیر معمول، سفارش کار داشته باشید(مخصوصا اون دسته از افرادی که مشتریانی از نقاط دیگر دنیا دارند) یا گاهی اوقات باید کاری رو تا یک زمان بخصوص تحویل بدین و مجبور هستین، بی وقفه کار کنین، و یک وقت هایی هم می رسد، در حالی که باید چندتا بازبینی ضروری را انجام بدهید، حتی نمی توانید چشمتان را از اینباکستون بکنید. بسته به قابل پیش بینی بودن خط کاریتون، شما شاید حتی وقت اضافی برای تماشا کردن سریال های Game Of Thrones و Penny Dreadful تان نداشته باشید! شما یک زندگی بدون استرس را تجربه خواهید کرد. نه (بعد از خوندن موارد قبل، خودتون احتمالا تا حالا به این نتیجه رسیدین.) دیگر لازم نیست، اجتماعی باشید و مهارت های اجتماعی قوی داشته باشید. فریلنس شدن واسه درونگراها می تونه خیلی وسوسه برانگیزباشه. بعضیا می گن تو این کار می تونی تبدیل به یک سرباز مزدور تنها بشی، در صورتی که می تونستی مثل بقیه بری واسه شکار.به هر حال، رابطه سازی نه تنها می تونه شما رو باهوش تر بکنه، بلکه می تونه پنجره هایی از فرصت های شغلی دیگر رو هم به روی شما باز کنه. یک صحبت کوچولو با مشتری ها هم باعث می شه اونا باهات راحت تر باشن و باعث بشن تا رابطت باهاشون قوی تر هم بشه. برقرای تعادل بین زندگی شخصی و کاری، نتیجه طبیعی این نوع شغل است. درسی که من از زندگی یاد گرفتم، اینه که همه چیز، کاره. هم زندگی شخصی وهم زندگی کاری، هر دو نیاز به وقت گذاشتن و تلاش دارند. تصمیماتی که هر روز می گیریم، زندگی ما رو شکل می دن. و این جاست که عوامل خارجی میان و می خوان تصمیمات ما رو به بازی بگیرن؛ و ما باید وارد عمل بشیم و صرف نظر از اون عوامل، تصمیم نهایی رو اتخاذ کنیم. این فریلنسری نیست که تعادل زندگی شما رو تضمین می کنه، بلکه تصمیماتی که می گیرین، روش زندگی شما رو بالانس می کنه. این که فریلنسری شانس شما رو براش بیشتر می کنه، درسته. ولی این خود شمایین که حرف آخر رو می زنید. باید خدمت خود را ارزان تعیین کنید، تا مشتری ها به سمت شما جذب شوند. من دارم این لیست رو با افسانه ای به پایان می رسونم که می شه گفت متضاد قطبی افسانه اوله! اکثر فریلنسرها از این استراتژی برای جذب مشتری های بیشتر، استفاده می کنن، ولی خب دیگه نباید واسه باقی عمر شغلی خود هم به همین منوال پیش برید. می خواهم یک راز را به شما بگویم(البته از الان به بعد دیگه نمی شه اسمشو راز گذاشت): "آدم ها پولشان را به ارزش یک کار می دهند. و ارزش یک چیز کاملا شخصیه." همین چند روز پیش توی یک مرکز عمده فروشی میوه و تره بار بودم که داشتند اسفناج هایشان را ارزانتر از اسفناج های سبزی فروشی شیک نزدیکای خونم، می فروختن. اگر کیفیت هر دوشون رو یکی فرض کنیم، چرا مردم هنوزم دوست دارن برن از اون سبزی فروشی شیک خریدشون رو انجام بدهند؟ دلیلش این است که آنها اعتقا دارند آنجا، ارزش انقدر پول دادن رو دارد. عوامل مختلفی این جا نقش بازی می کنند، یکی از آنها می تواند قضیه اعتماد به برند و دیگریش هم آسودگی خرید باشه. ولی هر چقدر هم که سود تابعی از عوامل مختلف یا تصمیمات احساسی مشتری ها باشد، حقیقت این است که قیمت یک محصول و سرویس بیشتر از همه به افرادی بستگی دارد که روش ارزش گذاری میکنند. اگر شما بتوانید، مشتری تان را قانع کنید که شما ارزشش را دارید، آنها قطعا با رغبت بیشتری هزینه کار شما را می پردازند.( و چی بر سر اونایی می یاد که نمی تونین قانعشون کنین؟ اینجا باید روی مهارت های ارتباطیتون بیشتر کار کنین یا شاید اونا اصلا ارزش بودن در لیست مشتریان شما رو ندارن.)

نوبیتکس
ارسال نظرات
x