حمایت از کارآفرینی با متری 100 هزار تومان
نمایشگاه صنایع دستی که گویا قرار بوده با عنوان «نمایشگاه و جشنواره تعاملی صنایع دستی، محصولات و سبک زندگی ایرانی، آفریقایی و عربی» از ششم تا نهم دیماه در مصلای تهران برگزار شود، حالا تغییرنام داده و از سه روز پیش روبهروی مصلا، در سالن اقاقیا برگزار شده است؛
سولهای که تازه دو هفته پیش، سقف آن را زدهاند و حالا هم دورتادور آن را، بهجای دیوار، با برزنت پوشاندهاند و دو تکه طلق پلاستکی بزرگ، نقش درِ ورودی آن را بازی میکند. بیرون باران میبارد و سرد است و داخل سالن حتی با غرش شش «جتهیتر گازوئیلی» هم گرم نمیشود. کنار هریک از هیترها چند ظرف ٢٠لیتری گازوئیل روی زمین است و یک نفر هم کنار آن روی صندلی نشسته است. یکی از آنها، که لباس فرم نیروهای حراست نمایشگاه را پوشیده است، میگوید چون اینجا هنوز به بهرهبرداری نرسیده برای گرمکردن آن از این مشعلها استفاده کردیم. میپرسم چرا داخل مصلا برگزار نشده، شانه بالا میاندازد و میگوید شنیدهام گفتهاند که بهجز نمایشگاه کتاب هیچ نمایشگاهی در شبستان برگزار نشود. از این گذشته وقتی نمایشگاه راهوشهرسازی برگزار شد آسیبهایی به سالن زدند که مسئولان تصمیم گرفتند دیگر نمایشگاهی در آنجا برگزار نکنند.
به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از شرق ، داخل نمایشگاه تزئین و دکوراسیونی در کار نبود. زشتبودن سالن، غرفهها را هم از رنگ و رو انداخته بود. اغلب غرفهها به فروش یک یا چند نوع محدود از صنایع دستی اختصاص داشت و فقط فروشنده بود نه صنعتگر. غرفه مقابل ورودی، لوازم کمکآموزشی دانشآموزان و ابزار آزمایشهای فیزیک را میفروخت، دو غرفه در ابتدای و انتهای سالن فرش، گلیم و جاجیم عرضه کرده بودند و یک غرفه نیز چند قفل قدیمی دستساز را به نمایش گذاشته بود، یکی از غرفهها چند تابلوی پردهخوانی شاهنامه و یک غرفه نیز گلهای مصنوعی پلاستیکی عرضه میکرد. دو غرفه هم به معرقکاری و میناکاری اختصاص داشتند. نیمی از فضای میانی سالن را بدون هیچ حصار یا جداکنندهای بلکه فقط با کشیدن طناب یا نوار چسب، غرفهبندی کرده بودند و هر شخصی کنار کالاهایش ایستاده یا نشسته بود. خلوتی نمایشگاه توی ذوق میزد. برخی از فروشندهها هم یا نزدیک مشعلها خودشان را گرم میکردند یا با صاحب غرفه همسایه مشغول گفتوگو بودند.
مشاور حقوقی بودم اما کارآفرین شدم غرفه درخورتأملی را پیدا میکنم. کیف، شال و بافتهای رنگارنگ جایجایِ آن آویزان شده بود و خانم جوانی هم کیف میبافت. نرگس پورکرمان، خانمی که در جشنواره ١٣٩٠ بهعنوان کارآفرین برتر بنیاد شهید انتخاب شده بود.
او که صاحب این غرفه است میگوید: در حوزه اشتغال زنان تخصص دارد. او که به کار تولید کیف بافت مشغول است و هشت سال بهصورت انحصاری تولیدکننده این محصول بوده، سه سالی میشود که در چهار شبکه تلویزیون، این هنر را آموزش میدهد. وقتی میپرسم چه شد که به این کار پرداختی از مدرک کارشناسی حقوق خود از دانشگاه تهران و اینکه قبلا مشاور حقوقی بوده است پرده برمیدارد و این وضعیت را به گردن شیطنت دو کودکش میاندازد که گویا سبب خیر شدهاند. میگوید از ١١ سال پیش که نگهداری فرزندان، کار بیرون از خانه را برایم دشوار کرد، کاملا تفریحی به این کار پرداختم و حالا تعداد شاگردانم آنقدر زیاد شده که تعدادشان را نمیدانم. یکی از شاگردان او که در مرکز نابینایان کار میکند، آمده تا سری به استاد بزند؛ گویا او این حرفه را به کودکان نابینا آموزش داده است و حالا آنها با دستان پراحساسشان کار میکنند و پول درمیآورند. پورکرمان میگوید انرژی این خبر بیش از هر پولی که از کار مشاوره حقوقی کسب کنم به من آرامش میدهد. مشاور حقوقی که بودم چند پرونده داشتم و پول بدی نمیگرفتم اما حالا چندین نفر کنار من نان میخورند و این شادی وصفشدنی نیست. از خیر کارآفرینی که میپرسم میگوید جایزه کارآفرین نمونه شدن من یک کمکهزینه حج بود. هیچ خیری از کارآفرینی و حمایت هم ندیدهام. نمیدانم شاید من بلد نیستم. هیچ وامی هم نگرفتم.
بار اول با ٥٠هزار تومانی که از پدرم قرض گرفتم چهار تا کیف ساختم و ٧٠هزار تومان فروختم. اولین بازارچه من گمرک بود. چندینبار در جمعهبازار فروشندگی کردم. میگوید در زندان هم مددجویان را آموزش داده و کارگاهشان را تجهیز کرده است. به همسران جانبازان اعصاب و روان آموزش رایگان داده و حتی تولیدات این آموزش را نیز به محلی که اجازه آموزش داده بود تحویل داده است. میگویم از اینها امتیازاتی به شما نرسید که بتوانید کارتان را توسعه بدهید. مرد مُسن اما شق و رقی را نشان میدهد که روبهروی غرفه ایستاده است. میگوید: «پدرم است، آزاده و جانبار اعصاب و روان. عضو نیروی زمینی ارتش بوده و هیچ امتیازی نه برای خودش گرفته و نه برای ما. کار من، کار دل و دست است، امتیاز به آن کمک چندانی نمیکند؛ فعلا مؤسسهای دارم که هم آموزش میدهم و هم تولید و فروش.
آنقدر هم درآمد دارم که هم راحت زندگی کنم و هم ببخشم. پورکرمان، هیچ زنی را به کارگاه نمیکشاند. کارها را بهصورت سری و مونتاژی به کارآموزان و نیروهایش میدهد تا تمامش کنند و آنها را برگردانند. آخرِ سر هم خودش همه را وارسی میکند تا از نظر طرح و اندازه استاندارد باشند. میگوید قبلا از طریق دانشجویان آشنایی که در استرالیا و کانادا تحصیل میکردهاند کارهایش را به این دو کشور نیز صادر کرده است. شوق صادرات دارد. چند قلم کالای درستشده از چرم، حصیر و نمد را نشان میدهد و میگوید توان حضور در نمایشگاه خارجی برای ما نیست. کسی هم دلش درد نمیکند که این راه را برای ما باز کند. تأکید میکند هیچ همکاریای با من نشده است. حتی تحت پوشش سازمان صنایع دستی بودم اما سازمان قلاببافی را از فهرست خود حذف کرد و گفت چون مواد طبیعی نیست آنرا جزء صنایع دستی حساب نمیکند. این کار فقط با نخ قیطان درست میشود.
از درآمد و وضعیت بازار میپرسم؛ میگوید در کل سودآوری بالایی دارد و بازدهی آن، گاه تا ٩٠ درصد هم میرسد. شاگردانی که این کار را کامل یاد گرفتهاند اگر خوب کار کنند میتوانند هفتهای ٢,٥ میلیون تومان درآمد داشته باشند که ٥٠٠هزار تومان آن هزینه نخ است. البته به این شرط که اولا برای خودشان برند بسازند و ثانیا بازاریابی خوب و چند نقطه فروش داشته باشند. قیمت برخی از دستساختههای غرفه را میپرسم.
کیف پول زنانه که به سبکی شیک بافته شده از ٢٥ تا ٥٠هزار تومان فروخته میشود. کیفهای دستی ٧٠ و کولهپشتیهای رنگارنگ ١٠٠هزار تومان. بافتهای تونسی از ٤٠ تا ٧٠هزار تومان و کیفدستیهایی که کارآموزان زندان بافتهاند از ٤٠ تا ٦٠هزار تومان قیمت دارند. شالهایی هم که به طرز عجیبی شبیه بافتنیهای پشمی هستند را حدود ٥٠ تا٦٠هزار تومان میفروشد. به کولهپشتی ١٠٠هزار تومانی اشاره میکنم و میپرسم چقدر هزینه داشته و چند ساعت وقت برده تا آماده شود؟ با خنده میگوید: «میخواهی بازارمان را کساد کنی؟» برای این کیف ١٠هزار تومان نخ استفاده شده و ساختش حدود ٢.٥ تا سه ساعت طول کشیده است. وقتی نظرش را درباره رضایتش از نمایشگاه میپرسم، قاطعانه میگوید نه: «برای هر متر از غرفه ١٦متری، ١٠٠هزار تومان داده و هنوز نتوانسته حتی به اندازه هزینه اجاره آن کاسبی کند».
قلمزنی شیشه بهجای تدریس در دانشگاه خانم و آقای شاهابراهیمی غرفه جمعوجور و رنگینی دارند. از معدود غرفههایی که آدم رغبت میکند دوری در آن بزند. در این غرفه کارهایی از ابریشمدوزی و نقاشی روی پارچه تا رودوزی و قلمزنی شیشه به دیوار غرفه آویخته شده است. از خانم شاهابراهیمی میپرسم برای رفع نیاز مالی وارد این کار شدید یا برای تفریح؟ میگوید از کودکی این نوع کارها را دوست داشتم. چند سال پیش برای گذران وقت و البته کسب درآمد، وارد این کار شدم و از همان اول شروع به آموزش کردم. او تأکید میکند کسی که از صفر بخواهد این کار را یاد بگیرد باید در وجودش چیزی برای یادگیری این حرفه داشته باشد. آنوقت با ١٤ جلسه دوساعته کار را کامل یاد میگیرد اصولا تا کارآموزی، کار را یاد نگیرد رهایش نمیکنم چراکه قرار است نماینده من باشد. حکایت آقای شاهابراهیمی جداست. او که کارشناسارشد رشته حشرهشناسی پزشکی است و بهصورت حقالتدریس، آن هم بهازای هر ساعت، هشتهزار تومان، عضو هیأتعلمی دانشگاه بوده، حالا با صرف چند ساعت در کارگاه، کل پولی را که دانشگاه هر هفته به گفته خودش با منت به او میپرداخت درمیآورد. او میگوید به این نتیجه رسیدم که اگر کار آزاد داشته باشیم از استاد دانشگاهی بهتر است گرچه به رشتهام علاقهمند بودم اما وضعیت شغلی بهگونهای نبود که کفاف زندگی را بدهد.
از حمایتهای دولتی و کارآفرینی میپرسم؛ لبخندش فرو میمیرد و میگوید: اوایل کار ٣٠میلیون تسهیلات با کارمزد چهار درصد از صندوق مهر امامرضا(ع) گرفتیم اما آنقدر دوندگی کردیم و آنقدر اقساط اولیهاش به ما فشار آورد که توبه کردم دنبال حمایت بروم. فصلیبودن کار صنایع دستی را معضلی میداند که امکان برنامهریزی برای بازپرداخت اقساط را از آنها میگیرد. علاوهبراین، یک صنعتگر که با تولید و فروش صنایع دستی روزگار میگذراند از صفر تا صد کار باید حواسش به کار باشد. هر جایی بخواهد اهمال کند باید دست به دامان دلال شود، از تأمین مواد اولیه گرفته تا فروش تولیدات، اگر خود صنعتگر دستبهکار نباشد همه سودها به جیب دلالان میرود. به داخل غرفه اشاره میکند و میگوید: همینجا را متری ١٠٠هزار تومان به ما اجاره دادهاند و فکر نمیکنم بشود به این اندازه فروخت. میگوید هدف این نمایشگاه همین بوده که پولی به جیب بزند وگرنه کسی دلش به حال صنایع دستی نمیسوزد.
میگویم میتوانستید شرکت نکنید. جواب میدهد: قرار ما این نبود. تلفن زدند نمایشگاه در مصلای تهران است و شرکتکنندگانی هم از کشورهای عربی و آفریقایی میآیند. قرار بود استادان برجسته صنایع دستی هم ورکشاپ داشته باشند؛ من برای همین حاضر شدم اما حالا نگاه کنید. شبیه اردوگاه جنگزدههاست. هیچکدام از وعدههایشان محقق نشده. هیچکس نیامده. جاهای خالی را مفتی دادهاند تا نمایشگاه پر شود. برخی اصلا صنایع دستی نیستند. آن غرفه، بادکنک باباسفنجی و لوازم شعبدهبازی میفروشند. ما با خوشخیالی نسیه کار کردیم که اینجا بفروشیم. من روز اول نمایشگاه بینالمللی بهار، اصلا فرصت چیدن غرفه را پیدا نمیکردم اما اینجا تا دلت بخواهد وقت داری بنشینی و سرما بخوری. هیچ سرویسی هم نمیدهند. غذا را با قیمتهای بالا از رستورانهای اطراف، که آگهی زدهاند، میخریم؛ یک پرس چلوکباب کوبیده ١٨ تومان. میپرسم ارزانترین و گرانترین صنایع دستی این غرفه کدام است؟ اول تأکید میکند که روی هنر نمیشود قیمت گذاشت و بعد تابلو بزرگی را نشان میدهد که داستان بیژنومنیژه شاهنامه را با قلم بر آن کشیده است. تابلویی که سهمیلیون تومان قیمت دارد اما واقعا زیبا به نظر میرسد. تابلوهای کوچک را از ٢٥ تا ٧٠هزار تومان قیمت میگذارد.
٢٥هزارتومانیها، بهترین کارهایی است که توسط کارآموزان انجام شده و فقط به دلیل اندک لزرشی که برای رسم خطوط داشتهاند به این قیمت فروخته میشود. مانتوهای نقاشی و گلدوزیشده هم ١٦٠هزار تومان قیمت خوردهاند. برخی از تابلوها ابعاد بالای ٣٠ سانتیمتر دارند که اینها بسته به کیفیتشان از صدهزارتومان به بالا فروخته میشوند. از وضعیت بیمه میپرسم؛ خانم و آقای شاهابراهیمی بیمه صنایع دستی هستند اما به این دلیل که از دو سال پیش طرح بیمه هنرمندان تعلیق شده هیچکدام از کارآموزان یا صنعتگرانی که کار را یاد گرفتهاند بیمه نیستند. خواهران شریعتی هم غرفهای دارند که تابلوهای برجستهکاری با تلفیق خمیر و رنگ اکرلیک و کارهای سهبعدی را در آن عرضه میکنند. میگویند میخواهیم در ازای پرداخت اجاره یکمیلیونو٦٠٠هزار تومانی، کسب درآمد کنیم، اما هنوز هیچچیز نفروختهایم. از سالن راضی هستند چون سالن کناری که به عرضه خشکبار اختصاص دارد، وضعش از اینجا خرابتر است. وقتی از مشکلاتشان میپرسم میگویند مشکل زیاد است، اما اگر سازمان گالری رایگان در اختیار صنعتگران قرار میداد بقیه مشکلات را خودشان حل میکردند.
غرفه رایگان به لطف استاد صنایع دستی درست میانه سالن؛ فضایی خالی با نخ و طناب غرفهبندی شده است. صاحب یکی از غرفهها که خانم جوانی است و سرویسهای شیشهای رنگشده میفروشد و غرفه ٩ متری از طرف سازمان صنایع دستی بهصورت رایگان به او دادهاند، وقتی از او میپرسم پس چرا بقیه برای هر متر صدهزار تومان پرداختهاند، میگوید: یکی از استادان صنایع دستی که با هم در گروه صنایع دستی تلگرام عضو هستیم، تخفیف خوبی گرفته و برای ما رایگان حساب کرده است.برای همین هم هرچه بفروشیم، سود میکنیم و زیانی از جیب نمیدهیم. یک سرویس ششتکه را حدود ٦٠ هزار تومان میفروشد. شیشه خام آن را ١٨هزار تومان میخرد و در چند مرحله آن را رنگآمیزی میکند؛ انصافا زیباست. دو غرفه آنطرفتر نیز دختر نوجوانی که عروسک و گلهای کاغذی میفروشد از طریق دوستان تلگرامیاش توانسته یک غرفه چهارمتری رایگان بگیرد.
البته غرفه او نیز در و دیوار ندارد و حدود آن فقط با طناب مشخص شده است. خانم بهرامی، از دو سال پیش بهدلیل تنگنای مالی به ساخت عروسکهای پارچهای و صنایع دستی کادویی روی آورد و حالا ماهانه بین یک تا دو میلیون درآمد دارد. وقتی میپرسم آیا تاکنون از جایی حمایت شدهاید یا نه، میگوید فقط پدرم حمایت کرده است. گلهای کاغذی را پنج هزار تومان میفروشد که البته در مغازهها بین ١٠ تا ١٥هزار تومان فروخته میشوند. عروسکهای پارچهای هم بین ١٠ تا ١٥هزار تومان قیمت دارند.
برگزاری بدون عربها و آفریقاییها گویا چند ماه پیش از شرکت برگزارکننده نمایشگاه با او تماس گرفتهاند و غرفه را متری ٢٠٠هزار تومان و با تخفیف ١٩٠هزار تومان پیشنهاد دادهاند که او قبول نکرده است. بعد از چند روز با قیمت هر متر١٧٠هزار تومان برای برگزاری بهمنماه با او تماس گرفتهاند، اما ناگهان دوباره زمان برگزاری به دیماه برگشته و یکی از دوستان تلگرامی، غرفه رایگان برایش دستوپا کرده است. با نشاندادن پوستر تبلیغاتی اولیه نمایشگاه در گوشی خود میگوید: اسم این نمایشگاه «نمایشگاه و جشنواره تعاملی صنایع دستی، محصولات و سبک زندگی ایرانی، آفریقایی و عربی» بوده که با اتفاقات اخیر، عربی و آفریقایی آن حذف شده است.
گفته بودند سفرای عربی و آفریقایی هم میآیند، اما خبری نشد. در این غرفه قیمتها از پنج تا صدهزار تومان نوسان دارد. بهدلیل عجلهای که برای رسیدن به نمایشگاه داشته، آثار گرانتر را بههمراه نیاورده است گرچه همینها هم خریدار ندارد. خانم صابریان و خانم والامقام که غرفه آوینه همدان را مدیریت میکنند، به عرضه محصولات چاپ نقاشی روی تولیدات پارچهای پرداختهاند. این دو هنرمند، هنر تزئین و دوخت را با هم بهکار بردهاند. صابریان میگوید من از ابتدای جوانی به این کار پرداختهام، اما همه میدانند تداوم فعالیت ما بدون سرمایه و امکانات، سخت و نفسگیر است.
در شرایطی که صنایع دستی میتواند اشتغالزایی خوبی داشته باشد، دولت باید با برپایی نمایشگاههای ادواری، در حمایت از بانیان صنایع دستی، جدی باشد، اما نیست. خانم زرگری که فارغالتحصیل کارشناسی صنایع دستی از سازمان میراث فرهنگی و کارشناسی ارشد هنر از دانشگاه الزاهراست، میگوید هشت سال میشود که در زمینه نقاشی روی پارچه و نقاشی باتیک فعالیت میکند. او در خانه خود به این کار میپردازد، اما نداشتن یک حامی مالی یا نهادی که بتواند تداوم کارش را تضمین کند، او را در ادامه کار مردد کرده است. او میگوید صدها دختر جوان مثل من وجود دارند که با کمی حمایت مالی میتوانند علاوه بر آنکه سربار جامعه نباشند، با توسعه و بسط فعالیتهای خود، اقتصاد خلاق (اقتصاد هنر) را عمومی کنند و در افزایش تولید ناخالص داخلی مؤثر واقع شوند. خانم رفیعی که در زمینه تولید زیورآلات، حسن شهرت دارد، میگوید ما در بخش صنایع دستی مظلوم واقع شدهایم. همه کارها را درون خانه انجام میدهیم اما بدون داشتن یک حوزه نمایشگاهی و تبلیغاتی، نمیتوانیم آثار خود را عرضه کنیم.
خانم مرادینیا، فارغالتحصیل رشته شیمی است، اما بهدلیل علاقهمندی، ١٠ سالی میشود که بهصورت انفرادی در رشته سوزندوزی مشغول کار است. میگوید دولت مرتب شعار میدهد: «کارآفرینی و اشتغال»، اما از کسانی که خودشان بدون داشتن هیچگونه امکاناتی میتوانند در توسعه اشتغال و کار مؤثر باشند، حمایت جدی نمیکند. مرادینیا معتقد است کلید برونرفت از مشکلات فعلی، اتکا به توانمندی هنرمندانی است که در حوزه اقتصاد هنر فعال هستند. او آثار متعددی در زمینه چهارخانهدوزی، گلابتون، شرفهدوزی، زردوزی، روباندوزی، چهلتکهدوزی و رشنیدوزی ارائه کرده که بسیار زیبا هستند، اما او در انتظار مشتری و قدرت خرید مشتریانی است که کمتر به هنر توجه میکنند. آثار این غرفه از صدهزار تومان تا یک میلیون تومان قیمت خوردهاند.