چرا ساختار شکنی در اقتصاد ضروری است؟
مرتضی ایمانی راد: کشورى که می خواهد توسعه پیدا کند به طور اجتناب ناپذیر در لبه آشوب حرکت می کند و مدیریت این شرایط بدون به کار گیرى سیاست هاى متهورانه امکان ناپذیر است .
به گزارش اقتصاد آنلاین، وی در کانال تلگرام موسسه مطالعاتی بامداد نوشت:در سیاست گذارى اقتصادى ، مخصوصا در کشورهایى شبیه ایران که ساختارهاى کهنه اى دارد و این ساختارها مانع جدى رشد اقتصادى شده است ، ساختار شکنى الزام آور است . در ساختارهاى موجود یک عده اى منفعت می برند و عده اى دیگر که منفعت زیادى نمی برند ولى با شرایط موجود که یک محدوده امن comfort zone برایشان ایجاد کرده است در تله "تعادل بد " قرار میگیرند.این مفهوم مربوط به نظریه بازیها است . تعادل بد تعادلى است که بازیگران به شرایط موجود تن داده اند ولى این شرایط براى آنها مطلوب نیست . به همین دلیل به آن تعادل بد گفته مى شود. وجود تعادل بد به دلیل ساختارهاى کهنه و انعطاف ناپذیر است و عده اى از این ساختارهاى موجود سود می برند. در نتیجه یک خط مقاومت شکل میگیرد که از ساختار موجود حراست کند. این منافع ممکن است اقتصادى باشد ، سیاسى و یا اجتماعى باشد. این ساختار ها به دلیل اینکه به شدت کهنه شده اند و از طریق ذینفعانى حمایت مى شوند به شدت ایستا مى شوند و همانند یک سد در مقابل تغییر و تحول مى ایستند. حال سیاست گذارى اقتصادى که کارش در نهایت رشد و رفاه اقتصادى است در درجه اول باید این سد ها را تخریب کند. براى تخریب این سدها نیز ، چون آن طرف معادله قدرت متمرکز شده است ، سیاستگذار نیز باید از قدرت و شهامت خود استفاده کند تا با تخریب این سدها اثر بخشى سیاستهاى خود را تضمین کند. بنابراین براى تغییر و مخصوصا تحول نیاز به سیاستهاى رادیکالى است که در نهایت بتواند تغییرات ساختارى مناسب براى رشد را مهیا کند. شهامت زمینه غیر اقتصادى لازم براى این تغییرات ساختارى است. این تغییر ساختار نیاز به قدرت سیاستگذار دارد. قدرت وقتى منشاء بیرونى داشته باشد سیاستمدار و سیاستگذار اقتصادى اش را محافظه کار می کند ولى اگر این قدرت منشاء درونى داشته باشد ، اثر بخشى و کاریزما ایجاد می کند. کاریزما مقاومت براى تغییر را کم می کند و تخریب ساختارهاى پوسیده و مانع را راحت تر از بین مى برد. ولى سیاستگذاران و سیاستمدارانى که وابسته به قدرت بیرونى هستند ثبات و بقاء مساله اصلى آنان است و بنابراین به راحتى نمی توانند در مقابل صف آرایى قدرت هاى متمرکز شده در ساختارهاى کهنه مقاومت کنند و اتفاقا برعکس ، تمایل به حفظ منافع آنها دارند تا ثبات خود را از این طریق تامین کنند. این مساله ریسک پذیرى و شهامت سیاستگذاران و سیاستمداران را کم میکند و اثر بخشى سیاستها را نه تنها کم می کند بلکه سیاست هایى تدوین مى شود که وضع موجود را تحکیم و تثبیت کند. چون از این طریق خودش تثبیت مى شود. بنابراین براى تغییر مقدارى ریسک و شهامت لازم است . چون در تغییر یک سرى رویه هاى جارى ساختارهاى ضد توسعه اى را جابجا می کند و یا قانون مندى هاى جدیدى اضافه می کند. ولى چون در ساختارهاى کهنه می نشیند اثر بخشى بسیار کمى دارد. ولى کماکان کانون هاى قدرت وجود دارند. در تحول transformation این کانون هاى قدرت و بر هم زدن ارتباطات درونى و منفعت زایشان موضوع اصلى سیاست است . در اینجا سیاستمدار و سیاستگذار اقتصادی باید از حداقل ریسک پذیرى و شهامت برخورد دار باشند. اینها ثبات خود را در تحول می بینند و محافظه کاران نیز ثبات خود را در حفظ وضع موجود می بینند. بدون جسارت ، شهامت و ریسک پذیرى تحول امکان پذیر نیست و اگر به تجربه توسعه بسیارى از کشورهاى جهان نگاه کنیم ، هر یک با یک رهبر متمایز شده اند که ویژگى آن رهبر در شهامت و ساختار شکنى اش بوده است . نمی توان هم وضع موجود را حفظ کرد و هم تحول ایجاد کرد. کشورى که می خواهد توسعه پیدا کند به طور اجتناب ناپذیر در لبه آشوب حرکت می کند و مدیریت این شرایط بدون به کار گیرى سیاست هاى متهورانه امکان ناپذیر است .