شاگرد داروخانهای که کارآفرین فولاد شد
یک کارآفرین و عضو انجمن تولیدکنندگان فولاد در برنامهای تلویزیونی درباره نحوه فعالیتهایش توضیح داد.
احمد دنیانور، کارآفرینی که 42 سال سن دارد و تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی ارشد مدیریت بازرگانی ادامه داده است، اعتقاد دارد که درسخواندن اصلیترین عامل موفقیت نیست: «ما باید برای رسیدن به اهدافمان به خودمان اتکا داشته باشیم. اگر قرار بود با درسخواندن، افراد بتوانند به موفقیتهای خیلی بالا در حوزه کارآفرینی دست پیدا کنند، قطعا نوبت به ما نمیرسید.» به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از خبرآنلاین، دنیانور که در حال حاضر به عنوان کارآفرین صنعت فولاد فعالیت دارد، با تاکید بر اینکه در دوران نوجوانی درسخوان نبوده است، گفت: «از مدرسه گریزان نبودم اما سر درس خیلی حرف برای گفتن نداشتم. همیشه ناپلئونی درسهایم را پاس کردم. جالب است بدانید که در کلاسمان دو سه بچه درسخوان حضور داشتند که به من ریاضی درس میدادند. آنها در حال حاضر مدیران و کارمندان من هستند!» این کارآفرین افزود: «من تقریبا کار را از کلاس سوم راهنمایی آغاز کردم. وقتی سوم راهنماییام تمام شد، کار را در یک کارخانه پلاستیک آغاز کردم. این موضوع نیز به توصیه خانوادهام صورت گرفت. پدرم نظامی و فنی بود. ایشان خیلی اعتقاد داشت بچه باید دستش را روی زانوی خودش بگذارد و بایستد. بر این اساس هنگامی که سوم راهنماییام تمام شد به توصیه ایشان و با حمایت مادرم به کارخانه پلاستیکسازی رفتم. مادرم تاکید داشت بروم این کار را انجام دهم و حمایت کرد. سر خیابان خانیآباد کارخانه پلاستیکسازی بود که رفتم آنجا و شاگرد کارخانه شدم. بعد وارد دبیرستان شدم. آن زمان یادم هست که هنگام تحصیل به عنوان حرفه باید در جایی برای طرح کاد مشغول کار میشدم و چون علاقه من کار در داروخانه بود، در دوران طرح کاد به داروخانه خیابان پیروزی رفتم. بعد هم توسط صاحب داروخانه به کار گرفته شدم. در تمام طول دبیرستان کار میکردم. در شهریور که دیپلم گرفتم دو ماه بعد و در آبان ازدواج کردم. دو ماه دانشجوی مجرد بودم. وقتی لیسانس گرفتم خدواند دو فرزند دختر به من داده بود. این را هم بگویم که من یک سال هم رد شدم.» دنیا نور در بخش دیگری از توضیحاتش به عجینبودنش با کار اشاره کرد و گفت: «با کار بیشتر از درس عجین بودم. احساس میکردم که اصل مسیر را باید با کار کردن و تلاش کردن پیش رفت. درس خواندن بسترها را آمده میکند. شما را مهیا میکند که در کار موفقتر باشید. به طور شخصی تمام کارآفرینهایی که میشناسم هیچ کدام با اتکا به تحصیلات دانشگاهی به جایی نرسیدند. آن را خواندند که از قافله عقب نمانند. عموما دستشان روی زانوی خودشان بوده و کار کردهاند.» این کارآفرین حوزه صنعت با تاکید بر این موضوع که الگو به صورت خاصی نداشتهام، گفت: «من از تجربه، زیاد استفاده میکنم. من خیلی نوجوان بودم که مادرم از امیرالمومنین (ع) سخنی به من یاد داد که میفرمایند آدمها سه دستهاند. یا تجربه دیگران میشوند، یا افرادی هستند که از تجربه خودشان استفاده میکنند و یا اینکه فرهیختگان و کسانی هستند که از تجربه دیگران بهره میبرند. من هم اعتقاد دارم که همیشه باید تشنه آموختن باشیم.» دنیانور در بخشی از بیان قصه زندگی خود به شکستهایی که در زندگی کاری خود تجربه کرده اشاره کرد و گفت: «من قبل از اینکه کار فولاد را شروع کنم یک بار مقدار بدهیها به من فشار آورد. چون من استقلال اقتصادی داشتم و حتی هزینه ازدواج و ساختن خانه را خودم داده بودم، مقداری بدهکار شدم. یک روز آمدم به همسرم گفتم ما مجبوریم خانه را اجاره بدهیم تا بتوانیم بدهیهایمان را بدهیم. صبح که بیدار شدم دیدم همسرم قسمت اعظمی از وسایل خانه را بسته و آماده است. ما زیرزمین کوچکی داشتیم و این اثاثیه را ریختیم در زیرزمین و رفتیم پیش مادر زندگی کردیم و خانه را اجاره دادیم و بدهی مردم را پرداخت کردیم. این اولین تجربه تلخ من بود.» این کارآفرین ایرانی افزود: «تجربه شکست هست که به آدم کمک میکند رشد کند. شما اگر شکست نخورید محال است بلند شوید و رشد کنید. یک مشکلی که لازم است راجع به آن حرف بزنیم این است که ما وقتی قله را میبینیم خیلی زیباست. آدمها نشستهاند و رسیدهاند، کولهها را درآوردهاند. اگر فکر کنیم آنها را کسی با هلیکوپتر آورده کارمان تمام است اما اگر بدانیم یک مسیری را طی کردهاند و سختی کشیدهاند متوجه می شویم این مسیر را باید طی کنیم. من اعتقاد دارم که امروز باید یاد بگیریم که رسیدن به قله کار سختی است. مطمئن باشیم پیشرفت، کار سختی است. قطعا آدمها بیخودی نمیتوانند به موفقیت دست پیدا کنند. من هیمشه به مدیرانم میگویم مشکلات و سختیها برای کتابها نیست بلکه واقعیتهای روزمره است.» او در پاسخ به این پرسش که برخی آدمها در شرایط شکست روحیه خودشان را میبازند اما شما چگونه توانستید موفق باشید، گفت: «آنهایی باید جا بزنند که یادشان برود که خودشان این راه را درست کردند. سال 79 مدیر شرکتی شدم که متعلق به یکی از بانکها بود و 48 میلیارد تومان زیان انباشته داشت. بعد از چهار سال با 42 میلیارد سود شرکت را تحویل دادیم. این شرکت به فاصله کوتاهی توسط بخش بزرگ صنعتی خریداری شد.» دنیانور درباره نحوه رساندن این شرکت زیانده به یک شرکت سودده گفت: «6 صبح هر روز از سیمتری نیروی هوایی به میدان آزادی رفتم تا در کارخانه مشغول شوم و 10 شب برگشتم. این کار چهار سال ادامه داشت.»