کار تهران تمام است
پول همان قدر که مهمترین ابزار توسعهی یک شهر است، میتواند مهمترین عامل نابودی آن هم باشد. آخر و عاقبتِ هر رونق لجامگسیختهای رکودی ویرانگر است.
باید به آنچه در سالهای اخیر (بعد از ۱۳۸۹ تا ۱۳۹۲) بر سر تهران آمدهاست به دقت نگاه کرد، سپس حال و روز امروز خودمان و شهرمان را دید و دست آخر با نگرانی منتظر آینده ماند و دید سیاهچالهی پایتخت چطور خود را و ما را، کشورمان را و چه بسا منطقهای را که در آن گرفتار شدهایم، در خود خواهد بلعید. به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از معماری نیوز، تعبیر «سیاهچالهی تهران»، متعلق به محسن رنانی است که چند سالی است بر طبل تکینگی تهران -از مناظر گوناگون- میزند، اما کو گوش شنوا؟ آن قدر مشغله و سر و صدا در این شهر هست که کسی گوشش بدهکار حرف حساب نیست. نشانههای بحران ظاهر شدهاند. اقتصاد شهر به بنبست رسیده. رکودی سنگین بر ساختوساز شهری سایهانداختهاست. محاسبهها و توجیههای اقتصادی طرح و پروژههای بزرگ و کوچک فقط روی کاغذ معتبر است. پولی دیگر نیست که به چرخش و گردش دربیاید. هر چه بوده به انواع و اقسام ساختمان بدل شده تا ذخیرهای مطمئن برای فردا باشد. اما چه کسی میخواهد -یا چه کسی میتواند- این حجم عظیم و انبوه و سنگین را از بتن و فولاد، دوباره تبدیل به پول کند؟ این همه خانهی خالی در بالا و پایین شهر به درد چه کسی میخورد؟ زیر قیمت هم کسی نمیخردشان. پول نیست، کسی نمیتواند که بخردشان. نهایتاً خانهها را با هم عوض میکنند، وگرنه چه کسی زورش میرسد که از پس هزینهی چندصد میلیون تومانی خرید ملک در پایتخت بربیاید؟ کدام بانک میخواهد هزینهی خرید مسکن را برای متقاضیان تامین کند؟ وقتی که بانکها برای جذب خردهسرمایههای سرگردان مجبورند بیش از ۲۰ درصد سود به سپردهگذاران بدهند، سود وام بانکی مسکن چقدر خواهد بود؟ اصلاً عددش چقدر خواهد بود؟ از کدام منبع تامین خواهد شد وقتی که سرمایهی خود بانک و سپردهگذران هم، زمین و بتن و فولاد است نه پول؟ درآمد کدام شغل کفاف خرید خانه را میدهد؟ تو بگو بساز و بفروشی؛ آیا غیر از این است که بساز و بفروشها هم بیش از یک سال است به جای عالم واقع، روی کاغذ پول روی پولشان میآید، یا به عبارت دقیقتر ملک روی ملکشان؟ این اعداد و ارقام را چند جای دیگر هم نوشتهام، بگذارید اینجا هم دوباره بنویسم: طی ۴ سال از سالهای ۸۹ تا ۹۲ بیش از ۱۰۰ میلیون مترمربع ساختمان مسکونی جواز ساخت گرفتهاند. فقط در سال ۱۳۹۱ برای بیش از ۳۲ میلیون متر مربع، جواز ساخت مسکونی صادر شده. اگر آمار وزارت راه و شهرسازی را ملاک بگیریم، فرض کنیم سهم هر نفر ۲۶ متر مربع باشد، به عبارتی طی یک سال برای جمعیتی حدود ۸۰۰ هزار نفر در تهران خانه ساخته شده است (خیالتان راحت، در این محاسبه ۲۰ درصد فضای مشاع هم درنظرگرفته شدهاست). ظرفیتسازی البته فینفسه اشکالی ندارد، کمااینکه همه جای دنیا برای آینده برنامهریزی میکنند، اما آیا تهران -تهرانی که شلوغی و بههمریختگی و مشکلاتش امان یک کشور را بریده- چنین ظرفیتی داشته یا دارد؟ معاون وزیر راه گفته ۱۶ میلیون، از شهردار تهران هم نقل شده ۲۰ میلیون… . واقعاً این همه آدم را میتوان در این شهر و شهرکهای اطرافش جا داد؟ شهری که همین امروز هم برای ۱۰ میلیون نفر زیادی تنگ و متراکم است. فرض که برای ۱۶ میلیون نفر خانه بسازیم، آیا فضای خدماتی هم برای این جمعیت میتوان ساخت؟ آیا میتوان حتی آب مورد نیاز این جمعیت را تامین کرد…؟ ممکن است بعضی بگویند این حرفها انتزاعی است، بگذارید بحث را انضمامی دنبال کنیم و این اعداد و ارقام را جور دیگری در هم ضرب و تقسیم کنیم: سال ۱۳۹۱ مرکز آمار ایران میانگین بهای هر متر مربع بنای مسکونی را ۴ میلیون تومان در نظر گرفته است. فرض کنیم که همهی ۳۲ میلیون متر مربع، به صورت منظم در سراسر تهران مجوز ساخت گرفتهاند. در واقع برای سادهشدن حساب و کتاب از ضریب پراکندگی با توجه به سهم بیشتر مناطق بالای شهر در ساختوساز بگذریم. ۱۲ میلیون متر مربع را هم به عنوان فضای مشاع کم کنیم و ۲۰ میلیون متر را در ۴ میلیون تومان ضرب کنیم. نتیجه میشود ۸۰ هزار میلیارد تومان که حدود ۲۰ درصد نقدینگی کل کشور در سال ۱۳۹۱ (۴۰۰ هزار میلیارد تومان) است. کاش فقط همین بود که نیست. اگر آمار ساختوساز در شهرهای اطراف تهران (حیاط خلوتها) و دیگر کلانشهرها و شهرهای متوسط و کوچک و حتی روستاها را هم اضافه کنیم، از این مهمتر اگر ساختوسازهای غیرمسکونی را هم اضافه کنیم، آن وقت یک علامت سوال بزرگ، بزرگتر از حجم کل اقتصاد ایران مقابل چشمانمان ایجاد خواهد شد! چطور ممکن است در یک کشور به اندازهای مجوز ساخت ساختمان مسکونی صادر شود که کل پولی که در یک سال در مملکت چاپ شده، کفاف خریدن آنها را ندهد؟ اما چه کسی به این حرفها گوش میکند؟ هنوز هم بازار ساختوساز در تهران داغ است. هنوز هم در هر گوشهای، کسی و کسانی مشغول کوفتناند و ساختن. هنوز هم نمیتوان کوچهای را یافت که در آن صدای سنگ فرز بلند نباشد. هنوز هم تهران بزرگترین کارگاه ساختمانی جهان است. بودجهی شهرداری تهران هر سال بیشتر از پیش میشود. تا سقف ۲۰ هزار میلیارد تومان چیزی نمانده، اگرچه ۲۰ هزار میلیارد تومان بودجه، برای ادارهی شهری در حد تهران چندان هم زیاد نیست، اما سوال اینجاست که منابع این بودجه از کجا تأمین میشود؟ حتی اگر از ماجرای تراکمفروشیهای بیقاعده هم بگذریم، خود عوارض ساختوساز هم جای سوال دارد. البته نه سوال حقوقی و قانونی، بلکه سوال فلسفی! گوش کسی بدهکار نیست. مردم -منظورم آن بخشی از مردم است که مشغول به شغل شریف بساز و بفروشیاند- هنوز هم مایل به ساختوسازند. حاضرند ته حسابهایشان را خالی کنند و باز هم خانه روی خانه بگذارند. بعید است کسی هم فکرکند که اینها کار اشتباهی میکنند. از وقتی که تهران، تهران شده تا به امروز، هر که زمینی خریده و خانهای ساخته، برده، چرا از این بعد نبرند…؟ نمیدانم، شاید هم ببرند. اما آن چیزی که از شواهد و ظواهر برمیآید، آن چیزی که منطق حساب و کتاب اقتصاد شهر حکم میکند، تهران ناگزیر است که تاوان رونق لجامگسیختهای را که از سر گذارنده پس بدهد. ممکن است بعضی بگویند تهران نظر کرده است، بحرانهای بزرگتر از این را هم پشت سر گذاشته و این را هم میگذارد، اما پول، نظرکردگی و نظرنکردگی نمیشناسد. حساب پول، حساب دو دوتا، چهارتا است. همانطور که دیروز کار کرده، امروز و فردا اگر حسابش نخواند، کار نمیکند. بالاخره ساختوساز از سالهای ۱۳۸۸ به بعد، یک تنه بار گردش اقتصاد ایران را بهدوشکشیدهاست. پول در آن هزینه شده و پول ساختهاست. یک تومان را نه ۵/۱ تومان، بلکه دهها تومان کردهاست، به هر حال شرایط کلی سیاسی و اقتصادی مملکت چنین شرایطی را فراهم آوردهاست، اما آیا باز هم شرایط همینگونه خواهد بود؟ خدا نکند که این گونه بماند! بازار اشباع ساختوساز شهری در تهران - و به تبع آن، همه جای ایران- خیلی وقت است از حد منطقیش گذشته و دیگر جایی و ظرفیتی برای بندبازیها و ژانگولربازیهای خطرناک ندارد.