53 نفری که بعد انقلاب اموالشان مصادره شد
داستان کامیابیها و مهاجرت. کوچ 53 سرمایهدار که «ناکامی» سرنوشت جملگی آنان بود.
ماجرای تولید جیپ شهباز، تصویری از دستان ترک خورده کودکی که به شست و شوی اتومبیلها عشق میورزید و در بزرگسالی «پیکان» را روانه خیابانهای ایران کرد. سرنوشت مردی برخاسته از دل کویر که نخستین بار روشنایی را به کرمان برد. از روزهای پر رونق صنعت تولید کفش که این روزها به سختی نفس میکشد. یادگاریهای صنعت گران دیروز، همین چند بنگاه اقتصادی بزرگ است که در سایه مدیریت دولتی رو به تعطیلی گذاشت یا اکنون در گلوگاههای ساختار تولید، روزهای پایانی خود را سپری میکند. اما فارغ از عقاید سیاسی، مذهبی و وابستگی یا عدم وابستگی بنیانگذاران، بزرگترین صنایع ایران به رژیم پهلوی باید اذعان کرد که امروز به ندرت از آنان یاد میشود. مشمولان بند «ب» قانون حفاظت و توسعه صنایع که تعداد آنها به 53 نفر میرسید. اما میان این فهرست و فهرستی که از نخستین زندانیان سیاسی دوره رضا شاه منتشر شد، نوعی قرابت وجود دارد. گروهی که بعدها هسته مرکزی حزب توده را تشکیل دادند و از قضا تعداد آنان نیز 53 نفر بود. با این تفاوت که بازرگانان و صنعتگران مشمول بند مصادره، مانند زندانیان حزب توده، عواملی در روزنامهها و نشریات نداشتند که نام آنان را زنده نگاه دارد... آنها کیستند؟ چرا شرکتهای آنها توقیف شد؟ شرکتهای آنها پس از مصادره چه سرنوشتی پیدا کرد و آنها اکنون کجا هستند وچه میکنند؟
به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از مهرنامه، اینگونه است که سراغ آن 53 نفر میرویم. از میان این جمع تنها توانستیم به اطلاعات 33 نفر دست پیدا کنیم که اکنون 13نفر آنها در قید حیات نیستند اما از برخی، تمدن تولیدی به یادگار مانده از آنها هم چنان در قید حیات است.
1. آذر ابتهاج
در میان 53 سرمایهداری که نام آنها در فهرست شورای انقلاب قرار دارد، نام یک زن به چشم میخورد؛ آذرصنیع (ابتهاج). زادگاه او بابل است. فرزند خانوادهای متمول که پدرش «حسین صنیع» از دندانپزشکان بهنام مازندران بود. او نیز «طبابت» را برگزید و از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد. آذرصنیع، همسر «ابوالحسن ابتهاج» از سیاستمداران دوره پهلوی نیز بود و به همین سبب، مدیریت کلوب بولینگ را برعهده داشت و همچنین جزو سهامداران بانک ایرانیان بود. اما نام او در حالی درفهرست مصادرهایها قرار گرفته است که گفته میشود پیش از پیروزی انقلاب، آذر صنیع و همسرش سهام خود را به هژبر یزدانی واگذار کرده بودند و البته بولینگ معروف او در ونک نیز تعطیل شده بود. واکنش او به حکم شورای انقلاب برای مصادره اموالش چنین است: «من خودم از این عنوان تعجبزده شدم چون نه مقاطعه کار بودم و نه صاحب سرمایه، فقط عضو هیأت مدیره بانکی بودم که شوهرم بنیان نهاده بود، فکر میکنم بیشتر حسادتها کار ما را به این جا کشاند.»
2.ابوالحسن ابتهاج
آخرین پست دولتی که به «ابوالحسن ابتهاج» سپرده شد، ریاست سازمان برنامه و بودجه از سال 1333 تا 1337بود. او البته نخستین سیاستمداری بود که ریاست این سازمان را در دوره پهلوی دوم بر عهده گرفت. ابتهاج پیش از آنکه به سازمان برنامه راه پیدا کند مدارج پیشرفت خود را از معاونت بانک شاهنشاهی آغاز کرد و به مدیرعاملی بانک ملی نیز رسید. او پس از 8 سال از ریاست بانک ملی استعفا کرد و این بار در قامت یک دیپلمات، عازم سفارت ایران در فرانسه شد. اما صندوق بینالمللی پول، مقصد بعدی ابتهاج بود. ابوالحسن ابتهاج در سال 1331 پیشنهادی از سوی مقامات این نهاد بینالمللی دریافت کرد و ابتدا در کسوت مشاور رئیس صندوق به آنجا رفت و بعد از آن، مدیریت بخش خاورمیانه این نهاد بینالمللی را برعهده گرفت. او اما از مناصب دولتی فاصله گرفت و به تأسیس بانک ایرانیان و شرکت بیمه بینالمللی ایران- آمریکا روی آورد. ابتهاج در سال 1378 به دیار باقی شتافت.
3.مراد اریه
مراد اریه فوت و فن تجارت را از همان دوره نوجوانی در مغازه برادرش «یحیی اریه» آموخت. او در سال 1277 در کاشان و در یک خانواده یهودی متولد شد. تجاربی که اریه در جریان سفرهایش به اقصا نقاط جهان از روسیه به انگلیس و ایتالیا به دست آورد، او را در جوانی به یکی از تاجران صاحبنام پارچه و منسوجات تبدیل کرد. اریه درکنار تجارت به عرصه سیاست نیز آمد و رفت داشت و در چهار دوره، نمایندگی کلیمیان را در مجلس شورای ملی برعهده داشت. او در سال 1340، نخستین مجتمع تجاری را به مرحله بهرهبرداری رساند که کارخانجات سرامیکسازی و کاشیسازی ایرانا، پلاستیکسازی، ملامینسازی تهران، واحد تولیدی پتو پرنیان، کارخانه بستنیسازی الدرادو و نیز چندین واحد کوچک و بزرگ تولیدی نیز در این مجتمع قرار داشت. انقلاب که پیروز شد، اریه به نیویورک رفت و در سال 1372 نیز درگذشت.
4. جعفر اخوان
در توصیف نقش «جعفر اخوان» در اقتصاد ایران، همین بس که گفته میشود، او شالوده صنعت خودرو را در ایران بنیان نهاده است. اخوان، شرکت بازرگانی «جیپ» را زمانی تأسیس کرد که خیابانهای ایران مملو از اتومبیلهای کادیلاک، بیوک یا شورلت آمریکایی بود. او، ابتدا به واردات «جیپ ویلیز» پرداخت و سپس در سال 1335خط مونتاژ آن را در کشور راهاندازی کرد. اخوان حدود 3 سال بعد توانست «جیپ شهباز» را از کیلومتر 9 جاده مخوص کرج، روانه بازار کند. تغییر نام شرکت جیپ به جنرالموتورز نیز زمانی روی داد که اخوان در سال1352، 45 درصد سهام این شرکت را به جنرالموتورز واگذار کرد و البته بخشی از سهام این شرکت، به بنیاد پهلوی رسید. این شرکت تولیدکننده خودروهای لوکس، پس از انقلاب به سازمان گسترش واگذار شد و نام آن به «پارس خودرو» تغییر کرد. اخوان همچنین یکی از سهامداران بانک داریوش نیز بود.
5.عبدالحمید اخوان کاشانی
از میان فرزندان «عبدالباقی اخوانکاشانی» تاجر بزرگ فرش در کاشان، عبدالحمید بیش از سایر برادرانش به تجارت، علاقه نشان داد. این گرایش، بعدها از او یک بازرگان کارآزمودهی تجهیزات الکترونیکی ساخت. کسی که نخستین ماشین لباسشویی و رادیوی ترانزیستوری را به ایرانیان هدیه کرد. نمایندگی محصولات خانگی زانوسی، چرخ خیاطی کهلر و نمایندگی شرکت الکتریکی R.E.F نیز از دیگر فعالیتهای برجسته او و برادرانش به شمار میرود. اما آنچه نام عبدالحمید را برسر زبانها انداخت، تأسیس فروشگاه زنجیرهای «بزرگ» بود. او البته با شراکت احمد خیامی توانست فروشگاههای زنجیرهای کوروش را در سال 1348راهاندازی کند. پای کوروش در مدت کوتاهی به 8 نقطه از ایران رسید، اما اندیشه توسعه این فروشگاه بیش از این توفیق نیافت. در زمان وقوع انقلاب این فروشگاه در تملک عبدالحمید کاشانی نبود. چرا که او به دلیل اختلاف نظر بر سر نحوه مدیریت این فروشگاه سهم خود را به خیامی واگذار کرد.
6.اسدالله رشیدیان
اسدالله رشیدیان بیش از آنکه در عرصه اقتصاد شناخته باشد، او را به واسطه فعالیتهای سیاسیاش در دهه30 میشناسند؛ نقشی که اسدالله و برادرانش در وقوع کودتای 28 مرداد ایفا کردند و البته مبارزاتی که بعدها دولت امینی را نیز نشانه گرفت. این مبارزات اما بیش از آنکه موجب تقویت پایگاه سیاسی رشیدیان شود، راه ورود او را به عرصه فعالیتهای اقتصادی گشود. مجوز تأسیس بانک، پاداشی بود که محمدرضا پهلوی به پاس مبارزات او و برادرانش به آنان هدیه کرد. با حمایت بانک مرکزی، سرمایه مورد نیاز بانک تعاونی و توسعه رشیدیان را که وابسته به اصناف بود تأمین کردند و فعالیتهای اقتصادی خود را با تأسیس شرکت بیمهای توسعه دادند. اسدالله رشیدیان، پیش از پیروزی انقلاب، سرمایه خود را از کشور خارج کرد و خود نیز به انگلستان رفت. او در اوایل دهه 60 در سن60 سالگی دارفانی را وداع گفت.
7.مهدی بوشهری
اگرچه خون حاج محمدآقا بوشهری، ملقّب به معینالتجار را در رگهایش داشت، اما ازدواج با اشرف پهلوی، او را به ثروت و شهرت رساند. از میان شرکتها و مؤسساتی که مهدی بوشهری سهامدار آن بود، میتوان به شرکتهای واردات و حقالعملکاری سولز ایران، شرکت پلیران، شرکت پخش نوار و صفحه اپریل، شرکت واردات شیشه و لوازم برقی تکنیساز، شرکت خدمات سینمایی و فیلمبرداری، شرکت گسترش صنایع سینمایی ایران، شرکت ایرساکو، شرکت آبهای معدنی دماوند، شرکت صنایع ساختمانی ثزا، شرکت امک چالوس و شرکت لبنیات پاستوریزه پاک اشاره کرد. او البته درنقش یک رایزن تجاری یا واسطه، تعدادی راکتور اتمی از فرانسه برای نیروگاههای ایران خریداری کرد. بوشهری پیش از آنکه با درباریان وصلت کند به مدیریت فستیوالهای هنری میپرداخت. گفته میشود او، هنگامی که مدیریت خانه ایران در پاریس را برعهده داشت، حدود دو میلیون فرانک فرانسه از بانک ملی ایران تسهیلات گرفت و به رغم پیگیریها از پرداخت آن امتناع کرد.
8.حبیب ثابت
حبیب ثابت پاسال؛ بنیانگذار بزرگترین بنگاههای اقتصادی در ایران. اندیشه ورود به فضای کسب و کار از نوجوانی با ثابت بود؛ شاید از همان روزهایی که فقر و تنگدستی، او را در برابر فرزندان شخصیتهای لشکری و کشوری در مدرسه «سن لویی» لالهزار حقیر میکرد. آنگونه در سن 16 سالگی، مغازهای برای اجاره و تعمیر دوچرخههای کسانی که ییلاق خود را در شمیرانات میگذراندند، تهیه کرد. مسافرکشی با اتومبیل فورد میان توپخانه و قلهک و پس از آن حمل مسافران به خارج از مرزهای پایتخت از دیگر فعالیتهای ثابت بود. او بعدها با خرید دو کامیون از فرانسه و یک دستگاه اتومبیل فیات از ایتالیا و انتقال آنها به تهران، نخستین مؤسسه حملونقل با وسایل نقلیه موتوری را در ایران تأسیس کرد. ثابت به واسطه تصدی یکی از بستگان خود در وزارت پست و تلگراف، توانست امتیاز حمل محمولههای پستی از تهران به مازنداران را کسب کند. گفته میشود او با سرمایه بهاییان در 29 سالگی، نخستین کارخانه نجاری ماشینی را در ایران راهاندازی کرد. تأسیس شرکت «فیروز» برای صادرات لوازم آرایشی و بهداشتی آمریکایی به ایران و البته تأسیس کارخانه پپسیکولا، راهاندازی شبکههای تلویزیونی، تأسیس کارخانه جنرالتایر و نمایندگی اتومبیل استودبیکر، از دیگر اقدامات او به شمار میرود. او دو سال پیش از پیروزی انقلاب ایران را برای همیشه به مقصد نیویورک ترک کرد و در سال 1364 نیز درگذشت.
9.علینقی عالیخانی
نام عالیخانی از آن جهت در تاریخ اقتصاد عصر پهلوی برجسته مانده است که او در کسوت یک مقام دولتی خدمات بسیاری را به بخش خصوصی ارائه کرده است. البته از او به عنوان وزیری برخاسته از اتاق بازرگانی یاد میشود. عالیخانی، پس از گذراندن مقطع دکترای حقوق در پاریس به ایران بازگشت. او در مقطعی کوتاه، فعالیت در دفتر نخستوزیری و شرکت نفت را آزمود، اما گویی کانون بخش خصوصی را بر این دو نهاد دولتی ترجیح داد که اتاق بازرگانی تهران را به عنوان مقصد بعدی خود برگزید. او اما ردای وزارت اقتصاد را نیز در سال 1341 بر تن کرد؛ عالیخانی، کلید وزارت اقتصاد را زمانی از اسدالله علم دریافت کرد که نیازها و نارساییهای فعالان اقتصادی را از دریچه اتاق تهران رصد کرده بود. نخستین اقدام عالیخانی، خصوصی کردن کارخانجات دولتی بود. عالیخانی در مدت 8 سال هدایت این وزارتخانه، چهرهای اثرگذار و مقتدر از خود به نمایش گذاشت. او حدود دوسال نیز ریاست دانشگاه تهران را برعهده داشت و مدتی نیز بنیاد پهلوی را مدیریت کرد. عالیخانی اما بار دیگر با کنارهگیری از پستهای دولتی، به بخش خصوصی روی آورد. گفته میشود او سهامدار برخی واحدهای تولیدی از جمله، نورد اصفهان و آجرنسوز نیز بوده است.
10. احمد خیامی
سرمایهای که «احمد خیامی» برای راهاندازی کارخانه ایران ناسیونال هزینه کرد، حدود40 میلیون تومان بود. او با این سرمایه، درسال 1346 بزرگترین کارخانه خودروسازی ایران را پی ریزی کرد. کارخانهای که روزانه قادر بود، 17 دستگاه اتومبیل سواری و اتوبوس و کامیون مونتاژ کند. اما خیامی7 سال بعد در شرایطی که سیاست جایگزینی واردات به پارادایم اصلی اقتصاد ایران تبدیل شده بود، سرمایه خود را به 579 میلیون و 125 هزار دلار رساند. از دوران کودکی و نوجوانی خیامی روایتهای مختلفی نقل شده است، اینکه به دلیل علاقهای که به اتومبیل داشت، روزها پس از مدرسه لنگ در دست میگرفت و اتومبیلهای کوچه و خیابان را شستوشو میداد اما خود میگوید: «در سرمای زمستان آن قدر روی اتومبیلها کار میکردم که دستهایم ترک میخورد و بنابراین ناچار میشدم پیه داغ کرده روی آن بریزم تا زخمهایم التیام پیدا کند.» احمد خیامی فروشگاه زنجیرهای کوروش را نیز بنیانگذاری کرد. او پس از انقلاب به کانادا رفت. او قصد داشت در زادگاهاش مشهد، کارخانهای تأسیس کند اما سرطان، مجال به بارنشاندن آخرین آرزویش را به او نداد.
11.محمود خیامی
محمود در تمام دوران از تولد تا روزهای قد کشیدن «ایران ناسیونال»، درکنار برادرش احمد بود. یکی از بنیانگذاران کارخانه ایران ناسیونال که اکنون در انگلستان اقامت دارد. او در سال 1328 از مشهد، رهسپار تهران شد تا به همراه شریک اصلی خود یعنی احمد خیامی، ساخت اتوبوس و اتومبیلسواری را در پایتخت کلید بزند. البته در بحبوحه پیروزی انقلاب، موعد جدایی دو برادر نیز فرارسیده بود؛ از این رو کل سهام ایران ناسیونال به محمود واگذار شد. افزون براین او در عرصه بانکداری نیز فعالیت داشت؛ چنانکه بانک صنعت و معدن و محمود خیامی در سال 1358 به اروپا رفت و اکنون 7 نمایندگی مرسدس بنز را در انگلستان و آمریکا مدیریت میکند. آنچه محمود را در سالهای اخیر بار دیگر خبرساز کرد، کمک یک میلیون پوندی او در سال 2007 به حزب کارگر انگلستان بود که واکنشهای بسیاری را در پی داشت.
12. محمدرحیم متقی ایروانی
از «محمدرحیم متقی ایروانی» تنها کارخانه رو به احتضار «کفش ملی» به یادگار مانده است. اما مشتریان کفشهای محمدرحیم ایروانی، بیگمان روزهای پررونق این صنعت مدرن را به خاطر دارند. ایروانی میدانست چگونه عطش مصرف کفشهایش را در میان ایرانیان بیفزاید که درسالهای میانی دهه 50 حجم تولیدات خود را به 100 هزار جفت کفش در روز رساند. این شرکتها همه پس از انقلاب به تملک دولت درآمد و البته در سراشیبی سقوط افتاد. ایروانی پس از عزیمت به آمریکا، ابتدا کارخانهای برای تولید کفش و چرمسازی در «بوستون» تأسیس کرد و در قاهره نیز کارخانه کفش استاندارد را بنیان گذاشت. حتی در حوالی شهرآتلانتا در ایالت جورجیا «پارک صنعتی کامن ولث» و صنایع جورجیا وکارخانجات کفش اوکاباشی را با مشارکت شرکتهای ایتالیایی و ژاپنی که در ایران با او همکاری داشتند تأسیس کرد... و سرانجام در 12 اسفند1384 درگذشت.
13. مرتضی رحیمزاده خویی
نام «حاج مرتضی» برای تجار خطه آذربایجان، نامی آشناست. مردی از دیار «خوی» که گویی تنها برای «تجارت» آفریده شده بود. تردیدی نیست، بسیاری از آنانکه روزانه از مقابل کوی معروف ولیعصر میگذرند، نمیدانند که این بنا یادگار «مرتضی رحیمزاده خویی» است. او یکی از زمینداران بزرگ شهر خوی بود که با خرید زمینهای این منطقه و همکاری شهرداری تبریز «کوی ولیعهد» را احداث کرد. پس از انقلاب نیز نام این مجموعه به کوی ولیعصر تغییر یافت. اما ارمغان خانواده خوییها برای مردم ایران، آتش «کبریتهای ممتاز» بود. صنعتی که «زینالعابدین رحیمزاده خویی» پدر حاج مرتضی در سال 1300 به همراه یارانش از روسیه به ایران آورد. حاج مرتضی خویی که از سال 1351 تا 1357 رئیس اتاق بازرگانی تبریز بود، پس از انقلاب به آلمان مهاجرت کرد.
14. طاهر ضیائی
سهامدار بزرگ شرکت سیمان فارس و خوزستان، بخش اعظم اوقات خود را در حوزه سیاست میگذراند. «طاهر ضیایی» به حرفه موروثی خاندان ضیایی که طبابت بود، تمایلی نشان نداد؛ او پس از آنکه مدرک دکترایش را در رشته زمینشناسی از دانشگاه وین اخذ کرد، به ایران بازگشت و تا مدتها به تدریس در دانشگاه مشغول بود. او به تاسی از پدرش میرزا آقا ضیاءالاطباء که در چندین دوره متوالی به نمایندگی از مردم تربیت حیدریه به مجلس شورای ملی راه مییافت، به جرگه مردان سیاست پیوست. نخستین نهاد دولتی که طاهر ضیایی به آن پا گذاشت، سازمان برنامه و بودجه بود که در زمان ریاست «جعفر شریفامامی» بر این سازمان، ضیایی قائممقام شریف او بود. معاونت وزارت اقتصاد و بعدها در کابینه شریف امامی و اسدالله علم، کرسی وزارت صنایع و معادن به او رسید. با ادغام وزارت بازرگانی و صنایع و معادن، ضیایی به مدیرعاملی بانک اصناف نیز رضایت داد. او تجربه چند دوره سناتوری را هم کسب کرد. ریاست اتاق صنایع و معادن و بازرگانى ایران، آخرین برگ از پرونده فعالیتهای او بود. ضیایی، هنگامی که انقلاب مردم ایران در شرف پیروزی بود به آمریکا رفت.
15. برادران عمید حضور
امیر عمیدحضور، 14ساله بود که دانست به تنهایی میتواند گلیم خود را از کف بازار تهران بیرون بکشد. او به این باور رسید و پدرش نیز پذیرفت که در بازار، امکاناتی برای کسب و کار فرزند نوجوان خود فراهم کند. امیر در سن 20 سالگی پدر خود را از دست داد و یک تنه مسوولیت خانواده خود و مادر و برادرانش را به دوش کشید. اما این مسوولیت بزرگ نیز هرگز، ذرهای از پشتکار او نکاست. آنگونه که تجارتخانه عمیدی در کمتر از 5 سال، دو سوم توزیع و واردات کفش را در بازار تهران در دست گرفت. دیری نپایید که امیر و منصور عمیدحضور با تأسیس «گروه صنعتی بلا» به یکی از بزرگترین تولیدکنندگان کفش تبدیل شدند. البته ابعاد فعایتهای اقتصادی آنان به تولید و صادرات کفش محدود نماند؛ بانکدارى، تولید کارتن و چرم و البته فعالیت در صنعت نساجی نیز از دیگر موفقیتهای برادران عمید حضور به شمار میآید. امیر عمید حضور در دیماه 1357 به آمریکا رفت و فعالیتهای اقتصادی خود را از سر گرفت.
16. گروه فرمانفرماییان
«عبدالحسین فیروز فرمانفرما» صاحب سی و شش فرزند دختر و پسر بود. اما جمعیت این خانواده، مانع از آن نشد که فرزندان فرمانفرماییان از تحصیل در اروپا یا آمریکا بازبمانند. از میان پسران ودختران او، خداداد بیش از همه در وادی سیاست، ماندگار شد. آشنایی او با «ابوالحسن ابتهاج» در آمریکا کلید ورود او به دستگاه دولت بود. خداد فرمانفرماییان، او تا مقطع دکترا در دانشگاههای «کلورادو» و «استانفورد» اقتصاد خواند و سپس به ایران بازگشت. او که به دعوت ابتهاج، مدتی به استخدام سازمان برنامه درآمده بود به ریاست این سازمان رسید. گفته میشود، فرمانفرماییان و ابتهاج در تحولات ساختار برنامهریزی ایران نقش جدی داشتهاند. او مدتی نیز رئیس بانک مرکزی بود. اما مدیر عاملی شرکت سهامی فرش و شرکت سهامی نفت پارس، مدیریت شرکت سهامی لامپ پارس، عضویت در هیأت مدیره بانک صنعت معدن، عضویت در هیأت مدیره شرکت سهامی لامپ ایران و پیمانکاری سازمان برنامه، بخشی از فعالیتهای اقتصادی خاندان فرمانفرماییان بوده است.
17. کاظم خسروشاهی
«کاظم خسروشاهی» فرزند «حسن خسروشاهی» که او بخشی از تاریخچه اتاق بازرگانی تبریز است. کاظم، رشته حقوق را در تهران، نیمه کاره رها کرد و عازم آمریکا شد.او با این سفر دو نشان هدف قرار داده بود؛ ادامه تحصیل و بازارگشایی برای پدر. کاظم خسروشاهی درهمان روزهایی که در آمریکا به سرمی برد، نمایندگی شرکت دارویی «ماکسون رابینز» را برعهده گرفت. خانواده خسروشاهی دامنه فعالیتهای تولیدی و تجاری خود را در حوزه دارو متمرکز کرد و با تأسیس شرکت سهامی «تولید دارو» به این بخش از فعالیتهای خود رونق بخشید. تیدی، تولیپرس پخش البرز، پایور، پایهگذار، تکنو صنایع و کامپیوتر البرز عناوین تجاری است که به خانواده خسروشاهیها تعلق داشت. او حدود یک سال تصدی وزارات بازرگانی در دولت «جمشید آموزگار» را نیز برعهده گرفت و البته در این مدت دو بار استعفا کرد. او اکنون در پاریس اقامت دارد.
18. محمود لاجوردی
سیدمحمود در حجرهی پدر، الفبای تجارت را آموخت. گفته میشود او در 6 سالگی به مکتب رفت اما چیزی نیاموخت. سید محمود در مدرسهی دیگری که در کاشان تأسیس شده بود توانست خواندن و نوشتن بیاموزد.او استعدادش را در عرصه فعالیتهای اقتصادی یافت و در سال 1320 نخستین شرکت تجاری خانوادگیاش را به نام آرین تأسیس کرد. او از سالهای 1310 به بعد تا تأسیس سلسله آرین نیز در برخی شرکتهای تمام ایالتی، تنباکو و قند و توتون و... به عنوان بازرس و هیأت مدیره فعال بود. سید محمود لاجوردی تا مهرماه 1363 در ایران ماند و در این سال برای معالجه سرطان به آمریکا رفت و در همانجا درگذشت.
19. قاسم لاجوردی
آنچه «قاسم لاجوردی» را از سایر افراد خاندان لاجوردی متمایز میساخت، میل برتری جویی او بود؛ این ویژگی را «سید محمود لاجوردی» پدرش، برازنده او میدانست. قاسم لاجوردی در مدرسه تجارت، رشته بازرگانی را برگزید. لاجوردی البته پیش از آنکه برای ادامه تحصیل، راهی آمریکا شود، بخشی از سهام شرکت آرین را که از جمله بنگاههای اقتصادی خانوادگی او بود، به نام خود ثبت کرد. او در مدت اقامتش در این کشور، نمایندگی شرکت آرین را نیز در آمریکا تأسیس کرد. قاسم لاجوردی از بنیانگذاران صنایع «بهشهر» و «بانک بینالمللی ایران و ژاپن» نیز به شمار میرود. او به عرصه تجارت اکتفا نکرد و نیم نگاهی نیز به سپهر سیاست داشت. لاجوردی میخواست با ورود به بدنه قدرت، بهبود وضعیت فضای کسب و کار را دنبال کند. او پس از یک بار شکست در انتخابات اتاق بازرگانی تهران، سرانجام به فعالیتهای تشکیلاتی بخش خصوصی راه یافت و حتی بعدها درنقش یک سناتور نیز ظاهر شد. او در سال 1389 در ایالت آریزونای آمریکا در بیمارستان درگذشت. لاجوردیها بیش از80 شرکت و کارخانه در نقاط مختلف کشور از جمله تهران، کاشان، بهشهر، کرمانشاه، قزوین، مشهد، گنبد گاووس، گرگان، نکا، اراک، خرمشهر، نوشهر و حومه محمودآباد تأسیس کردند. در این شرکتها که عمدتاً در چارچوب گروه صنعتی بهشهر بود تا سال 1357 بیش از15 هزار مهندس، کارشناس، مدیر، کارمند و کارگر مشغول به کار بودند.
20. اکبر لاجوردی
عضوی از خانواده بزرگ نیلفروشها و بنیانگذار اصلی «صنایع بهشهر». ابتکار «اکبر لاجوردی» برای توسعه صنعت نساجی ایران، اعطای بورس تحصیلی به دانشجویان این رشته بود. گفته میشود او با نیت حمایت از برادرش «سید محمود» به اتاق بازرگانی رفت اما بعدها در جایگاه رئیس سندیکای نساجی به گستره فعالیتهای خود در اتاق افزود. اکبر لاجوردی، مدیریت کارخانههای «محمل کاشان»، «راوند کاشان» و «پلی اکریل» را نیز برعهده داشت. او اما با وقوع انقلاب، ایران را ترک نکرد و برای بازگرداندن اموال و داراییهای خود، نامههای اعتراضآمیزی سازمان حفاظت و توسعه برای انکار وابستگی به رژیم شاه نوشت. اکبر تا اواخر تابستان 1359 در ایران ماند و اما پس از ترور برادرش «احمد» به آمریکا رفت و فعالیتهای اقتصادی خود را از سر گرفت.
21. حبیب لاجوردی
«حبیب لاجوردی» اما هنگامی که پا به دوره میانسالی گذاشت، راه خود را از برادرانش جدا کرد. اگرچه، او نیز پس از پایان تحصیلاتش، بخشی از مدیریت گروه صنعتی بهشهر را برعهده گرفت اما اکنون از او به عنوان یک محقق یاد میشود. او از دانشآموختگان دانشگاههای «هاروارد» و «ییل» در رشته MBA و اقتصاد بود. او در سال 1348 از فعالیتهای اقتصادی دست کشید و مرکز مطالعات مدیریت را در تهران تأسیس کرد و تا سال 1357 نیز در این مرکز به تدریس پرداخت. حبیب لاجوردی، مدیر پروژه تاریخ شفاهی ایران در مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه هاروارد است.
22. علی رضایی
علی رضایی، یک صنعتگر بود و البته دستی هم در امور بانکداری داشت. او که توانست به واسطه اخذ وام از بانکهای دیگر، بانکی به نام «شهریار» نیز تأسیس کند. علی رضایی به استقراض از بانکهای ایرانی بسنده نکرد و وامهایی را از چند بانک خارجی ستاند؛ غافل از آنکه، این شیوه تامین منابع به زودی این بانک را در خطر انحطاط قرار خواهد گرفت. اما بانک مرکزی با ایجاد محدودیت در سهام برادران رضایی این بانک را از خطر رهانید. علی و محمود رضایی بنیانگذار گروه صنعتی شهریار بودند و شرکت نورد را نیزتحت اختیار داشتند. علی رضایی، عضو اتاق بازرگانی تهران بود و در دوره هفتم مجلس سنا نیز به این پارلمان راه یافت.
23.عبدالمجید اعلم
در سالهای 1347 تا 1357 پروژههای عمرانی بزرگ، اغلب به دست «مجید اعلم» سپرده میشد. او از پیمانکاران شناخته شده در دوره پهلوی بود. برخی بر این باورند که نشست و برخاست با شخص شاه و روابط حسنه اعلم با برخی مقامات وزارت اقتصاد و سازمان برنامه و بودجه، نام او را در قراردادهای بزرگ عمرانی مانند سدسازی یا لولهکشی مینشاند. او البته در حالی اتهاماتی همچون قاچاق و احتکار سیمان را در پرونده دارد که سهامدار کارخانههای «سیمان تهران» و «قند کرمانشاه» نیز بود.
24. برادران نمازی
بانک «هنگ کنک» شانگهای، بانک «شاهنشاهی انگلیس و ایران» و کمپانی کشتیرانی «شبه جزیره و شرق»، بزرگترین بنگاههای اقتصادی است که خاندان نمازی در آن سرمایهگذاری کردهاند. بزرگان خاندان نمازی دو برادر به نامهای «محمد حسن» و «محمد حسین» بودند که این سرمایهگذاریها نخست از سوی آنان صورت گرفته بود. اگرچه این دو برادر به ترتیب در سالهای 1310 و 1326 دار فانی را وداع گفتند اما فرزندان نمازیها نیز به خوبی جوهره خود را در توسعه کسب و کار پدرانشان نشان دادند. «محمد» فرزند محمد حسن، پس از سالها سکونت و تجارت در آمریکا، به ایران بازگشت و در کابینه زاهدی به عنوان مشاور وزیر گماشته شد. اما «مهدی» فرزند محمد حسین، نقش جدیتری در پهنه سیاست ایران برعهده گرفت. او تا دوره چهاردهم بدون وقفه نمایندگی مجلس شورای ملی را عهده دار بود و البته به عضویت مجلس سنا نیز در آمد. البته گفته میشود، برادران در تجارت تریاک نیز دست داشتهاند. مهدی نمازی نمایندگی شرکت «بیوک» و صادرات کتیرا به اروپا و آمریکا را نیز در اختیار داشت. او در سال 1351 درگذشت.
25. مهندس حاج مهدی هرندی
کرمانیها روشنایی خانههایشان را باید مرهون تدبیر «حاج مهدی هرندی» بدانند. مردی که زادگاهش را به بخشها و تجهیزات بیمارستانی، مدرسه و کتابخانه تجهیز کرد. او در سال 1312 متولد شد و تحصیلات خود را در انگلیس و آمریکا گذراند. حاج مهدی گویی آرزوهای بسیاری برای شهر و دیار خود در سر داشت؛ او میخواست کویر را آباد کند. اما نخستین ارمغان مهدی هرندی به مردم کرمان در روزهایی که بسیاری از شهرها هنوز از برق محروم بودند، این بود که صنعت برق را به کرمان برد. او در صنعت نساجی نیز فعالیت داشت و بنیانگذار چند کارخانه پوشاک نظیر «برک» بود؛ هرندی در آذرماه 1357 در سن 57 سالگی به دیار باقی شتافت.
26. مهدی میر اشرافی
گفته میشود، بخشی از سهام کارخانه ریسندگی «تاج اصفهان» به واسطه تلاشهای بیشائبه «مهدی اشرافی» برای تحکیم حکومت کودتا از سوی شاه به او اعطا شده است. او اما 5 سال بعد، یعنی در سال 1338 با خرید بخش دیگری از سهام کارخانه تاج، مدیریت این کارخانه را به دست گرفت. پس از مدتی، فعالیت این واحد تولید به دلیل فرسودگی ماشین آلات، متوقف شد و او با انتقال بخشی از این تجهیزات در جاده تهران، کارخانه تاج را تأسیس کرد. این کارخانه در سال 1349 با بحران مالی مواجه شد و در مردادماه سال 1350، هیات حمایت از صنایع از سوی بانک ملی ماموریت یافت که این کارخانه را تحت تملک درآورد. او علاوه بر چند دوره نمایندگی مجلس، صاحبامتیاز روزنامه «آتش» نیز بود. مهدی میراشرافی و پسرش، کیوان، با پیروزی انقلاب دستگیر و در دادگاه انقلاب اسلامی اصفهان به اعدام محکوم شدند.
27. رکنالدین سادات تهرانی
خاطرهای نخنما شده از جورابهای ستاره نشان در بازار یا کارخانهای متروکه در جاده تهران- کرج که هنوز نام تجاری «استارلایت» را بر پیشانی دارد. اینها، همه یادگارهایی است که از «رکنالدین سادات تهرانی» برجای مانده است. رکنالدین، فرزند «سید جلال سادات تهرانی» در سال 1310 متولد شد. او نوجوانی 16 ساله بود که راه تجارت را در پیش گرفت و این گونه بود که در بدو راه از حجره پدر سر درآورد. رکنالدین سادات تهرانی در دانشگاه تهران، اقتصاد خواند و نیز مقطع دکترای مدیریت اقتصادی را در همین دانشگاه پشت سر گذاشت. او البته از سال 1341 تا1347 نیز در مقام معاون اقتصادی «علینقی عالیخانی» نیم نگاهی هم به عرصه سیاست داشت. سادات تهرانی اما سرانجام به صنعت پیوست و شرکتهای «پارس تریکو» و» استارلایت» را تأسیس کرد.
28.عبدالحمید قدیمی نوایی
پدر «عبدالحمید قدیمی نوایی» از مدیران میانی دولتی بود و به سبب مأموریتهای شغلی به شهرهای مختلف ایران سفر میکرد اما عبدالحمید، دوران دبیرستان خود را در «دارالفنون» سپری کرد. او که از جوانان وابسته به حزب توده بود سپس به آمریکا سفر کرد تا با تحصیل در دانشگاه «برکلی» کالیفرنیا با مدرک مهندسی ساختمان به ایران باز گردد. عبدالحمید قدیمی پس از بازگشت، شرکت مهندسی ساختمان ملی را تأسیس کرد که البته گفته میشود «برادران فاتح»، «هدایت بهبهانی» و « علی ابراهیمی» نیز در تأسیس این شرکت سهیم بودهاند. اما گرایشات سالهای جوانی او به ایدئولوژی حزب توده مانع از آن نشد که بعدها از ساخت عمارتهای معروف درباری و ویلاهای سلطنتی، مانند کاخ شمس و کاخ نوشهر خودداری کند.
29. رضا رستگار تهرانی
«رضا رستگار تهرانی» نیز از دانش آموختگان مدرسه «دارالفنون» است؛ فرزند خانوادهای از خرده مالکان اصفهان که در سال 1286 دیده به جهان گشود. او پس از اخذ بورسیه تحصیلی ازمدرسه «تلوز» فرانسه به این کشورسفر کرد و تحصیلات تکمیلی خود را در رشته «میکروبیولوژی» گذراند. رضا رستگار تهرانی، بعدها در کنار برادر خود، «مرتضی» به بهرهبرداری از معدن سرب انگوران رونق بخشید. او پس از پیروزی انقلاب به لندن رفت و در سال 1379 درگذشت.
30. مرتضی رستگار تهرانی
«مرتضی رستگار تهرانی» در سال 1289 متولد شد. او پس از اخذ مدرک دیپلم از دارالفنون «مهندسی معدن» را به عنوان رشته تحصیلی خود برگزید و با همین تخصص به بهرهبرداری از یکی از بزرگترین معادن سرب و روی کشور پرداخت. البته جز «کارخانه سرب انگوران» شرکت «کالسیمین» نیز از شرکتهای تحت تملک او بوده است که مشمول بند ب قانون حفاظت ازصنایع شد. حتا گفته میشود او تا مدتها پس از انقلاب سال 57 در ایران ماند و به اتفاق «اکبر لاجوردی» و «حاج برخوردار» برای رفع مصادره از اموال خود جلسهای نیز با مهندس بازرگان داشته است. مرتضی رستگار نیز در سال 1378 دار فانی را وداع گفت.
31. محمود رضایی
نام «محمود رضایی» نیز در فهرست سهامداران گروه صنعتی «شهریار» در کنار نام «علی» و «قاسم» رضایی دیده میشود. او پس از آنکه، مقطع دبیرستان را گذرانید به پیشه خانوادگی خود، یعنی تجارت روی آورد. محمود رضایی بعدها قابلیتهای خود را در عرصه سیاست نیز به محک گذاشت و در دوره هجدهم مجلس شورای ملی، وکالت مردم سبزوار را برعهده گرفت، اما گویی ردای سیاستمداران به قامت او تنگ مینمود که در دوره نوزدهم، جایگاه خود را به برادرش واگذار کرد و بار دیگر تجارت را برگزید. محمود رضایی از مدیران شرکت معادن فاریاب و سهامداران معدن مس سرچشمه نیز هست. سرمایهگذاری در معادن مس سرچشمه در دوره مدیریت برادران رضایی به یک شرکت انگلیسی واگذار شد که البته این مشارکت به شکست انجامید. محمود رضایی پس از انقلاب به اروپا رفت و به دلیل فشار مالی سرانجام در سال 1375 با اسلحه کمرى به زندگی خود پایان داد.
32. محمد ابونصر عضد
آموزههای دانشگاه «دیژون» فرانسه سرانجام او را به فعالیت در بخش خصوصی سوق داد. «محمد ابونصر عضد» با مدرک مهندسی کشاورزی، مدتی را وزارت کشاورزی، جنگلبانی و حتا نخستوزیری سپری کرد ما در سال 1332 مشاغل دولتی را رها کرد و ابتدا کارخانه تصفیه شکر اهواز را بنیان نهاد و سپس کارخانه قندسازی دزفول را دایر کرد. او را به عنوان یکی از بنیانگذاران اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران نیز میشناسند و عضد، چندین دوره در نقش نایب رئیس اتاق ایران، هدایت خانه فعالان اقتصادی را برعهده داشته است. مهندس عضد در سرمایهگذارى بانک اعتبارات که فرانسوىها هم در آن مشارکت داشتند، از سهامداران عمده بود.
33.علی حاج طرخانی
علی طرخانی فرزند حاج کاظم شاهپوری از بازاریهای سرشناس بود. علی طرخانی به همراه برادرش تقی در تولید روغن نباتی و قند و شکر فعالیت داشتند. طرخانی خود از مبارزان انقلابی بود اما پس از بهمن 57 سرنوشتی تراژیک پیدا کرد. نام طرخانی هم در لیست کسانی بود که باید اموالشان مصادره میشد و هم در لیست افرادی بود که باید به امول مصادره شده هژبر تهرانی رسیدگی میکردند. اگرچه شهید بهشتی برای بازپس گیری اموال حاج طرخانی تلاش کرد اما او اموالش را پس نگرفت و با رنجیدگی از امور حکومتی کناره گرفت و تا سال 1385 که درگذشت خبری از او شنیده نشد.
منابع:
- محمد عتیقپور- نقش بازاریها در انقلاب ایران - بینا -1358.
- سازمان برنامه و بودجه - مدیریت امور صنایع - 1355.
- - به کوشش فرهمند، جلال - حریری، مختار - پهلویها(خاندان پهلوی به روایت اسناد)، ج دوم، فرزندان رضاشاه، ج سوم1384، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چاپ نشر نظر.
- اسناد لانه جاسوسی، از ظهور تا سقوط، ترجمه و تنظیم دانشجویان پیرو امام، ناشر مرکز اسناد لانه جاسوسی آمریکا، بختیاری، شهلا، مفاسد خاندان پهلوی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران1384
- مرکز بررسی اسناد تاریخی، رجال عصر پهلوی (جعفر شریف امامی) به روایت اسناد ساواک، تهران، انتشارات مرکز بررسی تاریخی وزارت اطلاعات، چاپ اول، 1385.
- بهنود، مسعود؛ از سید ضیاء تا بختیار، تهران، انتشارات جاویدان، چاپ سوم، 1369، و هروی، مهدی و سمیعی، احمد؛ 22 نخستوزیر در 37 سال، تهران، نشر نوگل، چاپ اول.
- موقعیت تجار و صاحبان صنایع در ایران دوران پهلوی: سرمایهداری خانوادگی خاندان لاجوردی/ علی اصغر سعیدی، فریدون شیرین کام، تهران، گام نو.
- Giselle c.bricault, (ed).Major Companies
- Iran.1978/1979,Graham /Trotman Ltd,Lon don
- Eminent Persians: The Men and Women Who Made Modern Iran, 1941 - 1979, syracuse university press