۰ نفر

کوشندگان گمنام مقابله با کرونا

۱۹ خرداد ۱۳۹۹، ۱۴:۳۷
کد خبر: 444679
کوشندگان گمنام مقابله با کرونا

اسم بیمارستان و کرونا و درمان که به میان می‌آید، ذهن‌ها پر می‌کشد سوی پزشک و پرستار اما کمتر کسی به این فکر می‌کند که پزشکان و پرستاران برای ارائه خدمات درمانی مطلوب به بیماران نیاز به کمک افراد دیگر هم دارند؛ کسانی که بارها آنها را در گوشه و کنار بیمارستان‌ها و در بخش‌های مختلف با لباس‌هایی به رنگ‌های مختلف دیده‌ایم؛ کسانی که اگر نباشند، نه کار بیمار راه می‌افتد و نه پزشک و پرستار.

به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از همشهری،  نیروهایی که در گذشته به آنها کمک‌بهیار می‌گفتند و در قانون جدید ابلاغ شده از سوی وزارت بهداشت، کمک پرستارشان می‌خوانند. عنوانی با مسما‌تر و نزدیک‌تر به آنچه انجامش می‌دهند.  با حضور در بیمارستان مسیح‌دانشوری؛ بیمارستانی که مرکز اصلی پذیرش بیماران مبتلا به کروناست با تعدادی از کمک‌پرستاران شاغل در بخش مراقبت‌های ویژه این بیمارستان درباره اثراتی که کرونا بر کار و زندگی‌شان گذاشته صحبت کرده است.

تجهیزات حفاظتی از ماسک بزرگ بنفش گرفته تا شیلد و عینک باعث شده چهره‌اش پنهان شود و بیشتر صدایش را بشنوم. ماسک صورتی بزرگی که بر دهانش زده تا راه ورود ویروس را سد کند، راه رسیدن هوا را هم می‌گیرد. این تجهیزات رهاوردش می‌شود کمبود اکسیژن خون، تعریق بیشتر و سردردی که در این مدت همیشه همراه زهرا ملکی‌لرون- کمک‌پرستار بخش مراقبت‌های عفونی بیمارستان مسیح دانشوری- و بسیاری دیگر از همکارانش است. بخشی که او در آن کار می‌کند را icutv بیمارستان هم می‌شناسند؛ جایی که برای رسیدن به آن باید 150پله از حیاط بیمارستان بالا رفت؛ پله‌هایی که نفس هر بالا رونده‌ای را بدون تجهیزات حفاظتی می‌گیرد چه برسد به پرستارانی غرق شده در تجهیزات ایمنی. لرون 12سال است که هر روز با این تجهیزات سرکار می‌آید. اصلاً دوست ندارد جای دیگری جز در بخش عفونی کار کند. کرونا و شیوعش البته برای او اتفاق عجیب و تازه‌ای نبود. هر چه باشد، بخش عفونی پر از بیمارانی است که ویروس آنها را از پا انداخته است. شرایط بخش، پوشیدن لباس‌های حفاظتی در مقابل ویروس‌ها را برای پرسنل غیرقابل اجتناب کرده است. برای همین است که خیلی با تجهیزات حفاظتی در مقابل ویروس‌ها غریبه نیست و به آن عادت دارد، می‌گوید:«بخش عفونی یعنی سروکار داشتن با انواع ویروس‌ها؛ ایدز و کرونا هم ندارد». می‌پرسم چرا کار در این بخش را انتخاب کرده است؟ بدون فکر کردن جواب روشنی می‌دهد؛ «کسانی که وارد بخش عفونی مراقبت‌های ویژه می‌شوند، دستشان ازهمه جا کوتاه شده. اینجا آخرین پناهگاه بیماران است. جایی که هیچ همراهی جز ما ندارند. کمک کردن به این دسته از بیماران، حال دلم را خوب می‌کند. این حال خوب به هر چیزی می‌ارزد». او پشتیبانی غزاله- دختر 20ساله‌اش-‌ و همسرش را دلیل ماندگاریش در بخش بیماران مبتلا به کرونا می‌داند؛حمایتی که همسایه‌ها  ابتدای شیوع از آن خوشحال نبودند؛«بیشتر همسایه‌ها می‌دانستند در بخش عفونی بیمارستان کار می‌کنم. وقتی کرونا شیوع پیدا کرد، بیشترشان از من و خانواده‌ام فرار می‌کردند. حق داشتند، می‌ترسیدند که ناقل ویروس باشم و به خانواده‌شان آسیب بزنم. اگر حمایت دختر و همسرم نبود نمی‌توانستم فشار نگاه‌های تلخ همسایه‌ها و پچ‌پچ‌هایشان را تحمل کنم». تکه‌پرانی‌هایی که بابت کار کردنش در بخش عفونی می‌شنید، محدود به همسایه‌ها نبود. حتی همکارانش در بیمارستان هم همین رفتار را با او می‌کردند؛«ما سرویس ایاب و ذهاب داریم. چون در بخش مراقبت‌های عفونی هستم، همکاران شوخی و جدی تا من را داخل سرویس می‌دیدند می‌گفتند این اصل کروناست. همکارانم حتی به راننده گفته بودند که اگر از کسی نمی‌ترسد باید از من بترسد. برای اینکه همکارانم اذیت نشوند، خودم ماشین می‌گرفتم و به خانه برمی‌گشتم».

سرفه در صورت کمک‌پرستار

ماسک و عینک حسابی ردش را روی صورت آرزو طایفه سلطانی- کمک پرستار بخش داخلی مراقبت‌های ویژه بیمارستان- گذاشته است. او33ساله است و 15سال است در این بخش کار می‌کند. معمولا روزی 8ساعت ماسک و شیلد روی صورتش دارد و با لباس مخصوص در بخش تردد می‌کند. قرمزی روی تیغه بینی‌اش هم گواهی است بر استفاده مداومش از ماسک و ابزار حفاظتی.بهمن سال گذشته وقتی فهمید مریض تخت 4همان مریضی است که مبتلا به کرونا بوده و او بیمار را بدون استفاده از ماسک و اقلام حفاظتی برای مدتی‌ تر و خشک کرده است، خودش را نباخت؛ «نمی‌دانم چرا نترسیدم و احساس کردم چون در محیط بیمارستان کار کرده‌ام بدنم قوی است و مشکلی پیش نمی‌آید اما این تصور درست نبود. برخی از همکارانم بیمار شدند و کارشان به قرنطینه و بخش مراقبت‌های ویژه کشید». او وظیفه دارد هر3ساعت یک‌بار با استفاده از دهان‌شویه، دهان بیماران را شست‌وشو دهد. کاری خطرناک برای بیماران مبتلا به کرونا که بیماری‌شان با سرفه همراه است؛«آن روزهای اول با یک ماسک معمولی کار می‌کردم. چندبار پیش آمد هنگام دهان‌شویه بیمار، او سرفه می‌کرد و ترشحات سرفه‌اش روی صورت و دستم پاشیده می‌شد. فوری خودم را تمیز می‌کردم و می‌گفتم این بار دیگر کرونا گرفتم. خدا را شکر، با وجود تصری که داشتم، فعلا مشکلی برایم پیش نیامده است». او از اینکه بیماران مبتلا به کرونا مظلوم هستند حرف می‌زند و دلیلی برای این حرفش می‌آورد؛«سال‌هاست با بیماران زیادی سرو کار دارم. بیماران معمولا همراه دارند و ساعت مشخصی برای ملاقات با دوستانشان تعیین شده است. بیماران مبتلا به این ویروس، تنها یک نفر ملاقات‌کننده دارند و دیگران با تلفن می‌توانند از حال بیمارشان باخبر شوند. این یعنی تنهایی زیاد بیمار در بیمارستان و دلتنگی». حرف‌های سلطانی تمام نشده است که وحید کریمی بین حرفمان می‌آید؛« ما در بخش خودمان 7تخت داریم. حمام کردن بیماران یک بخش از کار من است. بالاتر از سیاهی هم رنگی نیست». او که به‌زودی قرار است پدر شود، قدرت بدنی بالایی دارد. می‌گوید داشتن قدرت بدنی بالا یک مزیت در کار کمک پرستاری است؛ «چون خیلی از کارها را باید با تکیه به قدرت بدنی خودمان انجام بدهیم، آمادگی جسمانی کمک می‌کند تا وظیفه‌مان را درست انجام بدهیم. مثلا بیمار مبتلا به کرونا داشتم که سرفه می‌کرد و نیاز داشت حمام شود. اسمش بهروز بود و روی تخت 4بستری بود. بغلش می‌کردم. حمامش می‌کردم. حتی بهروز می‌گفت مراقب باشم که از او کرونا نگیرم. اما کار است دیگر، باید انجامش داد. انجام این کارها با شیلد و محافظ و عینک شدنی نیست». علاقه به انجام کار و نزدیکی بیش از اندازه با بیماران باعث شده کریمی هم یکی از کادرهای درمانی باشد که خود به ویروس آلوده شد؛« مریضی داشتیم که نمی‌دانستیم کرونا دارد. علائم بیماری را داشت و من هم چون به سرفه کردن افتاده بودم، تست دادم و اعلام شد که تستم مثبت است. ناراحت خودم نبود و نگران خانومم بودم. رعایت می‌کردم و بعد از مدتی دوباره تست دادم و گفتند که مشکلی ندارم و دوباره کارم را شروع کردم».

کم کردن بار شرمندگی 

فرزاد محمدی 32ساله و اهل بیرجند است. قد و هیکلی رشید دارد و دیدن دستانش حساب را دستم می‌دهد که او باید زور زیادی هم داشته باشد. فرزاد وقتی سربازیش تمام می‌شود، خیلی اتفاقی به پیشنهاد دوستش که از استخدام نیرو در بیمارستان خبر داشت، فرم استخدام بیمارستان را پرکرد. از آن روز تا الان 11سال می‌گذرد. او که پدر فرزاد و کیانا‌ست به‌عنوان کمک‌پرستار استخدام شد. یعنی برای تأمین نیازهای بیمارانی که بستری شده‌اند و نمی‌توانند فعالیتی داشته باشند به‌کار گرفته شد؛ از کمک در غذا خوردن گرفته تا راه رفتن و نظافت بیمار. خواهی نخواهی در بیمارستان نقش همراه بیمار را بازی می‌کند؛ نقشی که خیلی‌ها دوست ندارند بازیگر آن باشند اما، محمدی حس بدی نسبت به کاری که انجام می‌دهد، ندارد؛«اول که کارم را شروع کردم هم سخت بود هم ترس داشت. قبول دارم که خون دارد، کثیفی دارد و هم خطر اما، نمی‌دانم چطور شد که اینقدر به این کار علاقه پیدا کردم». او بیماران زیادی را در حیاط و روی ویلچر می‌چرخاند تا دیوارهای سرد و بی‌روح بیمارستان، روحشان را کمتر آزرده کند؛ بیمارانی که برخی از آنها کرونا داشتند؛«بیمارانی که به بخش مراقبت‌های ویژه می‌آیند شرایطی خاصی دارند. برخی از آنها کنترلی بر اعمال خود ندارند. بارها شده که بیماری خود را کثیف کرده و از این بابت شرمنده شده است. برای اینکه شرمندگی او را کم کنم، سرشوخی را با بیمار باز کرده‌ام تا از شرمندگی‌ش کم کنم». او پوشش کادر درمانی و بیمارستانی را در ایام کرونا، پوششی غیرمعمول مراجعه‌کنندگان به بیمارستان می‌داند و این را عاملی برای ایجاد وحشت در بیمار؛ وحشتی که به آتش بیماری در جان بیمار می‌دمد و می‌تواند اثرات درمان کادر پزشکی را کم کند؛«بیماری که وحشت کرده است و فکر می‌کند در حال مرگ است نیاز به حمایت روانی دارد. درباره خودمان، دستگاه‌ها، تجهیزات بخش و کاری که می‌کنیم حرف می‌زنیم. حتی کاری می‌کنیم که با ما احساس رفاقت کنند و هر کدام از کمک‌پرستارها سعی می‌کنند با یک بیمار ارتباط بهتری بگیرند تا از استرس بیمار کم کنند». او از روزهایی که مرگ بیماران مبتلا به کرونا بالا بود و اثر آن بر روحیه او و همکارانش سخن به میان می‌آورد و می‌گوید: «آن روزهای اول تعداد مرگ مبتلایان بالا بود. یک روز دیگر طاقت نیاوردم و به حیاط رفتم و گریه کردم. بالاخره ما هم آدمیم و مرگ این همه انسان روی روحیه ما اثر می‌گذارد. اما زندگی همین است و باید قوی ماند». او از دلتنگی‌های خاص خودش هم برایم می‌گوید؛«کار در بیمارستان سنگین است. همیشه به ساعت نگاه می‌کنم که زودتر به خانه بروم و بچه‌هایم را ببینم. کرونا باعث شد این شور و شوق را نداشته باشم چون مجبور شدم بچه‌ها را به خانه پدر و مادرم همسرم بفرستم تا از من کرونا نگیرند». وقتی یاد آن روزها می‌افتد که بچه 6ماهه‌اش را برای مدت 2‌ماه ندیده بود، حالش بد می‌شود، می‌گوید: «چند وقت است که خانواده‌ام به خانه برگشته‌اند. برای ورود به خانه تشریفات سنگین بهداشتی را رعایت می‌کنم. حتی با وسواس خودم را دو سه بار ضد‌عفونی می‌کنم تا ویروسی از دستم درنرود».

کمک بیمارستان؛ پرستار خانه 

چهره‌اش خسته است. خسته از روزهایی که کرونا به ارمغان آورده. نه قد و قواره‌ای رشیدی مانند مردانی که با او همکارند دارد نه دل این را که بخواهد به بیماری بی‌توجهی کند و برود دنبال کار خودش. روزهای اول که کسی نمی‌دانست کرونا پایش به ایران باز شده، بیمارانی را با علائم سرفه و با حال نزار از یک سو به سوی دیگر می‌برد. برخی‌ها که حالشان بدتر بود را بغل می‌کرد، تمیزشان می‌کرد و راه می‌برد. بعد که خبر از کرونا رسید، با اینکه می‌دانست مبتلایان زیادی را بدون اینکه وسایل حفاظتی چندانی داشته باشد در آغوش کشیده، به کارش ادامه داد. مهری کاری 18سال از عمرش را به‌عنوان کمک‌پرستار و خدمه بخش مراقبت‌های ویژه بخش جراحی گذرانده است. او از ترسی که روزهای ابتدای شیوع بیماری میان پزشکان، پرستاران و خدمه موج می‌زد، می‌گوید؛ «خیلی‌ها تو اون روزای اول می‌ترسیدن کرونا بگیرن و بمیرن. آدمه دیگه، مردن همیشه ترس داره. منم می‌ترسیدم». در بخش مراقبت‌های ویژه که مهری در آن خدمت می‌کند، تخت زیاد است. هر چه تخت‌ها شلوغ‌تر می‌شد، تعداد کسانی که تقاضای انتقال از بخش مبتلایان به کرونا به دیگر بخش‌ها را می‌دادند هم بیشتر می‌شد. کار به جایی رسید که مهری و یکی - دو همکار باقی‌مانده دیگر در بخش، مجبور شدند 2شیفت کار کنند تا بتوانند به بیماران خدمات بدهند؛ «گاهی روزهایی بود که اگر2شیفت هم کار می‌کردیم باز کار بود. باز مریضی بود که باید بهش رسیدگی می‌شد. خدا پدر و مادر بچه‌های جهادی رو که اومدن توی کارای بیماران مبتلا به کرونا کمک‌مون کردن بیامرزه. اگر نبودن، با این همه کار چم‌چاره می‌گرفتم». اما برای مهری،کار با تمام شدن شیفت کاری در بیمارستان تمام نمی‌شد. او با رفتن به خانه، تازه کار دومش را شروع می‌کند؛«همسرم بیماره. روزا تو بیمارستان کمک حال مریضا هستم و شب‌ها تو خونه پرستار شوهرم. همیشه نگرانم نکنه مریضی رو ببرم خونه و شوهرم ازم کرونا بگیره. تو روزا و هفته‌های اول اومدن مریضا به بخش ICU، اونقدر مراقب بودم که گاهی یادم می‌رفت چندبار خودمو ضدعفونی کردم».