صاحب رستوران ترجیح میدهد توجهها را به سمت رستوران جلب کند؛ حالا اینکه پایتان میان پیچ و خم فلش گیر میکند یا نه، دیگر به او ربطی ندارد. اگر از ناهمواری مورد نظر جان به در ببرید، چند قدم آن طرفتر برایتان فرش سبز پهن کردهاند، تعجب نکنید. مغازهدار خوش ذوق، یک تکه چمن مصنوعی با پرزهای بلند جلوی در مغازهاش چسبانده تا احتمالاً خیال کنید در پارک قدم میزنید و به خاطر همین هم روحتان لطیف شود و لختی صبر کنید. آنوقت است که تیر صاحب مغازه به هدف خورده و شما چشمتان به ویترینش افتادهاست. شاید هم چیزی چشمتان را گرفت و خریدی هم کردید. حالا اینکه اختلاف سطحی که چمن قطور با آن پرزهای زمختش ایجاد میکند ممکن است باعث زمین خوردتان شود، دیگر به خودتان مربوط است.
به نوشته ایران ، فقط زمین نیست. گاهی باید حواستان به هوای پیادهروها هم باشد که ناغافل به تابلوی تبلیغاتی یا چیزی از این دست برخورد نکنید. تابلوی یک آشپز با لب خندان و سبیل از بنا گوش در رفته، میتواند گزینه خوبی برای برخورد به سر مبارکتان باشد. شما یک آخ بلندبالا میگویید و آشپز همانطور دارد لبخند میزند و سینی غذا بهدست به داخل رستوران هدایتتان میکند.
نیوجرسیها هم هستند؛ غولهای بتنی در پیادهرو. آنها دیگر شوخی ندارند. با لایی کشیدن و حواس جمع کردن نمیتوانید از پسشان برآیید. راهتان را تمامقد سد میکنند و چارهای نمیبینید جز آنکه عطای عبور از پیادهرو را به لقایش ببخشید و راهتان را به سمت خیابان کج کنید. آنجاست که سیل کلمات محبتآمیز از طرف بعضی رانندگان به سویتان نثار میشود که بهترینش این است: «هوی!!! مگه پیادهرو رو ازت گرفتن؟» و شما دلتان میخواهد بگویید: «بله! گرفتن.» اما سرتان را پایین میاندازید و سعی میکنید هرچه زودتر راهی به پیادهرو پیدا کنید. تازه ماشینها و موتورهای پارک شده در پیادهرو هم هست. تا جایی که راننده پیادهرو را به مثابه پارکینگ اختصاصی میداند و اصلاً به او برمیخورد اعتراضی داشته باشید. از آنجا که دارید از پارکینگش رد میشوید باید یک چیزی هم بدهکار باشید. گلهتان را باید کجا ببرید؟ پیش صاحبان مشاغل که پیادهروی مقابل محل کسبشان را ملک شخصی میدانند یا شهرداری که غولهای بتنی را برای مقابله با اصناف متخلف در پیادهرو مینشاند و راه عبور را تنگ میکنند.
طبق تبصره ۶ ماده ۹۶ قانون شهرداریها، اراضی کوچههای عمومی و میدانها و پیادهروها و خیابانها و به طور کلی معابر و مسیر رودخانهها و نهرها و مجاری فاضلاب شهرها و باغهای عمومی و گورستانهای عمومی و درختهای معابر عمومی واقع در محدوده هر شهر که مورد استفاده عموم است، ملک عمومی محسوب میشود و در مالکیت شهرداری است. براساس همین قانون، به هیچ واحد صنفی مجوز اشغال سطوح معابر داده نشده است و هیچ یک از کسبه و واحدهای صنفی اجازه ندارند از پیادهرو برای گذاشتن میز و صندلی و کالا استفاده کنند.
بر اساس قانون، معابر عمومی قابل واگذاری به اشخاص نیستند و سدمعبر تخلفی است که در قانون برای متخلفان آن مجازات سنگینی پیشبینی شده و همچنین تعرض به حقوق شهروندی است. شهروند، همان خانمی است که میگوید: «به خدا ذله شدیم بسکه از لابهلای موتورای دل و روده بیرونریخته این موتورسازی سر کوچه رد شدیم. چند بار چادرم گیر کرده و پاره شده. بارها زنگ زدیم شهرداری. هیچ کس رسیدگی نمیکنه والا.»
شهروند دیگری میگوید: «یه فروشگاه لوازم خانگی توی محلمون هست که وقتی کرکره رو میده بالا، هرچی ظرف و ظروف داره میچینه توی پیادهرو. همه هم شکستنی. اونوقت آدم تازه باید مراقب باشه که جوری هم رد نشه که به ظرفاش گیر کنه. اگه بشکنی هم باید خسارت بدی حتماً! خوبه دیگه. متراژ مغازه خودشو دوبرابر میکنه این جوری. فقط همین هم نیست. ترهباریها که دیگه کل پیادهروها رو اشغال میکنن. هرچی میوه و سبزی گندیده هست، میریزن توی پیادهرو و حراج میکنن مثلاً. آدم نمیتونه رد بشه از بوی گندشون.»
حقوق شهروندی همان چیزی است که لابهلای مشکلات ریز و درشت گم میشود و هزار و یک توجیه برایش میآورند کهای بابا اینجا جهانسوم است و این حرفها. معنیاش این است که حالا مشکلات جدیتر را بچسبید و اینقدر درگیر این مسائل فانتزی نشوید! مسائل فانتزی، دقیقاً عبارتی است که در پاسخ به یکی از شهروندان به کار برده شدهاست. مسأله فانتزی شهروند این بوده که ساختمان نیمهکاره کنار مدرسه نخالههایش را در پیادهرو رها میکند و بچهها مجبورند توی خیابان منتظر والدینشان بمانند. یک مسأله کاملاً فانتزی!