۰ نفر

در بررسی ازدواج کودکان‌کار با فاطمه دانشور مطرح شد

خرید و فروش‌هایی به نام ازدواج

۸ شهریور ۱۳۹۶، ۱۰:۲۰
کد خبر: 215571
خرید و فروش‌هایی به نام ازدواج

کودکان کار در سنین کم ازدواج می‌کنند. دختران کوچکی که سرچهارراه‌ها به تکدی‌گری و دستفروشی مشغولند به محض آنکه دست راست و چپ‌شان را می‌شناسند، مجبورند ازدواج کنند و زیر یوغ شوهران‌شان قرار گیرند تا از سفره خانواده یک نان‌خور کمتر شود.

به گزارش اقتصادآنلاین ، قانون نوشت : دخترک آن‌قدر سنش بالا نیست، اما جای چنگ آفتاب و سختی روزگار روی صورتش چروک انداخته بود. دست یک کودک 4-3ساله را محکم گرفته‌است. چادرش را طوری دور کمر پیچیده که نوزادش را هم بتواند به کول بکشد. اتوبوس را با ناله‌هایش پر کرده است. دستمال جیبی می‌فروشد. دختری که به نظر هم سن‌و سال خودش ‌است، می‌پرسد: «دستمال‌ها چند؟» چشمانش از شادی برق می‌زند. باخوشحالی دیگر زنان را کنار می‌زند، کودکش را با خود می‌کشاند و به سرعت روبه‌روی دختر می‌ایستد بدون آنکه فکر کند هم‌سن و سالند. می‌گوید: «1000 تومان. فال هم دارم. انشاا... سفید بخت بشوی. نیت کن انشاا... که به نیتت برسی». دختر نگاهی به مادرش که کنارش نشسته، می‌اندازد و مادر یک اسکناس از کیفش بیرون می‌آورد و دستمالی می‌خرد. آن را به دختر می‌دهد و او بدون آنکه فالش را نگاه کند، دستمال را درون کیفش می‌اندازد. اتوبوس که به ایستگاه می‌رسد پیاده می‌شود. روسری مشکی به سر دارد. چادر قهوه‌ای گلدارش را از کمر باز می‌کند و نوزادش را در آغوش می‌کشد. روسری‌اش را روی صورت نوزادش می‌اندازد و به او شیر می‌دهد. با او که حرف می‌زنم، راغب نیست از زندگی‌اش بگوید اما کلنجار رفتن‌هایم جواب می‌دهد و می‌گوید: «کار کردن برایم عار نیست. 12-10 سال است که کار می‌کنم». متوجه می‌شوم که این دختر 16-15 ساله است. او ادامه می‌دهد: «نمی‌دانم چهار سالم بود یا پنج‌سال. اما از همان موقع در خیابان کار می‌کردم. پدر و مادرم معتاد بودند و خانه‌مان دروازه غار بود. من و برادر بزرگ‌ترم (که فقط دو سه سال بزرگ‌تر بود) خرج خانه را در می‌آوردیم. پدرم می‌رفت از خیابان آذری فال می‌گرفت و ما هم می‌فروختیم. آن موقع‌ها برادرم خیلی مراقبم بود و هر کسی که می‌خواست اذیتم کند، نمی‌گذاشت. کوچک بود اما قلدری بود برای خودش. خیلی با هم خوب بودیم. گاهی اوقات به بچه‌هایش حسودیم می‌شد. آن روزها می‌گفت اگر ازدواج کند، نمی‌گذارد بچه‌هایش کار کنند. وقتی 9-8 سالم بود من را به مردی دادند که مثل پدرم معتاد و فکر کنم 30 سالش بود. خانه‌اش کمی پایین‌تر از میدان اعدام بود. اولش خوشحال بودم فکر کردم یک خانه برای خودم دارم و می‌شوم خانم خانه. اینکه به دنیا آمد (به کودکش اشاره می‌کند) شوهرم را گرفتند. یکی دو سالی زندان بود. مواد می‌فروخت که خرج موادش را در بیاورد. دوباره آمدم در خیابان و کار کردم. وقتی که آمد حامله شدم دوباره گرفتنش. همان بهتر که نباشد. به محض اینکه خمار می‌شد، من را به باد کتک می‌گرفت و پولی که در آورده بودم را می‌گرفت اصلا نمی‌گفت که شکم این‌ها را چطور باید سیر کنم. خودم باید غذا بخورم که بتوانم به این طفل معصوم شیر بدهم. یک بار وقتی حامله بودم این‌قدر کتکم زد که بچه‌ام بارم رفت. این بچه سومم است. همه‌اش خدا خدا می‌کنم که اعدامش کنند. این‌طوری خانه‌اش به من می‌رسد. سه چهارتا اتاق قدیمی دارد. یکی دوتا را می‌دهم اجاره که نخواهم تا بوق سگ کار کنم. آن موقع کمتر کار می‌کنم. الان از صبح ساعت 6 که خودم را به اینجا می‌رسانم (میدان ولیعصر) تا ساعت 12-11 کار می‌کنم تا شاید بتوانم خرج این بچه‌ها را در بیاورم. دوست ندارم بچه‌هایم مثل خودم بشوند. برای‌شان شناسنامه می‌خرم تا بتوانند درس بخوانند و برای خودشان کسی بشوند».

می‌پرسم: «چرا بچه‌هایت شناسنامه ندارند؟» می‌گوید: «با آنکه خرج خودم را در می‌آوردم و به خانه هم کمک می‌کردم اما باز هم مادر و پدرم من را شوهر دادند. می‌گفتند اگر کسی در خیابان، به من تجاوز کند آن موقع شوهر دارم و آبروریزی‌اش کمتر است. ما که ازدواج نکردیم، فقط یک صیغه محرمیت خواندیم. حتی لباس عروس هم نپوشیدم. وقتی بچه‌ام به دنیا آمد، هر چه التماس کردم شوهرم عقدم نکرد که بتوانم برای بچه‌هایم شناسنامه بگیرم».

می‌گویم: «پس چطور می‌خواهی خانه شوهرت را به نام خودت کنی؟» جواب می‌دهد: «آن موقع می‌روم و ادعا می‌کنم که این بچه‌ها مال او هستند و آن‌ها هم آزمایش می‌کنند، می‌فهمند. بعد خانه به بچه‌هایم می‌رسد».

می‌پرسم: «راستی از برادرت چه خبر؟» می‌گوید: «برادرم را هم بدبخت کردند. وقتی ازدواج کردم شوهرم دیگر نگذاشت برادرم به ما سر بزند، من هم دیگر ازش خبری ندارم. اما شنیدم برادرم هم معتاد شده‌، دیگر نمی‌خواهم ببینمش. آن روزها که سر چهارراه فال می‌فروختیم به هم قول دادیم که طرف مواد نرویم اما برادرم قولش را شکست و حالا معتاد است. برایش پیغام فرستادم تا ترک نکند، حق ندارد اسم من را بیاورد».

نگاه ازدواج وجود ندارد

 در اکثر موارد نیز این ازدواج‌ها جایی ثبت نمی‌شوند و فقط این دختران، مادر می‌شوند و باید بار نگهداری فرزندان‌شان را به دوش بکشند و آن‌قدر این بار برای‌شان سنگین است که دیگر نمی‌توانند فرزندان‌شان را تربیت کنند. آن‌ها بیشتر از آنکه فرزندی به دنیا آورند، کودک کاری را به دنیا می‌آورند که قرار است از 4-3 سالگی سرچهارراه‌ها به دستفروشی، مواد‌فوشی و... تن دهد. ازدواج کودکان کار جایی ثبت نمی‌شود و اگر این کودکان خانواده‌ای نداشته باشند، بعد از مدتی در خانه‌های پاتوقی مستقر وماشینی برای فرزندآوری شوهران‌شان می‌شوند.

با فاطمه دانشور، مدیرعامل موسسه نیکوکاری مهرآفرین همکلام شدیم. او درباره ازدواج کودکان کار می‌گوید: «وضعیت کودکان کار به مراتب نگران‌کننده‌تر است. دختران تا زمانی که به سن بلوغ نمی‌رسند همان آسیب‌هایی که پسران را تهدید می‌کند، متحمل می‌شوند. ولی به محض اینکه به سن بلوغ می‌رسند و حالت جسم زنانه پیدا می‌کنند، خانواده‌های‌شان تصمیم می‌گیرند که آن‌ها برای‌شان کار نکنند و در واقع شوهرشان می‌دهند».

دانشور با اشاره به اینکه به جای ازدواج، دختران کار را می‌خرند، می‌افزاید: «بحث خریدن در آن‌ها متداول است و وقتی دختران به 15-14سالگی می‌رسند دیگر شوهران‌شان را نمی‌خواهند. این چالش بزرگی در ازدواج کودکان کار است که با آن مواجه هستیم. این دختران در بسیاری از مواقع از خانه شوهران‌شان فرار می‌کنند و بخشی از آن‌ها به ما مراجعه می‌کنند. در بررسی‌های اولیه متوجه می‌شویم که این دختر به شوهرش فروخته شده، نتوانسته شوهرش را تحمل کند و فرار کرده است».

وی با بیان اینکه سنین واگذاری و فروش این دختران خیلی پایین است، تاکید می‌کند: «سنین ازدواج آن‌ها 10-9سال است و بیشتردر سنین 13-12سالگی نیز بارداری را تجربه می‌کنند. یکی از اقداماتی که ما در محلات پرخطر انجام دادیم، آموزش است که نگذاریم این دختران در سنین کم مادر شوند. در آموزش‌ها متوجه می‌شویم که این دختران هیچ چیزی نمی‌دانند و درجه آگاهی آن‌ها بسیار کم است. این نیز یکی از چالش‌های اصلی ماست که سعی می‌کنیم که با آموزش و مشاوره آن را مرتفع کنیم. با آموزش این مشکل حل می‌شود. ولی یک وقت‌هایی نیاز مالی خانواده‌ها باعث می‌شود که این اقدام بد را انجام داده و دختران‌شان را بفروشند».

وی در پاسخ به این سوال که کودکان کار با چه مبلغی خرید و فروش می‌شوند؟ می‌گوید: «رقم‌ها مختلف بوده‌است، مورد هفت‌میلیون تومانی هم داشتیم. اما موردی هم داشتیم که دختری با دومیلیون تومان به کارگری فروخته شده بود. مشکل اینجاست که شوهران‌شان می‌گویند دومیلیون خریدمش و نگاه ازدواج به این دختران وجود ندارد».

به نظر می‌رسد دوام این ازدواج‌ها بسیار کم است. دانشور به این سوال که ازدواج کودکان کار ثبت نمی‌شود؟ پاسخ می‌دهد: «بیشتر این بچه‌ها حاصل ازدواج زنان ایرانی و مردان افغانی هستند که حالا به سن بلوغ رسیده‌اند. متاسفانه این دختران از نبود شناسنامه نیز رنج می‌برند و نمی‌توانند از خدمات اجتماعی استفاده و مجبورند در کودکی کار کنندتا ازدواج‌شان برای خانواده درآمدزایی داشته باشد و بعد از ازدواج نیز فرزندانی به دنیا می‌آورند که به عنوان نیروی کار به آن‌ها نگاه می‌شود. فرزندان این‌ها نیز باید کار کنند. در مجموع باید گفت که عمده‌ترین مشکل و چالش، ازدواج زودهنگام و اجباری این کودکان است».