۰ نفر

قتل به خاطر اختلاف حساب 2میلیاردتومانی

۱۲ اسفند ۱۳۹۷، ۶:۵۲
کد خبر: 339268
قتل به خاطر اختلاف حساب 2میلیاردتومانی

مرد فراری از زندان بعد از اینکه هویتش مقابل یکی از مشتریانش فاش شد، دو میلیارد تومان از او کلاهبرداری کرد و مرد جوان را به قتل رساند.

به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از شرق، دی سال 95 مردی به پلیس مراجعه کرد و گفت برادرش گم شده ‌است. او به مأموران گفت: برادرم طبق معمول هر روز از خانه خارج شد و دیگر برنگشت. او پیامک‌های نامفهوم می‌فرستد اما وقتی تماس می‌گیریم تلفن را جواب نمی‌دهد.

پلیس با توجه به گفته‌های این مرد تحقیقات خود را آغاز کرد و متوجه شد پیامک‌ها از محدوده مهرشهر کرج ارسال می‌شود. ردیابی‌های مأموران برای پیدا‌کردن آرش جوان مفقودشده به جایی نرسید تا اینکه فردای روز شکایت برادر مقتول دوباره به مأموران مراجعه کرد و گفت به فردی به نام فرهاد مشکوک است. او گفت: فرهاد با برادرم اختلاف مالی داشت و به همین خاطر با هم جروبحث کرده بودند. برادرم متوجه شده‌ بود فرهاد به او دروغ گفته و هویت واقعی او امیر است. برادرم این موضوع را در یک مسافرت متوجه شده ‌بود.

این مرد گفت: چندی‌پیش برادرم آرش با مردی به‌صورت اتفاقی آشنا شد که ماشین خرید و فروش می‌کرد. برادرم در کار اسناد رسمی است. این فرد به برادرم گفته ‌بود می‌تواند برایش یک ماشین لوکس بخرد و حتی یک ماشین هم به او اجاره داده‌ بود. آنها مدتی بعد از آشنایی‌شان با هم به مسافرت رفتند و برادرم در آنجا متوجه شد این فرد دروغ گفته؛ اسم واقعی‌اش امیر است و هویت جعلی برای خودش درست کرده‌ است. از آنجایی که برادرم دو میلیارد تومان به او داده ‌بود تا برایش ماشین بخرد به همین خاطر چیزی نگفت تا پولش را بگیرد و بعد موضوع را افشا کند. بعد از اینکه آنها از شمال به تهران آمدند برادرم موضوع را با ما در میان گذاشت. چند روز قبل از حادثه برادرم به دفتر امیر رفت و با او درگیر شد و مبلغ یک میلیارد تومان از او چک گرفت و یک لندکروز هم به جای بقیه بدهی گرفت. برادرم گفت موضوع را تا زمانی که لندکروز به نامش شود پیگیری می‌کند تا اینکه گم شد.

پلیس با توجه به آنچه به دست آمده‌ بود، امیر را شناسایی و بازداشت کرد. مشخص شد این فرد متهم فراری از زندان است و چندین سابقه دارد و بعد از فرار از زندان برای اینکه بتواند ادامه زندگی دهد و توسط پلیس دستگیر نشود، نام فرهاد را برای خود انتخاب کرده و یک دفتر دلالی خودرو هم به راه انداخته ‌است. امیر بعد از بازداشت شش ماه مقاومت کرد و مدعی شد خبری از سرنوشت آرش ندارد. این در حالی بود که مأموران با بررسی دوربین‌های مداربسته ساختمانی که دفتر امیر در آن بود، متوجه شدند روز حادثه همه دوربین‌ها به جز یک دوربین خاموش بوده و چیزی ضبط نکرده‌اند اما همان یک دوربین ورود آرش به ساختمان و بعد خارج‌شدن کیسه‌های پلاستیکی از دفتر امیر را ضبط کرده‌ است. ضمن اینکه پلیس در دفتر امیر لکه‌های خون را کشف کرد که با گروه خونی آرش مطابقت داشت. بعد از این یافته سرانجام امیر لب به اعتراف گشود و گفت: من آرش را کشتم و جسدش را در یکی از شهرهای شمالی کشور دفن کردم.

پرونده متهم بعد از تکمیل تحقیقات به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد و متهم دیروز پای میز محاکمه رفت. او گفت: من زندانی فراری بودم. بعد از اینکه از زندان بیرون آمدم، خودروهای لوکس اجاره می‌دادم. آرش هم اتومبیل از من کرایه می‌کرد و دومیلیاردتومانی که به من پرداخت کرده بابت کرایه آن خودروهاست. از طرفی من که نمی‌خواستم تحت تعقیب باشم، به او گفتم حالا که آشنا داری، اسم و فامیل فرهاد را بگیر تا سابقه‌ام پاک شود؛ او هم قبول کرد و من به او دو فقره چک 500میلیون‌تومانی دادم.

متهم ادامه داد: آرش یک روز به دفتر کار من آمد و درگیری ایجاد کرد و گفت باید سند لندکروزی که برایش اجاره کرده‌ بودم را به نامش بزنم و همان زمان هم چک‌ها را از من گرفت. از آنجایی که من به او مقداری هم پول نقد داده ‌بودم، برای اینکه بتوانم پول‌ها را از او بگیرم تصمیم گرفتم به دفترم دعوتش کنم. چون قبلا درگیری ایجاد کرده ‌بود، از سه دوستم به نام‌های میثم، احمد و رضا خواستم که به کمکم بیایند. وقتی او وارد دفتر شد ما با هم جروبحث کردیم؛ بعد احمد و رضا با پارچه‌ای صورتشان را بستند و از در عقبی وارد دفتر شدند؛ میثم هم با قمه وارد شد. بعد هرچه در جیب کتش بود بیرون آوردیم؛ یکی از چک‌های من هنوز دستش بود؛ سوئیچ ماشین و موبایل و کارت بانکی هم داشت. برای اینکه دوربین‌ها را چک کنم بیرون رفتم؛ می‌خواستم دوربین‌ها را خاموش کنم. همه دوربین‌ها را چک کردم؛ وقتی برگشتم دیدم بچه‌ها دست و پای آرش را باز کردند تا به دستشویی برود؛ بعد دوباره دست‌هایش را بستیم. من می‌دانستم ممکن است آرش بعد از اینکه از دفتر خارج شد، پیش پلیس برود و برای صحنه‌سازی کارت بانکی او را دادم تا بچه‌ها خرید کنند و بتوانم مدرک درست کنم که او بیرون از دفتر بوده‌ است. رضا سوئیچ لندکروز را برداشت و رفت احمد را هم برای خرید فرستادم. آرش در اتاق بود؛ او جلوی میز ایستاده ‌بود؛ به میثم هم گفتم که برود. پشتم را به آرش کردم و به او گفتم ما دوست بودیم چرا این کار را کردی. به محض اینکه برگشتم متوجه شدم او مخفیانه کاتر را از روی میز مدیریت برداشته است؛ با همان به من حمله کرد، من یک ضربه زدم که کاتر به صورتش خورد و حین کشمکش یک ضربه به دستش خورد که خون زیادی راه افتاد و فوت شد. در همین حین احمد رسید؛ او وقتی صحنه را دید ترسید و فرار کرد؛ من هم برای اینکه موضوع را تمام کنم جسد را پتوپیچ کردم، به لاهیجان بردم و دفن کردم. قتل اتفاقی بود و من قصد کشتن نداشتم. متهمان دیگر هم از قتل خبر نداشتند.

 بعد از اظهارات متهم ردیف اول، متهمان دیگر در جایگاه قرار گرفتند؛ آنها نیز ادعا کردند از قتل خبر نداشتند. قضات بعد از شنیدن گفته‌های همه متهمان و وکلای آنها برای تصمیم‌گیری در این خصوص وارد شور شدند.