به گزارش شبکه مطالعات سیاستگذاری عمومی، حسامالدین آشنا رییس مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری دوشنبه اول آذر ماه 1395 در افتتاحیه«سومین همایش نظام بینالملل، تحولات منطقهیی و سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران» با توجه به وضعیت کنونی خاورمیانه سخن از «دولتهای کارآمدتر در منطقهیی قویتر» به جای «قدرتمندترین در منطقهیی ضعیف» گفت. متن کامل این سخنرانی که در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی ایراد شد به شرح زیر است.
خدمت همه استادان، پژوهشگران، دانشجویان و میهمانان اندیشمند حاضر در این جلسه سلام عرض میکنم. لازم میدانم تا از دانشگاه علامه طباطبایی و ریاست محترم و فرهیخته آن به دلیل همه تلاشها برای برگزاری این همایش مهم و نیز بابت دعوت از اینجانب تشکر نمایم. دعوت از من در این جلسه با عنوان رییس مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری صورت گرفته است؛ این مرکز کوچک و چابک وظیفه خطیر ارائه مشاورههای راهبردی به شخص رییسجمهور در حوزههای مختلف از جمله سیاست خارجی را برعهده دارد. آنچه امروز در این دقایق کوتاه با شما در میان میگذارم ماحصل مطالعات، مباحثات و پژوهشهایی است که طی ماههای گذشته در این مرکز با همفکری و مشورت شبکهیی از متخصصان سیاست خارجی و منطقهیی انجام گرفته است.
«نظام بینالملل، تحولات منطقهیی و سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران» سه موضوع جدا از هم نیستند بلکه سه لایه متفاوت از یک تحلیل واحد و جامع را تشکیل میدهند که همانا باید به یک سوال اساسی پاسخ بدهد: سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در بستر شرایط جدید منطقه و نیز با توجه به تحولات نظام بینالملل چه مسیری را برای رسیدن به چه هدفی باید طی کند؟
از چند زاویه میتوان به تحلیل رابطه این سه لایه با یکدیگر پرداخت. در یک دیدگاه تصور میشود که همه معادلات منطقه و نیز سرنوشت ایران در گرو توافقات قدرتهای بزرگ است. به عبارت بهتر، روابط بینالملل چیزی جز روابط میان قدرتهای بزرگ و بازی بزرگ میان آنها نیست. از این جهت، ما به عنوان یک قدرت متوسط نمیتوانیم تاثیر چندانی برای روندهای جاری میان قدرتهای بزرگ داشته باشیم و تنها ناظر منفعلی هستیم که باید در انتظار تعیین سرنوشت خود در جریان معادلات کلان و توازن قدرت میان کشورهای بزرگتر بمانیم. در دیدگاه مقابل، ما نباید هیچ اعتنایی به معادلات و نظامات قدرت در سطح جهانی و نحوه تقسیم یا تضاد منافع میان قدرتهای بزرگ داشته باشیم بلکه باید سیاست خارجی خود را صرفا در جهت مقابله و نفی نظام موجود به پیش ببریم. در این چارچوب ولو به صورت بالقوه ایران برابر با همه قدرتهای جهانی در نظر گرفته میشود که باید سهمی مشابه آنها در مدیریت جهان داشته باشد. بر خلاف دیدگاه اول که قدرت و جایگاه ایران را در نظام جهانی دست کم میگیرد، دیدگاه دوم درباره اهمیت ایران در تعیین معادلات نظام بینالملل به مبالغهگرایی و خیالپردازی دچار میشود و میتواند هزینههای فراوانی را بر کشور تحمیل کند. با وجود تفاوت ماهوی میان این دو دیدگاه، ماحصل هر دو میتواند به سرخوردگی و تحقیر ملی بینجامد.
قدرتمند شدن دولتها امروز در رابطه مستقیم با میزان کارآمدی آنها در داخل کشورشان و در ارتباط با ملتهایشان سنجیده میشود.
اما دیدگاه سوم، رویکرد مبتنی بر اعتدال است که بر مبنای آن اولویتهای سیاست خارجی ایران در تاثیر و تاثر مداوم و متقابل با تحولات نظام بینالملل و نیز تحولات محیط پیرامونی کشور سنجیده و ارزیابی میشوند. به عبارت بهتر، ما همانگونه که بیتردید از تغییرات در نظام بینالملل و محیط پیرامونی متاثر میشویم تا حدود زیادی نیز میتوانیم بر جریان حوادث و روندها در منطقه خود و مآلاً در جهان تاثیرگذار باشیم؛ اما قدرت ما در این تاثیرگذاری ملزوماتی را طلب میکند و الزاماتی را نیز به همراه میآورد. در سند چشمانداز 20ساله جمهوری اسلامی ایران، به صراحت پیشبینی شده که ایران باید در سال 1404 به قدرتمندترین کشور منطقه از حیث توان نظامی، اقتصادی و علمی و فناوری تبدیل شده باشد. متاسفانه این هدفگذاری اعلامی در منطقه بسیار بد فهمیده شده است در حالی که هدف واقعی صرفاً برخورداری از سریعترین رشد در شاخصهای فوق است بدون آنکه قصد سروری و قرار گرفتن در راس سلسله مراتبی از همسایگان را داشته باشیم. فارغ از اینکه آیا تصریح این هدف در سند چشمانداز به مصلحت کشور بوده است یا خیر، نکته اساسی این است که سایر کشورهای منطقه در این فاصله منفعل و منتظر نمیمانند تا ما بتوانیم به راحتی فاصله خود را با آنها کم کرده سپس از آنها سبقت بگیریم. بدیهی است که همه رقبای منطقهیی نیز هدف مشابهی را برای تبدیل شدن به قدرت نخست در منطقه دنبال میکنند و شاید حتی در برخی شاخصها هم از ما جلوتر باشند؛ بنابراین نفس این رقابت، دشوار و نفسگیر است. نکته دیگر درباره بستر مناسب برای تحقق هدف اول شدن در منطقه است. آیا در شرایط آشفتگی و بیثباتی و در شرایطی که آتش جنگها و درگیریهای قومی و مذهبی در گوشه گوشه منطقه زبانه میکشد و ماشین ترور و جنایت لجام گسیخته روزانه جان دهها انسان بیگناه را میگیرد، باز هم سخن گفتن از قدرت اول در چنین منطقهیی امکانپذیر است؟ به عبارت بهتر در یک منطقه سوخته و ویران شده و سرشار از دولتهای فرومانده، قدرت اول شدن اساسا چه مزیتی میتواند داشته باشد؟ سوم، قدرت برتر منطقه شدن فقط به تعداد ادوات و اسلحه جنگی یا میزان درآمدهای اقتصادی یا تعداد مقالات علمی بستگی ندارد. قدرتمند شدن دولتها امروز در رابطه مستقیم با میزان کارآمدی آنها در داخل کشورشان و در ارتباط با ملتهایشان سنجیده میشود. اگر دولتی بتواند کارنامه قابل قبولی در کارآمدی (به معنای حداکثر بهرهوری از منابع با کمترین میزان فساد و بیشترین میزان مشروعیت و مقبولیت نزد مردم) کسب نماید، خواهد توانست مدلی برای قدرت سرآمد منطقهیی تعریف کند. قدرتمند شدن یک دولت در هر منطقه بطور مستقیم به قدرتمندسازی فضای داخلی و نیز باثباتسازی کل آن منطقه بستگی دارد. تنها در یک منطقه باثبات است که یک دولت کارآمد و دارای مشروعیت داخلی امکان الگوسازی در بیرون از مرزهای خود را یابد و میتواند احترام دیگران را جلب کند.
اجازه دهید نگاهی به وضعیت منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا (همان خاورمیانه) بیندازیم:
1- هماکنون جنگهای داخلی و خشونت افسار گسیخته بخشهای وسیعی از خاورمیانه را درنوردیده است و این منطقه درحال حاضر رکورد پر خشونتترین منطقه جهان را به خود اختصاص داده است. پدیده جنگ به امر عادی در خاورمیانه تبدیل شده و کشتار انسانها نه تنها دیگر تابو نیست بلکه از دید بسیاری به عنوان راهحل مسائل در نظر گرفته میشود ممکن است بگوییم مقصر اصلی این وضعیت پدیده تروریسم تکفیری است که در سالهای اخیر همانند ویروس خطرناکی در منطقه ما منتشر شده است. دخالت قدرتهای بزرگ و به ویژه اشغال عراق توسط امریکا را نیز زمینه لازم برای رشد و تکثیر این پدیده را فراهم ساخت. اینها البته برخی از دلایل وضعیت آشفته و نابسامان منطقه ماست؛ اما توجه داشته باشیم که قبل از اشغال عراق و قبل از ظهور تروریسم تکفیری نیز منطقه ما سابقه درخشانی در کنترل جنگ و خشونت نداشت. به علاوه اینکه آیا دولتهای منطقه میتوانستند عملکرد بهتری برای جلوگیری از تشدید بحران در سالهای اخیر ایفا کنند و آیا همه اعضا منطقه به وظایف خود در این رابطه به درستی عمل کردهاند یا خیر یک سوال جدی است.
به نظر میرسد هیچ یک از بازیگران منطقهیی در شرایط حاضر قابلیت هژمون شدن را ندارد و اساسا منطقه به هیچ بازیگری چنین امکانی را نمیدهد و هیچ بازیگری نیز به تنهایی قادر به پایان بازی یا تحمیل نظم امنیتی مطلوب خود به منطقه نیست.
2- بحران آوارگان دیگر مساله مبتلا به منطقه ماست که به سرعت درحال افزایش است. امروزه بیشترین تعداد آوارگان در جهان از کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا هستند. مطابق آمار سازمان ملل، 65درصد از کل آوارگان جهان در سال 2015 از این منطقه بودهاند. بسیاری از مردم منطقه ما دیگر هیچ چشمانداز روشنی برای آینده خود نمیبینند و مشخص است که انسانهای«بیآینده» گزینههای چندانی پیش روی خود ندارند. یا باید از این کویر وحشت بگذرند یا باید به لشکر افراط گرایی و ترور بپیوندند. به همین جهت هر چه بیشتر میگذرد هم به تعداد آوارگان و هم به تعداد تروریستها در منطقه ما افزوده میشود.
3- بحران کارآمدی دولتها معضل بسیار جدی دیگر در منطقه ماست. متاسفانه برخی از دولتهای منطقه در آستانه فروپاشی قرار دارند. آنها هم که هنوز از ثبات نسبی برخوردارند با ناکارآمدی فزاینده و فساد گسترده روبهرو هستند. اکنون در خاورمیانه از یک سو با پدیده دولتهای ورشکسته یا دولتهای ضعیف (مانند عراق، سوریه، افغانستان، لیبی و یمن) و از سوی دیگر با ضعف ساختاری و بیثباتی بالقوه دولتهای ظاهراً باثبات (نظیر ترکیه، مصر و عربستان سعودی) مواجه هستیم. با توجه به ناکارآمدی دولتها از یک سو و تشدید گسلهای فرقهیی و قومی در کشورها از سوی دیگر، به نظر میرسد بنیان دولت- ملتها در این منطقه دچار لرزش شده و این موضوع دستیابی به امنیت پایدار در منطقه را به چالشی دشوار تبدیل ساخته است. جمهوری اسلامی ایران از بیثباتی همه کشورهای منطقه بیزار است و اولویت اول منطقه را تثبیت و تامین امنیت پایدار در همه آنها میداند.
4- بحران زیست محیطی، تغییر اقلیم و کم آبی و خشکسالی فزاینده و مساله ریزگردها و توفانهای شن معضل بسیار جدی دیگری است که دامنگیر منطقه ما شده و به نوبه خود میتواند هم درگیری و خصومت میان کشورها را تشدید کند و هم بر بحران آوارگان و مهاجرتهای اجباری دامن بزند.
با در نظر گرفتن مجموعه شرایط فوق میتوان چنین نتیجهگیری کرد که:
اولا ارزش استراتژیک منطقه خاورمیانه رو به کاهش است. البته هنوز منابع سرشار نفت و گاز در این منطقه برای قدرتهای بزرگ و به ویژه قدرتهای نوظهور در جنوب و شرق آسیا جذابیت فراوانی دارد؛ اما میتوان از کاهش تمایل قدرتهای بزرگ برای درگیر شدن تمام عیار در جنگهای این منطقه مطمئن بود. به نظر میرسد، حضور نظامی قدرتهای بزرگ در منطقه از این پس احتمالاً بیشتر به صورت «نمایش اقتدار» و نشان دادن ضرب شست خواهد بود تا عملیات کامل نظامی مشابه آنچه در عراق رخ داد. این برآورد از کاهش جایگاه استراتژیک خاورمیانه ناشی از روندهایی چون غیر استراتژیک شدن نفت در نیم قرن آینده، افزایش تصاعدی معضلات این منطقه، ناکارآمدی مخرب سیاست قدرتهای بزرگ و بازیگران منطقهیی و از میان رفتن زیرساختها و نیز تغییرات جبرانناپذیر اقلیمی در بخشهای وسیعی از آن است.
ثانیا قدرت اول شدن و قدرت اول ماندن در خاورمیانه بسیار پرهزینه است. درحال حاضر تعامل با حاصل جمع صفر و تخریب زیرساختها در منطقه به روندهای پایدار تبدیل شده است. قدرت شدن و قدرت ماندن در چنین منطقهیی از دو مسیر برای هر کشوری هزینه سرسام آور تولید میکند. یکی مخالفت حداکثری قدرتهای بزرگ و نیز سایر رقبای منطقهیی و دوم، هزینههای بازسازی منطقه که بر دوش قدرت توسعه طلب است. حتی امریکا نیز برای مسلط شدن بر این منطقه هزینههای هنگفتی پرداخت و نهایتا ناموفق ماند. هزینههای جنگ عراق و افغانستان برای امریکا بالغ بر 6 تریلیون دلار بوده است. برخی کشورهای منطقه نیز هر یک در سالهای اخیر هزینههای بالایی برای تثبیت قدرت و نفوذ خود در منطقه پرداختهاند. به علاوه بخش قابل توجهی از هزینههای بازسازی در سوریه، عراق، افغانستان، لیبی، یمن و دیگر مناطق بحران زده باید از سوی قدرت برتر در منطقه پرداخت شود البته در شرایطی که امکانی برای صلح باشد. با این وصف، به نظر میرسد هیچ یک از بازیگران منطقهیی در شرایط حاضر قابلیت هژمون شدن را ندارد و اساساً منطقه به هیچ بازیگری چنین امکانی را نمیدهد و هیچ بازیگری نیز به تنهایی قادر به پایان بازی یا تحمیل نظم امنیتی مطلوب خود به منطقه نیست. مدل جایگزینی که ما پیشنهاد میدهیم عبارت است از:
«دولتهای کارآمدتر در منطقهیی قویتر» به جای «قدرتمندترین در منطقهیی ضعیف»
این الگو بر مبنای یکی از نظریههای مطرح در روابط بینالملل یعنی «دستاورد مطلق» در مقابل «دستاورد نسبی» طراحی شده است. در چارچوب نظریه دستاورد مطلق، آنچه باعث قویتر شدن من میشود لزوماً نباید به ضعیفتر شدن رقیب من بینجامد و بالعکس. ایران، ترکیه و عربستان سعودی هر یک حق دارند تا به دنبال قدرتمندتر شدن باشند اما رقابت ناشی از این قدرتمند شدن نباید به بهای تضعیف کل منطقه باشد. رقابت این سه قدرت میتواند از مخرب تبدیل به سازنده شود، اگر:
1- همه کشورها در منطقه به ویژه کشورهایی که از قدرت هم عرض برخوردارند بیش از هر چیز خود را به اصل «بقا»ی منطقه متعهد بدانند. همانطور که در طول دوران جنگ سرد موازنه وحشت و بیم از نابودی متقابل بهواسطه شلیک موشکهای هستهیی، دو ابرقدرت را ناگزیر کرد تا به منظور اجتناب از نابودی متقابل به مذاکرات طولانی و همکاریهای بینالمللی تن بسپارند اکنون در سطحی کوچکتر، خطر «نابودی دسته جمعی» منطقه میتواند و باید برای همه ما هشداردهنده و بازدارنده باشد. همانگونه که بیم ناشی از قدرت مخرب تسلیحات هستهیی در دوران جنگ سرد دو ابرقدرت را به مدارا و همزیستی و حتی مذاکره و توافق وادار کرد در یک مقیاس منطقهیی، خطر فرسایش محیطزیست و تغییر اقلیم، نابودی منابع انسانی و بحرانهای ناشی از مهاجرتهای اجباری، شیوع فقر و نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی و در نهایت درگیری مستقیم نظامی میان کشورها با یکدیگر یا با انواع گروههای غیر دولتی میتواند تشویقکننده دولتها به مصالحه و رعایت حداقلی از منافع یکدیگر باشد. همه کشورهای منطقه باید بپذیرند که حفظ موجودیت کل منطقه خط قرمز آنها در درگیریها و رقابتهای نیابتی و غیرنیابتی باشد. معنای این ضربالمثل عمیق که «همه ما در یک قایق نشستهایم» جز این نیست که کل منطقه یک کشتی است و از بیثبات شدن هیچ عضو آن نباید استقبال کرد. در این نگاه فهم اینکه هرگونه حرکت مخرب امروز ما علیه رقیب میتواند مانند بومرنگی به سوی خود ما بازگردد آسان میشود؛ به عبارت دیگر، اول باید کیکی وجود داشته باشد تا بتوان بر سر چگونگی تقسیم آن بحث کرد.
2- همه قدرتهای منطقهیی، اگر دراز مدت بنگرند باید قبل از تاکید بر «داشتهها»ی خود و به عوض آنکه تاکید کنند باید به چه سهم و جایگاهی برسند، بر «بودن» خود متمرکز شوند. معنای این حرف آنست که قبل از اینکه هر کس بخواهد صرفا سهم خود را از کیک افزایش دهد، باید بر افزایش کیفیت درونی کیک اصرار بورزد. داشتن سهمی بزرگ از یک کیک بیمزه یا فاسد شده هیچ لطفی ندارد؛ به عبارت دیگر، قبل از اینکه هر دولت به دنبال توسعه مناطق نفوذ و تحت کنترل خود باشد، باید کیفیت و مشروعیت درونی خود را بالا ببرد، با فساد و ناکارآمدی مبارزه کند و شاخصهای توسعه افتصادی و اجتماعی خود را ارتقا ببخشد.
منطقه ما نیازمند«خویشتنداری استراتژیک» قدرتهای منطقهیی است. این ایده برگرفته از فرمان الهی اتّقوا فِتنةً لا تُصیبنّ الّذین ظلموا مِنکم خآصّة است. گام بعدی در همین راستا از تعبیر قرآنی فاستبقوالخیرات وام گرفته میشود. رقابت کشورهای قدرتمند منطقه میتواند به سمت توانمندسازی اقتصادی و اجتماعی کشورهای دوست و متحد برای توسعه هدایت شود تا در چارچوب همکاری منطقهیی به ایجاد منطقهیی قویتر کمک کنند. ایران و عربستان و ترکیه میتوانند در سرمایهگذاری، خلق ایدههای نو در اقتصاد، حل مشکلات مشترک انسانی مثل محیطزیست، توسعه نامتوازن و نهایتا بازتعریف منطقه برای ایفای نقش موثر در حاشیه پرترددترین اقیانوس قرن 21 با یکدیگر رقابت کنند، بهاینترتیب اصل رقابت میان آنها همچنان وجود خواهد داشت اما ماهیت این رقابت از مخرب به سازنده تغییر میکند. تمام معنای این حرف این است که میزان قدرت یک کشور صرفاً با میزان داشتههای آن از مناطق نفوذ سنجیده نمیشود بلکه کیفیت شاخصهای حکمرانی در خود آن کشور و نیز کیفیت دوستان و متحدان او ملاک بسیار مهمی برای قدرتمندی یا عدم قدرتمندی به حساب میآید.
3- در آخرین مرحله و بعد از توجه به دو نکته اساسی قبلی نوبت به تقسیم کیک میرسد. در این مرحله نیز منطقه ما نیازمند «خویشتنداری استراتژیک» قدرتهای منطقهیی است. این ایده برگرفته از فرمان الهی اتّقوا فِتنةً لا تُصیبنّ الّذین ظلموا مِنکم خآصّة است. خویشتنداری استراتژیک به این معناست که در تقسیم منافع میباید همواره به دو اصل قبلی، یعنی بقای منطقه و نیز ارتقاء کیفیت شاخصهای اقتصادی و اجتماعی در منطقه توجه داشت. هیچ تقسیم منافعی در منطقه بدون توجه به این دو اصل از مشروعیت و امتداد برخوردار نخواهد بود و حتی بر فرض اینکه یک کشور بتواند مناطق نفوذ خود را با اقدامات سختافزاری و استفاده از زور نظامی توسعه دهد، این اقدام در نظر مردم ساکن در همان مناطق به اصطلاح تحت نفوذ مصداق «اشغالگری» تلقی شده و هرگز در بلندمدت پایدار نخواهد ماند. نمونه بارز این موضوع را در دخالت نظامی عربستان سعودی در یمن مشاهده میکنیم.
این شرح موجز و کوتاه ایدهیی است که میتوان آن را تز «دولتهای کارآمدتر در منطقه قویتر» نامید و بدیلی است برای نظریه «قدرت برترین» یا «ژاندارم» منطقهیی که به نظر میرسد نه تنها راهحلی برای مشکلات منطقه نیست بلکه خود این تفکر، بخش عمدهیی از مشکل را در منطقه ما شکل داده است.