۰ نفر

گزارشی به مناسبت روز دانش‌آموز

آموزش خشت اول توسعه

۱۳ آبان ۱۳۹۵، ۷:۳۷
کد خبر: 155898
آموزش خشت اول توسعه

آموزش و پرورش را می‌توان پایه و زیربنای توسعه هر کشوری دانست به حدی که بی‌شک یکی از ملاک‌های توسعه هر کشوری میزان سواد و سطح تحصیلات و آگاهی مردم آن است.

 آموزش و پرورش به علت نقش حیاتی که در تربیت نسل آینده دارد عموما در کشور‌های توسعه یافته مورد توجه بسیار زیاد مسوولان و مردم قرار می‌گیرد ولی متاسفانه در کشورهای توسعه‌نیافته یا در حال توسعه به علت واقف نبودن به اهمیت این نهاد، عموما مورد غفلت دولت‌ها، مسوولان و حتی مردم قرار دارد علت این امر را شاید بتوان ملموس نبودن کاستی‌ها و مشکلات این عرصه در کوتاه‌مدت دانست. به‌طور مثال، نواقص در عرصه‌هایی مانند اقتصاد که در جامعه نمود بیرونی دارند، سریعا خود را آشکار می‌کنند و افکار عمومی را برای اصلاح بسیج کرده و کار‌شناسان و مسوولان را نیز به فکر چاره‌اندیشی می‌اندازند، اما در نهادی مانند آموزش و پرورش، به علت نقش آینده ساز و سروکار داشتن با طیف کودک و نوجوان جامعه، هرگونه مشکل می‌تواند به مثابه یک زخم عمیق تلقی شود که اگر چه نسبت به زخم‌های سطحی درد کمتری دارد، ولی خطر عفونت‌های جدی را نیز در بلندمدت به همراه دارد؛ لذا کوچک‌ترین کاستی‌ها نیز در این نهاد مهم می‌تواند موجب فاجعه‌هایی به وسعت یک نسل شود. رویکرد همیشگی تمام دولت‌ها این بوده است که آموزش و پرورش به صورت مطلق یک امر سرمایه‌گذاری است. آموزش و پرورش در ایران نیز به عنوان یک سرمایه تلقی می‌شود، این نهاد متولی آموزش و تربیت دانش‌آموزان در جامعه است و نقش مهمی در ساختار اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و دینی دارد. آموزش و پرورش را در نگاه اقتصاد کلان می‌توان «سرمایه‌گذاری» و در سطح خرد «هزینه» دانست. رسیدن به این مقصود که آموزش و پرورش در ایران به نسبت هزینه‌بر بودن، سرمایه‌گذاری هم محسوب شود نیازمند همراهی دولت و مردم است.

اضطراب  بیماری رایج در مدارس

به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از تعادل ، اضطراب را می‌توان شایع‌ترین اختلال روانی میان دانش‌آموزان کشور معرفی کرد و رفتارهای اضطرابی آنها جز در موارد ژنتیکی به بالا بودن سطح توقعات نظام آموزشی و خانواده‌ها مربوط است. در عین حال افسردگی و پرخاشگری به عنوان دو اختلال شایع دیگر است. در کنار اختلالات ذکر شده بیش‌فعالی اختلالی قابل توجه در میان دانش‌آموزان دوره ابتدایی می‌توان دانست.

اختلالات اضطرابی سبب می‌شود فرد اضطراب را بیش از آنچه طبیعی است و برای ادامه زندگی لازم تجربه کند و دچار علائمی همچون بی‌قراری، احساس تحت فشار بودن، مشکل در تمرکز، خستگی، تحریک‌پذیری، بی‌صبری و بی‌خوابی شود. همچنین افرادی که به اختلالات خلقی مبتلا می‌شوند یا گرفتار افسردگی هستند یا دچار خوشی غیرمعمول یا درگیر پرحرفی و پرش افکار (یعنی وقتی صحبت می‌کنند، هنوز جمله را تمام نکرده و مقصود خود را به زبان نیاورده‌اند، موضوع دیگری را شروع می‌کنند که ربطی با هم ندارد.)

وقتی دانش‌آموزی یکی از این اختلالات را داشته باشد، واضح است که تا چه اندازه بر عملکرد او تاثیر می‌گذارد و تا چه حد احتمال افت تحصیلی یا کند‌آموزی او قوی می‌شود و متعاقب آن تا چه اندازه، حضورش در مدرسه می‌تواند (‌برای خودش و دیگران) اسباب زحمت باشد.

در فرهنگ ما همیشه روان در برابر جسم، مظلوم است یعنی اگر قرار باشد سلامت یکی از این دو در اولویت باشد حتما سلامت جسم مورد توجه قرار می‌گیرد، در حالی که روان ناسالم به تدریج جسم را نیز درگیر می‌کند، اما کمتر کسی به این موضوع توجه دارد.

در واقع بهداشت روانی در کشور ما مغفول است و این موضوع وقتی به کودکان و نوجوانان می‌رسد، مغفول‌تر می‌شود به‌طوری که چه در خانه و چه در مدرسه، بروز رفتارهای غیرعادی از آنها به جای اینکه بزرگ‌ترها را متوجه اختلال کند، آنها را به سمت انگ زدن به کودک و نوجوان می‌کشاند.

همین بی‌توجهی است که سبب شده اختلالات روانی در جامعه روندی رو به رشد داشته باشد و پژوهش‌ها نشان دهد تعداد دانش‌آموزان دارای اختلال در مدارس کم نیست. با این حال سلامت روان کم از سلامت جسم ندارد. فردی که از نظر روانی سالم است، احساس امنیت و کفایت می‌کند، همچنین توانایی‌های خود را در حد واقعی ارزیابی می‌کند و توانایی‌هایش را کمتر یا بیشتر از آنچه هست نمی‌بیند. فردی که روانی سلامت دارد به خود احترام می‌گذارد و کمبودهای خود را می‌پذیرد. این فرد به حقوق دیگران احترام می‌گذارد، می‌تواند به دیگران علاقه‌مند شود و آنها را دوست داشته باشد، می‌تواند احترام و دوستی دیگران را جلب کند و برای دشواری‌های زندگی راه‌حل پیدا کند. یک انسان با روان سالم گرچه تحت تاثیر عواطف و احساسات مختلف قرار می‌گیرد، ولی این تحت تاثیر واقع شدن به اندازه‌یی نیست که زندگی‌اش را پریشان کند.

پس فردی که از سلامت روان برخوردار است، به‌راحتی می‌تواند زندگی خود را اداره کند و در عین حال با افراد جامعه نیز ارتباط درست و سالم برقرار کند، به‌طوری که زندگی، هم برای او و هم برای اطرافیانش خوشایند باشد. طبیعی است اگر سلامت روان افراد خدشه‌دار باشد، این تعادل به هم می‌ریزد و نه خود فرد و نه اطرافیانش از زندگی خشنود نیستند.

اگر قرار باشد کسی که سلامت روانش دچار اختلال است، در قالب یک دانش‌آموز ظاهر شود، موضوع پیچیده‌تر می‌شود چون دانش‌آموز کسی است که در سن آموختن و پیشرفت قرار دارد و اگر قرار باشد مسیر رشدش مختل شود او نیز به فردی آسیب‌دیده تبدیل می‌شود که با گذشت زمان در قالب انسانی آسیب‌رسان به دیگران ظاهر می‌شود.

در باب اعتلای کیفی و کمی آموزش و پرورش امور بسیاری را می‌توان دخیل دانست. دامنه آنها چنان گسترده است که می‌تواند شکل ظاهری ساختمان مدرسه، زمین ورزش، تعداد دانش‌آموزان، نوع تغذیه آنان و از همه مهم‌تر همسانی مواد و محتوی آموزشی با استعداد و توانایی‌های دانش‌آموزان را در برگیرد. نبود استعدادیابی مناسب در مقاطع مختلف تحصیلی یکی از اشکالات جدی در نظام آموزش و پرورش ایران محسوب می‌شود. حال آنکه وجود استعداد‌یابی و تدوین برنامه‌های آموزشی در راستای استعداد و توانایی دانش‌آموزان می‌تواند، انگیزه و اعتماد به نفس دانش‌آموزان را افزایش داده و از بسیاری از بیماری‌های روانی و خلقی دانش‌آموزان جلوگیری کند.

 چرا استعدادیابی؟

اساسا هدف و فلسفه آموزش همگانی شناسایی استعداد‌ها و توانایی‌های مختلف افراد و تلاش در جهت پرورش و هدایت این استعدادهاست. استعداد‌هایی که لزوما با هم یکسان و یک اندازه نیستند. به عبارتی می‌توان کشف استعداد را «خشت اول» هر آموزشی دانست که اگر این فرآیند به درستی انجام نگیرد، نمی‌توان انتظار نتیجهی مثبت را داشت.

در کشور‌های پیشرفته با برگزاری کلوپ‌های تخصصی در مدارس برای دانش‌آموزان علاقه‌مند این فرآیند طی می‌شود. کلوپ‌هایی مستقل از بقیه دروس مدرسه که در آنها نه خبری از امتحان هست و نه خبری از نمره و همه می‌دانیم که «هر درسی بدون امتحان، شیرین است.» اما در کشور ما این استعدادیابی بسیار ناقص انجام می‌شود و تغییر رشته‌های بسیاری از افراد بعد از مقطع کار‌شناسی، شاهدی بر این مدعاست. چراکه اکثر افراد در مدت تحصیل در مدرسه به چنان‌شناختی از خود نمی‌رسند که با آگاهی به انتخاب رشته بپردازند.

البته این وضع برای رشته‌های علوم انسانی به مراتب بد‌تر نیز هست زیرا در مدارس ایران تمرکز مدارس و سیستم آموزشی بر روی رشته‌های علوم ریاضی و تجربی است به گونه‌یی که مسائلی از قبیل بازار کار و جو حاکم بر جامعه اثری بازدارنده روی افراد علاقه‌مند به تحصیل در علوم انسانی می‌گذارند. همان‌طور که می‌توان به جرات گفت تعداد زیادی از اساتید علوم انسانی کشور سابقه تحصیل در رشته‌های پزشکی یا مهندسی را دارند.

 درس‌ها جذاب نیستند

 مدارس ما بالاخص در دوره متوسطه دوم از جاذبه کمی برای دانش‌آموزان برخوردار است. نوع تدریس به شیوه سخنرانی برای دانش‌آموزان از میزان جذابیت دروس کاسته و بر خشکی آنها می‌افزاید. حذف خلاقیت و بی‌توجهی به آن در فرآیند آموزش خود یکی دیگر از دلایل کمبود جذابیت در بین دروس مقطع متوسطه دوم است. علاوه بر موارد ذکر شده دانش‌آموزان در هنگام ورود به دبیرستان با غولی به نام کنکور آشنا می‌شوند که باید آن را به عنوان دغدغه اصلی خود در نظر بگیرند که این غول نه تنها فرصت هیچ برنامه جنبی به دانش‌آموزان را نمی‌دهد، بلکه باعث می‌شود خیلی از افراد تنها خاطراتشان از دوران شیرین نوجوانی کتاب‌های کمک درسی متنوع باشد!

از طرف دیگر دروسی هم که پتانسیل جذاب شدن را دارند (مثل ادبیات) تحت تاثیر نگاه‌های حذفی و سلیقه‌یی وزارت قرار می‌گیرند و معلمان این دروس نیز اکیدا از پرداختن به موضوعات متفرقه‌یی که می‌تواند، موجب جذاب شدن درس بشود منع می‌شوند.

یکی دیگر از علل این دافعه هم نوع اداره مدارس است. صبح زود همه دانش‌آموزان در ساعت مقرری به صف می‌ایستند و سپس به کلاس‌های از پیش تعیین شده برای خواندن دروس از پیش‌تر تعیین شده می‌روند. این اتفاقات هر روز بدون اندکی انعطاف تکرار می‌شود و در این شرایط بسیار خاص، داشتن انتظار نوآوری از دانش‌آموزان انتظاری به واقع بیجاست.

همان‌طور که پیش‌تر ذکر شد توجه به امر خلاقیت، استعدادیابی و پرهیز از اجبار و فشارهای روانی از سوی والدین و کادر آموزشی مدارس می‌تواند از راهکارهای مناسب جهت کاهش استرس و اضطراب در بین دانش‌آموزان در تمام مقاطع باشد. گرچه مشکلات آموزش و پرورش در ایران یک‌شبه به وجود نیامده‌اند که یک‌شبه رفع شوند، با این وجود امید است با تدبیر دولت یازدهم و تغییرات کابینه در وزارت آموزش و پرورش گام‌های بلندی در جهت اصلاحات اساسی (و نه تغییر تاکتیک) در این نظام آموزشی فرسوده برداشته شود.