۰ نفر

اقتصادآنلاین گزارش می دهد؛

چرا آیت الله رفسنجانی هم نتوانست ایران را در مسیر توسعه قرار دهد؟ / گرداب توسعه ایران

۱۹ دی ۱۴۰۰، ۲۱:۲۲
کد خبر: 597976
چرا آیت الله رفسنجانی هم نتوانست ایران را در مسیر توسعه قرار دهد؟ / گرداب توسعه ایران

امروز اگر از هر کسی بخواهید ۱۰ شخصیت تاثیرگذار تاریخ معاصر ایران را نام ببرد، قطعا هاشمی رفسنجانی یکی از آنها خواهد بود. شخصی که از پیش از انقلاب در بالاترین سطوح فعالیت کرد و تا آخرین روز حیات همچنان تاثیرگذاری خود را حفظ کرد.

اقتصادآنلاین - موسی حسن وند؛ شخصی که در همه سال‌های گذشته و پیش و پس از مرگ از او بسیار گفته‌اند. اما نمی‌توان منکر شد که هر آنچه از هاشمی به یاد مانده، ذیل پارادایم توسعه بوده است. از سال‌های پیش از انقلاب که امیرکبیر را مصداق توسعه می‌دانست تا سال‌های ریاست‌جمهوری که سردار سازندگی لقب گرفت و سال‌های بعد که رهبر معنوی جریان اصلاحات شد، هاشمی را نمی‌توان خارج از پارادایم توسعه تعریف کرد.

از سال ۱۳۶۷ و با پایان جنگ، هاشمی به عنوان شخصیتی اجرایی و با تجربه، بدون فوت وقت در پی بازسازی اجتماعی،  اقتصادی و بهبود روابط منطقه‌ای و بین‌المللی ایران بود. بهبود روابط منطقه‌ای و بین‌المللی هدفی بود که در آن زمان بسیاری از مردم آرزوی آن را داشتند. ایران در منطقه و جهان به شدت منزوی بود و جنگ، ذخیره روانی مردم را به پایان رسانده بود. ویرانی گسترده، سیاست‌های سختگیرانه و سقوط شدید سطح زندگی و جیره‌بندی دائمی کالاهای اساسی، تقاضا برای عادی‌سازی اقتصادی و اجتماعی را به وجود آورده بود.

در واقع رفسنجانی قوه مجریه کشوری را در دست گرفت که اقتصادش در جنگ ویران شده بود. سطح زندگی در سال ۶۸ به نسبت اواخر دهه ۱۳۵۰، پنجاه درصد کاهش یافته بود. وضع اقتصاد کشور وخیم و روحیه مردم در پائین ترین سطح خود از زمان انقلاب قرار داشت. همچنین بهای نفت به کمتر از ۱۹ دلار در ۱۳۶۸ رسیده بود. رشد جمعیت از ۷/۲ درصد به ۶/۳ درصد در سال ۱۳۶۰ رسیده بود و جمعیت کشور ۴۹ میلیون نفر بود. در همین حال، هزینه جنگ، جای زیادی برای سرمایه‌گذاری تولیدی باقی نگذاشته و بخش بزرگی از سرمایه و منابع انسانی از کشور رفته یا در جنگ مصرف شده بود. آهنگ تورم و بیکاری بی‌اندازه شدید بود. در سیاست خارجی هم شوروی به عنوان قدرت متوازن کننده ایالات متحده در حال از هم پاشیدن بود و جهان تک قطبی و رویای لیبرالیسم آمریکایی غرب را فرا گرفته بود.

دولت رفسنجانی نخستین برنامه پنج ساله را در چنین شرایطی آغاز کرد. آنها نخست میزان مداخله دولت در اقتصاد را کاهش دادند و از محدودیت‌های بازار کاسته شد. اعتقاد دولت این بود که اصلاحات اقتصادی، خود به خود اصلاحات سیاسی و مقبولیت بیشتر حکومت را به همراه خواهد داشت. تمرکز امور در دست دولت، ضرورت زمان جنگ بود و اینک این ضرورت کاهش یافته بود. 

محمدعلی همایون کاتوزیان می‌گوید "هاشمی و تیمش به شیوه‌ای کاملا ایرانی، با خوشبینی بیش از حد شروع به کار کرده و برنامه خود را درمان همه مشکلات اقتصادی کشور پنداشتند. اما گشودن ناگهانی اقتصاد ایران به روی جهان خارج، از جمله، به انباشت ۲۰ تا ۳۰ میلیارد دلار وام خارجی انجامید."

در آن سال‌ها بهای نفت در حدود ۱۵ تا ۲۰ دلار بود و دولت نفتی را که خارج از سهمیه اوپک می‌فروخت، گاها به قیمت بشکه ای ۸ دلار عرضه می‌کرد. اما علی‌رغم همه این‌ها از اواسط دهه ۱۳۷۰ بدهی خارجی سنگین، کمبود اعتبارات خارجی، تغییرات آشفته در سیاست ارزی و فشار جناح‌هایی که حالا مخالف هاشمی بودند، چاره‌ای جز پایان برخی از سیاست‌های آزادسازی تجاری نگذاشت.

چهره پایتخت هم تغییر کرد. آسمان‌خراش‌ها به سرعت در تهران نمایان شد و بزرگراه‌ها شهر را به هم وصل کرد. غرب شهر، پر از اتوبان شد و خیابان‌ها عریض و تمیز شدند. فرهنگسراهای بزرگ، خانه فرهنگ شهروندان لقب گرفت و طرح نواب اجرایی شد. 

البته بسیاری از این سیاست‌ها هم انتقادآمیز بود. در حالی که آزادسازی اقتصاد باید از صنایع و شرکت‌های دولتی آغاز می‌شد، اولین آزادسازی‌ها در آموزش و پرورش و بهداشت و درمان شکل گرفت. رشد قارچ‌گونه مدارس موسوم به غیرانتفاعی و به هم خوردن توازن آموزشی و بهداشتی کشور، نتیجه این سیاست بود.

در سال ۱۳۷۴، دومین سال دوره دوم ریاست جمهوری رفسنجانی، کار بازسازی اقتصادی، از جمله تعمیر صدمات جنگ، تا حد قابل ملاحظه‌ای پیش رفته بود، اما دولت هاشمی همچون دولت‌های بعد، در دو سال آخر عملا از نفس افتاد و راه روشنی پیش رو نداشت. سیاست اقتصادی او مداوما در حال عقب‌نشینی بود و با وجود بهبود روابط با بازیگران اصلی منطقه و آغاز گفتگو با کشورهای اتحادیه اروپا، اما سیاست خارجی به بن بست کشیده شد. در داخل هم جناح چپ و محافظه‌کار که بعدها اصلاح‌طلب و اصولگرا نام گرفت، با دولت او مخالف بودند. دولت هاشمی در شرایطی به پایان رسید که ایران پوست انداخته و مدرن‌سازی جامعه، نسلی جدید با نیازهای تازه به وجود آورده بود. نیازهایی که ذیل گفتمان اصلاحات، توانست دوم خرداد را رقم بزند. اما هم توسعه اقتصادی هاشمی و هم بعدها توسعه سیاسی خاتمی، نوزادانی نارس بودند که نتوانستند شکاف جریان سنت و مدرنیته را پر کنند.

توسعه در ایران به دلیل اقتضائات جغرافیایی و تاریخی-فرهنگی مفهومی خاص پیدا کرده و در معانی مشخصی همچون عمران و آبادانی خلاصه شده است. ساخت راه‌آهن، جاده، سد و بطورکلی توسعه فیزیکی، نه تنها در فکر دولتمرد ایرانی، بلکه در ذهن جامعه هم نشانه توسعه است. این در حالی است که کشورهای توسعه یافته برای رسیدن به شاخص‌های مهم در اقتصاد، سیاست و فرهنگ راهی طولانی را بر بستر فرهنگ و علوم انسانی پیموده‌اند و سازه‌های بلند‌مرتبه، نتیجه توسعه علوم انسانی در غرب است. در حالی که در ایران به دلیل عقب‌ماندگی‌های تاریخی، توسعه عمرانی، ویترینی برای فراموش کردن فقدان توسعه در بخش‌های زیرساختی است. همچون طرح نواب که نماد نوسازی تهران بود، اما تفکر سنتی را پشت سر خود پنهان می‌کرد.