آیا قدرت روسیه رو به زوال است؟
بعید است روسیه بتواند مثل شوروی در طول 4 دهه پس از جنگ جهانی دوم، دوباره منابع مورد نیاز برای متعادل کردن قدرت امریکا را به دست بیاورد. اما قدرتهای رو به افول نیز به اندازه کشورهای رو به رشد شایسته توجه دیپلماتیک هستند.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از اعتماد، این روزها همه جا حرف از موفقیتهای کرملین است. روسیه به رهبری ولادیمیر پوتین جای امریکا را در سوریه گرفته است، به مداخله در اوکراین شرقی ادامه میدهد و اخیرا میزبانی یک اجلاس آفریقایی را در شهر سوچی بر عهده گرفته است. با این حال ظواهر میتواند فریبنده باشد. درست است که روسیه انبار تسلیحات هستهای عظیمی به وسعت انبار تسلیحاتی امریکا دارد و در سالهای 2008 و 2014 بهخوبی توانست از قدرت خود علیه گرجستان و اوکراین استفاده کند. پوتین با ارسال کمکهای نظامی به سوریه توانست بشار اسد را در قدرت نگه دارد و با استفاده از تجهیزات سایبری در انتخابات امریکا و انتخابات دیگر کشورها اختلال ایجاد کرد. اما روسیه تنها میتواند یک خرابکار بینالمللی باشد و در پس ماجراجوییهای خود کشوری رو به افول است.
در سال 1959 نیکیتا خورشچف، رهبر شوروی اعلام کرد که این کشور تا سال 1970 یا 1980 از امریکا سبقت میگیرد. اما در سال 1991 اتحاد جماهیر شوروی فرو پاشید و تنها یک روسیه کوچک شده از آن باقی ماند که تنها سه چهارم از قلمرو، نیمی از جمعیت، نیمی از اقتصاد و یک سوم نیروهای نظامی شوروی را داشت. تولید ناخالص ملی روسیه تنها 7/1 تریلیون دلار بوده که در مقایسه با 21 تریلیون دلار امریکا بسیار کم است. در سال 1989 اقتصاد شوروی دو برابر چین بود اما امروزه تولید ناخالص ملی روسیه یک هفتم چین است. به علاوه روسیه تا حد زیادی به صادرات انرژی وابسته است و صادرات محصولات هایتک تنها 11 درصد از کل صادرات این کشور را به خود اختصاص داده است.
در حالی که زبان، تاریخ و مهاجرت کاری باعث ایجاد قدرت نرم برای روسیه در اطراف مرزهای این کشور شده است، مردم دیگر کشورها کمتر فیلمهای روسی را تماشا میکنند و هیچیک از دانشگاههای روسیه جزو 100 دانشگاه برتر جهان به شمار نمیروند. روسیه فاقد نهادهای سیاسی لازم برای داشتن اقتصاد بازار موثر است و نظام سرمایهداری رابر بارون نیز فاقد قوانین موثری است که باعث ایجاد اعتماد در میان سرمایهداران شود. سیستم بهداشت عمومی ضعیف است و میانگین امید به زندگی مردم روسیه(برای مردان و زنان) 72 سال است که 5 سال کمتر از میانگین اروپاست. جمعیتشناسان سازمان ملل پیشبینی کردهاند که تا اواسط قرن بیستویکم، جمعیت روسیه از 145 میلیون نفر به 121 میلیون نفر کاهش مییابد.
اتفاقات زیادی ممکن است در آینده پیش بیاید اما در این نقطه از تاریخ، روسیه دارای اقتصاد تکمحصولی و نهادهای فاسد است و در حوزه جمعیت و سلامت مشکلات جدی دارد. دیمیتری مدودف، رییسجمهور پیشین روسیه برای برطرف کردن این مشکلات برنامههایی در سر داشت اما تعداد کمی از آنها اجرایی شد چراکه فساد گسترده، روند نوسازی را سخت میکرد. در حالی که پوتین در بازگرداندن روسیه به صحنه جهانی، رهبر موفقی به حساب میآید اما در حل مشکلات بلندمدت کشورش سیاستمدار ماهری نبوده است.
یکی از مانورهای تاکتیکی موفق پوتین اتحاد با چین است. پس از حمله روسیه به اوکراین و اعمال تحریمهای غرب، پوتین اعلام کرد که چین «شریک استراتژیک اصلی ماست.» در مقابل شی جین پینگ، رییسجمهور چین نیز گفت، پوتین «بهترین دوست و همکار من است.»
از نگاه سیاست سنتی موازنه قدرت، این پاسخ به قدرت امریکا قابل پیشبینی بود. در دهه 50 میلادی دولت چین و اتحاد جماهیر شوروی علیه امریکا متحد بودند. پس از سفر ریچارد نیکسون، رییسجمهور وقت امریکا به چین در سال 1972 ایالات متحده و چین برای محدود کردن قدرت شوروی با یکدیگر همکاری کردند. این اتحاد با فروپاشی شوروی به پایان رسید. در سال 1992 روسیه و چین روابط خود را «شراکتی سازنده» توصیف کردند. این شراکت در سال 1996 به «شراکتی استراتژیک» تبدیل شد و در سال 2001 این دو کشور پیمان «دوستی و همکاری» با یکدیگر امضا کردند. آنها در شورای امنیت سازمان ملل همکاری نزدیکی با یکدیگر داشته و در زمینه کنترل بینالمللی اینترنت، موضع مشابهی گرفتند و برای هماهنگی مواضعشان از چارچوبهای دیپلماتیک مختلف مانند گروه «بریکس» (گروهی به رهبری قدرتهای اقتصادی نوظهور که از به هم پیوستن حروف اول نام انگلیسی کشورهای عضو برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی تشکیل شده است) و «سازمان همکاری شانگهای» بهره جستند. این دو کشور اکنون فناوریهای نظامی غیرهستهای را با یکدیگر به اشتراک گذاشته و مانورهای مشترک برگزار میکنند.
با این وجود، موانع جدی زیادی در مقابل اتحاد چین و روسیه وجود دارد که بسیار فراتر از همکاری تاکتیکی است. همچنان دو کشور به یکدیگر بیاعتمادند. در قرن نوزدهم میلادی هیچ کشوری نتوانست به اندازه روسیه از وسعت چین کم کرده و به وسعت خود بیفزاید. اما اکنون تعداد روسها در خاور دور 6 میلیون و تعداد چینیهای آن سوی مرز 120 میلیون نفر است و این پراکندگی جمعیت تبدیل به یکی از نگرانیهای مسکو شده است.
افول اقتصادی روسیه، نگرانی این کشور از رشد چین را افزایش داده است. با وجود اینکه تجارت افزایش یافته اما سرمایهگذاری عقب مانده و در بازارهای صادراتی چین، روسیه جایگاه دهم را به خود اختصاص داده است. به گزارش نشریه اقتصادی «اکونومیست» روسیه نگران این است که تبدیل به شریک رده پایین متحد خود شود و اوضاع به گونهای پیش برود که بیشتر، روسیه به چین وابسته باشد. به گفته یکی از اساتید دانشگاه فودان «مهمترین رابطه برای ما، رابطه با امریکاست. ما نمیخواهیم اشتباهات استالین و مائو را تکرار کنیم.»
البته امریکا نباید روسیه رو به افول را نادیده بگیرد و مانند یک قدرت درجه دوم با آن رفتار کند. قدرتهای رو به زوال تمایل به ریسکپذیری دارند. آنها نسبت به قدرتهای رو به رشد چیزهای کمتری برای از دست دادن دارند. روسیه هنوز تهدید بالقوهای برای امریکا محسوب میشود، بیشتر به دلیل اینکه تنها کشوری است که موشک و کلاهکهای هستهای کافی برای تخریب امریکا را دارد و تنزل نسبی روسیه موجب شده این کشور تمایلی به کنار گذاشتن تسلیحات هستهای خود نداشته باشد.
حتی روسیه در حال افول نیز دارای جمعیت تحصیلکرده فراوان، دانشمندان و مهندسان ماهر و منابع طبیعی بیشمار است. بعید است روسیه بتواند مثل شوروی در طول 4 دهه پس از جنگ جهانی دوم، دوباره منابع مورد نیاز برای متعادل کردن قدرت امریکا را به دست بیاورد. اما با توجه به قدرت هستهای، منابع نفت و گاز، مهارت در فناوری سایبری، مجاورت با اروپا و پتانسیل اتحاد با چین، روسیه میتواند برای امریکا مشکلساز شود و تکیه پوتین بر ملیگرایی پوپولیستی باعث ایجاد انگیزه میشود. قدرتهای رو به افول به اندازه قدرتهای در حال رشد سزاوار توجه دیپلماتیک هستند. با پایان ریاستجمهوری دونالد ترامپ در امریکا، این کشور باید در قبال روسیه استراتژی مهمی اتخاذ کند، چیزی که اکنون وجود ندارد.