۰ نفر

تحلیلگر مسائل بین‌الملل بررسی کرد:

احتمال ورود نظامی آمریکا به جنگ درسوریه

۶ آبان ۱۳۹۵، ۱۲:۵۱
کد خبر: 154418
احتمال ورود نظامی آمریکا به جنگ درسوریه

بحران سوریه در حالی وارد ششمین سال خود می‌شود که در سطوح داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی هر روز ابعاد تازه‌ای به خود می‌گیرد وبازیگران بین‌المللی را به واکنش وا می‌دارد.

حمایت‌های ایران و سوریه از بشار اسد و مخالفت‌های ایالات متحده، عربستان، ترکیه و فرانسه با ماندن اسد در قدرت، معادلات پیچیده‌ای را رقم زده است. سوریه آبستن تحولات است، از فعالیت‌های جبهه النصره و داعش گرفته تا پرواز هواپیماهای روسی وحضور نظامی ایران، همه بیانگر ایفای نقش قدرت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی در این کشور عربی هستند. برخی به راه‌حل نظامی معتقدند و برخی چاره کار را در مذاکرات سیاسی می‌بینند. سوریه به جغرافیایی برای برخی تسویه حساب‌ها و محلی برای بده بستان‌های سیاسی بدل گشته است. این را می‌توان در مذاکرات لاوروف و جان کری در باب آتش بس در سوریه و نقض ۴۸ ساعته آن دید. اما تنها کسانی که حق تعیین سرنوشت خود را ندارند مردم سوریه هستند. باید به انتظار بنشینیم و بنگریم این ماراتن شش ساله آتش و خون به کجا خواهد انجامید.

به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از آرمان ، برای بررسی تحولات سوریه و نشست‌هایی مثل لوزان و در ارتباط با نقش ایران، روسیه و آمریکا در بحران سوریه،  با مهدی مطهرنیا آینده پژوه سیاسی و تحلیلگر مسائل بین‌الملل گفت‌وگو کرده ایم که در ادامه می‌خوانید.

کشمکش روسیه و ایالات متحده درشرایط فعلی سوریه را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

آنچه بشار اسد می‌گوید کوشش برای ایجاد فضای گفتمانی در جهت عدم ورود قدرت‌های بزرگ در جغرافیای سوریه به جنگ گرم است. باید بپذیریم که جغرافیای سوریه در بزنگاه تاریخی گذار از نظم کهن جهان به نظم نوین جهانی و التهاب این دوران گذار و آماده شدن برای گسست و پاره شدن این زخم و دمل چرکین تا حدود زیادی موجب شده است که نگرانی‌هایی از کشاکش و درگیری گرم میان قدرت‌های بزرگ در جغرافیای سوریه و گسترش آن به محیط پیرامونی خاورمیانه به وجود بیاید؛ از این رو این گفته بشار اسد تلاشی است برای ایجاد یک فضای تبلیغی - روانی در جهت جلوگیری از ایجاد چنین فضایی؛ یا حداقل پیشبرد و آتش‌افروزی بیشتر در این ارتباط را دنبال می‌کند. به بیان ساده‌تر بشار اسد تلاش می‌کند جملات و کلماتی را به کار ببرد که موجب آتش‌افروزی بیشتر میان روسیه و ایالات متحده آمریکا نشود و این برداشت را در حوزه رسانه‌ای که ما در آستانه یک جنگ گرم دیگر میان روسیه و ایالات متحده آمریکا به عنوان آغازگر جنگ جهانی سوم در منطقه جغرافیایی سوریه هستیم، از متن به حاشیه براند، این آن چیزی است که در پشت و پس زمینه سخنان بشار اسد می‌توان یافت.

مذاکرات لوزان را در ارتباط با بحران سوریه چگونه دیدید و حضور ایران و تاثیر‌گذاری در این مذاکرات، همچنین حضور عربستان و قطر نشانگر چه بود؟

به موازات تحرکات نظامی در منطقه که هر دوطرف تلاش داشتند زمینه‌ای را برای انجام مذاکرات جدی در وضعیت تعادل در جغرافیای عملیاتی به وجود آورند به نظر می‌رسد مذاکرات لوزان می‌خواهد نقطه عطفی در تحرک دیپلماتیک برای حل و فصل بحران سوریه باشد، نه آنکه حتما خواهد بود. مذاکرات باید انجام پذیرد و به موازات مذاکرات این نیروی نظامی است که زمینه اصلی تحرک در حوزه دیپلماسی را فراهم می‌سازد. این صحنه جنگ در سوریه است که پوشه‌های امتیاز را روی میز مذاکره می‌گذارد. تا اکنون دیپلماسی نتوانسته است آن‌گونه که باید و شاید موفق باشد، چرا که هر کدام از طرفین خود را در وضعیت عدم تعادل با طرف دیگر در جهت گرفتن امتیاز بیشتر در مذاکرات می‌دانسته است. نوعی توازن قدرت یا حتی توازن ضعف باید در پیکره بحران سوریه به وجود ‌آید. این توازن ضعف متوجه گروه‌های تکفیری و جناح‌های معترض به سیاست‌های دمشق و حکومت بشار اسد است، لذا باید هر دو طرف در این زمینه به توازن ضعف برسند به‌گونه‌ای که بتوانند موجب توازن قدرت در مذاکره‌کنندگان منطقه‌ای و فرا منطقه‌ای شوند. هرچه دوطرف حوزه عملیاتی، یعنی معارضان با حکومت دمشق و گروه‌های تکفیری که در حوزه سوریه وارد عمل شده‌اند با ضعف مناسب و متناسب در وضعیت تعادل ضعف قرار گیرند تعادل قدرت برای چانه‌زنی پشت میز مذاکره افزایش پیدا می‌کند، فلذا روس‌ها به همین دلیل وارد جنگ مستقیم با گروه‌های تکفیری و معارضان به گفته ایالات متحده آمریکا در سوریه شده‌اند تا بتوانند توازن قدرت را در پیکره توازن ضعف در مذاکرات به وجود آورند. بنابراین اکنون ما باید در حوزه مذاکره در لوزان یا هر نشست دیگری شاهد تلاقی توازن ضعف در حوزه عملیات میان نیروهای معارض و تکفیری در بافت موقعیتی بحران سوریه و در جغرافیای درگیری در سوریه باشیم تا بالطبع این توازن ضعف به توازن قدرت طرف‌های مذاکره پشت میز مذاکرات بینجامد. در پرتو همین معناست که یکی از آنها خواهد توانست مناسب و متناسب با قدرتی که به دست‌آورده‌ امتیازات خاص خود را در ماجرای سوریه در نشست‌های سیاسی به دست بیاورد. آنها که می‌گویند تنها راه نجات بحران سوریه مذاکرات دیپلماتیک است، کاملا درست می‌گویند. این حقیقتی گریز ناپذیر است. این در حالی است که سخن آنهایی که می‌گویند در حوزه نظامی نیز ما باید بتوانیم دستاورد‌های عظیمی در گرفتن امتیاز برسیم نیز صحیح است. چراکه اینها - برد نظامی و مذاکره سیاسی - در یک پیوند آشکار با یکدیگر قرار دارند ویک سناریوی تلفیقی را در کنار سناریوی سیاسی و نظامی شکل می‌دهند و آن هم سناریویی است که به عنوان سناریوی «حل مطلوب بحران سوریه برای همه طرف‌ها» یعنی طرف‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای باید خواند. در درون منطقه و در فرا منطقه بازیگرانی وجود دارند که خواه یا ناخواه، به حق یا ناحق در بحران سوریه سرمایه‌گذاری ‌های عظیمی انجام داده‌اند که این سرمایه‌گذاری‌ها می‌تواند تنش‌هایی را نیز در حوزه سیاست داخلی آنها فراهم سازد. تهران، ریاض، آنکارا، از طرفی دیگر کشورهای اروپایی و حتی چین و از همه بالاتر ایالات متحده آمریکا در این قضایا وارد شده‌اند، از همین رو باید بگوییم که در بحران سوریه باید منتظر تلاقی دو سناریوی دیپلماتیک و نظامی در تلفیق با یکدیگر در جهت حل و فصل بحران سوریه باشیم. تا این تلاقی به صورت مثبت انجام نگیرد شاهد بن بست حل و فصل بحران سوریه خواهیم بود.

سید حسن نصرا... در سخنرانی اخیر خود اشاره داشته همه کسانی که از محور مقاومت و اسلام دفاع می‌کنند قائل به راه‌حل سیاسی هستند و تلویحا این نشانه را داده که آمریکا، عربستان و... یا گزینه نظامی را در دستور کار قرار داده‌اند یا راه‌حل سیاسی را رفتن بشار اسد می‌دانند، تحلیل شما چیست؟

هر کدام از بازیگران درگیر در بحران سوریه براساس منافع و اهداف تعریف شده خود ارزش‌هایی را در مسیر تحرک دیپلماتیک خود در نظر گرفته‌اند. تهران ارزش دیپلماتیک خاص خود را به همراه حزب ا... لبنان دارد و آن هم در موجودیت و ماندگاری بشار اسد شکل و محتوا می‌پذیرد. روس‌ها به حکومت بعث وادامه قدرتش در سوریه حتی جدای از بشر اسد می‌اندیشند. واشنگتن و کشورهای دیگر اروپایی همراه با قدرت‌های منطقه‌ای چون ریاض و آنکارا تلاش دارند که سوریه بدون بشار اسد را در آینده داشته باشند. این نقطه به ظاهر تلاقی اصلی است که تا حدود زیادی تحرکات دیپلماتیک در رسیدن به حل و فصل بحران سوریه را با چالش روبه رو ساخته است، در حالی که نکته پنهان آن آینده سوریه بدون اسد است. این آینده پرابهام نمی‌گذارد دوران پسابشار اسد به دوران بدون اسد پیوند بخورد. از این رو در لوزان و نشست‌های بعدی باید به یک ادبیات مشترک در آینده حکومت در سوریه دست یابد، به گونه‌ای که هم تهران و مسکو و هم پایتخت‌هایی مانند ریاض و آنکارا به همراه واشنگتن بتوانند خود را برنده این بازی و سرمایه‌گذاری بدانند که حدود نیم دهه است در سوریه انجام شده و این همه خسارت برای اقتصاد منطقه و بیش از همه برای ملت سوریه فراهم کرده است و بشریت را در یک وضعیت چالش گونه در باب بحران سوریه از منظر تمرکز بر ارزش‌های انسانی و سیاسی قرارداده است. آینده سوریه هرچه هست باید به گونه‌ای تمام شود که بتواند با توجه به هزینه‌هایی که ملت سوریه پرداخته‌اند، شاهد یک دموکراسی بومی شده در حوزه جغرافیایی سوریه باشد. چرا که این ملت سوریه بوده است که بیش از هرکس هزینه‌های آن را پرداخته است. جنبش حزب‌ا... به واسطه قرابت و نزدیکی با تهران شکل و محتوا می‌پذیرد. تهران نیز باید بپذیرد که در آینده بحران سوریه به گونه‌ای حل شود که بشار اسد درمرکز ثقل اهمیت نباشد بلکه آنچه در مرکز اهمیت قرار دارد، منافع ملت سوریه وآینده این ملت است. آنها هستند که هم باید تمامیت ارضی خود را حفظ کنند و نیز به عنوان یک حکومت مردم‌سالار در حوزه نگرش‌های جغرافیایی و ملی خود در منطقه تعریف خود را حفظ کنند.

در ابتدای جنگ سوریه آنهایی که برای حل این مساله به راه‌حل سیاسی معتقد بودند مذاکرات سوری- سوری را مطرح می‌نمودند، اما چه شد که در مذاکرات بعدی تا به امروز از خود سوری‌ها به عنوان کشوری که حق تعیین سرنوشت خویش را دارند، دعوت نمی‌شود؟

از یک طرف گروه‌های داخلی معارض در سوریه با مشکلات ساختاری و حتی ایدئولوژیک روبه‌رو هستند. معارضان سوری دارای یک هیبت یکپارچه با سازمان معین و مشخص یکدست نیست. نبود یکدستی در معارضان سوری موجب شده است که هیچ‌گاه نتوانند به صورت یک هیبت و قدرت واحد در آن سوی میز مذاکره با حکومت دمشق بنشینند. از طرفی دیگر حکومت در دمشق تکه پاره شده است، امروز سوریه در یک جغرافیای متزلزل قرار دارد. گاه سوریه را با بشار اسد و حکومت دمشق تعریف می‌کنیم. من بر این باورم که از سال ۲۰۱۳ دوران پسابشار اسد با بشار اسد آغاز شده است. به معنای دیگر از سال ۲۰۱۳ به این سو بشار اسد اگرچه در سوریه زنده است و اقامت دارد، اما وی به عنوان رئیس‌جمهور سوریه بر کلیت سوریه حکومت ندارد و بر کل ساختار قدرت در سوریه مستولی و چیره نیست. او رهبری است که ماندگاریش در دمشق متکی بر حمایت‌های تهران و مسکو بوده و هزینه‌های ماندگاری او را دیگران و همراهانی مثل حزب‌ا... لبنان پرداخت می‌کنند. اگر بشار اسد به تنهایی در برابر رقبای خود می‌ایستاد بی‌تردید او اکنون در سوریه نبود و بدون حمایت مسکو و تهران سرنوشت دیگری داشت. فلذا ضعف حکومت از یک سو و ضعف گروه‌های معارض از سویی دیگر موجب شده که مذاکرات سوری- سوری به هیچ‌وجه نتواند فعلیت عینی پیدا کند. از طرف دیگر با ورود قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای در این کشور امروز جغرافیای سوریه نه تنها درگیری معارضان سوری و تکفیری‌ها با دولت حاکم بر دمشق بلکه جنگ نیابتی قدرت‌های منطقه‌ای و فرا منطقه‌ای در جغرافیای سوریه را رقم زده است به گونه‌ای که امروز سوریه نقطه مرکزی جنگ‌های نیابتی در حوزه منطقه‌ای و بین‌المللی شده است. از این جهت التهاب و نگرانی‌ای را در سوریه می‌بینیم که می‌تواند با سوء مدیریت بین‌المللی و منطقه‌ای تبدیل به یک بحران بین‌المللی شود که از آن تحت عنوان جنگ جهانی سوم در ادبیات روزمره سیاسی- خبری یاد می‌کنند.

چرا برخی کشورها مثل ایالات متحده یا فرانسه و در منطقه عربستان یا ترکیه با طرح دولت وحدت ملی و انتقالی مخالفت می‌کنند و هرگونه برگزاری انتخاباتی را با پیش شرط عدم حضور بشار اسد می‌پذیرند؟

به هر تقدیر دولت اسد امروز به عنوان نمادی از هیبت تهران و مسکو در دمشق مطرح است. شاید اگر حمایت ایران و روسیه از اسد نبود وی مطرح نمی‌شد. آنچه امروز دلالت ضمنی در صحنه بین‌المللی بر قدرت تهران و تا حدودی مسکو در دمشق دارد ماندگاری بشار اسد است. از همین رو این اصطکاک بیش از آنکه میان گروه‌های معارض و دولت حاکم بر دمشق باشد بیشتر اصطکاک میان قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای با یکدیگر در جغرافیای سوریه تلقی می‌شود. تهران و مسکو توانستند برد استراتژیک آمریکا را در سوریه در زمانی بپذیرند که اوباما تهدید به حمله مستقیم نظامی در ارتباط با سلاح‌های شیمیایی کرد. بر اساس تهدید ایالات متحده آمریکا به ورود به یک جنگ نظامی شدید در بحران سوریه، ما شاهد تحویل سلاح‌های شیمیایی توسط دولت حاکم بر دمشق بودیم. این یک برد استراتژیک بود اما در آن زمان برای دستیابی به این برد استراتژیک آمریکا پذیرفت که بشار اسد در دمشق به عنوان یک قدرت باقی بماند. این حدودا در همان سال ۲۰۱۳ اتفاق افتاد، فلذا یکی از دلایلی که از نظر عینی در منطقه عملیاتی می‌توان از آن نام برد که منجر به ماندگاری اسد در دوران پسابشار اسد شد، همین بده بستان برد سیاسی و استراتژیک در جغرافیای سوریه بود. اکنون تلاش دارند برد سیاسی که در سال ۲۰۱۳ برای تهران و مسکو به دست آمد را نیز به شکست تبدیل کنند و نه تهران این را می‌پذیرد و نه مسکو تاحدودی به واسطه پافشارهایی که تهران دارد حاضربه گذار از خواست تهران است. از این رو یکی از مهم‌ترین گره‌های مذاکرات لوزان بحث بشار اسد خواهد بود و در مذاکرات آینده نیز ادامه پیدا خواهد نمود. تهران حاضر نیست این برد سیاسی خود در سال ۲۰۱۳ را از دست دهد چرا که رفتن بشار اسد با توجه به تاکیداتی که ایران برای ماندگاری بشار اسد داشته است می‌تواند هزینه‌های گزافی را برای پرستیژ سیاست خارجی ایران در منطقه داشته باشد، در حالی که با آمدن دولت یازدهم این موضوع تا حدی تعدیل شده اما هنوز به نقطه فرجام نرسیده است.

اوباما با مشاورانش درباره حمله احتمالی نظامی به سوریه سخن گفته است. این تناقض را که از یک سو به مذاکرات سیاسی و دیپلماتیک تن می‌دهند و از سویی دیگر حمله مستقیم نظامی را مطرح می‌کنند، چگونه ارزیابی می‌کنید؟

به نظر من این نه تنها تناقض ندارد بلکه نوعی تعامل و تکامل را دنبال می‌کند. سکه‌ها دورو دارند؛ اصطلاحا شیر و خط دو روی یک سکه هستند همان‌گونه که سکه‌های متفاوت دورو دارند اما دورو یک ماهیت را انجام می‌دهند. در حل بحران‌های نظامی از یک طرف باید قدرت و هیبت نظامی را به نمایش گذاشت و از سوی دیگر در حوزه دیپلماسی بسیار فعالانه برای کاهش هزینه‌های نظامی و پایان بخشیدن به آنها بهره برد. ایالات متحده آمریکا یا هر بازیگر دیگری باید به خوبی بداند که اگر نتواند در یک بحران نظامی، امنیتی، قدرت نظامی خود را به صورت کاربردی و عملیاتی به نمایش بگذارد، نخواهد توانست پشت میز مذاکره با قدرت، امتیازات بیشتر را جذب کند، لذا آمریکا با توجه به تحرکات روس‌ها و تلاش برای نوعی شبه اشغال سوریه با توجه به تحرکاتی که جدیدا مسکو در سوریه در حال انجام آن است پایگاه‌های نظامی دائمی می‌گیرد. قراردادهای نظامی، امنیتی دائمی و دراز مدت با دمشق در حال امضاست، از این‌رو اگر ایالات متحده قدرت خود را در سوریه به نمایش نگذارد هزینه‌هایی که در سوریه نموده با امتیازات بسیار حداقلی برای آمریکا همراه خواهد بود، لذا آمریکا نمی‌خواهد این معنا را در سوریه دنبال کند، پس مجبور است در آینده قدرت نظامی خود را در سوریه به رقبای خود نشان دهد. به احتمال زیاد این کار در زمان اوباما کلید خواهد خورد و در زمان رئیس‌جمهور بعدی استمرار جدی‌تری پیدا خواهد کرد. به بیان دیگر باید بپذیریم از ۴ نوامبر که انتخابات ریاست‌جمهوری آینده آمریکا است تا ژانویه آینده که دولت جدید رسما بر سر کار می‌آید دوران برزخ دولت‌ها در ایالات متحده است، پس دولت می‌تواند برزخ جنگی را در سوریه شروع کند و دولت آینده آن را ادامه دهد اما مسئولیتش را به‌عهده نگیرد. این بهترین فرصت برای ایالات متحده آمریکا برای ورود به جنگ سوریه به گونه‌ای است که مسئولیت آن به دولت بعدی منتقل نشود و امکان بالایی دارد که اوباما با توجه به هوش استراتژیک خود از آن بهره‌برداری نماید. لذا این بود که هیلاری کلینتون در مناظره دوم با ترامپ اعلام کرد احتمال دارد در ماجرای سوریه یک گشایش در دولت اوباما انجام شود و دولت بعدی آن را ادامه دهد.

اگر برجام را مدل موفقیت‌آمیز حل مسائل بین‌المللی از طریق دیپلماسی و گفت‌وگو در نظر بگیریم، همچنین موضع‌گیری دبیرکل جدید سازمان ملل نیز حاکی از نگاه به حل بحران سوریه دارد، آیا می‌توان مدلی شبیه به برجام برای بحران سوریه لحاظ نمود؟

لوزان به دنبال همین معنا بود. خروجی لوزان اگر به شکل‌گیری یک الگو مانند ۱+۵ باشد و به جای آن ۲+۵ را داشته باشیم به عبارت دیگر روسیه و ایالات متحده آمریکا به عنوان تصمیم‌گیرندگان فرا منطقه‌ای با قدرت‌های منطقه‌ای، سوریه و معارضان وارد عمل شوند می‌توان زمینه‌های ایجاد یک فضای مثبت برای حل و فصل دیپلماتیک ماجرای سوریه را فراهم آورد. الگوی ۱+۵ در حل بحران‌های بین االمللی و منطقه‌ای معطوف به نظام بین‌الملل مانند بحران هسته‌ای، بحران سوریه و بحران یمن می‌تواند کار آمدی خود را به آزمایش بگذارد اما این را باید بدانیم که ۱+۵ الگوی دنیای تک چند قطبی آینده است که ایالات متحده آمریکا در راس آن رهبری امنیتی جهان را به عهده می‌گیرد، لذا هنوز قدرت‌هایی مانند تهران و تا حدودی مسکو نمی‌توانند این موضوع را به صورت یک قاعده گسترده در نظام بین‌الملل پذیرا باشند، لذا مقاومت‌هایی را در برابر آن به انجام می‌رسانند. ایالات متحده آمریکا در پی این است که این مقاومت‌ها را بشکند. آمدن گوترس به جای بان کی مون می‌تواند به عنوان یک فرایند فرصت‌گونه در جهت شکل دادن به این مدل مورداستفاده قرارگیرد و با آمدن احتمالی کلینتون تشدید شود. به هر تقدیر آمدن وی به عنوان یک نیروی جدید در عالی‌ترین مقام سازمان ملل متحد می‌تواند زمینه‌ساز یک فضای رسانه‌ای و سیاسی مطلوب برای شکل دادن به این معنا باشد. مذاکرات لوزان و پذیرش ایران برای شرکت در این مذاکرات و رفتن وزیر خارجه قدرتمندی مانند ظریف که یک دیپلمات برجسته بین‌المللی محسوب می‌شود تا حدود زیادی می‌تواند زمینه‌سازحل و فصل این بحران در قالب ۱+۵ یا مدلی شبیه آن بشود.

اگر به هر نحوی مذاکرات سیاسی با شکست مواجه شود در آینده شاهد رویارویی مثلث ایران، روسیه، سوریه، در مقابل آمریکا، عربستان و ترکیه خواهیم بود؟ یا به معنای بهتر به مقابله نظامی تهران و واشنگتن منجر خواهد شد؟

چه ایران، چه ایالات متحده در چشم‌اندازآینده حرکت خود به درگیری نظامی نمی‌اندیشند. هم تهران، هم واشنگتن از درگیری نظامی دوری می‌جویند، چرا که درگیری نظامی بیش از هرچیز به نفع رقبای هردوکشور در حوزه منطقه‌ای و بین‌المللی تمام می‌شود و این عقلانیت سیاسی وجود دارد تا سر حد امکان از رویارویی نظامی پرهیز شود. آنچه به عنوان تنش میان ایران و ایالات متحده خوانده می‌شود، پس از بحران سوریه تا حدود بیشتری قابل حل‌ خواهد بود. با گذار از بحران سوریه می‌توانیم به حل و فصل بحران‌های بحرین و یمن نیز امیدوار باشیم. هرچه این بحران‌ها بیشتر حل می‌شود، مسائل بین ایران آمریکا بیشتر مرتفع می‌شود. پرونده هسته‌ای و پذیرش توافق ژنو چه از طرف تهران و چه واشنگتن، پیاده شدن برجام با وجود مشکلاتی که چه در صحنه داخلی دلواپسان موجود در تهران و واشنگتن به وجود آورده‌اند، چه در مساله منطقه‌ای دلواپسانی مانند ریاض و تلاویو به وجود آوردند و چه در حوزه بین‌المللی توسط تحرکاتی که برخی از سیستم‌های امنیتی برخی از کشورهای بزرگ بین‌المللی ایجاد نموده‌اند. هنوز برجام زنده و در حال انجام است و با توجه به این معنا باید دریابیم که نه تهران، نه واشنگتن خواهان تقابل نظامی با یکدیگر نیستند. رویارویی زمانی رخ خواهد داد که یک شگفتی یا یک اشتباه بزرگ و فاحش تاریخی چهره نشان دهد. امید دارم واشنگتن این اشتباه را انجام ندهد و طرفین اجازه ندهند که بعضی از بازیگران منطقه‌ای نیز از هم‌اکنون زیر دیوار را بکنند و ما فردا صدای دهلش را بشنویم. به نفع تهران و واشنگتن است که در آینده نزدیک فضا را از التهاب خارج کنند و امنیت نسبی در منطقه را جایگزین خشونت افراطی کنند. این درد زایمان تاریخی اگر نظام آینده نظم منطقه‌ای را شکل ندهد، فرزند مرده خواهد زایید.