اینها همگی تعریف کلاسیکی از طرف دعوا را به ما ارایه میدهند. درگیریها، البته اگر زیادهرویهای احساسی مرسوم را کنار بگذاریم، چیزی نیستند جز پیامدهای روزمره از تعاملات انسانی و همچنین لازمهای برای جستوجوی راهحلهایی موثرتر برای رفع مشکلات موجود.
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از اعتماد، کارل پوپر، فیلسوف اتریشی- بریتانیایی در یکی از آثار خود به نام «حدسها و ابطالها» در فصل «تئوری لیبرال بحث آزاد» مینویسد: «این اشتباه است که گمان کنید بحثها تنها مابین افرادی میتواند پیشآید که زبانی یکسان دارند یا اصولی مشترک را قبول دارند. در اصل تنها واقعیت حائز اهمیت این است: «تمایل به یادگیری از طرف مقابل» که شامل میل صمیمانه برای درک آنچه او میخواهد بگوید است». طبق گفته پوپر بحث همیشه زمانی ثمربخشتر است که پیشینه ذهنی افراد شرکتکننده متفاوتتر باشد و تنها در این صورت میتوان مسیر را برای یک برخورد سازنده هموار ساخت.
اما به چه علت کاستیها در این حوزه با وجود تمام تجربیات و استدلالها به این میزان هنوز بهشدت قابل مشاهدهاند؟ شاید انداختن نگاهی به شبکههای اجتماعی کمککننده باشد. با شبکههای اجتماعی مشاجرههای انسانی هم عمومیتر شده و غالبا به شکل متن منتشر و در دسترس عموم قرار میگیرند. اینروزها حتی به نظر میرسد لحنها با سرعت هرچه بیشتر به سمت ناهنجاری پیش میروند؛ بهویژه که در فیسبوک و توییتر دعوا و مشاجره تقریبا امری عادی است.
فریدریش گلاسل، اقتصاددان و محقق در حوزه تعارضات، این مساله را قبلا در سال 1980 با «الگوی فاز تشدید» خود توضیح داده است. گلاسل این روند تشدید را به 9 مرحله تقسیم میکند. در سطحهای اولیه جریان با تنشها آغاز شده و به سمت بحث و درگیری قدم میگذارد و نهایتا اقدام جای خود را به لغات میدهد. مثلا یک مشاجره در توییتر با بلاک کردن طرف مقابل به انتها میرسد. طبق گفته او شما زمانی بازنده نیستید که بتوانید در همان سطوح اولیه نزاع را حل و فصل کنید. در سطحهای دیگر داستان اما متفاوت است از تخریب شخصیت طرفین و تهدیدهای جدی تا حمایت دوستان و حتی جریانهای حزبی و ائتلافی. در سطوح آخر اما چیزی برای برنده شدن هیچکدام از طرفین وجود ندارد، درواقع آنها آماده هستند تا ضرر را هم به جان بخرند و شاید هم اصلا جنگ بر سر خوردن مشت محکمتر است و نابودی طرف مقابل در سطح 8 زمینهساز نابودی خود شخص در سطح 9 است.
هرکسی که تنها یکبار هم خود را در مقابل بستگان، همسایگان یا شرکای خود در دادگاه حاضر دیده به این نکته اذعان دارد که نزاع و ناسازگاری به هیچوجه مختص شبکههای اجتماعی نیست. مثل همین مدل گلاسل که مدتها پیش از اینکه فضایهای مجازی به صحنه دیگری برای درگیری مبدل شوند ارایه شده بود. شاید بهتراست به دلسردیها و ناامیدیهای روزانه انسانها هم اشاره شود، همان جاهایی که به علت درگیریهای روزانه همسایه خود را با صدای بلند ملامت میکنیم.
تقریبا همیشه سوءتفاهمهای ناچیز، اشتباهات در نتیجهگیری یا مانورهای گفتمانی حاشیهای و خارج از حد تحمل افراد اوضاع را بغرنجتر کرده و شخص را به هزارتوی درگیری میکشاند و البته بازار دلایل و استدلالها برای تخریب شخصیت طرف مقابل بسیار داغ بوده و طرفداران خاص خود را دارد. انتقادات اغلب به جای اینکه لحظهای به آنها فکر شود با اصطلاحات دندانشکنی چون «اگر مردی بیا تو میدان...» پاسخ داده میشوند. اما محبوبترین سبک در نزاعهای ویرانگر سخن چندپهلو است. زیرا نهتنها در ابهام ایجاد شده همهچیز گنگ یا جور دیگری به نظر میرسد بلکه کنایه هم میتواند برداشت شود و احتمالا این تنها احمقها هستند که گمان میکنند متوجه منظور شدهاند. این خطاهای مباحثاتی که میتوانند از عادتهای بد، عدم صداقت یا صلاحیت منشأ بگیرند، بیشترین نمود خود را غالبا در فضاهای مجازی دارند، به این خاطر که در مکالمات شخصی اصولا صحبتهای بیاصل و اعتبار فراموش خواهند شد ولی در مقابل، در اینترنت متنها مکتوب و در اختیار عموم است و کاربران زمان طولانیتری در اختیار دارند تا گذشته را حفاری کرده و کلمات را تک به تک در ترازوی طلاییرنگ عدالت قرار داده و بیرحمانه قضاوت کنند. حال به این آشفتگیها ارتباط ناقص را هم اضافه کنید، جایی که نه سیگنالهای کلامی و نه شنیداری مشخص است و مخاطب تنها میتواند منظور را حدس بزند و این میشود دلیلی دیگر بر رفتار بیرحمانه افراد در شبکههای اجتماعی. آنها بیگمان نتایج صدمات خود را نمیبینند دقیقا همانطور که داوطلبان در آزمایش معروف میلگرام درد شاگردان خود را نمیدیدند (آزمایش استنلی میلگرام که در آن اغلب شرکتکنندگان حاضر میشدند به دیگران شوک مرگبار الکتریکی را حتی گاهی با رغبت وارد کنند، هدف آزمایش به ظاهر تاثیر این شوک بر حافظه بیان شده بود ولی دراصل هدف نشان دادن نقش تعیینکننده مردم در رویدادهای کشور بود.)
این فضاهای مجازی گسترش یافته، که اغلب درگیریهای این روزها در آنها اتفاق میافتد، کمک خود را با محکمتر کردن جبهههای درگیری از طریق مانورهای روانشناسی بر افراد ادا میکنند. به این خاطر که نهتنها برنده شدن در پیش چشم افراد بیشمار از هر چیز دیگری واجبتر است بلکه به این خاطر که شبکههای اجتماعی در کاربران ایجاد دلبستگی میکنند و انسانها بهطور طبیعی در چنین شرایطی نیازمند استقبال عمومی هرچه بیشتر از خود هستند. حال بعد از موشکافی دلایل وجود معضل نزاع و خشونت بهتر است به همان سوال کلیشهای خودمان بازگردیم. راهحل چیست؟ از نظر من نویسنده کوتاه آمدن گاه به گاه از مواضعمان میتواند بهترین راهگشا باشد و از نظر روانشناسی اما شاید تنها دانستن ریشههای مشکل، کارساز و درمانکننده است و هزاران راه و ایده دیگر از جانب فیلسوفان و مفاخر و محققین و... در واقع بارها ایدهها داده شده ولی مشکلات همچون باکتریها در حال پیشروی به سمت مقاومت هرچه بیشترند. شاید در اصل پیچاندن یک نسخه برای همگان است که این درد را مزمنتر میکند.
گاهی تنها کافی است به مردم بگویی که چه میخواهی و بقیه کارها را به دست خودشان بسپاری.