۰ نفر

روزگار نو برای همسران ایرانی مردان خارجی

۳۰ آبان ۱۳۹۸، ۱۴:۵۹
کد خبر: 396311
روزگار نو برای همسران ایرانی مردان خارجی

کوه‌های کردستان هنوز ناله‌های سحر را به یاد دارد. ناله‌های آوارگی او هنوز ورد زبان ‌کُردهاست؛ وقتی رفتن و آمدن به سلیمانیه، درد بر جانش می‌ریخت و رنج آواره بودن را کنار چشمه‌های ‌روستاهای مرز، قطره قطره اشک می‌کرد بر صورت جوانش. ‌

به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از شهروند، سحر را ١٢‌سال پیش به «ماجد» ٥٧ ساله دادند. ماجد را نخستین بار یکی از آشناهای خانوادگی به خانه ‌آنها آورد؛ یکی از قاچاقچی‌های محلی که به کردستان عراق رفت‌وآمد داشت و وقت برگشت، مردانی که می خواستند با  زنان ایرانی ازدواج کنند با خود می‌آورد و برای خواستگاری به  خانه‌های مردم می‌برد. سحر یکی از این ‌دخترها بود؛ با خانواده‌ای که یک نان‌خور کمتر می‌خواستند. او ٢٧ ساله بود و ماجدِ ٣٠‌سال ‌بزرگتر، اهل حلبچه و ساکن سلیمانیه. وقتی ماجد را به خانه سحر آوردند، او هنوز دلش رضا نبود برای ‌ازدواج، آن هم با مردی عراقی که شنیده بود بعضی‌شان «بداخلاق‌اند و روی خوش ندارند.» رأی خانواده اما، ‌دیگر بود. اصرار پشت اصرار به سحر برای ازدواج و گرفتن پولی از ماجد که منشی دادگاهی در بغداد بود که ‌یک روز صدام را در آن محاکمه کردند و در سلیمانیه برو و بیایی داشت. سحر را که به زنیِ ماجد دادند، یک ‌نفر از خانواده کم شد و دیگر کسی کاری به بقیه ماجرا نداشت؛ برای همین هم بود که ازدواج‌شان هیچ جا، ‌نه در ایران و نه در عراق ثبت نشد و سحر با دست‌هایی خالی، پا در راه سفری ١٢ساله گذاشت که قرار بود ‌آنقدر روزهای عجیب ارزانی‌اش کند و آن‌قدر سرگردان و آن‌قدر تنهایش کند که کنسولگری ایران بشود پناه و ‌مأمنی برای وقت‌های بیرون افتادن از خانه؛ وقت‌هایی که همسرش او را بعد از دعوا و کتک‌کاری بی‌محابا و ‌خشونتی که انتها نداشت، از خانه بیرون می‌کرد و او دست از پا درازتر، بی‌چاره به کنسولگری ایران می‌رفت و ‌از آنها پناه می‌خواست. «زندگی آنجا خیلی مشکل بود. اخلاق شوهرم خیلی بد بود، عصبی بود، مشروبات ‌الکلی می‌خورد. من را هم کتک می‌زد و هم خیلی فحش می‌داد. بچه‌ها را خیلی کتک می‌زد‎.‎‌ اسلحه داشت، ‌برایم اسلحه می‌کشید. مشروب می‌خورد و خیلی خشن می‌شد. می‌گفت منشی قاضی در دادگاه بغداد است، ‌آنجا که صدام را محاکمه کردند. بعد از آنجا بیرونش کردند، حتی جزئیات کارش را نمی‌دانم، برای من ‌توضیح نمی‌داد. با اینکه بعدا خودم با یکی از آشناهایمان حرف زدم و رفت در اداره برق سلیمانیه کار گرفت، ‌اصلا خوب نشد. واقعا زندگی کردن آنجا سخت بود. خیلی‌هایشان ‌تحصیلکرده‌اند، اما آداب‌شان با ما خیلی فرق دارد و این ازدواج‌ها هم نتوانسته کمک کند. دیگر نمی‌خواستم آنجا ‌باشم آن‌قدر که سخت بود. آنجا هیچ‌کس را نداشتم، تنهای تنها بودم. خانواده‌اش بداخلاق بودند و بسیار بدزبان. حرف خوب‌شان توهین بود، توهین‌های خیلی بد. من به آنها احترام ‌می‌گذاشتم، ولی آنها نه.» ‌

سحر یکی از ٧٠٠ زنی است که تا به حال آمارشان به‌طور رسمی جایی منتشر نشده و حالا «مسلم ‌کاظمی»، مدیرکل امور اتباع خارجی استانداری کردستان ‌این آمار را تأیید می‌کند؛ ٧٠٠ زن کُرد ایرانی حداقل در ٣٠‌سال گذشته با مردان عراقی ازدواج ‌کرده‌اند. زنانی با سنین مختلف، وضع معیشتی گوناگون و انگیزه‌هایی متفاوت برای ازدواج با ‌مردانی که بیشترشان کُرد عراق‌اند و براساس آمار سرانگشتی، حدود ١٥٠ فرزند، حاصل ‌ازدواج‌شان با مردان عراقی است. کردستان تنها استان غربی ایران نیست که چنین ازدواج‌هایی در ‌آن صورت گرفته است؛‌ سال گذشته، فرانک موسوی، سرپرست اداره‌کل امور زنان و خانواده ‌استانداری خوزستان گفت که در مجموع ٨٠٠مورد ازدواج زنان خوزستانی با اتباع خارجی ‌‌در خوزستان انجام شده است که ٧٥٠ازدواج از این تعداد، ازدواج‌های ‌رسمی بوده‌اند‎. به گفته او، اهواز، اندیمشک و شوش دانیال بیشترین تعداد ازدواج زنان با اتباع ‌خارجی، به‌ویژه عراقی‌ها را دارند‎. چندسال بعد و در‌سال ٩٢،«اردشیر عزیزی»، مدیرکل امور ‌اتباع و مهاجران خارجی استانداری کرمانشاه  اعلام کرد از‌سال ۱۳۶۷، ۳۶۹مورد ازدواج زنان ‌ایرانی و کرمانشاهی با مردان عمدتا عراقی صورت گرفته که برای آنها پروانه ازدواج صادر شده ‌است‎. او این را هم گفت که در همین مدت مردان ایرانی و کرمانشاهی با ۳۱۳ زن عراقی ازدواج ‌کرده‌اند و برایشان مجوز ازدواج صادر شده است. ‌

سختی زندگی، سحر را به جایی رساند که یک روز از روزهای آوارگی، آخرین روزی که ماجد او را ‌بعد از کتک فراوان از خانه بیرون کرد، دست دو پسر و یک دخترش را گرفت و به کنسولگری ایران در ‌کردستان عراق رفت و از آنها خواست برای برگشت به ایران کمکش کنند. مسئولان ایرانی درنهایت برای آنها ‌وکیل گرفتند، سحر و بچه‌هایش را با «ماشین آسایش» به مرز بردند، از مرز ردشان کردند. سحر حالا پنج‌ماه است که به سنندج برگشته، به خانه پدرش، جایی که چندان پذیرای او و سه ‌فرزندش نیست و همین، بار سنگین و جدیدی است بر شانه‌هایش. در همه این پنج ماه اما ماجد، سحر  را ‌رها نکرده است. او بارها به سنندج آمده و خانواده سحر را تهدید کرده است. «می‌آید حرف‌های زشت می‌زند و تهدید ‌می‌کند. به قوم و خویشم حرف‌هایی می‌زند که رویم نمی‌شود اصلا آنها را بگویم. البته خانواده‌ام من را می‌شناسند و به من فشاری نمی‌آورند. او تعادل روانی ندارد، حرف‌هایش ‌از روی فکر نیست. من فقط به خاطر بچه‌هایم ١٢‌سال با او و در آن شرایط ماندم.» فرزند دوم و سوم سحر ‌در ایران به دنیا آمدند. بارداری اولش سخت بود و او برای به دنیا آوردن فرزندان بعدی‌اش به سنندج آمد؛ این ‌اما باعث نشد بچه‌ها شناسنامه‌ای داشته باشند، ایرانی و «جنسیه»ای عراقی. «تا به دنیا آمدند، شوهرم طاقت ‌نداشت، مدام می‌گفت برگرد. هر دو بار هم بچه‌ها را قاچاقی بردم سلیمانیه. آنجا هم برای گرفتن جنسیه ‌هیچ کاری برایشان نکرد.» همین‌ها هم حالا سبب شده تا فرزندان سحر، جایی برای درس ‌خواندن نداشته باشند و همین او را شرمسار بقیه کرده است و هراسان از آینده‌ای که نمی‌داند چه خواهد شد. «از آینده ‌خودم و بچه‌هایم خیلی می‌ترسم. می‌ترسم بیاید و بچه‌ها را ببرد. بچه‌هایم خیلی از او می‌ترسند. می‌ترسم ‌بچه‌هایم مثل او شوند. برای آینده‌شان خیلی ناراحتم، اینکه درس‌شان چه می‌شود. آنها به آداب ایرانی‌ها وارد ‌نیستند و چندان نمی‌توانند با بقیه کنار بیایند. پدرم بازنشسته آموزش‌وپرورش است. خرج‌مان را او می‌دهد. ‌کاش کاری پیدا شود که درآمدی داشته باشم، به خاطر بچه‌هایم دوست دارم کار کنم.» سحر با صدایی که ‌جوان است و لرزان و پر از اندوه، می‌گوید این روزها بسیار غمگین است. می‌گوید شرایط زندگی در عراق در ‌‌١٢سالی که گذشت، او را به هم ریخته و دیگر نمی‌تواند به کسی اعتماد کند. همین چند روز پیش دکتر به ‌او گفته ناراحتی معده و روده‌اش به دلیل به هم ریختگی اعصابش است و قرص‌های زیادی به او داده. ‌‌«دکترها می‌گویند مشخص است که شرایط سختی داشته‌ای.» ‌

سال ٨٣ بود که وزارت کشور اعلام کرد پس از سقوط حکومت صدام حسین در عراق، بیش از ٢٦ ‌هزار و ٧٠٠ زن ایرانی با مردان عراقی ازدواج شرعی اما غیرقانونی داشته‌اند و بیشتر آنها با مشکل ‌بدون شناسنامه ماندن فرزندان خود روبه‌رو شدند. آن زمان، «حمیدرضا موحدزاده»، مدیرکل وقت ‌دفتر اتباع و مهاجران استان خراسان رضوی گفت که پس از آخرین طرح شناسایی اتباع عراقی در ‌سال‌های ٧٩ و ٨٠ که در آن ١١‌هزار و ٣٣٠ نفر شرکت کردند، ٧‌هزار و ٢٠٠ نفر مهاجر عراقی در ‌سال ٨٢ شناسایی شدند که به گفته او دو‌هزار و ٨٧٣ نفر از آنها با زنان ایرانی ازدواج کرده بودند. آن‌طور که آن زمان موحدزاده اعلام کرد، مشکلات زنان ‌ایرانی از زمانی آغاز می‌شود که مردان عراقی به کشورشان باز می‌گردند.

خشونت علیه زنان قربانی‌

مسلم کاظمی، مدیرکل امور اتباع خارجی استانداری کردستان هم مشکلات این زنان را خوب می‌شناسد. او ‌می‌گوید در این سال‌ها زنان زیادی را دیده که بی‌همسر از عراق برگشته‌اند، بی‌هیچ حمایتی: «منطقه ما سنتی ‌است؛ یک زن دو بچه دارد و شوهر ندارد. این زنان از نظر روانی تحت فشارهای زیادی‌اند. آنها نگران و در به ‌درند. وقتی بچه‌هایشان مریض شوند، نمی‌توانند آنها را دکتر ببرند. بچه‌های آنها بیمه ندارند.» او حرف‌های ‌دیگری هم می‌زند:  «این زنان وقتی با همسران‌‌شان در آن کشور به مشکل می‌خورند، مرد آنها را از ‌خانه بیرون می‌اندازد. این زنان پشتوانه‌ای ندارند. حتی پاسپورت هم نمی‌توانند بگیرند. من چند وقت پیش ‌اینها را در تلویزیون کردستان البته به صورت سربسته گفتم. مثلا دختری روستایی ساکن اطراف مریوان ‌بود که در تمام عمرش دو بار هم شهر مریوان را ندیده بود، با مردی عراقی ازدواج کرد و به سلیمانیه رفت و ‌حالا برگشته و به من می‌گوید که آنها از لحاظ فرهنگی خیلی با ما فرق دارند.»

 او توضیح‌های دیگری هم می‌دهد: «تعدادی از این زنان آن‌قدر از نظر فرهنگی سطح پایینی دارند یا آن‌قدر دچار فقر و بدبختی‌ ‌در خانواده هستند که بعد از طلاق، سریع ازدواج می‌کنند تا اسم شوهر رویشان باشد.» او ‌می‌گوید: «این زنان جزئیات کتک‌هایی که در خانه شوهرشان خورده‌اند را برای ما تعریف می‌کنند، ‌الان مدتی است که به آنها اصرار می‌کنیم که اگر ازدواج اول‌شان است، حتما یک ملک را به‌عنوان مهریه ‌تعیین کنند، الان هر زنی که به عقد مرد عراقی در می‌آید، برایش مهریه شرعی در نظر می‌گیرند، یعنی ١٩ و ‌نیم مثقال طلا که حدود ٤٠‌میلیون تومان می‌شود. اما حالا به آنها می‌گوییم که حداقل نصف یک آپارتمان ‌در ایران را به نام زنان‌شان کنند، این قانون را خودمان گذاشته‌ایم.

سحر از تصویب قانونی جدید برای سر و سامان دادن به وضع فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی با مردان ‌خارجی خبر دارد. این را در رفت‌وآمدهای مکررش به اداره اتباع استانداری کردستان فهمیده؛ به او گفته‌اند ‌شورای نگهبان، قانونی را که سال‌ها منتظرش بوده‌اند، تصویب و دولت هم آن را ابلاغ کرده است. همین ‌هم شده امید تازه‌ای برای او و دیگر زنانی که روی صندلی‌های پلاستیکی اداره اتباع، آنها را دیده که گوشه ‌چادرهایشان را به دندان می‌گزند و امیدوارند روزی برسد که بچه‌هایشان بتوانند مثل بقیه بچه‌های ایرانی ‌درس بخوانند، بیمه داشته باشند و حمایت اجتماعی. «خواهشم این است که قبل از اینکه زن‌های ایرانی ‌بروند کشور دیگر، حتما ازدواج‌شان را ثبت کنند. ما هیچی از خودمان نداریم. واقعا من و این زن‌ها الان باید ‌چه کار کنیم؟ کاش مسئولان از ما حمایت کنند. ما ازدواج‌مان را در ایران رسمی نکردیم. در عراق ثبتش ‌کردیم. به دلیل همین هم می‌گویم کاش هر کس ازدواج را در کشورش ثبت کند و بعد برود. مشکلات من ‌به دلیل همین ثبت نشدن، خیلی زیاد است. پسر بزرگم هنوز نمی‌تواند به مدرسه برود. رفتم اداره اتباع، یک ‌برگه دادند گفتند ببر آموزش‌وپرورش، شاید ثبت‌نام کردند. هنوز مشخص نیست چه بشود. آنها هیچ مدرک ‌ایرانی ندارند. اداره اتباع گفته در صورتی که یا طلاق نامه یا سند ازدواج رسمی‌تان را داشته باشیم، شاید ‌بتوانیم برای دادن کارت اقامت به بچه‌ها کاری کنیم، ولی من هیچی ندارم که به اداره بدهم.»  ‌‌«معصومه»، دختری ١٣ساله و اهل قروه است که داستان زندگی‌اش را حالا کردهای آن منطقه خوب ‌می‌دانند. یک ماه پیش می‌خواستند او با مرد عراقی  ٥٢ساله‎ای ازدواج کند، در ازای گرفتن ٣٠٠‌هزار ‌تومان پول. سحر هم قصه معصومه را از زنان در حیاط اداره اتباع شنیده است. او می‌داند مسلم کاظمی، ‌مدیرکل اداره اتباع استانداری کردستان، با خشمی در دل، جلوی این ازدواج را گرفته است: «من مخالفت کردم، ‌ولی اینها قطعا پنهانی کار خودشان را می‌کنند. دو‌سال بعد با مشکلاتی روبه‌رو می‌شوند و حالا خانم می‌آید پیش ما و می‌گوید نفهمیدم ‌چه شد. اداره ما باید مجوز ازدواج بدهد، اگر ما پروانه ندهیم، هیچ روحانی‌ای حق ندارد خطبه شرعی آنها را ‌بخواند، اگر بخواند، از ٦ماه تا ٦سال بازداشت دارد. این دختر را آورده بودند که برای ازدواج‌شان ‌مجوز بگیرند. مرد عراقی را هم دو روز بازداشت کردم و بعد آزادش ‌کردم رفت. پدر دختر راضی شد و ازدواج را به هم زد.. طفلک آن‌قدر بچه بود، هنوز وسایلش روی میز من هست؛ با خودش اسباب بازی آورده بود. چقدر ‌تأسف‌آور بود.» ‌

عاطفه یکی دیگر از زن‌هایی است که سحر در رفت‌وآمدهایش به اداره اتباع او را دیده؛ زنی ٦٠ساله که ٤٠سال پیش با مردی عراقی ازدواج کرد، سال‌ها با او در ایران زندگی کرد و چندسال بعد، وقتی با هم برای ‌زندگی در کرکوک به عراق رفته بودند، عاطفه را رها و با زن دیگری ازدواج کرد. عاطفه و همسرش آن زمان ‌ازدواج‌شان را ثبت نکردند و حالا او با گواهی فوت شوهرش می‌آید و می‌رود تا بتواند برای فرزندانش که حالا ‌جوان شده‌اند، مدارک هویتی بگیرد. او به دشواری با کلماتی فارسی از پشت خط تلفن، ‌منظورش را می‌فهماند: «نه خودم بیمه دارم نه بچه‌هایم. شوهرم وضعش خوب بود، اما ما را رها کرد و دیگر نتوانستیم بمانیم و برگشتیم. بعد هم او مرد و ما ماندیم و ‌هیچی. حتی از ارثش، چیزی به بچه‌های من نمی‌رسد. هیچ حق و حقوقی نداریم.» ‌

قانون دراین‌باره حکایت خودش را دارد؛ از قانون مدنی ‌مصوب‌سال ١٣٠٧ تا قوانین جسته و گریخته‌ای که در سال‌های بعد با موضوع دادن تابعیت به ‌فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی و مردان خارجی تصویب شدند و بعضی‌شان اجرا نشدند. برای ‌همین هم بود که در‌سال ٨٥، مجلس ایران بالاخره ماده واحده‌ای را تصویب کرد که براساس آن ‌فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی با مردان خارجی که در ایران متولد شده یا حداکثر تا یک‌سال ‌پس از تصویب این قانون در ایران متولد می‌شدند، می‌توانستند بعد از رسیدن به ١٨سال ‌تمام تقاضای تابعیت ایرانی و در صورت نداشتن سوء پیشینه کیفری یا امنیتی و اعلام رد تابعیت ‌غیرایرانی به تابعیت ایران پذیرفته شوند. به این ترتیب، تا هجده سالگی، این فرزندان بدون ‌هویت باقی می‌ماندند.  سه‌سال بعد، مجلس بر این ماده واحده اصلاحیه‌ای زد، ‌اما شورای نگهبان به دلیل بار مالی آن را تأیید نکرد و طرح به نتیجه نرسید.‌ سال ٩٥ و با تشکیل ‌مجلس جدید، وقتش بود که بعضی نماینده‌های مجلس، طرحی را با عنوان اصلاح موادی از قانون ‌مدنی آماده کنند. این طرح در نهایت در مجلس تصویب و ‌با چندبار ایرادهای اساسی، در شورای نگهبان تأیید شد. ‌

حالا یک ماه است که دولت قانون اعطای تابعیت به فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی و مردان خارجی را ‌به دستگاه‌های اجرایی ابلاغ کرده و سحر و معصومه و عاطفه، زنان کردی که با بچه‌هایشان ‌به ایران برگشته‌اند، چشم امیدشان برای طی شدن زودتر مراحل تابعیت است و برآورده شدن ‌آرزوی بلند و دورشان: «بچه‌هایمان به مدرسه بروند. بچه‌هایمان بیمه داشته باشند. بچه‌هایمان کار ‌داشته باشند.»