۰ نفر

یادگیری زودهنگام زبان‌های خارجی در کودکان

۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ۷:۰۳
کد خبر: 334167
یادگیری زودهنگام زبان‌های خارجی در کودکان

زبان‌های زنده، تجسم ارزشی اجتماعی هستند که با سرعت و پیوسته رو به افزایش است. امروز از نظر همگان زبان‌ها حکم دانشی گریزناپذیر را برای یک زندگی عادی دارند؛ بین‌المللی‌شدن حرفه‌ها، رشد انواع سفرها و گسترش سرگیجه‌آور رسانه‌ها عناصر اصلی این همه‌جایی‌شدن زبان‌ها به عنوان مهارت‌هایی روزمره را تشکیل می‌دهند.

به گزارش اقتصادآنلاین به  نقل از شرق،  بی‌تردید از این پس روش‌های بسیاری برای یادگیری زبان‌های خارجی وجود خواهد داشت؛ روش‌هایی که در گذشته تقریبا اصلا وجود نداشت: اقامت در کشور مورد نظر، استفاده از رسانه‌ها یا ارتباط کلامی با گویشوران آن زبان. با این همه، در‌حال‌حاضر آموزش مدرسه‌ای همچنان گسترده‌ترین و اطمینان‌بخش‌ترین عملکرد موجود باقی مانده است؛ عملکردی که با وجود ضعف نسبی نتایج حاصله، کاربران همچنان بالاترین اطمینان را به آن دارند. در چنین شرایطی، یادگیری یک زبان خارجی، رشد فزاینده آموزش زبان‌ها را به دنبال دارد (تا جایی که این آموزش، خارج از مؤسسات آموزشی مدرسه‌ای به یک بازار تبدیل شده است).

یکی از اقدامات بدیهی برای تضمین این رشد، بر کاهش سن آغاز یادگیری زبان‌ها استوار است. به همین دلیل، در بسیاری از کشورها که رفته‌رفته بر تعداد آنها افزوده می‌شود، یادگیری یک زبان خارجی از هفت‌سالگی آغاز می‌شود (برای نمونه مانند آنچه مدت‌های مدید در سوئد انجام می‌گرفت، همین‌طور در نواحی مشابه آن که در آنها نیاز روزمره شدیدی به استفاده از زبانی با گسترش بالا وجود دارد). با توجه به این شرایط، لزوم یادگیری زودهنگام زبان‌ها نه‌تنها امروز به‌روشنی مطرح شده، بلکه با سرعت و شکوهی که کسی آن را پیش‌بینی نمی‌کرد، در حال گسترش است.

چرا یادگیری زودهنگام زبان‌های خارجی: آموزش زبان‌ها تنها به‌شکلی نسبتا دیرهنگام وارد نظام آموزشی شد: این درس که در کلاس ششم اجباری شد، در سلسله مراتب رشته‌ها مدت‌ها موقعیتی ممتاز داشت. پس از جنگ جهانی دوم، این آموزش رشد چشمگیری به خود دید؛ رشدی که در آغاز کند بود و از میانه دهه 1960 سرعتی بسیار بالا به خود گرفت. امروز این آموزش در برنامه‌های درسی و دوره‌های آموزشی، ارزش و جایگاهی استراتژیک پیدا کرده است. با این حال، مدت‌ها پیش، مشتاقان این شاخه با پیشی‌گرفتن بر دگرگونی دنیا، تجربه‌هایی عینی را در زمینه یادگیری زودهنگام زبان‌های خارجی در پیش گرفتند که اغلب از مهدکودک‌ها آغاز می‌شد. اما اینها اقداماتی موردی بود که به عنوان آزمون و خطا مورد‌پذیرش مقامات مسئول واقع شد، البته بی‌آنکه قصد گسترش آن به مجموعه نظام آموزشی وجود داشته باشد. بنابراین، ورود حقیقی به آموزش زبان‌های خارجی همچنان تنها در دوره اول دبیرستان صورت می‌گرفت.

رسمی‌سازی آموزش پیش از این دوران، بی‌تردید به نیمه دوم سال‌های 1980 بازمی‌گردد که گردشی بنیادین و بازگشت‌ناپذیر را تشکیل می‌داد. البته هرگز نباید گمان کرد این تاریخ در عرصه نهادهای آموزش ملی، اتفاقی است. از‌این‌رو باید به دلایل این تغییر عظیم پی برد و آن را روشن کرد. به این منظور ما در اینجا به ارائه چند مجموعه از این دلایل می‌پردازیم که به نحوی بدیهی به‌هم پیوسته‌اند.

1.  بین‌المللی‌شدن فعالیت‌ها و دانش‌ها: در واقع، این خصلت نیمه دوم قرن بیستم است. در این دوران، جهانی‌سازی هر روز شاهد افزایش وزن خود بود. وابستگی متقابل چهارگوشه کره خاکی، خواسته یا ناخواسته، دانسته یا نادانسته به برگ برنده‌ای برای همگان تبدیل شد. از آن پس تحرک جغرافیایی، یکی از مؤلفه‌های اغلب حرفه‌ها و مشاغل را تشکیل می‌داد؛ به بیان دیگر، یکی از مؤلفه‌های زندگی فردی، گردش‌ها و نیز فعالیت‌های علمی و هنری.

زبان‌ها، ارزیابی حرفه‌ای بنیادین: در اکثریت قریب به اتفاق مشاغل امروزی (که در آینده نیز بر شدت این گرایش افزوده خواهد شد)، روابط بین‌الملل، تبادلات و همکاری‌ها به مثابه الزامی در دل حرفه مورد نظر جای دارند. صنایع و بازرگانی به نحوی انبوه، فرامرزی شده‌اند. از‌این‌رو گردش افراد در میان کشورهای مختلف به امری الزامی و پیش‌پا‌افتاده بدل شده است. ارتباط با سایر حرفه‌های مشابه و صحبت به زبانی دیگر نیز از مؤلفه‌های یک زندگی عادی به شمار می‌رود و به امری روزمره تبدیل شده است. از این‌رو است که شرکت‌ها در هر کشوری که باشند، اهمیتی خاص برای قابلیت‌های زبانی کارمندان خود قائل‌اند. به‌کارگیری چندین زبان در سطح نوشتار و گفتار، در امر تولید و درک مفهوم، از این پس یک توان حرفه‌ای الزامی خواهد بود. به عکس و به حکم روالی منطقی، اشراف‌نداشتن بر حداقل یک زبان خارجی با اشاعه گسترده، در رقابت‌های حرفه‌ای  نوعی نقص به شمار می‌رود.

از این‌رو موقعیت اجتماعی زبان‌های خارجی دگرگون شده است، در‌حالی‌که در گذشته، زبان‌ها به دلایل اساسا فرهنگی آموزش داده می‌شد و تأکید شدیدی بر نوشتار، به‌خصوص خوانش متون مربوط به نویسندگان بزرگ با اولویت ادبی وجود داشت، اکنون این تأکید به «مشروعیت ارتباطی» انتقال یافته است، به بیان دیگر، توانش فهمیدن و فهماندن منظور خود به زبان مورد نظر.

بنابراین دیگر به روال سابق، هدف دانش‌آموزان فقط آموزش از نوع مدرسه‌ای (موفقیت در امتحانات) نیست؛ بلکه باید بتوان بیرون از کلاس در موقعیت حقیقی، آموزش انباشته‌شده در کلاس را به کار گرفت. از‌این‌رو در نظام‌های آموزشی، زبان‌ها حکم رشته‌هایی با قضاوت بیرونی را پیدا کرده‌اند؛ چراکه استعمال روزمره آنها به معیار حقیقی ارزیابی توانش در آنها تبدیل شده است.

در چنین چشم‌اندازی، آموزش به سوی تعریف اهداف خود بیشتر به صورت مهارت سوق پیدا کرده است تا دانش‌هایی با برد کوتاه. در گذشته، اولویت مدرسه، نشان‌دادن اشراف بر شناختی درباره زبان مورد نظر بود (قواعد کارکردی، استثنائات دستوری و...). اما حالا توانش استفاده از این یادگیری است که بیشترین اهمیت را دارد و این یعنی، ظهور مهارت فرامدرسه‌ای.

در چنین شرایطی تعجبی نیست که به‌تدریج و تحت تأثیر الزاماتی، آموزش زبان‌ها زودتر و حتی در مقیاس گسترده، در زودترین فرصت ممکن آغاز شود. اتخاذ چنین روندی پس از تصمیم‌گیری‌های سیاست‌گذارانه در این‌باره  به‌سرعت انجام شد و در سال 1990، آغاز یادگیری زبان خارجی به دوره دوم دبستان (دانش‌آموزان 9ساله) و در سال 1995، به دوره اول دبستان (دانش‌آموزان هفت‌ساله) کاهش یافت. سرانجام در بسیاری از مناطق، این یادگیری حتی به زودتر از اینها و دوره مهدکودک تسری پیدا کرد؛ البته بی‌آنکه الزامی قانونی در این‌باره  وجود داشته باشد.

به این ترتیب، در صورت کارکرد صحیح مجموعه فوق، به نوعی تطویل چشمگیر دوره آموزش و یادگیری می‌رسیم. از این گذشته، از توانش‌های خاص کودکان کم‌سن‌وسال برای اشراف بر زبانی خارجی یعنی، زبانی به جز زبان مادری‌شان استفاده می‌کنیم که این امر به واسطه حساس‌سازی نظام‌مند در مساعدترین سنین، به بهینه‌سازی توانش این کودکان در یادگیری آسان‌تر زبان‌های خارجی دیگر در آینده می‌انجامد.[1]  

این آموزش زودهنگام معنایی دوگانه دارد: از یک سو مؤید آن است که در دنیای مدرن، آموزش به قول ضرب‌المثل زیبای بریتانیایی «از گهواره تا گور» انجام می‌گیرد. از سوی دیگر، چالش اجتماعی- حرفه‌ای پررنگ و نوینی ایجاد می‌کند که زبان‌های زنده به مثابه عملکردهایی کارآمد، آن را در خود دارند؛ عملکردهایی که از اوان زندگی به آن نیازمندیم و الزام آن در زندگی حرفه‌ای و نیز حیات شخصی بزرگ‌سالی به نحوی برجسته، مطرح است.

به این ترتیب، یادگیری زودهنگام زبان‌ها در عین حال، نوعی آماده‌سازی برای تحرک جغرافیایی و نیز خوگیری با حضور فردی بیگانه در زندگی خویش است. این یادگیری، مهیاگر مواد اولیه نوعی تمرکززدایی از فرد است؛ به بیان دیگر، قابلیت این تفکر که شیوه‌های مختلفی برای دیدن دنیا وجود دارد. آغاز مطلوب آموزش زبانی خارجی، همواره به معنای حساس‌سازی کودک به دیگری است؛ به درک این امر که دیگری، فردی متفاوت با من و در عین حال، شبیه به من است.

گردش افراد و نتایج زبانی آن: بین‌المللی‌شدن مشاغل، بی‌تردید با افزایش گردش افراد و اقامت کوتاه‌مدت یا درازمدت آنان در کشورهای دیگر همراه است. نیز ممکن است فرد در شعبه‌ای داخلی یا خارجی از یک شرکت بین‌المللی استخدام شود. در همه این موارد، مسئله نیازهای زبانی به نحوی روشن مطرح می‌شود، چرا که گاه همه اعضای خانواده را درگیر می‌کند و به توانش‌هایی حداقلی برای ایجاد ارتباط مورد نیاز است. بنابراین آموزش زودهنگام به نوعی الزام تبدیل می‌شود.

سرانجام از این پس، یکی از بخش‌های عمده همکاری‌های بین‌المللی در حوزه پژوهش‌های علمی قرار می‌گیرد. اغلب این برنامه‌ها چندملیتی بوده و گروه‌هایی با ملیت‌های گوناگون را در تماس با یکدیگر قرار می‌دهد. دست‌کم در اینجا جهانی‌سازی به‌ اندازه حوزه اقتصادی و تجاری، قدرتمند عمل کرده و نتایج یکسان زبانی (و نیز نوعی تقویت چشمگیر برتری زبان انگلیسی) را با خود به همراه دارد.

با این حال، همان‌طور که می‌دانیم،  اگرچه شرکت‌های بزرگ تحقیقاتی به صورت مشارکتی عمل می‌کنند و امروز این امر، شرط اجتناب‌ناپذیر پیشرفت و حیات است، این همکاری‌ها به هیچ‌رو رقابت بین‌الملل در عرصه ساخت دانش‌های جدید را از میان برنمی‌دارد. در واقع، اگرچه این دانش‌ها از دل پژوهش‌های بنیادین سر بر می‌آورند، اما همواره به صورت بالقوه دربردارنده قدرت‌هایی نوین‌اند که در دل آنها، ابعاد ملی همچنان بسیار قدرتمند باقی می‌مانند و این به معنای تناقض نیست. در چنین شرایطی به‌سادگی آشکار می‌شود که اشراف بی‌نقص بر زبان شریک کاری، امری گریزناپذیر است، چرا که او نیز می‌تواند روزی به یک رقیب تبدیل شود. در نتیجه، هرقدر یادگیری زبان خارجی زودتر آغاز شود، توانایی همکاری‌های برابرگرایانه و منصفانه در میان‌مدت بهتر تضمین می‌شود. به‌کارگیری ثمربخش یک زبان خارجی، اقدامی درازمدت است و بیهوده است که انتظار بکشیم کودکان به سن 11سالگی برسند تا آموزش زبان را به آنها شروع کنیم زیرا چند سال بعد به نحوی اجتناب‌ناپذیر درخواهیم یافت این تأخیر صورت‌گرفته آسیب‌هایی گسترده و تقریبا جبران‌ناپذیر با خود به همراه داشته است.

بنابراین آموزش زودهنگام زبان‌های خارجی هدفی دوگانه در خود دارد: تجهیز کودکان از اوان کودکی به توانایی‌های خوب ارتباطی و در عین حال، آماده‌سازی توانمندانه این بزرگ‌سالانِ آینده برای ورود به دنیای کارآمد معاصر. بدیهی است هم‌زمانی این دو هدف، امری حیاتی است.

لویی پورشه (2014- 1940) جامعه‌شناس، نویسنده، متخصص نامدار فرانسوی آموزش زبان‌های خارجی و استاد دانشگاه سوربن نوول بود.

دومینیک گرو: متخصص پژوهش‌های بین‌رشته‌ای در حوزه زبان‌ها، ادبیات، هنر و علوم انسانی، استاد ممتاز دانشگاه آنتیل و عضو پژوهشکده آموزش و پرورش دانشگاه نانتر پاریس است.

[1] - کلود آژژ، کودکان دوزبانه، پاریس، نشر اودیل یاکوب، 1996.

* به قلم: لویی پورشه، دومینیک گرو؛ برگرفته از کتاب «یادگیری زودهنگام زبان‌های خارجی» (مجموعه چه می‌دانم؟)،  نشر دانشگاهی فرانسه