۰ نفر

بن‌بست عابرپیاده!

۲۱ دی ۱۳۹۸، ۱۵:۵۴
کد خبر: 408768
بن‌بست عابرپیاده!

پیاده‌روها از آنجا که عملاً تنها عرصه حضور و بروز مردم در شهرها هستند، جزو مهم‌ترین فضاهای شهری به شمار می‌آیند.

به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از همشهری، این فضاها در روزهایی که ارتباطات اجتماعی به‌شدت تحت‌تأثیر گسترش استفاده از اینترنت قرار گرفته، از نقطه نظر افزایش تعاملات انسانی، بیش از گذشته مورد توجه صاحب‌نظران قرار دارند. در شهرسازی مدرن، پیاده‌رو صرفا محلی برای عبور عابران پیاده نیست، بلکه یکی از مهم‌ترین فضاهای زیست شهری از نظر کالبدی، عملکردی و معنایی است. به‌رغم این اهمیت بنیادین ولی پیاده‌روها در تهران و بسیاری از شهرهای بزرگ دیگر کشورمان حتی از ایفای ساده‌ترین نقش خود، یعنی میزبانی از عبور و مرور عابران پیاده ناتوانند؛ شهرهایی که ظاهرا فقط برای عبور و مرور وسایط نقلیه طراحی شده‌اند و عابر پیاده در آنها به مسیر باریکی هدایت می‌شود که حتی از کمترین استانداردهای شهرسازی برخوردار نیست. همین مسیر باریک هم البته خیلی وقت‌ها به‌دلیل ساخت‌وساز، پارک خودرو یا موتورسیکلت و بسیاری عوامل دیگر مسدود است و شهروندان را در بن‌بست قرار می‌دهد. پیاده‌روهای شهری امروزه به‌ویژه در تهران مردم را عصبانی و آنها را در فضاهای شهری منزوی و نهایتا از این فضاها حذف می‌کند. آنچه در ادامه می‌خوانید مروری بر وضع فعلی پیاده‌روهای شهر و البته آسیب‌شناسی طراحی این فضاها در توسعه شهری است.

موتورها و پیاده‌رو

آدم‌ها دسته‌دسته و با عجله از متروی دروازه‌دولت بالا می‌آیند و مثل دانه‌های تسبیح از هم پاشیده شده هر کدام به سویی می‌روند. یکی به سمت میدان فردوسی، آن یکی به سمت خیابان سعدی، دیگری به سمت پل چوبی و بعضی‌ها هم به سمت مفتح شمالی. پیاده‌رو در هر دو طرف خیابان عریض است اما به جز عابرپیاده، موتورسیکلت و بساط دستفروشان هم در آن دیده می‌شود.

محمد 15ساله، نابیناست. مدرسه او بالاتر از متروی دروازه‌دولت در خیابان مفتح جنوبی قرار دارد؛ «مدرسه نابینایان دکتر خزائلی». او دوست دارد تنها و پیاده تا مدرسه برود، ولی می‌گوید که «می‌ترسم.» ترس او ناشی از هجوم صداهای بی‌امان ماشین‌ها در خیابان است و البته ویراژ دائم موتورها در پیاده‌رو؛ «پیاده‌روی مفتح عرضش مناسبه اما یک بدی دارد و آن هم تردد دائم موتورسوارهاست. چند‌ماه پیش یکی‌شان از پشت سرم با سرعت آمد، وقتی با صدای بلند اعتراض کردم که چرا وارد پیاده‌رو شدی؟ گفت به تو چه و بعد هم مرا گرفت به باد کتک. اول نفهمید که نابینا هستم گرچه وقتی هم فهمید، سوار شد و فرار کرد.» او می‌گوید پیاده‌روها برای نابینایان و در کل معلولان نه‌تنها مناسب‌سازی‌ نشده، بلکه برای عابران معمولی هم خوب نیست؛ «یه جاهایی همین پیاده‌رو هم وجود نداره، ماشین‌ها جای پیاده‌روها رو گرفتن و ما مجبوریم با ترس و لرز وارد خیابون بشیم.»

حذف لذتی به نام پیاده‌روی

 زنی با لباس فرم اداری از تاکسی پیاده شده و به سمت خیابان سعدی می‌رود. همان موقع تلاش می‌کند که خودش را یک جوری از لابه‌لای 7 نفری که دور گاری لبو‌فروش ایستاده‌اند، رد کند. بعد از چندبار گفتن اینکه «آقا بذارین من رد بشم.» بالاخره راهی برای عبور پیدا می‌کند، به سمتش می‌روم. عصبانی است؛ «واقعا پیاده‌رو در تهران مفهوم نداره، دستفروش، موتوری، گاری و حتی ماشین سوار راهی برای ما نذاشتن. خونه من میدون امام حسینه. قبلا از اونجا تا دروازه‌دولت پیاده می‌اومدم، ولی الان تحت هر شرایطی این کار رو نمی‌کنم. اصلا امکان قدم زدن در پیاده‌رو نیست. یا موتوری از پشت سر میاد، یا دستفروش بساطش رو تا وسط پیاده‌رو چیده یا مغازه‌دار جنس‌هاشو کنار خیابون گذاشته، به این دستفروش‌ها که چیزی هم نمیشه گفت، اون هم دنبال روزی خودشه، ولی در کل یه هرج و مرجی هست که لذت پیاده‌روی رو از من گرفته. این اتفاق مختص خیابون‌های اصلی نیست و کوچه‌ها هم همین وضعیت رو دارن.»

تجاوز به پیاده‌رو برای ساخت و ساز

دروازه‌دولت را تا بیمارستان امیراعلم پیاده می‌‌رویم و بعد او وارد بیمارستان می‌شود و من راهم را به سمت میدان بهارستان ادامه می‌دهم. چند باری راه باز می‌کنم تا موتوری‌ها که پیاده‌رو را بر خیابان اصلی ترجیح می‌دهند، رد شوند و یکی، دو باری هم به واسطه نیسان و کامیونی که وارد حریم پیاده‌رو شده بودند تا بارشان در مغازه‌ای تخلیه شود، مجبور می‌شوم وارد خیابان شوم. می‌پیچم داخل منوچهری و کوچه پس‌کوچه‌های آن. در کوچه ارباب جمشید عملا راهی برای عابران پیاده نیست و دوطرف آن ماشین و موتور پارک شده است. اگر راهی هم باز باشد، آنقدر میله‌های آهنی مانع گذاشتند که عبور از آن سخت است. حاج محمود، بیشتر از 60سال است که در خیابان ارباب جمشید که روزگاری کوچه بوده، مغازه دارد و هیچ زمانی به اندازه سال‌های اخیر هرج و مرج در کوچه ندیده؛ «نمی‌خوام برم به قدیم و ستایش اون زمانا که اون موقع هم سختی‌های خودش رو داشت. کوچه‌های خاکی و فاضلاب و... اما الان بیشتر از 15ساله که ما هیچ آسایشی در این کوچه نداریم. ماشینا رو جلوی در مغازه پارک می‌کنن. بعضی‌ها میان موتورشون رو می‌چسبونن به ویترین مغازه. عابر که اصلا جایگاهی نداره. اولویت با ماشین و موتوره. این اشکال به شهرداری‌ها و دولت هست که بیشتر از ظرفیت شهر ماشین تولید کردند یا پارکینگ نساختن اما مردم هم رعایت نمی‌کنن. چی می‌شه که موتوری به‌خودش اجازه می‌ده بیاد تو پیاده‌رو ویراژ بده یا چرا بساز و بفروش به بهانه ساخت خونه چند‌ماه محل عبور عابرپیاده رو می‌بنده؟ چرا هیچ‌کس نیست که به اینا بگه اجازه ندارن یه سال، دو سال راه مردم رو ببندن و مایه عذابشون بشن.»

مرزی بین پیاده‌رو و خیابان نیست

خیابان ارباب جمشید را به سمت جمهوری پیاده می‌روم. یک جاهایی آنقدر پیاده‌رو تنگ می‌شود که مجبورم به خیابان بروم. در نقاطی هم که مرزی بین پیاده‌رو و خیابان نیست و این دو با هم یکی می‌شوند، عابران سرگردان می‌شوند که باید به کدام سمت بروند. روبه‌روی بانک ملت سر چهارراه استانبول، مردهایی ارز به‌دست قدم می‌زنند. چند نفری هم با یک کیف سامسونت که اسکناس‌های قدیمی مرتب در آن چیده شده، کنار پیاده‌رو بساط کرده‌اند. چند نفری هم انگشترهای عقیق و سماور می‌فروشند و همه آنها طوری پیاده‌رو را تصاحب کرده‌اند که انگار مغازه‌های بی‌سقف آنهاست و عابر به حریمشان تجاوز کرده نه برعکس. هر طوری هست وارد خیابان جمهوری می‌شوم، پیرزنی آرام و با طمانینه از یکی از کوچه‌های خیابان جمهوری بیرون می‌آید. عصایش از او یک قدم جلوتر است و گاهی که می‌خواهد نفس تازه کند، عصا و او به‌هم می‌رسند. از او درباره عابر و پیاده‌رو می‌پرسم. پوزخندی می‌زند؛ «همین جا رو نگاه کن، پیاده‌رو می‌بینی. همه جا شده پارکینگ. یه کم برو جلوتر دم پاساژ علاء‌الدین ببین، دم بیمارستان نجمیه اصلا پیاده‌رویی وجود داره، 3 ،4 ردیف موتور چیدن و کسی نیست که به اینا بگه حق عابر پیاده و حق من پیرزنی که نمی‌تونم تو خیابون پیاده برم چیه؟»

دوراهی بین دستفروشان و پیاده‌رو

از بالای پل میدان هفت‌تیر، پیاده‌رو را تا اواسط خیابان مفتح جنوبی می‌توان دید. زنجیره دستفروشان پیاده‌رو را احاطه کرده و بالای سر بساطشان چراغ‌های هزار واتی و زنبوری نصب کرده‌اند. هر کس گوشه‌ای جنسی را بساط کرده و به‌عبارتی هر کدامشان جای ثابت همیشگی‌شان ایستاده‌اند، انگار که سر قفلی آن گوشه از خیابان را خریده باشند. اول بساط‌فروش لباس‌های بافتنی هست، بعد 2 نفر ظروف پلاستیکی می‌فروشند، آن یکی عود و شمع می‌فروشد، دیگری گل و گلدان مصنوعی، دقیقا روبه‌رویش یک گاری گل آپارتمانی و گلدان هست، کمی پایین‌تر دستفروشی روسری بساط کرده و روبه‌روی مترو یک نفر کمربند و پابند با پوست شتر می‌فروشد. کنار مترو هم دونات فروش هست و هم دستفروش دفتر 100برگ و 50برگ و بعد هم گردو و بادام و... این قطار دستفروشان دور میدان چرخیده است.

عابران هر جا که ببینند پیاده‌رو شلوغ است یا به زور تنه‌زدن به این و آن راه پیدا کرده و عبور می‌کنند یا کلافه وارد خیابان می‌شوند و راهشان را از بین ماشین‌ها و اتوبوس‌های شرکت واحد پیدا می‌کنند. مصطفی در ضلع شرقی میدان جایی که دستفروشان پیاده‌رو را قرق کرده‌اند، فروشگاه مانتو فروشی دارد. او از این شلوغی‌های بی‌انضباط خسته شده؛  «ببینید ما می‌فهمیم که فشار اقتصادی زیاد هست و این افراد مجبورند که دستفروشی کنند. اصلا سال92 که نیروهای شهرداری در زمان قالیباف با دستفروش‌ها دائم درگیر می‌شدند ما بودیم که از آنها دفاع کردیم و جلوی مأموران ایستادیم اما به جای 3 ، 4 دستفروش الان نزدیک 30دستفروش اطراف میدان بساط کرده‌اند که هم سد معبر شده برای ما و هم عابران پیاده. این دیگر آزار‌دهنده است. مشتری اصلا فرصت پیدا نمی‌کند پشت ویترین ما بایستد آنقدر اینجا تردد سخت شده. مگر پیاده‌رو چقدر ظرفیت دارد؟»

خیابان‌ها و محله‌های دیگر تهران هم کم و بیش همین حال و هوا را دارند. پیاده‌رو‌های کم‌عرض که مغازه‌ها با گذاشتن جعبه و لوازم فروششان تنگش کرده‌اند، پیاده‌روهای کوچک که داربست‌های گاه و بیگاه برای ساخت‌وساز آن را احاطه کرده است، پیاده‌رو‌های بلند که دستفروشان آن را تصاحب کرده‌اند، پیاده‌رو‌های کوچه‌ها که خودروهای شخصی وارد حریم آن شده‌اند و... . پیاده‌رو‌ها بی‌سر و صدا در این سال‌ها تسخیر شده‌اند و کسی از آب رفتن آنها ناراحت نمی‌شود.