۰ نفر

چگونه دوباره اعتماد کنیم؟

۲۶ بهمن ۱۳۹۸، ۱۶:۰۰
کد خبر: 417102
چگونه دوباره اعتماد کنیم؟

اعتماد در یک جامعه چگونه شکل می‌گیرد، چگونه از بین می‌رود و مراحل بازسازی آن میان افراد یک جامعه و در سطح جامعه به چه صورت خواهد بود؟

به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از همشهری، اعتماد و صداقت از عوامل مهم در هر رابطه و نهاد اجتماعی است. اعتماد در سطح جامعه یکی از مفاهیم بسیار مهم در علوم اجتماعی است که عاملی برای تعامل بین نسل‌های مختلف در جامعه به شمار می‌رود. همچنین اعتماد می‌تواند روابط بین افراد را در هر سطحی راحت‌تر و قابل‌قبول‌تر کند. اما توجه داشته باشیم شکل‌گیری مشارکت همان قدر مهم است که محافظت و مراقبت از آن. یعنی اگر فضای ناشی از اعتماد و اطمینان به هر دلیلی از بین برود بازسازی دوباره آن بسیار سخت و گاهی هم ناممکن خواهد بود. اما اعتماد چگونه شکل می‌گیرد، از بین می‌رود و مراحل بازسازی آن میان افراد یک جامعه و در سطح جامعه به چه صورت خواهد بود؟ در این خصوص با محمدرضا جباری، روانشناس گفت‌وگو کرده‌ایم.

شناخت اعتماد 

اعتماد یکی از مهم‌ترین عوامل در یک رابطه است که بر بستر آن امنیت شکل می‌گیرد. یعنی هنگامی که امنیت و اعتماد در کنار هم قرار بگیرند مقدمات برای شکل‌گیری صمیمیت هم به‌وجود می‌آید. شاید فقط در مرحله جنینی است که دغدغه‌ای برای بشر وجود ندارد. درحالی‌که از بدو تولد ما با ناامنی مواجه می‌شویم که همیشه در پی به‌دست آوردن آن در تلاش خواهیم بود. حمایت والدین در سال‌های نخست تولد آن‌قدر مهم است که در شکل‌گیری نگاه فرد به رابطه، امنیت، صمیمیت و عشق و دوست داشتن بسیار مهم است. در جوامع مختلف هم تعریف جامعه مطلوب، جامعه‌ای است که نخست امنیت در آن برقرار باشد. ما جایی را که آرامش داشته باشیم، امن بدانیم و بتوانیم خودمان باشیم دوست داریم. به مرور به‌دنبال کسانی می‌گردیم که در کنارشان آرامش داشته باشیم‌؛ درست مانند دوران کودکی که آغوش امن مادر را جست‌و‌جو می‌کردیم. برای یافتن عشق‌های مشروط والدین هم سعی داشتیم بچه‌های خوبی باشیم تا مورد تأیید واقع شویم. به این ترتیب در آینده نیز به‌دنبال یافتن کسی هستیم که در کنارش احساس آرامش و امنیت داشته باشیم.یعنی الگوی ما باز هم همان الگوی دوران کودکی خواهد بود.

امنیت در جامعه 

ما در جامعه نیاز به امنیت داریم. اما زمانی که بیماری یا مشکلی در جامعه شایع شود ترس جامعه را فرا‌می‌گیرد و انگار مهم‌ترین نیاز ما که داشتن امنیت است، صدمه می‌بیند. در واقع هنگامی که در یک جامعه نیاز به شکل‌گیری امنیت داریم تا با گستردگی بیشتر ساختاری دیگری شکل بگیرد‌؛ احتمالا در پی تخریب آن هستیم. به این صورت که توجه داشته باشیم ما در روابط خود به شکل‌گیری همدلی نیاز داریم. یعنی به بستری از همدلی نیاز داریم که تعاملی هم برپایه آن برقرار شود. به محض برقراری این تعامل گام بعدی «اعتماد‌ »است. در واقع ما معمولا براساس اعتماد خود برفرد مقابل تکیه می‌کنیم. اما وقتی در جایی از «همدلی » دور شویم نمی‌توانیم دوباره با هم به تعامل برسیم. اما زمانی که به همدیگر اعتماد نداریم اصلا حاضر نیستیم به سراغ همدیگر برویم.دردهای همدیگر را می‌بینیم و فقط درد‌هایمان بیشتر می‌شود و به این ترتیب ترس مضاعفی را تجربه می‌کنیم. در این هنگام هر موضوعی که به بی‌اعتمادی ما دامن بزند فضا را آلوده‌تر می‌کند.بی‌اعتمادی وقتی جامعه را فرا‌می‌گیرد حتی افراد یک خانواده را هم تحت‌تأثیر قرار می‌دهد و آنها را هم نسبت به یکدیگر بی‌اعتماد می‌کند. یعنی بی‌اعتمادی گاهی از بالاترین سطح جامعه به کوچک‌ترین واحد جامعه یعنی خانواده سرایت می‌کند و آنها را هم تحت‌تأثیر قرار می‌دهد. زمانی که مدام از این بی‌اعتمادی‌ها حرف می‌زنیم فکر می‌کنیم در حال مبارزه با آن هستیم؛ درحالی‌که به‌تدریج قبح اعمالی که منجر به بی‌اعتمادی ما می‌شود هم در میان ما از بین می‌رود. مثلا وقتی «خودکشی» در جامعه اتفاق می‌افتد با بیش از اندازه صحبت کردن در مورد چنین موضوعی به نوعی افرادی که آماده چنین کاری هستند تشویق می‌شوند که تصمیم خود را عملی کنند.

اطلاع‌رسانی 

نوع اطلاع‌رسانی به‌موقع اخبار و اطلاعات در جامعه هم بسیار مهم است. مثلا اخبار شیوع بیماری در جامعه باید به نوعی باشد که آگاهی را بالا ببرد نه رعب، ترس و وحشت را. توجه داشته باشیم که در اطلاع‌رسانی باید میزان آسیب‌پذیری طیف‌های مختلف جامعه درنظر گرفته شود. در واقع در جوامعی که مستعد افسردگی هستند بسیاری افراد با شنیدن اخبار بد کاملا به هم می‌ریزند و شهامت‌شان برای انجام بسیاری از کارها بیشتر می‌شود. یعنی بعضی حوادث مانند خودکشی آن قدر تلخ هستند که هیجان بخشیدن بیشتر به آنها باعث می‌شود فقط افراد مستعد زودتر دست به انجام چنین کارهایی بزنند. در واقع می‌توان گفت انتشار هر خبری باید به موقع، درست، صحیح و بدون هیچ شک و شبهه‌ای صورت بگیرد؛ یعنی آسیب اطلاع‌رسانی اشتباه و بی‌موقع گاهی به‌مراتب کار را سخت‌تر می‌کند. دقت نکردن به چنین مواردی باعث پاشیده‌شدن بذر بی‌اعتمادی در فضای جامعه می‌شود و آسیب این بی‌اعتمادی‌ها بسیار سنگین‌تر و شدید‌تر از خود اتفاقی است که افتاده. انگار به این ترتیب به اعتماد عمومی جامعه آسیب می‌رسانیم‌؛ اعتمادی که ریشه در «ترس از ناامنی» دارد. ترس هم خیلی زود همه جا را فرا‌می‌گیرد و با خود می‌سوزاند. توجه داشته باشیم در جامعه‌ای که اعتماد وجود ندارد «شایعه» هم به‌شدت گسترش پیدا می‌کند. همین موضوع هم دوباره به بی‌اعتمادی دامن می‌زند. و این سیکل معیوب همچنان ادامه پیدا می‌کند.

مخدوش شدن تصویر ذهنی 

همه ما از جامعه یا فردی که در ارتباط هستیم که از آن لذت می‌بریم تصویری در ذهن خود داریم.اما وقتی آن فرد یا جامعه به‌گونه‌ای عمل می‌کنند که تصویر زیبای ما از آنها مخدوش می‌شود؛ در چنین مواقعی با آسیب خوردن اعتماد، دیگر احساس امنیتی هم وجود ندارد.بنابراین ماندن در کنار این تصاویر هم خوشایند نخواهد بود. اغلب ما وقتی چیزی را از دست می‌دهیم احساس می‌کنیم انگار چیزی درون ما می‌شکند. اما توجه داشته باشیم این «واقعیت» نیست که در حال شکستن است؛ بلکه تنها «تصویر» ما از آن چیز باارزش است. و با توجه به اینکه ما آن تصویر را باور کرده‌ایم احساس می‌کنیم با از بین رفتن «باور » ما، «امنیت» و «صمیمیت » هم از بین خواهند رفت و دیگر نمی‌توان به سادگی به چیزی اعتماد داشت. در واقع اینگونه «نشخوارهای فکری» باعث به‌وجود آمدن «مکالمات درونی» ما می‌شوند و به همین‌خاطر ترس از کندن و رفتن از روابط یا فضاهای ناامن باعث می‌شود همیشه در «برزخی » قرار بگیریم که نمی‌دانیم عاقبت ما را به کدام سو خواهد کشاند. توجه داشته باشیم افرادی که جسارت دیدن «حقیقت» را ندارند گذشت زمان از آنها «تاوان» سنگینی می‌گیرد.درحالی‌که اگر توان دیدن حقیقت را داشته باشند یک‌بار بهای آن را می‌پذیرند و سال‌ها در روابط یا فضاهای بیمارگونه باقی نمی‌مانند. وقتی قدرت «سازندگی» نداشته باشیم باید با ترس‌های خود در فضای ناامنی که همیشه در آرزوی بهبود آن هستیم به سر ببریم.

فریب و گمراهی ذهن 

گاهی مقاومت ما در برابر تغییر باعث می‌شود خودمان را گول بزنیم و فکر کنیم چون کاری از ما برنمی‌آید پس بهتر است همچنان به مسیر قبل ادامه بدهیم. درصورتی که با کارهایی که می‌کنیم زیربنای اعتماد را در جامعه از بین می‌بریم. یعنی وقتی اجازه نمی‌دهیم تعامل و همدلی شکل بگیرد اعتماد هم شکل نمی‌گیرد و سازندگی هم صورت نمی‌گیرد. چون شاخص کسب و کار یعنی اعتماد و تلاش و واردشدن در فضایی که «ترس» جای خود را به شجاعت و امنیت می‌دهد؛ این فضا هم می‌تواند در سطح جامعه باشد یا حتی رابطه عاطفی یا اجتماعی بین افراد یک جامعه. البته همیشه همه‌‌چیز خوب پیش نمی‌رود و بارها و بارها در معرض حقایق تلخی قرار می‌گیریم که باید به جای «فرار» فقط آنها را بپذیریم. ولی وقتی بعد از سر زدن هر خطایی به فکر اصلاح آن نباشیم «بی اعتمادی» را تجربه می‌کنیم که دیگر نمی‌توان کاری کرد.

باز‌سازی‌ اعتماد 

فرایند شکل‌گیری اعتماد به‌گونه‌ای نیست که صبح به‌وجود بیاید و شب هم از بین برود. بلکه اعتماد طیفی است که باید دید چه بخشی از آن آسیب دیده و به همان قسمت هم توجه کنیم. اما وقتی نگاه «صفر و صدی» به آن داشته باشیم «بازسازی »‌اش هم امکان‌پذیر نخواهد بود‌؛ چه در زندگی شخصی و چه در زندگی اجتماعی. چون به این ترتیب پس از مدتی «انگیزه»‌های خود را از دست می‌دهیم. به این ترتیب ناتوانی و بی‌انگیزگی خود را به دیگران یا جامعه نسبت می‌دهیم و حاضر نیستیم برای بهبود و بازسازی آن تلاش کنیم. اما «هر یک» از ما در رابطه یا جامعه فقط باید «سهم خود »‌مان را بدون توجه به دیگران پیدا کنیم. اگر بتوانیم به سهم خود فضای همدلی ایجاد کنیم آرامش و اعتماد بیشتری هم حاصل خواهد شد.

ظرفیت جامعه را در نظر بگیرید

توجه داشته باشیم که در اطلاع‌رسانی باید میزان آسیب‌پذیری طیف‌های مختلف جامعه درنظر گرفته شود. در واقع در جوامعی که مستعد افسردگی هستند بسیاری افراد با شنیدن اخبار بد کاملا به هم می‌ریزند و شهامت‌شان برای انجام بسیاری از کارها بیشتر می‌شود. یعنی بعضی حوادث مانند خودکشی آن قدر تلخ هستند که هیجان بخشیدن بیشتر به آنها باعث می‌شود فقط افراد مستعد زودتر دست به انجام چنین کارهایی بزنند